سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قسمت ششم و پایانی

در پایان اشاره ای هم به خواب حسن بن مثله جمکرانی بنمائیم که مبنای ساخت مسجد جمکران و باقی قضایا می باشد.

آن گونه که مرحوم محدث نوری ؛ صاحب مستدرک الوسائل  در کتاب النجم الثاقب ، صفحه 294 و نیز جنّة المأوی میگوید: در 17 رمضان 393 هجری شیخ پاکدامن صالح ؛ حسن بن مثله جمکرانی را (عده ای که بر در خانه اش آمده اند با سر و صدای زیاد که چه خوابیده ای! که مولایت احضارت کرده ، برخیز و اجابت کن ،) از خواب بیدار میکنند و ...

نکاتی پیرامون این خواب و بیداری وجود دارد که برخی مدقّقین تا 35 مورد نقض صریح و مباینت آشکار با باورهای دینی و اعتقادی و اخلاقی و رفتاری را شماره کرده اند که هر چند شاید بتوان نیمی از این اشکالات را به نوعی توجیه و قابل هضم نمود اما حداقل 15 مورد را نمیتوان اغماض کرد.

در اینجا آن نقض و ابرامها را تکرار نمی کنیم بلکه نگاهی اجمالی به این قصه از نظر مدرک و سندیت داشتن آن خواهیم داشت.

ابتداءً ذکر این نکته لازم است که تمام منابع متأخر نظیر بحار الأنوار مرحوم مجلسی ، نجم الثاقب و جنّة المأوی مرحوم محدث نوری ، منتهی الآمال و مفاتیح الجنان مرحوم شیخ عباس قمی با واسطه یا بیواسطه خبر این خواب را از طریق سید نعمت الله جزائری و محمدعلی فرزند مرحوم وحید بهبهانی به نقل از کتاب تاریخ(قدیم)قم و آن از مونس الحزین (؟) مرحوم شیخ صدوق(؟) نقل کرده اند. منتها اساسی ترین اشکال {پس از آن چه در قسمت دوم آمد که اساساً مونس الحزین که مؤلفش مرحوم شیخ صدوق باشد ، وجود خارجی ندارد و در آثار ایشان چنین کتابی شماره نشده است و حتی خود شیخ عفیف صالح ؛ حسن بن مثله جمکرانی نیز در کتب رجالی متأخر نامبردار نیست ،} این است که طبق آنچه محدث نوری در هر دو کتابش فرموده اند ، این حادثه در هفدهم رمضان 393 هجری رخ داده است. در حالی که مرحوم شیخ صدوق در سال 381 هجری درگذشته است و تاریخ تألیف تاریخ (قدیم) قم هم مربوط به 378 هجری است ؛ یعنی پانزده سال قبل از این واقعه(!) بنابر این چگونه امکان دارد چنین اتفاقی که بنا است بعدها روی دهد ، در آثار پیشینیان آمده باشد؟!

به نظر میرسد این از شعبده بازیهای مرحوم محدث نوری باشد که واقعه ای را که هنوز رخ نداده است از منابع و کتب پیش از آن واقعه نقل می کند(!) و البته از مثل مرحوم محدث نوری چنین تردستی ها و چشم بندی ها دور از ذهن و مستبعد نیست. یکی از شاهکارهای ایشان تألیف کتاب فصل الخطاب فی تحریف الکتاب است که هم عالمان پس از خود را به زحمت پاسخگوئی انداخته است و هم مخالفان ما را جری کرده که ببینید شیعیان قائل به تحریف قرآن هستند.

حضرت امام در کتاب أنوارالهدایة در بحث حجیت ظواهر الفاظ ، پس از تعرض به آنچه ایشان در باب تحریف قرآن آورده است ، تعابیر بسیار تندی را به کار برده اند که قاعدتاً اگر عوام ما این تعابیر را در شأن ایشان از زبان و قلم شخصیتی نظیر امام خمینی بدانند و بشنوند ، دیگر بعید است نسبت به آثار و فرمایشات ایشان ترتیب اثر بدهند. نظر به اهمیت موضوع و با توجه به این که این داستان از ایشان و کتابهای ایشان در دل و جان و باور مردم در این دو قرن اخیر نفوذ کرده است ، به عنوان حسن ختام عین عبارات حضرت امام را با ترجمه آن از أنوارالهدایه می آورم و قضاوت را بر عهده قارئین محترم میگذارم.

توهُّمُ صاحب فصل الخطاب فی تحریف الکتاب ، الذی کان کُتُبُه لایُفید عِلماً و لاعملاً.(ج1 ، ص244)

هذا حال کُتُب روایاته کالمستدرک و لاتَسئل عن سائر کتبه المشحونة بالقصص و الحکایات الغزیبة التی غالبُها بالهَزل أشبَه منه بالجِدّ. و هو شخص صالح متتبِّعً إلا أنّ إشتیاقَه بجمع الضعاف و الغرائب و العجائب. و العجب مِن معاصریه کیف ذهلوا و غفلوا حتی وقع ما وقع ممّا بکت علیه السماوات(!)(ج1 ، ص245)

ففساد هذا القول الفضیح و الرأی الشنیع ، أوضح مِن أن یخفی.

ترجمه: توهّم صاحب کتاب فصل الخطاب در تحریف کتاب(یعنی قرآن){مراد مرحوم محدث نوری است} که کتابهایش هیچ فایده علمی و عملی ندارد.

(تازه) این وضع و حال و روز کتابهای روائی او نظیر مستدرک الوسائل است و الا از کتابهای دیگرش که دیگر نپرس که مملوّ از قصه ها و حکایات عجیب و غریبی است که غالب آنها به شوخی شبیه تر است تا جدی. البته ایشان فرد صالح و پژوهنده ای بوده اما اشتیاق عجیبی نسبت به جمع آوری مطالب ضعیف و عجیب و غریب داشته است. و تعجب از هم دوره ایهای ایشان است که چگونه اهمال و غفلت کردند تا (از جانب ایشان) واقع شود آن چه که واقع شد از چیزهائی که آسمانها بر آن چیزها گریست(!)

پس فساد این قول فضاحت بار(یعنی باور به این که قرآن تحریف شده است.) و رأی شنیع ، واضح تر از آن است که مخفی باشد.

حال خدا را! و انصاف را! آیا نقل و گزارش چنین کسی ارزش این همه هدر روی انرژی در طول این دو قرن  و اعتقادسازی موهوم را دارد؟!!!

أفلا یتدبّرون؟




تاریخ : دوشنبه 91/10/25 | 4:4 عصر | نویسنده : محمدحسن عباسی | نظر