به مناسبت سال نوآوری و شکوفائی، مطلب زیر را که مربوط به امام موسی صدر میباشد به صورت تلخیص شده از سایت بازتاب (علیه الرحمه) انتخاب کردهام. مطلب بسیار زیبائی است و در آن به نکات بسیار جالبی توجه شده است. عجیب آنکه برخی از نوآوریهای این سید روحانی، پس از گذشت 30 سال هنوز هم تازگی خود را حفظ نموده، و غریب آنکه در غیاب آن سید مظلوم، این ایدهها هنوز به شکوفائی نرسیدهاند؛ حال آنکه دلمشغولیهای ایشان همچنان دارای اهمیت بوده و باید دغدغه اصلی نخبگان و اندیشمندان جهان اسلام و خصوصا تشیع باشد.
فقیهی که برای مسیحیان موعظه میخواند
هر کجا میرفت، او را میشناختند؛ اما فقط قد بلند، صورت بشاش و رفتار آرام او نام «سیدموسی صدر» را از دیگران متمایز نمیکرد، بلکه سلوک و نظرات نادر، آن هم در میدان فقه و فقاهت گواهی دیگر بر این نام بود. در جولانگاه تبادل آرا، دیدگاه او بسیار متفاوت به نظر میرسید؛ به گونهای که روزی دانشجویی در بیروت به او گفته بود: «حرفهای شما بسیار عالی است ولی از کجا که از اسلام باشد؟ ما چنین چیزی تا حال نشنیدهایم.» او فرزند حوزههای علمیه بود ... ولی نظراتش متفاوت با دیگر آموزشیافتگان این مراکز مطرح میشد؛ به نوعی فرزند حوزه این بار با حوزویان بود و بر حوزه...
صدر به ساختار منتقد بود؛ نه به اشخاص. با این وجود، آنچنان در میان مراجع ارج و قرب داشت که آیتالله بروجردی، با علاقهمندی مفرط به او نامه نوشت و از او خواست که همچون «شیخمهدی حائرییزدی» که به ایالات متحده آمریکا رفته بود، او هم به ایتالیا برود و از سوی او مبلغ تشیع راستین باشد. از دیگر سو در نجف هم زعمای حوزه دل در گروی او داشتند؛ از آیتالله محسن حکیم تا آیتالله خوئی. او حتی در آن روزی که مجلس اعلای شیعیان لبنان را برپا کرد؛ پیش از آن در محضر آیتالله حکیم جلوس و نظر مثبت ایشان را مطالبه کرده بود. حتی در برخی نظرات فقهی نوگرایانه او جایگاه علمای شیعی لحاظ شده بود. به هر حال «سیدموسی صدر» در چارچوبهای فکری، اعتقادی و سیاسی مرسوم قرار نمیگیرد. او نوگراست؛ اما با سنتگرایان سر جنگ ندارد و بر مقام آنان ادای احترام میکند. شیعهای پروپا قرص است؛ در مقابل، اهل تسنن را برادر مینامد و از «وحدت فقهی» با آنان سخن میراند. فقیه است ولی به کلیسا میرود و در جایگاه کشیشها به عنوان یک روحانی شیعه موعظه میکند و برای دختران و پسران مسیحی خطبه عقد میخواند. گروه نظامی امل را به راه میاندازد؛ البته در دیگر سو با تروریستها میرزمد... به روش و منش «سیدجمالالدین اسدآبادی» به عنوان الگو مینگرد،ولی از عدم همراهی این متفکر نوگرای اسلامی با مردم گلایه دارد. صدر اگرچه به این و آن انتقاد میکند ... اما هیچگاه با رقیب، دشمن، مخالف و رهبر سیاسی این کشور و آن کشور سر ناسازگاری و جنگ ندارد؛ بلکه به دیدار آنان میرود، مصافحه میکند، آغوشش را برایشان باز میکند و تنها راهحل تمام مسائل را «گفتوگو» میپندارد. در دل کانون جنگها و اختلافات فرقهای چنین فقیه سیاستمداری زاده میشود و در این کارزار سنتگرایی و بنیادگرایی خاورمیانه با مماشات با متولیان این تفکرات، فرزند خود را متولد میکند: «نوگرایی اسلامی در بستر قدرت»؛ نه خارج از میدان سیاست.
... به تن کردن لباس روحانیت و آموختن علوم دینی او را از مدرسه و دبیرستان نهتنها دور نکرد، بلکه در مهرماه 1329 به دانشکده حقوق دانشگاه تهران رفت و پس از سه سال از این دانشگاه با مدرک «حقوق اقتصادی» فارغالتحصیل شد. اگرچه اکثر روحانیون حوزه علمیه قم به دو زبان فارسی و عربی تسلط داشتند، اما سیدموسی متفاوت با سایرین در دانشگاه «فرانسه و انگلیسی» را نیز فرا گرفت. در سال 1332 عازم حوزه نجف شد؛ آیتالله سیدمحسن حکیم، مرجع بزرگ حوزه نجف و آیتالله سیدابوالقاسم خوئی از اساتید او شدند. سیدموسی پس از اندک زمانی، چنان در نجف شناخته و محبوب شد، که آیتالله خوئی در مورد سیدموسی میگفت: «من به قدری به آقای موسی صدر امید دارم که اگر او دو، سه سال دیگر در نجف بماند، یکی از بزرگترین شخصیتهای ارزنده علمی شیعه خواهد شد.» اما سیدموسی از غرق شدن این حوزه در احکام فردی و عبادی صرف مینالید و نمیتوانست همچون سایر روحانیون آن دیار «یاد گرفتن زبان خارجی، فلسفه و عرفان» را کفر، گناه و شرک تلقی کند. او به دنبال مأمن دیگر بود تا نظرات او را تاب بیاورند و او و همفکرانش را به انگهای مذهبی متهم نکنند. اما آسمان حوزههای علمیه رنگی همگون داشتند؛ البته با شدت و حدتی کم و زیاد. او تا پای خود را در قم گذاشت، آیتالله شریعتمداری از او خواست تا مجلهای را با نام «مکتب اسلام» مدیریت کند و از دیگر همفکران خود یاری گیرد. این مسئولیت در زمانی به او سپرده میشد که روزنامهخوانی در حوزه نشانی از بیتقوایی داشت و حتی قدم زدن طلاب، با «زیروحانیت» در تضاد بود. او همراه «جعفر سبحانی، ناصر مکارمشیرازی، سیدعبدالکریم موسویاردبیلی، حسین نوریهمدانی، علی دوانی، مجدالدین محلاتی، محمد واعظزادهخراسانی و سیدمرتضی جزایری» یک طلبه روزنامهنگار شد و سلسله مقالات «اقتصاد در مکتب اسلام» را نگاشت. از سوی دیگر به دلیل تسلط به چهار زبان سرویس مقالات این نشریه را اداره میکرد و به تصحیح و ارزیابی میپرداخت. اما حضور «سیدموسی صدر» در مقام مدیریت نشریه حوزوی آن هم در جمع برخی روحانیون نوگرای آن دوره کمتر از یک سال به طول انجامید و بار دیگر او با بروز برخی اختلافات حتی با آن روحانیون از این مقام استعفا کرد و سلسله مقالات او در باب اقتصاد اسلامی اولین و آخرین نوشته او در مکتب اسلام به حساب آمد. صدر حوزه علمیه قم را نیز تحمل نکرد؛ به قول مرتضی مطهری او 50 سال از حوزویان جلوتر بود. اندکاندک تضادهای فکری صدر با حوزه بروز کرد. چرا که او معتقد بود: «فقهای ما نباید ببینند رسول خدا(ص) 1400 سال پیش چه کردند. آنها باید فکر کنند که اگر ایشان امروز میبودند، چه میکردند.» او آنگونه حوزههای علمیه را نسبت به مسائل روز بیتفاوت و عقب میدید که درباره دو روحانی نوگرای دیگر ـ محمدحسین بهشتی و مرتضی مطهری ـ گفته بود: «آقای بهشتی محصول حوزه نیست؛ مثل آقای بهشتی شاید در ایران به سه یا چهار نفر هم نرسند.» «ایشان وقتی آقای مطهری شد که از حوزه برید؛ و اگر در حوزه باقی مانده بود، از بین رفته بود.» علت مخالفت صدر با رویه حوزه این بود که بنا بر باورش «متاسفانه علمای ما آنچنان خودشان را به گذشته وصل کردهاند که هر ابزار نویی میآید، فورا نسبت به آن موضع سلبی میگیرند!» اما صدر این رویه را نمیپسندید و همچون گذشته که خلاف رویه حوزویان به دانشگاه رفت، زبان انگلیسی و فرانسه آموخت، مدیر یک دبیرستان ملی در قم شد، موسیقی را هم آموخت. او دستگاههای موسیقی را میشناخت و به یکی از خواهرزادههایش که پدر او موسیقیدان بود، حتی توصیه کرد: «سعی کن هفتهای یک پرده موسیقی را از پدرت یاد بگیری. در این صورت دریچه علمی به رویت باز خواهد شد که خود جهان دیگری است.» او نسبت به برگزاری سرودی در حسینیه ارشاد در سال 48 خشنود شده و گفته بود: «بالاخره هنر و موسیقی دارد در پناه امام حسین(ع) و حسینیه، خود را از چنگال جمود نجات میدهد. انشاءالله یواشیواش پای ارکستر بزرگ به حسینیهها باز شود و هنرهای زیبا در خدمت مذهب قرار گیرند.» علی حجتیکرمانی در اینباره گفته بود: «امام موسی صدر نه تنها موسیقی را به طور کامل حرام نمیدانستند، بلکه برخی انواع آن را از جلوههای زیبایی روح انسان تلقی میکردند.
امام موسی صدر موسیقیشناس بودند و انواع و اقسام موسیقیها را درک میکردند.» همچنین در دورهای که زنان مذهبی حتی از منزل خارج نمیشدند، به شرط ضمن عقد زنان حکم داد و اعلام کرد که اگر در ضمن عقد ازدواج شرط شود که در صورت بدرفتاری یا مسالهدار شدن شوهر، همسر از جانب او وکیل است تا خودش را طلاق دهد، آن شرط نافذ خواهد بود. همچنین دخترش «حورا» نیز با «مانتو و روسری» رفت و آمد میکرد. ارتباط او و سخنرانیاش در جمع زنان مسیحی دیگر رفتاری بود که از منظر حوزویان غیرشرعی قلمداد میشد. به گونهای که عکسی را از حضور او در مجالس مسیحیان در حال سخنرانی تهیه کردند که در آن جلسه چند زن بیحجاب حضور داشتند و برای مراجع بزرگ نجف همچون آیتالله حکیم و آیتالله خوئی فرستادند تا جایگاه او را در میان آنان متزلزل کنند. اما این دو مرجع تقلید در پاسخ به این اقدام علیه صدر، گفتند: «امام موسی صدر، راه تبلیغ را بهتر از همه میداند و به روشهای نوین و پیچیده آن و به چگونگی برخورد با اقشار مختلف مردم، آشناتر از دیگران است.» در پی این فضا، روحانیون حوزه نجف همچنین به نجس ندانستن اهل کتاب از سوی صدر خرده گرفتند و این حکم را حمل بر بیدینی و لامذهبی او کردند و تبلیغات وسیعی بر ضدش به راه انداختند. آنان میگفتند: «چرا یک روحانی و مجتهد اینقدر با مسیحیان که در اسلام نجس شمرده شدهاند، رفتوآمد و نشست و برخاست دارد و در مجالس آنها از چای، قهوه و میوه استفاده میکند؟! حتما او مسلمان نیست!» اما پس از جوسازیها علیه صدر، با اعلام حکم جدید آیتالله حکیم، مرجع بزرگ شیعیان در آن دوره که از نظر قبلی خویش دست برداشته و به پاک بودن اهل کتاب فتوا داده بود، اندکی نظرات تند روحانیون علیه او تقلیل یافت. البته صدر علاوه بر پاک دانستن اهل کتاب، خوردن ذبیحه اهل کتاب را هم جایز میدانست. خاک لبنان مجالی برای عرضاندام نظرات نوگرایانه صدر شد.
خانواده شرفالدین طی نامهای رسمی از صدر دعوت کردند تا به لبنان برود. شیخ مرتضی آلیاسین از مراجع نجف و آیتالله بروجردی نیز از او خواستند که به این دعوت لبیک گوید. او که هم به دنبال فضایی متفاوت از نجف و قم بود و هم وضعیت شیعیان لبنان را نابسامان میدید، این تقاضا را پذیرفت. دیدگاههای صدر در آن دیار نیز با وجود 16 طایفه و انواع و اقسام حزب، نو و تازه به نظر میرسید؛ به گونهای که «جورج جرداقی» و «شکرالله حداد» دو شخصیت معروف مسیحی به صدر درباره اظهاراتش گفته بودند: « این فرهنگ شیعه را که شما مطرح میکنید، اگر همه مثل شما این جور آن را ارائه میدادند، الان دیگر اثری از مذهب تسنن و دین مسیحیت در این کشور باقی نمیماند. این فرهنگ با این ویژگیها، قابل پذیرش برای همه مردم است.» او فقط خود را در چارچوب سخنرانی در مساجد محدود نکرد و به تاسیس مراکزی در جهت ارتقای وضعیت اقتصادی شیعیان پرداخت تا قدم بعدی او یعنی برپایی مراکز آموزشی و فرهنگی تسهیل شود. او در سال 1339 «جمعیت بر و احسان» شرفالدین را بازسازی کرد و خانوادههای مستضعف را تامین و با تکدیگری مقابله کرد. موسیصدر در این راستا اقدام به سفر به استان و شهرهای سراسر لبنان کرد و در هر کدام از این مناطق جمعیتهای خیریه و موسسات فرهنگی به راه انداخت. یکی از این مراکز «مدرسه صنعتی جبلعامل» از مراکز فنی حرفهای بود که دانشآموزان محروم به صورت شبانهروزی در آن آموزش میدیدند؛ در رشتههای نجاری، آهنگری، جوشکاری، برق و ماشینهای کشاورزی. همچنین تاسیس خانه دختران (بیتالفتاه)، آموزشگاه پرستاران، مرکز پزشکی (مدینهالطب)، موسسه قالیبافی، دارالایتام، سازمان زنان، کلاسهای مبارزه با بیسوادی، کودکستان، خانه معلولان و درماندگان، مدرسه نمونه دختران، باشگاه ورزشی جوانان و مرکز علمی ـ تحقیقی لبنان همگی نشان عزم او داشت که با همراهی مصطفی چمران رقم خورده بود که چمران چند موسسه صدر را مدیریت میکرد. البته او بار دیگر در کنار تاسیس این مراکز به فکر تاسیس یک حوزه علمیه افتاد که با حوزه علمیه قم و نجف متفاوت بود. «معهدالدراسات الاسلامیه» مرکزی بود که نهتنها شیعیان لبنان و دیگر کشورها به تحصیل در آن میپرداختند، بلکه اهل تسنن نیز در میان آنان دیده میشدند. پس از اینگونه فعالیتها، اندکاندک صدر به دنبال تاسیس سازمانهای سیاسی- اجتماعی افتاد، تا به این صورت نفوذ و قدرت محرومان ارتقا یابد؛ محرومانی که اکثر آنان از طایفه شیعیان بودند. در آن مقطع طایفه اهل تسنن، دروزیها، مارونیها و... هر کدام مجلسی داشتند، با روش و منش صدر و اظهارات او در جمع مسلمانان و مسیحیان و لابیهایی با رئیسجمهور وقت لبنان، در سال 46، با ارائه طرحی از سوی نمایندگان شیعه مجلس، تاسیس مجلس اعلای شیعیان مصوب شد و در تابستان سال 48 به طور رسمی و قانونی آغاز به کار کرد. از آن پس بود که او را به عنوان «امام موسی صدر» میشناختند. «جنبش محرومان» به رهبری او شکل گرفت و مسئولیت سازماندهی این جنبش از سوی صدر برعهده «مصطفی چمران» گذاشته شد. این جنبش وظیفه سازماندهی توده مردم لبنان را داشت. در سال 54 یک سازمان نظامی با نام «امل»- افواج مقاومت لبنان- را سامان داد و وظیفه این سازمان را «دور کردن سایه شوم جنگ» عنوان کرد. اگرچه صدر این سازمان نظامی را به راه انداخت، اما در جنگهای داخلی لبنان با زبان دیگری سخن میگفت و هر بار که طایفهای آتش اختلاف را شعلهور میکرد، به میدان جلسات آشتیکنان وارد میشد و آبی بر این آتش میریخت. او در همان سالهای 54-52 که جنگهای داخلی لبنان هر روز با یک اتفاق از سر گرفته میشد، گفته بود: «اگر در بیروت پسر مرا بکشند، اجازه نخواهم داد که در بعلبک یک مسیحی بیگناه کشته شود.»
او در این میان از نهضت فلسطینیها نیز حمایت، و آزادی فلسطین را آزادی مقدسات اسلام و مسیحی و آزادی انسان قلمداد میکرد و معامله با اسرائیل را حرام میدانست. او حتی خطاب به یاسر عرفات، رهبر نهضت آزادیبخش فلسطین گفته بود: «این را بدان ای ابوعمار! شرف قدس اجازه نخواهد داد که این سرزمین به دست غیرمومنین آزاد شود... من با عبا، عمامه و محرابم از نهضت فلسطین حمایت خواهم کرد...» صدر حاضر نشد طرح «توطین پناهندگان فلسطین» را بپذیرد و این اقدام را پذیرش دولتی به نام «اسرائیل» میانگاشت. البته این تصمیم از سوی برخی از فلسطینیها به جانبداری از اسرائیل تعبیر شده بود و شیعیان لبنان را به این عناوین متهم میکردند. این اقدامات صدر بود که چمران دربارهاش گفته بود: «تا کسی در گرداب حوادث لبنان قرار نگیرد، نمیتواند بعد حرکت امام موسی صدر را درک کند.»
در همان روزهایی که درخشش موسی صدر در لبنان آغاز شده بود و آیتالله خمینی در نجف درس حکومت اسلامی را تدریس میکرد، روزی سیدمحمدعلی ابطحیاصفهانی از شاگردان آیتالله خمینی به ایشان میگوید: «آقا! فرض کنیم که انشاءالله بر طاغوت ایران غلبه کردی و سرنگون شد، آیا کسی را دارید به جای آن در راس امور کشور بگذارید و او هم بتواند به خوبی از عهده اداره کشور برآید؟» آیتالله پاسخ میدهد: «آقا موسی رفیق خودت.» اما بار دیگر به ایشان اینگونه میگوید: «آقا موسی دیگر لبنانی شده است و لبنانیها وی را رها نمیکنند.» صدر در اردیبهشت 57 «لوسین جورج» خبرنگار لوموند در بیروت را به بیت آیتالله خمینی در نجف رهنمون شد تا صدای رهبر انقلاب اسلامی ایران شنیده شود و اولین مصاحبه ایشان با خبرنگاران خارجی پیش از سفر به پاریس در فرانسه منتشر شود. صدر حتی یک هفته پیش از ربوده شدن، مقالهای در روزنامه لوموند فرانسه تحت عنوان «ندای انبیا» در حمایت از رهبر انقلاب ایران نوشت: «موجی که امروز ایران را درمینوردد، پیش از هر چیز ندای پیامبران را در اذهان ما زنده میکند.» شخصیت امام موسی صدر در تمامی مراحل زندگیاش در این جمله او پیش از ترک ایران و اقامت در لبنان نهفته است. او به سیدعبدالکریم موسویاردبیلی همشاگردی او در درس آیتالله محققداماد گفته بود: «من ضد قدرت که نیستم هیچ، قدرت را یک کمال میدانم. مهم این است که قدرت چگونه استفاده شود.» از اینرو بود که روحانیای شیعی در جایگاهی قرار گرفت که اگرچه نه نخستوزیر بود و نه رئیسجمهور، اما دفاتر دولتمردان و پادشاهانی همچون جمال عبدالناصر، انورسادات، حافظ اسد، امیر فهد، امیرعبدالله، ملکحسین، ملکحسن، بومرین، قذافی و رئیسجمهورهای چندین کشور آفریقایی به روی او باز بود و دیدارهایی صورت گرفت. شخصیتهای علمی و مذهبیای همچون پاپ و مفتیهای الازهر با او ملاقات میکردند و او را متحد خود به حساب میآوردند. صدر اگرچه در عرصه سیاست لبنان مشغولیتهایی داشت، اما کنفرانسهای علمی- مذهبی را نیز فراموش نمیکرد و فعالانه در این اجلاسها حضور داشت تا جائی که نام «ستاره کنفرانسها» -نجم الموتمر- بر او گذاشتند. امام موسی صدر «سیدجمالالدین» معاصر بود که سیاستورزی را نیز با ارتباط با تودههای مردمی آموخته بود، نه تنها شیعیان بلکه تمامی مذاهب. بهگونهای که «فواد شهاب» رئیسجمهور اسبق لبنان پس از دیدار با امام موسی صدر گفته بود: «اگر مسیحیان چنین شخصیتی داشتند، او را به مقام قدیس میرساندند. این مرد را باید با تمامی وسایل و امکانات یاری کرد...»
.: Weblog Themes By Pichak :.