باز نویسی یاد داشتی از محمد جواد اکبرین
به گمانم پس از نتیجه این انتخابات مى توان به عبرت و اعتبار نیروهاى موسوم به «حزب الله» (حاملان گفتمان مقاومت) نیز امیدوار بود؛ زیرا بخش قابل توجهى از آنان را افرادى تشکیل مى دهند که فراتر از دغدغه ى نان، غم ایمان نیز دارند و اگر تا کنون گمان مى کردند که افرادى مانند آقاى مصباح یزدى، بینش روشن و ذهن منسجمى دارند و مى توانند «در قامت مطهرى و علامه طباطبایى» به آنها کمک کنند، حالا که پرده ها کنار مى رود مى توانند با عبرت از سرنوشت تزلزلِ فکرىِ این فرقه، از حراجِ دوباره اعتبار حزب الله جلوگیرى کنند و بیاموزند که «صلح»، شاهراهِ «صالحان» است و «امنیت» مهمترین دستاوردِ «ایمان.»
حزب الله مى تواند بیندیشد به 8 سال پیش که مصباح یزدی به قدرت رسیدن محمود احمدینژاد را ثمره عنایات امام زمان دانسته بود و گفته بود: «آیندگان به این نتیجه خواهند رسید که این انتخاب، مشحون به کرامات و معجزات بود و از این رو توفیق شکر این نعمت را از خداوند خواستاریم. عنایات حضرت ولیعصر یار ملت ایران بود که به چنین موفقیتی دست یافت و تلقی ما این است که این نفخه الهی که در این زمان در جامعه ما دمیده شده و آثارش در علاقه بیشتر مردم به دین و اندیشههای اسلامی ظهور یافته، مرتبهای از مراتب چیزی است که در زمان پیامبر اسلام تحقق پیدا کرد و انشاءالله مرتبه کاملش در زمان ظهور حضرت ولیعصر تحقق خواهد یافت.» و حالا «آیندگان» پیشکش؛ بلکه همان هواداران پیشین هم حق دارند بپرسند که آیا این بود نتیجه آن «انتخابِ مشحون به کرامات و معجزات»؟!
هر چند با روشن شدن واقعیت ها و رویارویی هرچه بیشتر احمدینژاد با اصولگرایان منتقد دولت، مواضع مصباحیزدی نیز در قبال وی تا آنجا تغییر یافت که سرانجام مدعی شد که «احمدینژاد سحر شده است. زیرا هیچ آدم عاقلی چنین کارهایی نمیکند.» و حالا که سعید جلیلى، دیگر نامزد اصلح مصباح شکست خورده، باقری لنکرانی، عضو شورای مرکزی جبهه پایداری [و نامزد انصرافىِ مصباح در انتخابات گذشته] علت شکست را در این جستجو مى کند که «جلیلی چون به نماد امتداد احمدی نژاد تبدیل شد شکست خورد.»
هر کس حق دارد تغییر کند؛ و در تعادلِ آدمیانى که در کشاکش تجربه ها تغییر نمى کنند باید تردید کرد؛ اما به شرط آنکه اعتراف به تغییر کند و آن را ارزش بداند نه آنکه به جاى نقدِ خویش، تقصیر را «عمل به تکلیف» بخواند و ناتوانى ذهنى اش را به گردن جادو بیندازد و بگوید ما بر حق بودیم اما فرد مورد حمایت ما ناگهان «سحر شد»! از تزلزلِ فکرىِ کسانى از این دست باید برحذر بود.
و اما سخنى تلخ تر:
تابستان سال 77 بود که یکى از همدرسان (که حالا دیگر روحانىِ مقبول و محترمى است) در آزمون علمى موسسه آقاى مصباح یزدى شرکت کرد و رتبه بسیار خوبى کسب کرد؛ این دوستِ همدرس ما اما به دنیاى سیاست علاقه اى نداشت و گمان مى کرد که سیاست ورزى با امور معنوى منافات دارد؛ از این رو، در حدّ اضطرار، از اخبار مطلع مى شد آن هم هنگامى که در جمع دوستان بحثى در مى گرفت؛ بماند که سالهاى 76 تا 78 بهار اصلاحات و مطبوعات ایران بود و حتى غیرسیاسى ترین مردم هم بى خبر نمى ماندند.
پس از قبولى درخشانِ دوست ما در آن آزمون، نوبت به مصاحبه حضورى رسید؛ مصاحبه اى که در آن مردود شد و بختِ تحصیل در مدرسه اى که به عللى دوستش مى داشت را از دست داد، ساعاتى پس از مردودى، حیران و پریشان مى گفت خود را براى مصاحبه اى علمى آماده کرده بود اما از او سؤالاتى غریب پرسیده اند؛ از جمله اینکه "در سال 76 به چه کسى رأى داده؟ تا کجا حاضر است از آقا اطاعت و تبعیّت کند؟ کدام روزنامه را مى خواند و درباره افرادى مانند عبدى و حجاریان چه مى داند؟»
دوست ما از قضا از عهده پرسش ها برآمده بود اما وقتى رسید به نام «عبدی» گفته بود که بسیار دوستش دارد و از کودکى با بازى هایش انس داشته؛ بارى! او عبدى جز «اکبر عبدى» نمى شناخت اما مصاحبه گرانِ موسسه مصباح (بخوانید بازجویان) که سراغ عباس عبدى را از او مى گرفتند از پاسخ او خشمگین شدند و گمان کردند که آنها را دست انداخته و صلاحیت علمىِ او را رد کردند.
الان 15 تابستان از آن روزها گذشته و به تازگى خوانده ام که استاد محسن غرویان (سردبیر پیشین فصلنامه معرفت، ارگان موسسه مصباح) از تفتیش عقاید در آن موسسه خبر داده و گفته است: «یک اتاقی بود که اتاق محکمه و اتاق تفتیش عقاید بود و آنجا برخوردهای خیلی غیر اخلاقی با افراد میکردند؛ برخوردها به خاطر مسائل سیاسی و اجتماعی بود که حالا من فعلا بنا ندارم آنها را خیلی باز کنم و توضیح دهم؛ لذا دیگر از نظر سیاسی و اخلاقی من نتوانستم آن روشهای تند و افراطی و نیز بد اخلاقیهای سیاسی و اجتماعی آنان را تحمل کنم، لذا ادامه همکاری ندادم و استعفا کردم.»
گفتمانِ مصباح و فرقه پیرامونش در حوزه عمومى «تکلیف» است و در حوزه خصوصى «تفتیش»؛ و در هر دو حوزه، کارنامه رسوایى دارد؛ کاش حزب الله به حرمتِ «حقیقتِ مقاومت»، دامن خود را از این آلودگى نظرى و عملى برهاند و به مردم بازگردد.
.: Weblog Themes By Pichak :.