در یکی از کشورهای اروپائی، فردی که شغل آرایشگری داشت، و مدتی از ازدواجش گذشته بود و بچهدار نمیشد نذر کرد که اگر خدا به او فرزندی بدهد برای مدت یک ماه، موهای مشتریان خود را به صورت رایگان اصلاح نماید؛ پس از مدتی، خداوند به او فرزندی عنایت کرد و او تصمیم گرفت که به نذر خود عمل نماید. اولین مشتری او یک قناد بود؛ پس از اصلاح مو، وقتی که مشتری خواست پول اصلاح را بدهد آرایشگر ماجرای نذر خود را برای او تعریف کرد، مشتری بسیار خوشحال شده و به او تبریک گفت. روز بعد، وقتی که آرایشگر خواست درب مغازه خود را باز کند با دستهگلی بزرگ و مقداری شیرینی که پشت درب مغازه بود مواجه شد، کارت تبریکی از سوی مرد قناد و به مناسبت تولد فرزند او بر روی آن قرار داشت. مرد آرایشگر از دیدن آن هدایا بسیار خوشحال شد. روز دوم مشتری او یک سوپرمارکتی بود، پس از اصلاح، وقتی که مشتری متوجه نذر مرد آرایشگر شد با خوشحالی به او تبریک گفت. فردا وقتی که آرایشگر خواست درب مغازه را باز کند باز هم با یک دسته گل زیبا و جعبهای از وسائل کودک مواجه شد که از طرف مرد سوپرمارکتی ارسال شده بود. روز سوم مشتری او یک مهندس ایرانی بود، پس از اصلاح، وقتی که مهندس ایرانی متوجه نذر آرایشگر شد همانند مشتریان قبلی به او تبریک گفت. روز بعد که مرد آرایشگر میخواست درب مغازه را باز کند... فکر میکنید با چه صحنهای روبرو شد؟ .... عدهی زیادی از ایرانیها با ماشینهای مدل بالایشان پشت درب مغازه صف کشیده بودند، مرتب به ساعت خود نگاه میکردند و زیرلب یا بلندبلند میگفتند: این مردک چرا اینقدر دیر سر کار حاضر میشود!!
با تشکر از برادر گرامی جناب آقای س.م.رکنی
.: Weblog Themes By Pichak :.