یکی از ویژگی های حکومت های دمکراتیک، برگزاری انتخابات در آن ها است. کسانی که در این کشورها قصد دارند شأن انتخابگری خود را با محک شرکت در انتخابات توزین نمایند، به ناچار باید نسبت به دو پرسش اساسی به جواب درخور رسیده و ذهن خود را از پاسخ آن دو اقناع کنند...و اما آن دو پرسش:
1- آیا در انتخابات شرکت بکنم یا نکنم؟
2- حالا که در انتخابات شرکت می کنم به چه کسی رأی بدهم؟
دو پرسش بالا مانند دو مرحله است که در ناخودآگاه ذهن هرشهروند مسؤولیت پذیر و دمکرات نقش بسته و باید یکی پس از دیگری طی شود تا او را به پای صندوق رأی بکشاند.
رسیدن به پاسخ پرسش های بالا برای ما ایرانی ها نیز از مقدمات و مقومات مقوله ی انتخابات است؛ زیرا ایران از همان کشورهایی است که حاکمیتی بر مبنای مردم سالاری دارد و به یمن انقلاب اسلامی توانسته است حداقل ابزار اعمال این نوع حاکمیت- که انتخابات باشد– را در کشور ایجاد نماید. البته تذکر دو مطلب در این خصوص حائز اهمیت است. نخست این که برگزاری انتخابات به تنهایی نمی تواند آینه ی تمام نمای استقرار دمکراسی در یک کشور باشد. دویم این که هرانتخاباتی را نمی توان نام «انتخابات» برآن نهاد.انتخابات دارای سازوکارهایی است که باید درخدمت تحقق مفهوم و تعریف این کلمه قرارگیرد تا «انتخاب»- به معنای کامل خود- صورت خارجی به خود بپذیرد. با توجه به وضعیت انتخابات درکشور و نیز اعتراضات شکل گرفته درفضای سیاسی موجود نسبت به این موضوع و موضوعات دیگر، می توان تحولاتی که در زمینه ی انتخابات در ایران بعد از انقلاب روی داده است را به مراحل زیر تقسیم نمود:
مرحله ی اول: مردم ایران پس از پیروزی انقلاب، با دو انگیزه ی مهم به دادن رأی اقدام می کردند. یکی به خاطر علاقه ی شدید به چشیدن طعم میوه ی نوبر دمکراسی و دیگر پیروی از فتوای رهبر انقلاب که دادن رأی را واجب و انجام آن را عبادت می دانست. برای مردم آن دوره، نفس حضور در صحنه ی نمایش دمکراسی - به دلایلی که در بالا یاد شد- مهمتر از آن بود که به چه کسی رأی بدهند یا ندهند. آن ها برآن بودند تا با حضور در صحنه ی انتخابات، در درجه ی اول پشتیبانی خود از نظام، نمایش قدرت در برابر دشمنان و پیروی بی چون و چرا از ولایت را به دنیا ثابت کنند و سپس رأیی هم به یکی از کاندیدا ها- که البته اصلح بودنش را هم مراکز مهم حوزوی اعلام می کردند- بدهند.
مرحله ی دوم: در این مرحله به لحاظ فروکش کردن فضای شور انقلابی و جنگ و نیز ورزیدگی نسبی مردم در امور سیاسی، موضوع انتخاب کاندیدای خاص نسبت به اصل شرکت در انتخابات قوت بیشتری یافت.
مرحله ی سوم: در این مرحله به دلیل عملکرد بعضی از مسؤولان نظام و مشکلات ایجاد شده در نتیجه ی بعضی از اقدامات و سیاستگزاری های غلط، عده ای از مردم دچار نوعی بی رغبتی سیاسی شدند و احساس کردند شرکت کردن یا نکردن آن ها در انتخابات، تأثیر چندانی در سرنوشت شان ندارد. از این رو عطای انتخابات را به لقایش بخشیدند. از سوی دیگر نظام – که از ابتدای پیروزی انقلاب بر طبل اقبال مردمی خود بسیار کوبیده و جلوه ی آن را در انتخابات پر شور مردمی دانسته بود- در مواجهه با این پدیده، به پروژه ی رأی سازی روی آورد و تعداد شرکت کنندگان در انتخابات را با درصد بالاتری اعلام نمود تا پیوند «مشروعیت سیاسی» خود را با «اقبال مردمی» همچنان حفظ نماید؛ که البته اجرای این پروژه در انتخابات های مختلف همچنان ادامه دارد.
مرحله ی چهارم: فاصله گرفتن مردم از حاکمیت چنان عمیق ترشد که به مخالفت و اقدامات اعتراضی ظاهری منجر گردید. در این مرحله- که از دوران اصلاحات آغاز شده و همچنان ادامه دارد- عده ای از مردم ساز ناسازگاری می نوازند و اسب لجاجت در میدان مخالفت می تازند. آن ها از سر مخالفت، به مخالف کسی رأی می دهند که انگشت اشارت حاکمیت به سوی او باشد. البته در این میان عکس العمل نظام هم جالب است؛ به این معنی که مدتی است به جای تحلیل و بررسی این پدیده ی بسیار خطرناک و یافتن راه حل برای این مشکل بزرگ، به حذف منتقدان خود- که احساس می کند ممکن است در عرصه ی انتخابات توفیق یابند- اقدام می نماید. غافل از این که چنین برخوردی، علاوه بر تولید ناراضی و ایجاد نارضایتی بیشتر، مردم را بیش از پیش به لاک بی تفاوتی فرو برده و آتش خشم آن ها را به زیر خاکستر می راند. در چنین مواقعی سیاستمداران هوشمند– البته بسته به ضریب هوشمندی و دمکرات بودن شان- به این نمی اندیشند که با بیشتر کردن تعداد کاندیداها، به رخ کشیدن تنوع ظاهری در دیدگاه های نامزدها، تغییر در شیوه ی تبلیغات رادیویی و تلویزیونی و تمهید شوها و مسابقات انتخاباتی، مردم را برای دادن رأی به کاندیدای خاص به عرصه ی انتخابات مهندسی شده دعوت کنند. زیرا این رفتارها زمانی به ثمر می نشیند که مردم به پرسش اول (آیادر انتخابات شرکت بکنم یا نکنم؟) پاسخ مثبت داده و سعی شان بر این باشد که به پاسخ پرسش دوم (من که در انتخابات شرکت می کنم به چه کسی رأی بدهم؟) دست یابند و این در حالی است که طیف گسترده ای از مردم ایران هنوز پا از پرسش اول فراتر ننهاده اند. از این رو تلاش برای انحراف اذهان از پرسش اول و جلب توجه آن ها به پرسش دوم ، جز این که نشانه ی ساده لوحی همراه با توهّم زرنگی و سیاستمداری مسؤولان و نیز خُرد شمردن مردم چیز دیگری نیست. از این رو اگر سیاستگزاران یک نظام:
- واقعاً به دمکراسی اعتقاد دارند
- جایگاه و نقش مردم در مردم سالاری رادرک می کنند
- برای مردم شعور سیاسی و اجتماعی قائلند
- قصد ریختن «قاقالی لی» به جیب مردم را ندارد
باید برای کشاندن شان به پای صندوق های رأی به یکی از این دو راه روی آورند: یا با تصحیح عملکرد گذشته ی خود، روی آوردن به خواسته های ملت، مدیریت شرایط موجود و عذرخواهی از مردم کاری کنند تا آن ها را – همانند دوران صدر انقلاب- به اصل شرکت در انتخابات راغب گردانند و یا با تغییر قوانین و در پیش گرفتن شیوه ی پارلمانی در انتخاب رئیس جمهور، مشروعیت مردمی خود را در قالبی دیگر تعریف و دنبال نماید. در غیر این صورت...
(17/3/92)
.: Weblog Themes By Pichak :.