سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تتمه مباحث مجتهد شبستری

آقای شبستری در مجموع عصر خاتمیت را فربه‏ تر شدن عقل تفسیر می‏ کند. یعنی عقل آنچنان فربه می‏ شود که قدرت نقادی آموزه‏ ها و ارزش‏ های پیشین را پیدا می‏ کند. او معتقد است خاتمیت تنها به معنای پایان یافتن وحی نیست؛ بلکه شامل پایان یافتن نقدناپذیری وحی هم می‏ شود. ایشان با اشاره به موضع اقبال و در تبیین آن چنین می‏ گوید: «در دوره‏ هایی از زندگی بشر، وحی فرمانروایی مطلق داشته است؛ ولی پس از به وجود آمدن عقل نقدکننده در زندگی بشر، این عقل باید وحی را بررسی و نقد کند. به نظر اقبال اندیشه خاتمیت نبوت در اسلام به این معنا است که فرمانروایی مطلق وحی، یعنی نقد نشدن آن به وسیله عقل پایان یافته است. پایان نبوت در اسلام به معنای پایان یافتن نقدناپذیری وحی است، نه (صرفاً) پایان یافتن خود وحی.»

 

مهندس مهدی بازرگان

(1286 – 1373ه.ش) 

 

یکی دیگر از نظریه ‏پردازان در مسأله خاتمیت، مهندس بازرگان است. او همانند همفکرانش فلسفه خاتمیت را در رشد و حلول بشریت به آخرین مرحله تکامل، یعنی حاکمیت عقل و علوم جدید می‏ داند. او می‏ گوید: «نبوت و رسالت یک طرفش خداست و طرف دیگرش بشر. خدا که مسلماً از زمان یک پیامبر به پیامبر دیگر عوض نشده است، ناچار باید گفت بشریت وارد دورانی می ‏شود که دیگر احتیاجی به پیامبر نداشته باشد؛ همان‏ طور که یک فرد در طی رشد خود، مدت ها متکی به پدر و مادر و محتاج به حمایت و هدایت آن ها و مربیان گوناگون بوده، بالاخره به مرحله‏ ای می‏ رسد که روی پای خود می‏ ایستد و به حال خود گذاشته می‏ شود. لازمه حلول بشریت به آخرین دوره تکامل، یعنی حاکمیت عقل و علم و آزادی و خودمختاری و دفاع از حقوق اجتماعی و بالاخره همان واگذاری به خود است و انعکاس آن در زمینه رسالت، خاتمیت است که به صراحت در قرآن کریم اعلام شده است.»

نقد:

عمده ‏ترین اشکال نظریه یاد شده، جانشینی و حاکمیت و تکامل عقل بشر و خودمختاری بشر در دفاع از حقوق اجتماعی است که نتیجه آن واگذاری انسان به حال خود است. رد این نظریه در نقد نظریه اقبال لاهوری گذشت و گفته شد که این نوعی ختم دیانت است نه ختم نبوت!!!

 




تاریخ : دوشنبه 93/11/13 | 10:56 صبح | نویسنده : محمدحسن عباسی | نظر