سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فکر می کنم فهم و مطالعه قرآن برای حضرتعالی آنقدر مهم باشد که مطالعه و دقت بر این متون را تامل بفرمائید

 آقاى دکتر شبسترى: انسان هر سؤالى را از روى علاقه و انتظار خاصّى مطرح مى‏کند و این علاقه و انتظار حتماً با پیش‏دانسته‏هاى وى که مقومات سؤال وى هستند، متناسب است. سؤال همیشه مسبوق به علاقه و انتظار است. اهمیت تنقیح پیش دانسته‏ها و علایق و انتظارات براى تفسیر درست متون دینى، بیش از اهمیت آن‏ها براى تفسیر متون دیگر است. زیرا تنقیح و پاکسازى علایق و انتظارات مربوط به این اسرار پیچیده و تو در تو کارى صعب و طاقت‏فرساست و استعداد ویژه‏اى لازم دارد.

اکثریت قریب به اتفاق مخاطبان دینى جز به وساطت مفسران آن متون- که انسان‏هاى بسیار زبده‏اى باید باشند- نمى‏توانند پیام این متون را بگیرند. سخت‏ترین کار این مفسران، این واسطه‏هاى انتقال پیام معنویت (و نه حاکمان روى زمین) تنقیح مقدمات و مقومات عمل تفسیر است. [حال که‏] نقش علایق و انتظارات در روند تفسیر انکارناپذیر است، چگونه مى‏توان اطمینان یافت علاقه و انتظار مفسر با علاقه و انتظارى که پدید آورنده متن در پدید آوردن آن داشته، مطابق است؟ [همان‏]

آیةاللَّه صادقى: در اینجا سخن از دو نوع دیندارى محقّقانه و مقلّدانه به میان آمده‏ است، به گونه‏اى که فهم مقلّدانه مبتنى بر فهم محقّقانه و فهم محقّقانه مبتنى بر علاقه‏ها و انتظارات قبلى است که انگیزه‏ى طرح سؤالات تحقیقى مى‏باشد.

انگیزه‏ى طرح سؤالات دو نوع مى‏تواند باشد:

1- سؤال براى آگاهى و رسیدن به مطلبى علمى یا حکمى؛ مثلًا اگر بخواهیم بدانیم خلقت آسمان‏ها و زمین چه‏گونه و چه مدت و توسط چه کسى صورت گرفته، و یا هدف از این خلاقیت چه بوده است؟ یا مثلًا حقوق والدین، همسر، فرزندان و خویشاوندان، شرایط مدیر یا حاکم، حد و حدود متخلفین و مجازات از نظر خدا چیست؟

این‏گونه سؤالات از روى پیش دانسته‏ها نیست، بلکه برخاسته از حسّ حقیقت‏طلبى و خداجویى انسان است که بفهمد حکم خدا در هر مورد چیست تا به آن‏ها عمل کند.

کسى که این قبیل سؤالات را از روى علاقه به کشف حقیقت مى‏پرسد، حقیقت را بدون تحمیل مفروضات خود مى‏یابد. این‏گونه سؤالات با هدف کشف حقیقت، لازمه‏ى حرکت و تلاش در جهت دست‏یابى به مرادات الهى و کاملًا پسندیده است.

2- سؤال از روى علاقه و انتظارات شخصى یا اجتماعى یا هر نوع دیگر، مبتنى بر پیش‏فرض‏هاى قبلى، به‏گونه‏اى که در این مسایل علاقه دارد حکم خدا با علم خودش یا تفکر روز اجتماعى مطابق باشد و اگر مطابق نباشد مى‏کوشد، تا با ارایه‏ى آیاتى، روایاتى، توجیهاتى، فکر یا حرف خود یا هم‏فکرانش را به کرسى نشاند و یا انتظار دارد سخن استاد گرانقدرش یا رجالى از تاریخ مورد تأیید قرآن باشد، در این صورت نیز سعى مى‏کند تعبیرات قرآن را به گونه‏اى- حتى وارونه- تفسیر کند! تا خواسته خویش را با خواسته حق هماهنگ سازد. مثلًا عده‏اى از فقهاء بر مبناى بعضى از روایات و جمعى از اجماعات یا شهرات تصور کرده‏اند مردِ مؤمنِ پاک، جایز است با زنِ ناپاک ازدواج کند و برعکس. در حالى که قرآن در آیه‏ى سوم سوره‏ى نور حکم به حرمت آن را صادر فرموده است: «الزَّانى‏ لا یَنْکِحُ الَّا زانِیةً أَوْ مُشْرِکَةً وَالزَّانِیَةُ لا یَنْکِحُها الَّا زانٍ اوْمِشْرکٌ وَ حُرِّمَ ذلِکَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ». مرد زناکار هرگز همسرى نگیرد- و نباید بگیرد- غیر از زن زناکار یا مشرک را و زن زناکار ازدواج نکند- و نباید بکند- غیر از مرد زناکار یا مشرک را، و این‏گونه ازدواج بر مؤمنان حرام است.

لفظ «حُرِّمَ» در این آیه به‏طور مسلم و قطعاً دلالت بر حرمت دارد. ولى کسانى که علاقه دارند این‏گونه زناشویى جایز باشد، جسورانه در لفظ قرآن کریم با تصرفاتى لفظِ (حُرِّمَ) را مطابق فتاوا و نظرات مشهور در آورده‏اند، و احیاناً در توجیه‏ «حُرِّمَ» گفته‏اند:

حرّم به معناى محرومیت است و محرومیت هم دو بعد دارد: یکى صد درصد که حرمت است و دیگرى محرومیتِ کمتر که کراهت است. هم‏چنین لفظ «لا یَنْکِحُ» در این آیه شریفه را گفته‏اند، خبر است و به تبع آن حرّم نیز اخبار است!

مى‏پرسیم: اگر مراد خدا حرمتِ کمتر بود، چرا لفظ مناسب مراد خود را نیاورده است تا شبهه‏اى پیش نیاید؟ همه جاى قرآن لفظ (حرّم) در معناى حتمیّت سلبى و حرمت صد درصد و قطعى به کار رفته و محرومیتِ کمتر با لفظ مناسبش بیان شده است. و مهم‏تر این‏که اگر «لا یَنْکِحُ» اخبار باشد به کلى دروغ است، زیرا این خود امرى طبیعى است که مرد زناکار هرگز حاضر به ازدواج با زن زناکار نیست تا یک عمر با موجودى ناپاک زندگى کند. همین‏طور زن زناکار هم حاضر به ازدواج با مرد زناکار نیست تا بقیه‏ى عمرش را با موجودى ناپاک سپرى سازد. گرچه خود ناپاکند، چون از زشتى کار خود آگاهند و حاضر به تحمل زشتى دیگرى نیستند. اگر گفته شود گاهى چنین ازدواج‏هاى نابسامانى دیده مى‏شود در پاسخ مى‏گوییم که این آیات هم نمى‏خواهند خبر دهند که هیچ‏گاه چنین ازدواج‏هایى رخ نمى‏دهد، بلکه نهى مى‏کند که این‏گونه ازدواج نباید صورت پذیرد، یعنى اگر «لاینکح» اخبار باشد و در موارد نادر دو زناکار با هم ازدواج کنند، حصر آیه دروغ خواهد شد، بنابراین در این آیه‏ «لا یَنْکِحُ» به طور یقین و صد در صد انشاء است نه اخبار و این انشائیت بیانگر حَصرِ استغراقى است که حتى یک نفر از این گناهکاران هم، چنان نکاح آلوده‏اى نمى‏کند، تا چه رسد به مؤمنین که و «حُرِّمَ‏ ذلِکَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ» تأکید صریح بر این حرمت دارد، حُرِّمَ‏لا یَنْکِحُ‏ در آیه شریفه هر دو فرموده‏ى خداست و هر دو مکمّل و مؤکِّد یکدیگرند. به علاوه در آیه نوعى سنخیت در ازدواج را نیز بیان مى‏دارد که به‏طور قطع شخص عفیف، هیچ سنخیتى با شخص زناکار ندارد، و بالاخره لفظِ «حُرِّمَ و ذالک» مذکّر است، مرجعش نکاح است و نه زنا که مؤنّث مى‏باشد. مطلب دیگراین که از باب نهى از منکرِ عملى نیز، چنان ازدواجى نابرابر و نابسامان است، در صورتى که شرطِ پاکى در ازدواج در این آیه شریفه مورد حکم و در آیات دیگر نیز مورد تأکید مى‏باشد. مانند آیه 24 و 25 سوره نساء: «وَالُمحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ الَّا مامَلَکَتْ ایْمانُکُمْ ... (24) وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلًا انْ یَنْکِحَ الُمحْصَناتِ الْمُوْمِناتِ ...» (25) و آیه پنجم سوره‏ى مائده و آیاتى دیگر، احصان و پاک‏دامنى زن و مرد را شرط اصلى حلّیت در ازدواج مى‏داند. البته احصان و پاک‏دامنى هم برمبناى ظاهر است که تا ناپاکى هر یک از آن‏ها ثابت نشده باشد، هر دو پاک‏دامن محسوب مى‏شوند.

در آیه سوّم سوره‏ى نور، فقط ازدواج زن مسلمان با مشرک به دلیل آیه 221 بقره نسخ شده است: «وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتَّى یُؤْمِنَّ وَ لَأَمَةٌ مُومِنَةٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَةٍ وَ لَوْ اعْجَبْتُکُمْ وَ لا تُنْکِحُوا الْمُشْرِکینَ حَتَّى یُؤمِنوا وَ لَعَبْدٌ مُومِنٌ خَیْرٌ مِنْ مشرک»

با زنان مشرک ازدواج نکنید تا این که ایمان آورند، و قطعاً کنیزى مؤمن از زنى مشرک بهتر است گرچه او شما را به شگفتى آورد و به مردان مشرک زن مؤمن را به زناشویى ندهید تا هنگامى که ایمان آورند و همواره بنده‏اى زرخرید مؤمن از مردى مشرک بهتر است.

این آیه‏ى مدنى آیه‏ى قبلى را که مکّى است، در بُعد اختلاف شرک و اسلام نسخ کرده است ولى حرمت حکم ازوداج عفیف با ناپاک، هم‏چنان به قوّت خود باقى است. در آیه‏ى پنجم سوره‏ى مائده نیز ازدواج زناکاران را با یکدیگر تحریم نموده است.

پس من‏حیث‏المجموع مى‏بینیم که قرآن به‏گونه‏اى شایسته خود را تفسیر، تأکید و تصدیق یا حتى نسخ مى‏نماید؛ یعنى تنها مقامى که مى‏تواند حکمى قرآنى را تأکید یا تقیید یا نسخ نماید، خود قرآن است و بس. متأسفانه مفسران به جاى این‏که فقط یابنده‏ى معانى و احکام و مرادات الهى باشند اکثراً مفسر افکار خویش‏اند، سپس مستفسر از قرآن و نه مُفَسرِّ قرآن.

بنابراین اگر مفسر بتواند منهاى مفروضات و علاقه‏هاى تحمیل کننده‏ى خارجى و با توجه به مقدمات قرآنى- که از خود قرآن به دست مى‏آید- مطلب یا سؤال خود را از قرآن استفسار کند راه تفسیرى او صحیح خواهد بود؛ یعنى علاقه و انتظار و در حقیقت پاسخ سؤال مفسر با علاقه و انتظار و مراد پدید آوردنده‏ى متن یکسان خواهد بود، زیرا مفسر براى استفسار از قرآن و نه تفسیر آن، استفاده‏ى از قرآن و نه افاده به آن، به سراغ قرآن رفته و علاقه‏هاى غیر مطلق خارجى را کنار گذاشته اما اگر همین مفسّر با مفروضات و مقدمات و ذهنیاتِ غیر مطلق و یا باطل خارجى به سراغ قرآن برود، ناگزیر تحمیلاتى به قرآن خواهد نمود. بنابراین تفسیر قرآن با یافته‏هاى درونى و برون دینى درست و مطلق، «1» تنها راه اطمینان‏بخش است و کار صعب و مشکلى هم نیست، منتهى بایستى از قیود و زنجیرهاى فکرى آزاد شد و قدم در راه شایسته‏ى «تفسیر بدون پیش‏داورى» گذاشت تا به نتیجه رسید.

اگر گفته شود: بدون پیش‏فرض‏ها و علاقه‏هاى درونى و برونىِ غیر مطلق، فهمیدن قرآن محال است. اولًا باید گفت: این حرف خود، حرفى محال است، زیرا در این صورت لازمه حرف شما این مى‏شود که اولًا قرآن حجت بالغه و تبیاناً لکلِّ شى‏ء نیست‏ ، ثانیاً قرآنى که نیازمند به افکار و مفروضات برونى بشرى باشد چگونه مى‏تواند خود را حجةبالغه و تبیان و نور و برهان بداند. همان‏طور که ذکر شد خداى تعالى و به تبع او کلام خدا: «قرآن» به احدى نیازى نداشته و ندارد و بالاخره همان‏گونه که خدا غنى مطلق است و نیازى به غیر خود ندارد، قرآنش نیز چنان است، و ما در برابر خدا و کلامش صفر مطلقیم. هنگامى عدد مى‏شویم و رقمى پیدا مى‏کنیم که صددرصد در برابر خدا و کلامش نیازمند باشیم و نه آزمند، گیرنده باشیم و نه دهنده‏. علاوه براین‏که فهم مقلدانه هم به این معنا نیست که مقلّدین نباید فهم خود را به کار گیرند و چشم و گوش بسته آراء مفسران و فقیهان را بپذیرند؛ چراکه در این صورت مصداق آیه‏ «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لا یَعقِلُون» (بقره/ 171) خواهند بود. یعنى باید تعقل و تفکر نمایند تا منبع و دلیل تمامى آراء و احکام را از فقیه یا مفسر جویا شوند، تمامى حرف‏ها را بشنوند، آن‏گاه آن را که دلالت بهتر و بیشترى بر محور قرآن و سنّت قطعیّه دارد تبعیت کنند:

«فَبَشِّرْ عِبادِ. الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ احْسَنَهُ اولئِکَ الَّذینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ اولئِکَ هُمْ اولُو الالْباب». (زمر/ 18) بشارت ده بندگان مرا، کسانى که سخن «و اقوال دیگران» را مى‏شنوند و در نتیجه نیکوترینش را پیروى مى‏کنند، این‏ها کسانى هستند که خدا هدایتشان کرده، و هم اینانند صاحبان اندیشه‏ى ناب.

مى‏توان به قرآن به شکل دیگرى هم نگریست. بدین صورت که قرآن کریم برگ امتحان الهى است و مکلفان اگر به خواهند در آزمون الهى شرکت کنند، باید در تَفَهُّمُ و تفهیم قرآن کریم بکوشند و آن را خوب یاد بگیرند و طبق مفاد و دستورات آن در امتحان الهى شرکت نمایند. عمل مکلفان به نسخه‏هاى قرآنى همان پاسخ‏هاى آنان است که در صورت عمل شایسته سربلند و در این امتحان مقدس پیروز خواهند شد. پاسخ‏هایى که شاگردان در این امتحان مى‏دهند، باید همان مطالبى باشد که از خود قرآن فراگرفته‏ باشند نه این‏که با سلایق و علاقه‏هاى شخصى خود به امتحان پاسخ گویند. همانند شاگردان یک کلاس که در پاسخ سؤالات امتحانیشان، بایستى براساس همان کتابى که به آن‏ها آموزش داده شده، جواب دهند. البته در آزمون شریعت الهى، نویسنده‏ى کتاب خداى متعال است و مبلغ و معلم کتاب نیز رسول‏اللَّه صلى الله علیه و آله است که خدا، کتاب و رسول هر سه معصوم و عارى از خطا و نقصان هستند و کار خود را بدون هیچ نقص و اشتباهى انجام داده‏اند بنابراین اگر شاگردان این مکتب، به تعلّم اهتمام نورزند یا در امتحان شرکت ننمایند یا در صورت حضور در امتحان، در پاسخ به آزمون دچار سهل‏انگارى، فراموشى جهل و نادانى گردند، یا در آزمون الهى از فکر و عقل و تخیلات شخصى خود جوابى را ارائه دهند- خودشان تقصیر کرده‏اند- کوتاهى از خدا و کتاب خدا و رسول خدا نبوده و نخواهد بود.

______________________________
(1)- مفروضات و یافته‏هاى برون دینى درست و مطلق، سنّت قطعیّه و قوانین تکوینى و علمى مطلق و غیر قابل انکار هستند، مانند قانون جاذبه زمین و سیستم گردش جهان هستى و قواعد ریاضى اعداد که انکارناپذیرند. این مفروضات برونى زاییده‏ى ذهن مفسرین یا انسان‏ها نیست، بلکه ساخته‏ى همان خداى خالق قرآن و کل هستى است که قرآن هم خود را تفسیر مى‏کند و هم قوانین تکوینى را تأیید مى‏نماید




تاریخ : چهارشنبه 92/9/6 | 10:40 صبح | نویسنده : سیدمحمدرضا حسینی | نظر