1 تخلیه ذهن از مفروضات و تنقیح آنها
آقاى دکتر محمد شبسترى: در محافل علمى دینى ما هنوز این فکر رواج دارد که باید با ذهنى خالى از هرگونه پیشفهم و علاقه و انتظار به تفسیر کتاب و سنّت پرداخت. طرفداران این فکر چنان کارى را نه تنها ممکن مىدانند، بلکه آن را واجب مىشمرند و شرط حفظ خلوص معنا و مفاد کتاب و سنت مىدانند. این فکر موجب شده از پیشفهمها و. انتظارات ویژهاى که فهم و افتاء هر مفسر و فقیه را جهت مىدهد، به کلى غفلت شود .. با طرح این مباحث با روش تحلیلى، مىخواهیم نشان دهیم که تفسیر و اجتهاد عالمان دین اسلام نیز مشمول اصلى کلى از دانش هرمنوتیک یعنى «ابتناء تفسیر و فهم متون بر پیشفرضها، علایق و انتظارات مفسر بوده است و استثنایى در کار نیست. سپس مىخواهیم توجه عالمان دین را به این مسأله بسیار مهم جلب کنیم که تنقیح تمام عیار پیشفهمها، علایق و انتظارات مفسران و فقیهان در هر عصر، شرط اساسى و اصلى هرگونه تفسیر و افتاء قابل قبول است و تکامل دانش دین بدون این بازنگرى و تنقیح میسر نیست؛ برون شدن جهان اسلام از مشکلات نظرى و عملى که تمدن پیچیده امروز براى آن به وجود آورده، تنها با این بازنگرى و تنقیح ممکن مىشود. [هرمنوتیک/ پیشگفتار]
آقاى دکتر سروش: آن نغمهى ناموزون که بدل به موعظهاى نامیمون شده بود که ذهن پر حجاب حقیقت است اینک مدفون شده و بر خاکش این روش مبارک روییده است که ذهن خالى، هیچ کار نمىکند و براى شکار حقیقت، ذهن را هرچه تواناتر و غنىتر و مسألهدارتر باید ساخت. «1»
محدثان و متشرعان، با ذهنى تهى از اقاویل حکیمان و متکلمان، گمان مىکردند که حق درک معارف دینى را ادا مىکنند. و نمىدانستند که خود دانستههاى عرفى و عامیانه را در میان مىآورند. «با ذهن خالى به سراغ شریعت رفتن، حاکمکردن درکهاى عرفى و عامیانه است».«2»
آقاى آیةاللَّه صادقى: انسان موجودى است صاحب اندیشه، تفکر و تعقل، و ذهن او مانند ظرف نیست تا بتوان محتواى آن رادقیقاً پر یا به کلى تخلیه نمود. بلکه پیشفرضها و معلومات و ذهنیات هر کس قهراً همیشه همراه اوست ولى سخن اینجاست که در هنگام تفسیر کتاب و سنّت به هیچ وجه نباید محتواى ذهنى مبناى تفسیر کتاب و سنّت قرار گیرند، به این معنا که مفروضات و علایق فقیه هیچ نقشى در ارایهى فتواها و نظریات شرعیه نباید داشته باشند، در غیر این صورت تفسیر آنها تفسیر به رأى یا تفسیر رأى خود مُفسرّ خواهد شد نه تفسیر قرآن و دین.
اصولًا ما براى بررسى کتاب و سنّت سه فرضیه و جهت را مىتوانیم تصور کنیم:
یک فرضیهى سلبى و دو فرضیهى ایجابى.
فرضیه، سلبى ایناست که ما در مقام تفسیر قرآن و سنّت و دین هیچگونه پیشفرض و مقدمهاى لحاظ نکنیم و یا نداشته باشیم و با ذهنى عارى یا کاملًا خالى و بدون هیچ پیش فهمى نه درونى و نه برونى به تفسیر بپردازیم. این جهت سلب کلى و محال است و در صورت امکان هم جنبه علمى نخواهد داشت. فهم مطالب علمى به ویژه علوم قرآنى، مقدماتى شایسته و بایسته لازم دارد تا مقصود الهى درست دریافت گردد. ما وجود مقدمات و مفروضات را هنگام تفسیر منکر نیستیم، لکن مقدماتى صحیح مىباید، تا تفسیر انجام شده عارى از هر گونه خطا و لغزش و اشتباه باشد.
دو جهت ایجابى:
یک جهت این است که ما علوم و پیشفهمهاى بشرى و مفروضاتى غیر مطلق یا غلط را- چه به هنگام اجتهاد فقهى یا تفسیر شریعت. از ناحیه خود و یا نَقل از دیگران- مقدمهى فهم تفسیرى خود قرار دهیم، اینها مفروضات برونى بشرى هستند. یعنى برون از علم و کلام مطلق الهیند که بالضروره مطلق نیستند. به همین دلیل است که باعث خطا و لغزش و اشتباه مىباشند. اقاویل حکیمان، متکلمان، فقیهان، فیلسوفان و حتى روایات، شهرتها و ... ضرورتهاى خلاف قرآن، خود جزء مفروضات و حجابهاى ستبرى است که مانع فهم صحیح کتاب و سنّت قطعیّه شده و مىشود و با توسل به آراء اینگونه عالمان، حق کتاب و سنت بیشتر ضایع مىگردد.
جهت دوم: براى فهم هر کتاب علمى یا غیر علمى، وجود مقدماتى که نمایاننده و شناسانندهى مفاد مطالب آن کتاب باشد لابدّمنه و ضرورى آن است؛ روى این اصل است که مابراى فهم قرآن به ادبیات عرب نیازمندیم زیرا زبان و ادبیات عرب قهراً به عنوان «پیشنیازى ضرورى» مورد استفادهى ما هستند، نه به عنوان «پیشفرض». این «پیشنیاز» براى فهم هر کتابى مورد نیاز مىباشد و اختصاص به قرآن ندارد، مثلًا براى فهم و ترجمه یک کتاب علمى که به زبان انگلیسى نگارش یافته بایستى ابتداً با زبان و قواعد انگلیسى آشنا شویم سپس با استفاده از سبک نگارش و نحوهى به کار بردن قواعد و ادبیات انگلیسى در همان کتاب، به معنى و مراد نویسنده دست یابیم، نه این که زبان و ادبیات عمومى یا عامیانه واحیاناً جاهلانه را به عنوان پیشفرض بر سبک آن کتاب تحمیل کنیم، چونکه علم به قواعد و لغات و ادبیات عمومى در خصوص هر زبان، مقدمهاى براى ورود به فهم کتب همان زبان است. زبان و ادبیات عرب نیز نباید بهعنوان ابزارهاى برونى به گونهاى مطلق و مستقل از فهم قرآن استفاده شوند، بلکه خود قرآن، سبک، مفاهیم و ادبیات مخصوص به خود را دارد که از خودِ آن باید به دست آید، در نتیجه تنها مقدماتى، شایسته و بایستهى تفسیر قرآن هستند که از خود قرآن به دست مىآیند، و همهى مفروضات برونى به هنگام تفسیر مطرود و کنار گذاشته شوند، مگر ضروریات غیر قابل انکار حسىّ، عقلى، علمى و بالاخره فطرى متّحدالمَآل و بالاخره آنچنان مقدماتى که مورد تصدیق کتاب وحى باشند- نه مورد تصدیق مفسّر- همان طور که ذکر شد تخلیهى ذهن از همهى مفروضات برونى محال است، لکن کنارگذاردن و توجه نکردن به پیش نیازهاى غیرِ مطلقِ آنها امرى میسّر و آسان و لازم است، چنان که پیشنهاد مىکنید فقیهان و مفسران، علایق و انتظارات خود را بر مبناى علوم هر عصر تنقیح و پاکسازى نمایند، پس مىپذیرید که تنقیح مفروضات امکانپذیر است، لکن ما با استفاده از محور و محکِمطلق قرآنى، مىگوییم تنقیح و پاکسازى مفروضات، بایستى بر مبناى قرآن و سنّت قطعیه صورت پذیرد و «تفسیر» از ماده «فسْر» و به معنى آشکار کردن است و مانند قرآن تا چه رسد به آشکارتر از قرآن، هرگز وجود ندارد. در تفسیر علاوه بر ابزارهاى اولیه، از وسایلى نیز استفاد مىشود که دو نوعند: وسایل درونى انسان همچون فطرت، عقل و فکر و وسایل برونى مثل علم، که براى تفسیر صحیح بایستى کل پیشفرضهاى نادرست و تحمیلى از این ابزارها و وسایل تفهّم قرآنى زدوده شود، تا آنها، وسایلى شایسته و بایسته براى استفسار از معانى قرآن گردد که با نگرشى قویم و مستقیم به آیات قرآنى بنگریم و پاسخ پرسشهاى خود را از خود قرآن بجوییم. پس اگر ذهن خالى، ناممکن باشد، لکن زدودن سقیم و یافتن صحیح برمبناى تأیید قرآنى، امکانپذیر و لازم است.
آرى، راه شایسته و دور از خطا این است که افکار درست را جداسازى و تنقیح کنیم، نه با توجه به علوم هر عصر، بلکه با توجه به خود قرآن، زیرا فقط قرآن ملاک درستىها و نادرستىها در همهى زمانهاست. بنابر این تنها شرط مؤثر در تفسیر صحیح، تنقیح و پاکسازى افکار و اندیشهها بر محور قرآن است، و فهم قرآن نیز به وسیله خود قرآن مىباشد. بهاین ترتیب تخلیهى کامل ذهن هرگز مورد نظر نیست، بلکه دخالت ندادن افکار و عقاید برونى از قرآن است که به سادگى مىتوان نسبت به آنها بىتوجه شد و آنها را به کمک قرآن تنقیح و پاکسازى نمود. با این روش، هم عامیان و هم عالمان هر کدام به اندازه ظرفیت وجودى و سعه صدر خویش خواهند توانست قرآن را به قدر فهم خود بفهمند، زیرا قرآن براى همگان نازل شده است «هذا بیانٌ للناس» و هر شخصى به شرط عدم تحمیل مىتواند از قرآن کریم فیض ببرد، مگر مردم عادى حق ندارند قرآن را بخوانند و در آن تفکر کنند که دانستههاى عرفى و عامیانه بىارزش باشد؟ صِرف اطلاعات بیشتر براى فهم قرآن کافى نیست، و حتى گاهى مضرّ نیز هست و هراندازه کوشش و کاوش فطرى، عقلى، علمى از درون و برون بیشتر و فزایندهتر باشد، برداشتهاى زیادتر- و نه مختلف- در پى خواهد داشت. اگر دانشمندانى برمبناى دانشهاى خود تحمیلاتى علمى بر قرآن کنند هرگز پذیرفته نیست، ولى بىدانشانى چنانچه بدون هیچ تحمیلى اگر به گونهاى مستقیم به شریعت نظر کنند بسى راه یافتهتر از آن دانشمندان خواهند بود. اما اگر دانشمندانى بدون تحمیل پیشفرضهاى برونى از قرآن، مطلبى را از قرآن استنباط کنند، مسلماً علمىتر و داراى ادلّهاى اثبات کننده خواهند بود، ولى درک عامیانه هم بدون تحمیل به اندازهى خود ارزشمند است. بر این مبنا دانش و بینشهاى برونى هرگز براى دریافت شریعت کافى نیست، گرچه هرقدر اطلاعات قطعى بیشتر باشد، دریافت حقایق شریعت نیز بیشتر است.
______________________________
(1)- قبض و بسط تئوریک شریعت ص 162
(2)- قبض و بسط تئوریک شریعت ص 207
.: Weblog Themes By Pichak :.