سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اندر کرامات قاضیِ دُردانه

 

برخی از روزنامه نگاران و چهره‌های سیاسی بر این باورند که قاضی سعید مرتضوی در برخورد با متهمان پرونده‌ها علاوه بر این که رفتارهایی زیرکانه و شخصیتی چندگانه از خود به نمایش می‌گذاشت ، اما گاهی رفتارهایی بروز میداد که میزان اطلاعات عمومی و حتی سواد قضایی او را به چالش می‌کشید.
1
سال 1378است و قاضی مرتضوی به هنگام بازجویی از ماشاالله شمس الواعظین، سردبیرروزنامه نشاط می‌گوید: این رأی دادگاه و قوانین، یک غاز هم نمی‌ارزد.
شمس الواعظین این سخن را در جاهای مختلف نقل می‌کند. اما مسعود بهنود روزنامه نگار و نویسنده که چند ماه توسط قاضی مرتضوی بازداشت شد، می‌گوید: قاضی مرتضوی در مقام تکذیب آن بر ‌آمد.

مسعود بهنود: «در یک فرصتی که من را از زندان آورده بودند به او گفتم: ما بودیم که شما این حرف را زدید. گفت: نه نه نه. این مَثَل از پیش شما شمالی‌ها آمده است که در شمال هستید و غاز دور و برتان هست. در یزد حتی یک غاز هم پیدا نمی‌شود.
من به او گفتم ولی این قاز، آن غاز نیست بلکه این قاز با قاف است. همین طور ماند و گفت: قاز با قاف یعنی چه؟ گفتم: یعنی پول سیاه و بی‌ارزش. گفت: ولی شمس الواعظین آن غاز را گفت!
2
ابراهیم نبوی طنز نویس چند روزنامه‌ مستقل و اصلاح طلب نیز ماجرایی از قاضی مرتضوی نقل می‌کند که سال هاست نقل محافل روزنامه نگاری ایران است.

پس از بازداشت شمس الواعظین تعدادی از اعضای تحریریه روزنامه و وکلای او برای گذاشتن وثیقه نزد قاضی مرتضوی می‌روند. مرتضوی به آن‌ها پاسخ منفی می‌دهد و می‌گوید: شمس الواعظین آدم خطرناکی است ؛ زیرا او ریمل! دارد و پاسپورتش را هم به ما نمی‌دهد.

ابراهیم نبوی: بچه‌ها گفته بودند که ریمل داره؟ فکر کرده بودند که شمس الواعظین با این ریش و پشمش نمی‌شود که به چشم‌هایش ریمل زده باشد؟ برای همین هم گفته بودند که آخر ما فکر نمی‌کنیم آقای شمس الواعظین ریمل داشته باشد؟ حالا هم فوقش که داشته باشد. مگر ریمل داشتن جرم است؟ مرتضوی پاسخ داده بود که که ریمل نه ، ریمیل. گفته بودند که حالا ریمیل که نمیدانیم ولی حالا ریمیل چی دارد؟ گفته بود: ریمیل دارد و بعد پاسپورتش را هم به ما نمی‌دهد که برویم توی ریملیش؟!

ابراهیم نبوی می‌گوید وکلای شمس الواعظین به مرتضوی می‌گویند: «شما می‌خواهید او را ممنوع الخروج کنید ، خوب ممنوع الخروجش کنید. دیگر پاسپورتش به چه دردتان می‌خورد؟
گفته بود: ببیند شما نمی‌دانید. ریمیل یک چیز جدید است و این آقا یک پاسپورت دارد که با آن وارد ریمیلش می‌شود و درون آن ریمیل هم یک عالمه اطلاعات هست. و این را به ما نمی‌دهد!
بچه‌ها تازه متوجه شده بودند که داستان چیست و مسئله ایمیل و پسورد چیست و خلاصه واقعاً دانشمند بزرگی بود ایشان.
3
ماجراهای قاضی مرتضوی تنها به این موارد ختم نمی‌شود. گاهی او بر مواردی انگشت می‌گذاشت که حیرت کار‌شناسان را برمی‌انگیخت.

سال 1381 است. علی اصغر رمضان‌پور، معاون فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی توسط سعید مرتضوی احضار می‌شود. دلیل احضار، اجازه برای چاپ کتابی آموزشی در زمینه زیست‌شناسی برای دانش آموزان است.

مترجم در آن کتاب گلبول‌های قرمز خون را رساننده غذا و امکانات توصیف می‌کند و گلبول‌های سفید را به عنوان گارد حفاظتی.

علی اصغر رمضان‌پور در این باره می‌گوید: «آنجا در خلال آن کتاب، متن را که البته بیشتر مطلب آن ترجمه‌ای از متن خارجی بود، منتها مترجم خواسته بود کمی مطلب را به فضای ایران نزدیک کند، گفته بود که جایی هست که رهبری می‌کند اگر این گلبول‌های سرخ یا سفید بیشتر شود... و ایراد آقای مرتضوی به کلمه رهبری بود و می‌گفت این کلمه رهبری که به کار برده شده در این کتاب، منظور «رهبری» است که ... هر چه من به او توضیح دادم که این بحث یک بحث آناتومی و زیست‌شناسی است اما اصلا به تنها چیزی که به آن توجه نمی‌کرد ، توضیحات من بود و می‌گفت آنچه که در این متن آمده خواسته است بگوید که وقتی یک سیستمی برای مدیریت و رهبری و هدایت وجود دارد... منظور شما کل نظام است و توضیحات من هم نهایتاً او را قانع نکرد.»

الفاتحه




تاریخ : یکشنبه 91/12/13 | 9:10 عصر | نویسنده : محمدحسن عباسی | نظر