در 24 خرداد 1392، مردم در چارچوب نظام جمهوری اسلامی، نشان دادند که از تنگ نظری های فزاینده گفتمان مدعی اصول گرایی که خود را حق مطلق می پنداشتند، به ستوه آمده، و اکنون بار دیگر خواهان حاکمیت گفتمان اعتدال و تحول گرایی هستند. امید است که انحصارگرایان پرمدعایی که خود را قیم مردم می دانستند اینک پیام گزینش هوشمندانه و دردمندانه اکثریت را به شایستگی دریافت نموده، و چند صباحی اجازه دهند تا مردم آن گونه که می خواهند به زندگی، سلامی دوباره دهند. روزنامه ها و بوقهای تبلیغی که گفتمان تحول و دگرگونی را گفتمانی مرده در جمهوری اسلامی القاء می کردند، چند صباحی زبان در کام گیرند؛ و کسانی که جستجوی آرامش و رفاه و آسایش مردم را برنتابیده و همواره به دشمن سازی مشغول بوذند، چند صباحی چشم خود را بر آرامش و آسایش و سلام دوباره مردم به زندگی و امید، ببندند. شاید این گونه خود نیز آرام تر باشند.
و اما امروز، 25 خرداد 1392، مرثیه هایی که مدافعان اصولگرایی، در غم از دست دادن اقتدار خود،می سرایند نیز شنیدنی است:
1ـ مرثیه ای برای مجلس اصول گرا: چندی پیش، خبری در «تابناک» قرار گرفت که نشان میداد، 160 نفر از مجموع 285 نماینده مجلس شورای اسلامی ـ که عمدتا اصولگرا هستند ـ از آقای دکتر ولایتی؛ و نیز 150 نفر از همین تعداد، از آقای قالیباف حمایت کرده بودند؛ جدا از اینکه مجموع این ارقام از شمار کل نمایندگان بیشتر بوده و نشانگر حمایت بی چون و چرای آنان از نامزدهای اصولگراست، مطلب دیگری را به ذهن میرساند که در جای خود قابل بررسی است. ...حماسه سیاسی مردم ایران در 24 خرداد 92 بار دیگر نشان داد که مجلس از ملت ایران عقب افتاد. نمایندگان اصولگرا نشان دادند که ظاهرا دغدغههایی جدا از مردمی دارند که اگر حمایتشان را نداشتند، بیگمان به جایگاه قانونگذاری این کشور نمیرسیدند. شکاف حاضر بین آرای مردم و نمایندگان مجلس موسوم به اصولگرایی، چیزی نیست که به سادگی بتوان از آن چشم پوشید؛ هر چند این نخستین باری هم نیست که نمایندگان دغدغههای خود را بالاتر از مشکلات مردم دانستهاند. زمان زیادی نگذشته از روزهایی که احمدی نژاد وارد صحن مجلس میشد و نمایندگان به جای اینکه از قانون شکنیهای دولت شاکی باشند و حق مردم را بخواهند، عاشقانه در آغوشش میکشیدند و پس مانده لیوان آبش را بر صورتشان میپاشیدند و در مدح و ثنایش شعرها میسرودند و کتابها مینوشتند. آن روزها هم فراموششان شده بود که اینان نمایندگان خواست مردمند، نه نمایندگان دولت که این روزها اصولگرایی اش را انکار میکنند؛ غافل از اینکه مردم هنوز آن رفتارها از یادشان نرفته است. (کلیک کنید)
2ـ شکست اصولگرایی واجب بود؛ واجب تر از نان شب! جریان اصولگرایی باید این نکته را درک کند که نمیتواند ناکارآمد بود و انتظار داشته باشد، مردم باز هم فوج فوج به سمت آنان حرکت کنند. جریان اصولگرایی باید درک کند که باید مسئولیت پذیر باشد و پاسخگو. ...جریان اصولگرایی باید درک کند که فقط در مونولوگ است که میتواند فرمایشهای خود را برای مردم بخواند و دیکته کند و در یک دیالوگ و گفتوگوی دو نفره همیشه کم میآورد و قافیه بازی را میبازد و مردم هم خوب میبینند که عیار هر کس به چه میزان است! رسانههای اصولگرایی و در رأسشان صدا و سیما، باید بدانند دوران انحصار رسانه ای پایان یافته و نمیتوان با نادیده گرفتن بخشی از مردم یا کاندیدای آنان، آنان را به شکست رساند. جریان اصولگرایی باید شکست میخورد تا نسیم تغییر در این کشور وزیدن بگیرد که تداوم اصولگرایی و آن همه ناکامی و مسئولیت ناپذیری روح و روان مردم را آزرده کرده بود؛ مردمی که بخشی از آنان کاملا از جریان اداره کشور خارج شده بودند! مردم ایران به جریان اصولگرایی نه گفتند، چرا که از روند اداره کشور ناراحت بوده و از آن نحوه اداره کشور آسیبها دیده بودند. مردم به جریان اصولگرایی نه گفتند، تا به آنان بفهمانند اصلح بودن یک کاندیدا را مردمند که تعیین میکنند و این مردم از یک رئیس جمهور اداره کشور را میخواهند؛ ادارهای خوب که تأثیر آن را در زندگیشان ببینند و لمس کنند. مردم نه به دنبال اصلحی هستند که در داخل و خارج شعار دهند و نه دنبال اصلحی هستند که هر روز زندگی آنان را دچار تغییرات منفی بنیادین کند. مردم به جریان اصولگرایی نه گفتند، چرا که به دنبال زندگی و سلامی دوباره به زندگی بودند. جریان اصولگرایی باید بداند که مردم بیش از هر چیز دیگری طالب زندگی خوبند! (کلیک کنید)
3ـ در روزهای گذشته بارها با کسانی هم کلام شدم که برایم از حجت و تکلیف شرعی میگفتند. حرف زدن با این جماعت واقعا سخت بود. حرف من این بود که فهم و درک و تفسیرتان از حجت و تکلیف اشتباه است. ما هم می گوییم حجت، ولی کدام حجت؟ کدام تکلیف؟ کدام بصیرت؟ بصیرتی که فقط تا نوک بینی صاحب بصیرت را به او نشان میدهد؟ بصیرتی که دنیای پر پیچ و خم سیاست را نمیفهمد؟ بصیرتی که خودش را در تار و پود تحجر و تعصب زندانی میکند؟ بصیرتی که نتیجهاش پیروزی رقیب میشود؟ ...وضعیت امروز ما نتیجه بصیرت، حجت و تکلیف شرعی همین آدمهاست. آدمهایی مثل رسایی و روانبخش و جلالی و آقاتهرانی و سقای بیریا و حسینیان و پناهیان و کوچکزاده و نقدی و رامین و … اینها را که میبینم یاد جماعتی میافتم که خون به دل مولایمان علی کردند. سالهاست که این آدمها، با فهم نادرست خود از سیاست و جامعه، بدترین و سنگینترین هزینهها را به نظام و انقلاب و رهبری تحمیل کردهاند. آخر به کدام ویژگی ممتاز این آدمها دلخوش باشیم وقتی الفبای سیاست را نمیدانند. کاش لااقل نشانهای از فهم و درک سیاسیشان را میدیدیم و امیدوار میشدیم. اما وقتی نهایت فهم سیاسیشان این است که چفیه نامزدها را نشانه پیروزی گفتمانشان می دانند؛ دیگر چه توقعی از آنها داشته باشیم؟! علیرغم همه اینها، من خوشحالم. خوشحالم از اینکه حجت و تکلیفشان بیاعتبار شده و حنایشان بیرنگ. خوشحالم از اینکه جایگاه واقعیشان را در جامعه فهمیدند، اگر چه با هزینههای زیاد. البته این آدمها اعتماد به نفسشان بالاست. مطمئنا کمکم طلبکار میشوند و مسئولیت اصلی شکست را متوجه همه میدانند جز خودشان! ولی خورشید حقیقت همیشه پشت ابر نمیماند. بالاخره هستند کسانی که جرات کنند و بصیرت کاذب اینها را به چالش بکشند. هستند کسانی که شهامت استیضاح آنها را داشته باشند. هستند کسانی که از آنها بپرسند چرا جامعه را به چنین وضعیتی رساندید؟ چرا این همه هزینه را به نظام و انقلاب تحمیل کردید؟ چرا به همه برچسب زدید و دایره خودیها را تنگ و تنگتر کردید؟ چرا نتیجه بصیرت شما، بازگشت دوباره خاتمی و هاشمی شد؟ چرا نتیجه فهم شما، پیروزی کسانی شد که چهار سال تمام به آنها فحش میدادید؟ آخر این چه بصیرت و چه حجتی بود که هاشمی رد صلاحیت شده را دوباره به قدرت بازگرداندید؟ اف بر بصیرت شما… من به اصلاحطلبان تبریک میگویم. آنها لااقل چهار تا آدم فهمیدهی باسواد دارند که بنشینند و شرایط را بسنجند و براساس واقعیات تصمیم بگیرند. ولی ما دلمان را به چه کسی خوش کنیم؟ به زاکانی که با یک درصد رای نداشتهاش، برای هاشمی رجز میخواند و دم از اشتراک گفتمانی میزند و هر روز با این و آن ائتلاف میکند؟ به پناهیانی که هنوز اصلحش را نشناخته و اظهارنظر صریحش را خصوصی میداند؟ به حداد عادلی که با دو درصد رایش، کنار میرود و منتش را بر سر جریان اصولگرایی میگذارد ولی حاضر نیست اسم کسی را ببرد؟ به ولایتی که شعار دولت اخلاقی سر میدهد و زیر تعهد اخلاقیش میزند؟ به آقای یزدی که ولایتی را بعد از آن همه سوتی در مناظره، اصلح میداند؟! به سعید جلیلی که دنبال گفتمان انقلاب است و انقلاب را ذبح میکند؟ به آقای مصباح که نتیجه تصمیمات سیاسی ایشان را در سالهای اخیر یکی بعد از دیگری دیدهایم؟ به چه کسی؟ (کلیک کنید)
.: Weblog Themes By Pichak :.