مطلب حاضر، مقاله ای است از دکتر جعفر تابان، که برای تفسیر سوره بینه قابل استفاده است:

چکیده :
حنیف کلمه ای عربی و به معنای پاک دین و متمایل به دین حق است. بعضی از افراد خود را دین حنیف می دانستند و یا دیگران آنان را چنین می شناختند و پیامبر گرامی اسلام نیز به پیروی از ابراهیم (ع) بر دین حنیف بود. البته روش و آیین ایشان متفاوت با پیروان دین حنیف به معنای متعارف آن بود. دین حنیف یک دین رسمی دارای تشکیلات و علماء ، اصول و فروع نبوده است.

کلید واژه ها : حنیف ، حنفاء، دین، یهود، مسیحیت .

مقدمه
از دیرباز اعتقاد بر این بود که گروهی در مکه و اطراف و اکناف جزیرة العرب از بتان دوری می جستند و خود را پیروان ابرهیم و فرزندش اسماعیل می دانستند . نبی گرامی اسلام را نیز از این گروه دانسته اند؛ اما یهود به پیروی از اصطلاح سریانی این کلمه ، قبایل مشرک عرب را حنیف می خواند؛ حال آنکه در لغت عرب، حنیف پاک دین و متمایل به دین حق معنا شده است [1] . آنان خود را پیرو ابراهیم دانسته و بر پیامبر خرده می گرفتند که اگر پیرو ابراهیم هستی، او از ماست ؛ چرا قبله او را ترک و سنن او را مهجور داشته ای ؟

منقول است که پیامبر اکرم به بیت المدارس ( محل تدریس توارت) در مدینه وارد شد و یهودیان را به اسلام دعوت کرد. یکی از یهودیان پرسید: تو خود بر چه دینی هستی؟ فرمود: بر ملت ابراهیم علیه السلام و دین او. گفتند : ابراهیم که یهودی بود! فرمود: تورات را بیاورید تا میان ما و شما داور باشد؛ اما آنان نپذیرفتند به حکمیت تورات هم تن ندادند [2] . یهود خود را از سلاله یعقوب (اسرائیل) علیه السلام می دانستند و دوازده سبط یهود را از دوازده فرزند یعقوب. در این مناظره ابراهیم علیه السلام یعنی نیای بزرگ یعقوب معرفی می کند . آنان ابراهیم را پیامبر و بنیانگزار یکتاپرستی و حنیف نمی دانستند .

به هر حال بعضی جریان حنیف بودن را متأثر از یهودیت و مسیحیت می دانند . گروهی اصل این کلمه را سریانی یا عبری یا حبشی دانسته اند. دسته ای دیگر این کلمه را عربی دانسته و به اصیل بودن جریان حنیفیت در عرب پیش از اسلام معتقدند و گروه دیگری بر این نظر است که اینان دارای تشکل و سازمان بوده اند. البته این نظر مخالفانی دارد.

اینک در مقال حاضر مطالب فوق توضیح داده می شود و به نقض و ابرام آراء دانشوران و صاحب نظران پرداخته می شود.

حنیف در لغت

لغوی ها حنیف را از حنف به معنای اعراض از گمراهی و میل به استقامت می دانند همچنانکه حنیف به معنای اعراض از استقامت و میل به گمراهی است و گفته اند: اگر می بینید حاجیان و هر کسی را که ختنه شده است ، حنیف می نامند ، برای اشاره به این است که اشخاص متدین به دین ابراهیم علیه السلام هستند و احنف کسی را گویند که در پایش کژی باشد [3] .

در مورد ریشه کلمه حنف و اینکه دارای اصالت عربی است یا خیر، بحث زیادی شده است . از جمله در میان دانشمندان اسلامی، مسعودی(م 346 هـ) صابئین را جزء حنفاء برشمرده و ریشه این کلمه را از سریانی حنیفو می داند [4] .

این کلمه در آرامی (کنعانی) حنیف بوده و معنای منافق و کافر داشته و مسیحیان نیز آن را به همین معنا به کار می بردند؛ به گونه ای که حتی پادشاه عیسوی اسپانیا در حدود سال 590 در نامه ای که به سلطان المهاد می نویسد، همین اصطلاح را به کاربرده است [5] .

یعقوبی در کتاب تاریخ خود نیز در داستان شاؤل (طالوت) و داود فلسطینی را از حنفاء ستاره پرست می خواند [6] . ابن العبری (م 685 هـ ) حنفه سریانی را در مورد صائبین به کار می برد.

در میان مستشرقان آقای هرشفلد معتقد است که تحنیت به معنای نماز خدا و عبرانی است . لیال و داچ هم آن را مشتق از عبری دانسته اند و لهاوزن آن را به معنای یک عیسوی زاهد دخویه به معنای کافر ، مارگلیوث به معنای یک مسلمان و نولدکه بوهل آن را مشتق از تحنث دانسته و ریشه عبری آنرا به کلی رد می کنند [7] .

از علمای اسلامی طبری آن را به معنای تبرر ( فرمان برداری کردن) می داند به گفته ابن اثیر در نهایه و طریحی در تفسیر غریب القرآن و نیز لسان العرب ، حج، ختان، مخلص، و استقامت بر دین ابراهیم حنیف گفته می شود.

هم چنین در تاریخ طبری و لسان العرب به کسی که از دین به باطل به اسلام تمایل کند، حنیف گفته شده است [8] .راغب اصفهانی می گوید: « حنیف کسی است که از ضلالت به استقامت، استواری و هدایت میل کند» [9] .

ابن هشام تحنث را از تحنف می گیرد و او در این باره استدلال ظریفی به کار می برد و می گوید:

در تلفظ عربی زیاد اتفاق می افتد که حرف ( ث) به (ف ) تبدیل شود؛ همچنانکه به جدث به معنی قبر جرف هم گفته می شود و یا اینکه گاهی عرب به جای ثُمًٌ می گوید؛ فُمًٌ ؛ بنابراین تحنث همان تحنف به معنای حنیف شدن و از حنفاء قرار گرفتن است [10] .

اما « ابوذر خشنی» که سیره ابن هشام را شرح کرده ، این نظر را رد می کند و می گوید:

« اثم» گناه و « تأثم » به معنای خروج از گناه است(؛ زیرا گاهی باب تفعل برای خروج از معنای فعل می آید )؛ از این رو حنث هم که به معنای گناه است، وقتی به باب تفعل برود، به معنای از گناه بیرون شدن است و نیازی به ابدال نیست. ابن اثیر نیز همین نظر را دارد و آن را تأیید می کند [11] .

حنیف در شعر

در ادبیات قبل از اسلام حنیف دارای معنای مثبت بوده است ؛ بنابراین می توان گفت : این یک کلمه اصیل عربی است؛ زیرا در فرهنگهای دیگر گاهی کافر و منافق معنا می دهد .

برای مثال « ابوقیس بن الأسلت » انصاری و رئیس قبیله اوس در شعری چنین می سراید:

اقیموا لنا دیناً حنیفاً فانتم لنا غایة قد یهتدی بالذوائب [12]

امیة بن ابی صلت یکی از شاعران دوره جاهلیت ، دین حنیف را تنها دین رستگار روز رستاخیز معرفی می کنند [13] .

کل دین یوم القیامة عندالله الا دین الحنیفیة زور

و عامربن حارث شاعر کافر قبیله هوازن در نجد ( که اسلام را درک کرده بود) در شعرش از عابدی متحنف سخن می گوید که نماز می خواند : « اقام الصلوة العابد المتحنف [14] »

در شعر صخر نیز از عیسویانی که شراب می نوشند و در اطراف یک حنیف جنجال به پا می کنند ، سخن رفته است. هر چند بوهل در مقاله حنیف « مختصر دائرة المعارف اسلام» اصرار دارد که عبادت را مناسب زاهدی بداند که از نوشیدن شراب خودداری می کند؛ اما شارح در شعر خویش حنیف را مسلم معنا می کند و در بررسی ها خود چنین نتیجه گیری می کند که حنیف به طور کلی مسلمان معنا می دهد [15] .

حنفاء قبل از اسلام

آنچه که از لابه لای سرگذشت تاریخی جزیرة العرب به دست می آید، این است که قبل از اسلام گروهی مشخص، با تشکیلات ، عالمان روحانی ، کتاب و پیشینه تاریخی به نام حنفاء شکل نگرفته بود. حتی ابن منظور می نویسد:« بت پرستان عرب جاهلی خود را حنیف یعنی پیرو دین ابراهیم می دانستند [16] »

هجرت ابراهیم علیه السلام به مکه و پایه گذاری خانه کعبه به همراه اسماعیل مراسم حج، قربانی شدن اسماعیل و پس از آن نجات از جانب پروردگار، خاطراتی بودند که ذهن عرب در جزیرة العرب با آنها آشنا بود.

از سوی دیگر بت پرستی، خرافه پرستی، زنده به گور کردن دختران و رسوم و آداب بسیار و غیر انسانی و غیرعقلانی نیز در جزیرة العرب ریشه دوانیده بود. گروهی، البته بدون سازمان مشخص در بخش دوم با جماعت هم داستان و هم رنگ نبودند . اینان همان حنفاء هستند.

ابن هشام در بحث از این عرب جاهلی بعد از برشمردن شرک و بت پرستی به وجود مسیحیان و یهودیان در شبه جزیره تصریح می کند . البته یهودیان در مدینه و شمال جزیرة العرب و جدا از عربها زندگی می کردند و مسیحیان نیز در یمن و نجران(جنوب و جنوب غربی شبه جزیره) بودند . در ادامه می نویسد:

ورقة بن نوفل، عبیدالله بن جحش، عثمان بن حویرث و زیدبن عمرو بن نفیل(در مکه ) از پرسش بتان دوری جسته و در طلب دین حنیف و فطری بودند و در مناطق مختلف متفرق شدند و جستجو کردند تا دین حق را بیابند و ... اینان را حنفاء گفته اند [17] .

احتمالاً نام گذاری این افراد به « حنفاء » توسط تاریخ نگاران مسلمان و بعد از اسلام انجام شده است . مونت گمری وات، اسلام شناس اسکاتلندی می نویسد: «حنیف نامیدن « حنفاء» کار متکلمان و مدافعه گران مسلمان بعدی است [18] »؛ اما با توجه به وجود این کلمه در آثار شعرای قبل از اسلام و متون تاریخی این احتمال بعید به نظر می رسد . به هر صورت آنان را هاله ای از افسانه و حقیقت فرا گرفته است؛ به طوری که تشخیص مرز میان این دو را مشکل کرده است.

شاید بتوان گفت : بیشتر اینان در نزدیکی زمان ظهور اسلام زندگی می کردند و یا دوره اسلام را نیز درک کردند . در میان آنها افراد مختلفی از قبیل شاعر، خطیب، عامی و آگاه به کتب مذهبی نیز یافت شدند.

البته نمی توان وجود یک جنبش مخالف با مراسم و سنتهای جاهلی عرب را انکارکرد؛ ولی اینکه آیا اینان همان حنفاء بوده اند، به درستی و اطمینان نمی توان چنین ادعا کرد؛ به خصوص اینکه در متون تاریخی نیامده است که آنان خود را حنفاء بدانند. چه بسا دیگران آنها را چنین معرفی کرده باشند.

پیامبر اسلام و حنیفیت

مشهور این است که نبی گرامی اسلام بر دین حنیف، دین فطرت و دین ابراهیم و اسماعیل بوده است ؛ اما اینکه آیا پیامبر نیز با حنفاء قبل از اسلام هم نوا و هم فکر بوده است، قابل اثبات نیست؛ چون تفاوتهایی بین حرکت پیامبر و حنفا به این شرح به چشم می خورد:

1ـ حنفاء مردمی بودند که رسوم زمانه را قبول نداشتند، ولی قیام و اقدامی بر ضد آن نمی کردند . آنان در میان مردم و با آنها زندگی می کردند و گهگاه در جوی مساعد انتقادی ملایم از مشرکان انجام می دادند . در تاریخ کمتر تصادمی از ناحیه ایشان با مشرکان گزارش شده است . مردم با اینان مشورت می کردند و برایشان احترام قائل بودند؛ اما پیامبر اکرم تنها به آگاهی از درستی راه خود و فساد اجتماع اکتفا نکرد . چنانکه مأمور بود ، پرستش بت ها را نکوهش کرد و مردم را به سوی دین حق، توحید و آیین فطرت، راه و روش ابراهیم فرا خواند . هر آنچه که در توان داشت، در این نهضت مصروف داشت. بدخواهان و دگراندیشان نیز از هیچ آزار و اذیتی در حق وی کوتاهی نکردند.

2ـ حنفاء آیینی داشتند که تنها برای خود برگزیده بودند و تکلیف به ابلاغ در کار نبود و اگر هم از طرف آنان دعوتی انجام شده باشد، بسیار محدود، آرام و بدون درگیری فیزیکی بوده است؛ اما پیامبر دارای دعوتی جهانی و مکلف به ابلاغ رسالت برای جهانیان بود و از هیچ تهدیدی نهراسید و به هیچ تطمینی تن در ندارد.

6- حنیف و حنفاء در آیات قرآن

کلمه حنیف در قرآن ده بار و کلمه حنفاء دو بار آمده است . در آیات قرآن حنیف به عنوان دین ابراهیم علیه السلام معرفی شده است [19] و یا حال است برای مخاطب که پیامبر و یا مسلمانان هستند [20] .

قرآن دین حنیف را غیر از یهودیت و مسیحیت می داند. حنیف در پرستش خدای یکتا مخلص و یک روست [21] . در کاربرد قرآنی کلمه حنیف به معنای مشرک، منافق و کافر نیست . حنیف مقابل بت پرستی و حتی مذاهب مشهور زمانه که دچار تحریف شده اند، می باشد [22] .

آیه 30 سوره روم که در حدود سال نهم بعثت و چهار سال پیش از هجرت نازل شده است ، نشان می دهد که کلمه حنیف و بردین حنیف بودن ابراهیم علیه السلام قبل از هجرت مطرح شده است؛ بنابراین مطلب فوق پس از ناامیدی نبی گرامی ازایمان و هدایت یهود نازل نشده است . آیات دیگری نیز مؤید این موفقیت هستند [23] .

در کنار هم قرار گرفتن حنیف و مسلم [24] نشان می دهد که این کلمه، خاص دسته مذهبی معینی نبوده است و اینان یک سازمان متشکلی ، پیش از اسلام نداشتند. در اصول کافی، از امام صادق علیه السلام روایت شده است که « حنیفاً مسلماً» یعنی « خالصاً مخلصاً» به این معنا که چیزی از بت پرستی در آن مخلوط نیست [25] .

در متون اسلامی حنیف گاهی معادل کلمه مسلم به کار رفته است ، گر چه برای دین ابراهیم رواج بیشتری دارد [26] ؛ چنانکه در احادیث نیز آمده است که پیامبر فرمود:

بعثت بالحنیفیة السمحة [27] ؛ من به دین ابراهیم حنیف برانگیخته شدم.

احب الدین الی الله الحنیفیة السمحة [28] ؛ محبوبترین دینها نزد خداوند تعالی دین حنیف آسان است.

همواره در طول تاریخ زاهدان و عابدان و متنسکان دین را چنان سختگیرانه بر مؤمنین عرضه می کردند که بسیاری از آن گریزان می شدند. در احایدث مذکور حنیفیت معادل اسلام به کار رفته است .

نکته ای که در توضیح مطلب بالا حائز اهمیت و قابل توجه است، این است که همه ادیان دارای جوهره واحدند و اصول معارف در آنها یکسان است . اصول مشترک ذیل معمولاً در ادیان دیده می شود: 1ـ توحید، 2ـ نبوت، 3ـ معاد، 4ـ عبادت، 5ـ دعا، 6ـ عدالت، 7ـ احسان و نیکوکاری و ...؛ بنابراین اگر گاهی کلمه حنیف و گاهی اسلام و زمانی پیروی از ابراهیم علیه السلام و یا دیگر انبیاء مطرح می شود، بین آنها تنافی نیست.

اهل کتاب و دین ابراهیم علیه السلام (دین حنیف)

در قرآن کریم دین ابراهیم علیه السلام، دین حنیف نامیده شده است [29] درباره اینکه چرا دین ابراهیم حنیف نامیده شده است، نظرهای گوناگونی به این قرار دیده می شود:

1ـ ابن عباس و مجاهد می گویند: « این نامگذاری به جهت اشتمال آن بر اعمال حج است».

2ـ مجاهد در قول دیگری می گوید: « علت اینک آن دین حنیف است و که پیروی از آن لازم است، به این جهت است که پیروی از آن پیروی از حق است ».

3ـ این موضوع به این مناسبت است که پیروی از آن متابعت شریعتی است که ابراهیم علیه السلام بواسطه آوردن احکام آن از قبیل « لزوم حج، ختنه و جز اینها، امام مردم گردیده است».

4ـ دین ابراهیم حنیف خوانده شده است؛ زیرا حنیف یعنی اخلاص در زمینه اقرار بر ربوبیت خداوند و بندگی انسان در برابر او [30] .

خداوند با این سخن خود که « و ما کان من المشرکین ؛ ابراهیم از مشرکان نبود»، شرک را از ساحت او دور می شمارد؛ اما به طور ضمنی گرایشهای شرک آلود در مسیحیت و یهودیت را بیان می کند [31] .

منقول است که احبار یهود و نصارای نجران نزد رسول گرامی اسلام جمع شدند و درباره ابراهیم به نزاع پرداختند. یهود گفتند: ابراهیم جز یهودی نبود و نصاری گفتند: او جزنصرانی نبود . در این زمینه، این آیه نازل شد:

یا اهل الکتاب لم تحاجون فی ابراهیم و ... ؛ ای اهل کتاب چرا درباره ابراهیم با همدیگر مجادله می کنند....

و ما انزلت التوریة و الأنجیل الا من بعده افلا تعلقون ...؛ حال آنکه تورات و انجیل جز بعد از ابراهیم نازل نشده است آیا تعقل نمی کنید [32] .

اگر گفته شود که درباره اسلام نیز مطلب همینگونه است و قرآن پس از ابراهیم نازل شده است، مرحوم طبرسی به این پرسش چنین پاسخ می دهد:

همگی حتی مخالفان قبول دارند که حضرت ابراهیم خود را مسلم نامیده است ؛ جز اینکه یهود می گویند: آن اسلام همان یهودیت است و نصرانیها می گویند : اسلام همان نصرانیت است و تورات وانجیل پس از وی آمده و در آن دو نیز اسم ابراهیم به اسلام برده شده و هرگز ذکر نشده است که وی بر دین یهود و نصاری بود؛ اما قرآن اگر چه پس از وی آمده است ، ولی ابراهیم را به دین توصیف کرده و یهودیت و نصرانیت را از وی نفی کرده است و در این امر بزرگترین حجت است، به اینکه وی مسلم بوده و محمد و امت او که اسم اسلام دارند ، به وی اولی از دیگرانند [33] .

در تفسیر عیاشی در ذیل این آیه « قل بل ملة ابراهیم حنیفاً؛ بگو بلکه دین حنیف ابراهیم است» [34] ، از امام صادق روایت شده است که فرمود: «حنیفیت ابراهیم در اسلام است [35] ».

همچنین از امام باقر روایت شده است که فرمود:

حنیف کلمه جامعی است که هیچ چیز را باقی نمی گذارد، حتی کوتاه کردن شارب و ناخن گرفتن و ختنه کردن از حنیفیت است [36]

نیز در تفسیر قمی آمده است:

خدا حنیف را بر ابراهیم نازل کرد آن عبارت است از ده حکم در پاکیزگی ، پنج حکم آن از گردن به بالا که شامل« زدن شارب، نتراشیدن ریش، حلق مو یا اصلاح سر و صورت، مسواک و خلال است» و پنج حکم دیگر از گردن به پایین که شامل گرفتن موی بدن، ختنه کردن ، ناخن گرفتن ، غسل از جنابت، طهارت گرفتن با آب و این است حنیفیت طاهره ای که ابراهیم آورد و تاکنون نسخ نشده و تا قیامت نسخ نخواهد شد [37] .

خداوند تعالی، دین حق را که اولاد ابراهیم ( اسماعیل، اسحاق، یعقوب و فرزندان وی) بر آن بودند، اسلام می داند [38] . از این میتوان نتیجه گرفت که دین حق یکی است و اختلافات و انشعابهایی که در بشر پیدا شده، دسته ای خود را یهودی و دسته ای دیگر مسیحی خواندند، همه ساخته های هوی و هوس خود بشر است و بازنگریهایی است که خود در دین ابراهیم کرده اندو دشمنی هایی را که باهم داشتند، به نام خدا و دین او نوشتند و در نتیجه طایفه ها مختلف و احزاب دینی متفرق گشتند [39] .

ملت ابراهیم

برای اینکه بدانیم منظور از ملت ابراهیم چیست، باید ببینیم کلمه ملت به چه معناست؟ معنای آن چه نسبتی با شریعت و دین دارد؟

ملت عبارت است از سنت زندگی یک قوم. گویی در این ماده اشاره ای به املاء و املال وجود دارد که در این صورت ملت عبارت می شود از : طریقه ای که از غیر گرفته شده باشد.

البته اصل معنای این کلمه به خوبی روشن نیست. ممکن است مرادف با کلمه شریعت باشد؛ به این معنا که ملت هم مثل شریعت عبارت است از : طریقه ای خاص، برخلاف کلمه دین.

فرق بین کلمه « ملت» و «شریعت» این است که شریعت طریقه ای است که از ناحیه خداوند تعالی و به منظور سلوک مردم به سوی او تهیه و تنظیم شده است ؛ ولی کلمه ملت طریقه ای است که آن را از غیر گرفته و خود را ملزم به پیروی از آن می دانند و عملاً از آن پیروی می کنند .

چه بسا همین تفاوت باعث شده گاهی دین خدا و گاهی شریعت خدا گفته شود؛ ولی « ملت خدا» گفته نشود. ملت را تنها به پیامبران نسبت می دهند که نشان دهنده سیره و راه و روش آنان است؛ همچنین به مردم و امت ها نسبت می دهند و می گویند: ملت مردمانی با ایمان یا بی ایمانند؛ زیرا ملت از سیره و سنت عملی آن مردم خبر می دهند؛ بنابراین ملت ابراهیم همان سیره و سنت توحیدی، خالص، حق پرست، معتدل و فطری است که یوسف نیز خود را پیرو آن می داند [40] .

محدود بودن شریعت حضرت موسی و عیسی(ع)

پس از ابراهیم ، دو شریعت مهم یهودیت و مسیحیت توسط خداوند تبارک و تعالی برای هدایت بشر فرستاده شد. اکنون پرسیده می شود: چرا با وجود این دو شریعت از دین حنیف ابراهیمی و اسلام به عنوان ملتی که باید تبعیت شود، یاد می گردد؟

پاسخ های ذیل می تواند، به تبیین این موضوع کمک کند:

1ـ از قرآن و همچنین انجیل و تورات استفاده می شود که موسی (ع) و همچنین عیسی (ع) به سوی قوم بنی اسرائیل فرستاده شدند؛ به عبارت دیگر مأموریت آن دو دارای محدودیت زمانی، مکانی و ... بوده است؛ بنابراین نمی توان گفت: دین این دو پیامبر جهانی بوده است . در آیات قرآن بر هادی بودن موسی برای قوم بنی اسرائیل ( هدی لبنی اسرائیل ) تأکید شده است [41] .

خداوند یکی از نعمتهای خود را بر بنی اسرائیل ، رسالت حضرت موسی خوانده و حکمت این رسالت را هدایت بنی اسرائیل می شمارد [42] و حتی حکم قصاص را با عبارت « کتبنا علی بنی اسرائیل [43] ) ذکر می کند که محدودیت خطابهای تورات را نشان می دهد.

و در آیه دیگر بنی اسرائیل را وارثان کتاب موسی و شریعت او معرفی می کند. تورات در سفر خروج باب سوم در بیان سخن گفتن خدا با موسی (ع) از میان آتش بر شاخه درخت در آیات 9 ـ 13 سخن می گوید:

و الان اینک استغاثه بنی اسرائیل نزد من رسیده است و ظلمی را نیز که مصریان بر ایشان می کنند دیده ام (9) ؛ پس اکنون بیا، تو را نزد فرعون بفرستیم و قوم من بنی اسرائیل را از مصر بیرون آوری(10) ... و گفت: البته با تو خواهم بود و علامتی که من تو را فرستاده ام ، این باشد که چون قوم را از مصر بیرون آوری، خدا را بر این کوه عبادت خواهید کرد(11) . موسی به خدا گفت: اینک چون من نزد بنی اسرائیل برسم و به ایشان گویم، خدای پدرانشان مرا نزد شما فرستاده است و از من بپرسند که نام او چیست ، بدیشان چه گویم؟

در این عبارت ، علت رسالت موسی نجات بنی اسرائیل و غایت آن عبادت بنی اسرائیل دانسته شده و خطاب آن به بنی اسرائیل است.

و در سفر خروج باب ششم می گوید:

بنابراین بنی اسرائیل را بگو من یهوه هستم و شما را از زیر مشقت مصریان بیرون خواهم آورد و ... شما را خواهم گرفت تا برای من قوم شوید و شما را خدا خواهم بود و شما را خواهم رسانید به زمینی که درباره آن قسم خورده ام که آن را به ابراهیم و اسحق و یعقوب بخشم...

در این عبارات سخن از قوم برگزیده است که یهوه خدای آنان است و آنان را از ظلم نجات داده و به وعده اش به پدران آنها وفا می کند.

و در همان سفر باب هشتم می گوید:

و او را بگو خداوند چنین می گوید: قوم مرا رها کن تا مرا عبادت کنند(20) ؛ زیرا اگر قوم مرا رها کنی، همانا بر تو و بندگانت و قومت و خانه هایت انواع مگسها فرستم و خانه های مصریان و زمینی که برآنند، از انواع مگسها پر خواهد شد(21) و در آن روز زمین جوشان را که در آن مقیمند، جدا سازم که در آنجا مگسی نباشد تا بدانی که من در میان این زمین یهوه هستم(22) و فرقی در میان قوم خود و قوم تو گذارم... (23) ... و فرعون ، موسی و هارون را خوانده، گفت: چنین کردن نشاید؛ زیرا آنچه که مکروه مصریان است، برای یهوه خدای خود ذبح می کنیم . [ مصریان گاو را خدا می دانستند و آن را تقدیس و عبادت می کردند]. اینک چون مکروه مصریان را پیش روی ایشان ذبح نماییم، آیا ما را سنگسار نمی کنند(26)؟

این عبارت تورات، قوم بنی اسرائیل را قوم خدا، در مقابل فرعون خوانده است و نشان دهنده مخاطب بودن آنان در تورات است .

در باب دوازدهم همان سفر می گوید:

.... این همان شب خداوند است (فصح) که بر جمیع بنی اسرائیل نسلاً بعد نسل واجب است که آن را نگاه دارند (42) و خداوند به موسی و هارون گفت: این است فریضه ای که هیچ بیگانه ای از آن نخورد(43) و اما هر غلام زرخرید او را ختنه کن و پس آن را بخورد(44) نزیل و مزدور آن را نخورند.

در این عبارت خطاب تشریع صریحاً به بنی اسرائیل است و عید را یهودیان و مسیحیان (دو دین بنی اسرائیل) اجراء می کنند.

در بابهای بیستم و بیست و یکم تا بیست و سوم و سی و پنجم از سفر خروج، احکام شریعت که همگی خطاب به بنی اسرائیل و به مناسبتها و شرایط آنهاست، بیان شده است . در سفر لاویان نیز متعدد به بنی اسرائیل خطاب کرده، احکام و دستورهای مذهبی و اجتماعی بنی اسرائیل را بیان می کند . در این سفر هارون و فرزندانش به منصب کهانت بنی اسرائیل نصب شده آند.

در سفر اعداد که قسمت اعظمی از آن به شمارش طایفه های بنی اسرائیل و شجره هایشان اختصاص دارد، در باب دوازدهم اعتراض هارون و مریم به موسی به سبب ازدواج با زن حبشی ذکر شده و قومی بودن دین را بیشتر می رساند در سفر تثنیه باب پنجم می گوید:

و موسی تمامی بنی اسرائیل را خوانده به ایشان گفت: ای اسرائیل، احکامی را من امروزبه گوش شما می گویم، بشنوید؛ تا آنها را یاد گرفته ، متوجه باشید که آنها را به جا آورید(1).

و در همان سفر باب دهم می گوید:

شما پسران یهوه خدای خود هستید؛ پس برای مردگان ، خویشتن را مجروح منمایید و ما بین چشمان خود را متراشید . برای یهوه خدایت قوم مقدس هستی و خداوند تو را برای خود برگزیده است تا از جمیع امتهایی که بر روی زمین اند به جهت او قوم خاص باشی.

این عبارات از قسمتهای مختلف تورات نشان می دهند که خطاب دین یهود مربوط به قوم خاصی است.

10ـ اختصاصی بودن شریعت عیسی (ع)

در آیه 6 صف، رسالت حضرت عیسی به بنی اسرائیل تصریح شده است و آیات 50 ـ 48 آل عمران اختصاص رسالت حضرت عیسی بن مریم را به قوم بنی اسرائیل با صراحت و به زبان خداوند ذکر کرده ودر تبیین آن یکی از مأموریت های وی را تحلیل بعضی از محرمات تورات ( که کتاب اختصاصی بن اسرائیل بود) دانسته است و آیه 72 مائده خطاب به بنی اسرائیل از جانب حضرت عیسی سخن می گوید . آیات 59 ـ 57 زحرف او را مثل برای بنی اسرائیل آورده و راهنما و الگو و هادی آنان معرفی کرده است.

در آیات یاد شده خطاب عیسی علیه السلام به بنی اسرائیل است و اختصاص این شریعت به آنان دانسته شده است و به عبارت دیگر محدودیت زمانی، مکانی و قومی برای این دین بزرگ الهی لحاظ شده است که البته منافاتی ندارد با اینکه پیامهای اصلی این دین مانند توحید، نبوت، معاد، عدالت، احسان و نیکوکاری، عفت، جوانمردی و ...جهانی، فرازمانی و فرامکانی باشند.

در انجیل نیز مؤیدانی برای گمانه فوق وجود دارد. در انجیل متی باب دوم آیات یکم تا هفتم می گوید :

و چون عیسی در ایام هیرودیس پادشاه در بیت الحم یهودیه تولد یافت، ناگاه مجوسی چند از مشرق به اورشلیم آمده، گفتند: کجاست آن مولود که پادشاه یهود است؟ زیرا که ستاره او را در مشرق دیده ایم و برای پرستش او آمده ایم؛ اما هیرودیس پادشاه چون این را شنید، مضطرب شد و تمام اورشلیم با وی، پس همه روسای کهنه و کاتبان قوم را جمع کرده از ایشان پرسید که مسیح کجا باید متولد شود؟ بدو گفتند : در بیت لحم یهودیه؛ زیرا که از نبی چنین مکتوب است و تو ای بیت لحم در زمین یهودا از سایر سرداران یهودا، هرگز کوچکتر نیستی؛ زیرا که از تو پیشوایی به ظهور خواهد آمد که قوم من اسرائیل را رعایت خواهد نمود.

در اینجا عبارت« قوم من اسرائیل» محدودیت پیام مسیح به بنی اسرائیل را مؤکد و مؤید است.

در انجیل متی، باب 15، آیات 21تا 27 می گوید:

پس عیسی از آنجا بیرون شده به دیار صور و صیدون رفت، ناگاه زن کنعانیه( غیر اسرائیلی) از آن حدود بیرون آمده، فریاد کنان وی را گفت: خداوندا، پسر داوود ، بر من رحم کن ؛ زیرا دختر من سخت دیوانه است.

لیکن هیچ جوابش نداد، تا شاگردان او پیش آمده خواهش نمودند که او را مرخص فرمای؛ زیرا در عقب ما شورش می کند. او در جواب گفت: فرستاده نشده ام مگر به جهت گوسفندان گم شده خاندان بنی اسرائیل.

در این عبارت حضرت عیسی صریحاً رسالت خویش را به جهت گوسفندان گم شده خاندان اسرائیل می داند و حتی از شفا دادن به غیر بنی اسرائیل می داندو حتی از شفا دادن به غیر بنی اسرائیل امتناع می کند.

انجیل متی در باب 27 آیه 11 می گوید:

اما عیسی در حضور والی ایستاده بود: پس والی از او پرسیده ، گفت: آیا تو پادشاه یهود هستی ؟ پاسخ داد: آری چنین است که تو می گویی .

البته منظور از پادشاهی ظاهری نیست؛ اما محدود کردن آن به یهود می تواند مؤید نظریه مطرح شده در این پژوهش باشد.

در انجیل لوقا آیه 31 تا 32 از باب اول می گوید:

فرشته بدو گفت: ای مریم ترسان مباش؛ زیرا که نزد خدا نعمت یافته و اینکه حامله شده، پسری خواهی زایید و او را عیسی خواهی نامید. او بزرگ خواهد بود و به پسر حضرت اعلی مسمی شود و خداوند تخت پدرش داود را بدو اعطا خواهد فرمود و او بر خاندان یعقوب تا ابد پادشاهی خواهد کرد و سلطنت او را نهایت نخواهدبود.

در اینجا، عبارت « خاندان یعقوب (بنی اسرائیل) » محدودیت مأموریت را مشخص می کند.

در انجیل یوحنا باب 19 آیه یکم تا سوم می گوید:

پس پیلاطس عیسی را گرفته تازیانه زد و لشکریان تاجی از خار بافته بر سرش گذاردند و جامه ارغوانی بدو پوشانیدند و می گفتند: سلام ای پادشاه یهود و طپانچه بدو می زدند.

البته ما در اینجا درباره مسیحیت و یهودیت معتقدیم که این ادیان الهی ابتدا به قوم خاصی تعلق نداشتند؛ اما به تدریج این ادیان مخصوصاً یهودیت قومی گردیدند.

11ـ نتیجه گیری

حنیف یک کلمه اصیل عربی است که به معنای پاک دین و متمایل به دین حق است. گروهی در مکه و اطراف آن بدون تشکیلات و سازمان منظم تحت این عنوان شناخته شده بودند.

قرآن کریم دین ابراهیم و اسماعیل و حضرت محمد را حنیف و مسلم می داند و در بعضی از متون دینی کلمه حنیف و اسلام به یک معنا به کار رفته اند؛ اما اینکه چرا نبی گرامی اسلام و کسانی که به عنوان حنیف در سرزمین حجاز شناخته شده بودند، دین مسیحیت آخرین شریعت الهی قبل از اسلام را دین خود نمی شمردند، علتهای مختلفی دارد که ذیلاً به بعضی از آنها اشارت می رود:

1ـ ادیان الهی دارای گوهر واحد و اصول مشترکی هستند. تأکید بر دین ابراهیم و دین حنیف تأکید بر آن اصول مشترک (توحید، نبوت، معاد، نیکوکاری، عبادت، جوانمردی و عدالت و ...) است که به صورت ناب و دست نخورده در تعلیمات ابراهیم یافت می شدند.

2ـ یهودیت و مسیحیت توجه ویژه در خطابات خود به بنی اسرائیل داشتند و اگر نگوییم با توجه به مباحث بالا که این ادیان اختصاص به این قوم داشتند، می توان گفت: تبلیغات اولیه و فراگیر آنها خطاب به بنی اسرائیل بود، هر چند پولس دعوت به دین مسیح را به میان غیر بنی اسرائیل نیز برد. البته عیسای روح ا... و موسای کلیم ا.... علیهما السلام سخنانشان همان سخنان ابراهیم علیه السلام و دین حنیف بود و نمی توان بر اختصاصی بودن پیام آنان تأکید کرد.

3ـ یهودیت و مسیحیت موجود جزیرة العرب در دوره اسلامی و پیش از آن مطالب دیگری غیر از پیامهای اصلی و گوهری ادیان بر آن افزوده بودند که پیروی از آنها برای بسیاری از مردم عادی میسور نبود؛ لذا در حنفی بودن عده ای از مردم در جزیرةالعرب پیش از بعثت اشکالی به نظر نمی رسد.

4ـ آنچه تفاوت دارد، شرایع هستند واما شرایع نیز همیشه ناسخ یکدیگر نیستند؛ بلکه گاهی شریعت بعدی فقط مکمل است؛ مثلاً شریعت حضرت عیسی علیه السلام چنین به نظر می آید که مکمل شریعت موسی علیه السلام است و آداب و رسوم و احکام ابراهیمی علیه السلام در شرایع دیگر نسخ نشده است تا عمل به آن صحیح نباشد.

امروز نیز می توان با توجه به بحث گفتگوی تمدنها جهانیان را به سوی دین حنیف و ناب دعوت کرد. دینی که در آن دعوت به توحید، حقیقت، عبادت، عدالت و احسان، و رعایت حقوق انسانها به ویژه مظلومان مورد نظر باشد.

منبع : مبین ، سال هشتم، دوره دوم ، شماره 6 ، تابستان 1379، صفحه 58 ـ 46




تاریخ : شنبه 92/4/22 | 12:6 عصر | نویسنده : سیدمحمدرضا حسینی | نظر