سفارش تبلیغ
صبا ویژن

میگن یه روز نگهبان بهشت میره پیش خدا گلایه میکنه که:

خدا جون! این چه وضعیه  آخه؟

ما یک مشت ایرونی داریم توی بهشت که فکر میکنن اومدن خونه باباشون!

به جای لباس و ردای سفید، همه شون لباس های مارک دار و آنچنانی میخوان!

بجای پابرهنه راه رفتن کفش آدیداس پاشون میکنن.

هیچ کدومشون از بالهاشون استفاده نمیکنن، میگن بدون «بنز» و «ب ام و» نمیرن!

اون بوق و کرنای اصرافیل هم گم شده... یکی ازش قرض گرفت و رفت دیگه خبری نشد!

آقا من خسته شدم از بس جلوی دروازه بهشت رو جارو زدم... امروز تمیز میکنم؛ فردا دوباره پر از پوست تخمه و پسته و هسته هندونه و پوست خربزه است!

من حتی دیدم بعضیهاشون کاسبی هم میکنن و حلقه های تقدس بالای سرشون رو به بقیه می فروشن.

چند تاشون کوپون جعلی بهشت درست کردن و به ساکنین بخت برگشته جهنم میفروشن.

چندتاشون دلالی باز کردن و معاملات املاک شمال بهشت میکنن.

یک سری شون حوری های بهشت را با تهدید آوردن خونه شون و اونارو «سرکار» گذاشتن و شیتیلی میگیرن.

بقیه حوری ها هم مرتب میگن مارو از لیست جیره ایرانیها بردار که پدرمونو درآوردن، اونقدر به ما برنج دادن که چاق شدیم و از ریخت افتادیم و حال پرواز نداریم.

اتحادیه غلمان ها امضاء جمع کرده که اعضا نمیخوان به دیدن زنان ایرانی برن چون اونقدر آرایش کردن و اسپری مو سرشون زدن که هاله تقدسشون اتصالی کرده و فیوزش سوخته، در ضمن خانمهای ایرونی از غلمانها مهریه میخوان.

هفته پیش هم چند میلیون نفر تو چلوکبابی ایرانیها مسموم شدن و دوباره مردن.

چند پزشک ایرونی به حوری ها بند کردن که الا و بلا بیایید دماغتونو عمل کنیم و...

خدا میگه:

ای فرشته من! ایرانیان هم مثل بقیه، آفریده های من هستند و بهشت به همه انسان ها تعلق داره؛ اینها هم که گفتی، خیلی بد نسیت!

برو یک زنگی به نگهبان جهنم بزن تا بفهمی درد سر واقعی یعنی چی!!!

نگهبان بهشت میره زنگ میزنه به  نگهبان جهنم... دو سه بار میره روی پیام گیر تا بالاخره نگهبان جهنم نفس نفس زنان جواب میده:

جهنم، بخش ایرانیان بفرمایید؟

نگهبان بهشت میگه: آقا سرت خیلی شلوغه انگار؟

نگهبان جهنم آهی میکشه و میگه: نگو که دلم خونه... این ایرونیها اشک منو در آوردن به خدا! میخوام خودمو بازنشست کنم. شب و روز برام نگذاشتن! تا صورتم رو میکنم این طرف، اون طرف یه آتیشی به پا میکنن! تا دو ماه پیش که اینجا هر روز چهارشنبه سوری بود و آتیش بازی... حالا هم که... ای داد!!! آقا نکن! بهت میگم نک!!! من برم... اینها دارن آتیش جهنم رو خاموش میکنن که جاش کولر گازی نصب کنن...

یک عده شون بازار سیاه مواد سوختی بخصوص بنزین براه انداختن.

چند تا پزشک ایرونی در جهنم بیمارستان سوانح سوختگی باز کردن و براش تبلیغ میکنن و این شدیداً ممنوعه!

چندتاشون دفتر ویزای مهاجرت به بهشت باز کردن و ارواح مردمو خر میکنن!

تازه! بلیت جعلی یکطرفه ی بهشت هم میفروشن!

یک سری شون وکیل شدن و تبلیغ میکنن که میتونن پیش نکیر و منکر برای جهنمی ها تقاضای تجدید نظر بدن!

چند تاشون که رو زمین، مهندس بودن، میگن پل صراط ایراد فنی داشته که اونا افتادن تو جهنم. دارن امضا جمع میکنن که پل باید پهن تر بشه.

چند هزار تاشون هم هر روز زنگ میزنن به 118 جهنم و تلفن و آدرس جهنم سفارتهای کانادا و آمریکا رو میپرسن چون میخوان مهاجرت کنن؛ میگند هر چند آتیشش داغ تره اما کلاسش بالاتره!

هرروز هزاران ایرونی زنگ میزنن به اطلاعات و تلفن آتش نشانی جهنم رو میخوان.

ببخش! من برم، بعدا! صحبت میکنیم... چند تا ایرونی دارن کوپون جعلی کولر گازی و یخچال میفروشن...

ارسالی دوستان




تاریخ : شنبه 91/11/7 | 8:43 صبح | نویسنده : محمد رجایی | نظر