سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

"قداست های ساختگی" (2)

امامزاده خضر نبی! یا... در قم!

خبر کوتاه شده ی را ذیل بخوانید تا بریم سر اصل مطلب:

چند مدت پیش ها سرپرست سازمان اوقاف و امور خیریه کشور، با حضور رسانه‌های مختلف خبری نشستی داشت. در این نشست آنچه بیشتر مورد توجه قرار گرفت. وجود و گسترش روزافزون امامزاده های دروغین در شهرها و روستاهای کشور بود. پدیده ای که اگر زودتر به فکر آن نباشند، خود به معضلی تبدیل خواهد شد.

سرپرست سازمان، موضوع امامزاده‌های دروغین را تایید کرده و در مورد برخورد با عوامل ایجاد کننده این مکان‌های دروغین گفت: درب این امامزاده‌ها بسته می‌شود و با متولیان آنها هم برخورد خواهد شد.

با شنیدن و خواندن خبر فوق هم خوشحال شدم و هم مطلبی به ذهنم رسید که بد ندیدم در اینجا مطرح کنم. اما مطلب مورد نظر:

در نزدیکی شهر قم (البته الآن جزو شهر قم شده) کوه کم ارتفاعی است که از قدیم معروف بود به «کوه خضر». به خاطر نزدیکی به شهر و دسترسی آسان و کمی ارتفاع و راحتی صعود، از گذشته، از جمله مکان های دم دستی کوهنوردی و تفریح جوانان و نوجوانان قمی بود. البته حدوداً تا هجده نوزده سال پیش، خود کوه و اطراف و دامنه ی آن هیچ امکاناتی نداشت؛ نه جاده و راهی، نه آب و سرویس بهداشتی و نه متولی خاصی! کوه بود و تپه های خالی اطراف آن. بی اقبال و توجه عامه و خاصه ی مردم! فقط جوانان و نوجوانان، آن هم روزهای تعطیل به آن توجهی نشان می دادند. لذا این قشر از مردم قم که محل تفریح و گشت و گذار خاصی نداشتند، بساط صبحانه و چای و تنقلات و میوه را آماده و راهی این کوه می شدند.

همانطور که گفتیم، بر عکس وضعیت فعلی، بالای آن خبری از امکانات و اثری از ساختمان و WC و... نبود، جز یک خرابه و دخمه مانند؛ حدوداً یک و نیم در یک و نیم متر که به نوعی شده بود محل «قضای حاجت» و رفع فشار مزاجی کوه نوردان! بدون اغراق و افراط، واقعاً اینگونه بود! شکر خدا همه ی دوستان هم سن و سالی که هر کدام چندین بار جمعی یا انفرادی آنجا رفته و رفته ایم، خود به چشم دیده اند این موارد را و حیّ و حاضرند. و «مبال و...» بودن آنجا را تأیید و تأکید دارند!

اما پس از سال ها! ادارات و ارگان های خاصی، ابتدا دست رو زمین های اطراف آن گذاشتند. واگذاری ها شروع شد و... لذا یکی از نتایج آن تلاش های بی وقفه ی آنها، شده چندین شهرک و محله ی نو ساز و خوب و مجلل؛ از جمله؛ فاز های مختلف شهرک زین الدین و...

دفن چند شهید گمنام نیز، باعث رونق دو چندان آن منطقه و توجه بیشتر به کوه مورد نظر شد. تا اینکه ساخت مسجد در بالای این کوه هم به فکر... رسیده و آغاز پروژه کلید خورد. کم کم امکانات و وسایل رفاهی مهیا شد. آن دخمه ی دیروزی (که تنها سرویس بهداشتی سنتی و... بود) جای خود را به چندین سرویس بهداشتی درست و حسابی داد و... خلاصه، با سخت مسجد و مقبره ی شهدای گمنام فضای معنوی خوبی درست شد، مورد پسند شرع و عقل و عرف.

با درست کردن یک جاده ی خاکی و پله ریزی بعضی قسمت های کوه، دسترسی به آن آسان و رفتن به بالای آن همه­ گیر شد. با انتقال آب و برق و دیگر امکانات رفاهی به این مکان و حضور اقشار مختلف مردم قم، دیگه اختصاص به قشر جوان و... ندارد.

از طرفی با جاده کشی و راه اندازی مسیر جدید مسجد جمکران از پایین این کوه، حضور زوّار و افراد غیر بومی هم در این مکان چشم­گیر شده و به روندگان بالای کوه نیز روز به روز افزوده شده است. شکر خدا در یک سال اخیر، هم اطراف و دامنه ها و پایین دست آن و هم تپه ها و درّه های  پیرامونی آن درخت کاری شده که اگر رسیدگی شود، در آینده ی نزدیک این بخش قم فضای سبز خوبی خواهد داشت.

تا اینجا باید به فکر و نظر و عمل مسؤولین مربوطه ی ارگان ها و شهرداری دست مریزاد و احسنت گفت و تشکر کرد که کوه و زمین های خشک و خالی و بی آب و علف و بی استفاده ی اطراف آن را تبدیل به یک فضای فرهنگی و معنوی و تفریحی و سر سبز کرده اند.

این شد یک گزارش! حال مشکل کجاست؟ هدف نوشته چیه؟

خُب، گفتیم که تا اینجای کار هیچ مشکلی نیست. اما مشکل نظری و عملی! شکلی و محتوایی بر می گردد به آن دخمه و خرابه ی ذکر شده ی اول نوشته! اینکه؛ با هدف! یا بی هدف! آگاهانه یا عوامانه! مخلصانه یا مزورانه! همان دخمه و خرابه ی مذکور که محل... بود، تبدیل به یک شبه امامزاده و بقعه ی متبرکه شده است! یعنی با تعمیر و اصلاح و گچکاری و... آن دخمه و خرابه که محل «قضای حاجت» کوه نوردان و... بود، و نورپردازی سبز و تزیین با پارچه سبز و سنتی و... آن، آنجا را محل زیارت و دعا و مناجات کرده اند! طوری که (با گذاشتن یک درب کوچک و...) مردم عوام موقع خروج عقب عقب و دست به سینه بیرون می آیند! دست به سنگ و دیوار آنجا کشیده و به صورت خود می مالند! شال و پارچه ی سبز می بندند و...اخیراً هم عده ای حقه باز و عوامفریب و مواجب بگیر چند تا خواب دیده و در عالم رؤیا فلانکس را دیده اند که توصیه کرده... (البته بر اساس شنیده ها) یا اینکه چند نفر با توسل، حاجت روا شده اند! باز شنیدم که دعا و زیارت نامه ای هم بر در و دیوار نصب کرده اند و کتابی هم در مقام و عظمت این محل متبرکه (عذر می خواهم، متبرک به...!) نوشته شده! و این همچنان ادامه دارد...

واقعاً چرا باید اینگونه باشد؟ چرا با این کارها مردم را به طرف نادانی و حماقت سوق می دهند؟ چرا زحمات ساخت مسجد و عزت و ارزش آرامگاه شهدای گمنام را زیر سؤال می برند؟ مگر خود مسجد و مقبره ی شهدای گمنام، قداست و ارزش ندارد که در صدد درست کردن یک امامزاده یا بقعه ی دروغین افتاده اند؟

 در آینده ی نه چندان دور، نسل نوجوان و جوان قمی، یا در حال حاضر مسافرانی که به قصد رفتن به جمکران از کنار آن رد شده و یا لحظه ای (به قول خودشان) توفیق زیارت و کسب فیض بقعه ی خضر نبی را پیدا می کنند و اطلاعی از گذشته و سابقه ی این محل ندارند، چه فکرهایی درباره ی این مکان دروغین خواهند کرد؟

ایجاد و رشد چنین اماکن توهین به عقاید مذهبی و دینی مردم است. در خوشبینانه ترین حالت، سوءاستفاده از احساسات دینی آنهاست! از مقامات مسوول رسیدگی قاطعانه و برخورد همه جانبه با متولیان ترویج دروغ و خرافه پرستی و شایعه‌پردازی انتظار می‌رود. اگر همینطور پیش بره، با گذشت زمان، فردا پس فردا خواسته و ناخواسته ادعاهای دروغین زیادی به این محل نسبت خواهند داد! برای نمونه به یک مورد که خود شاهد آن بودم، توجه کنید!

چند هفته پیش با دخترم برای خرید از جمعه بازار که معمولاً هر جمعه، پایین همین کوه برگزار می شود، رفته بودم. داشتیم راه می رفتیم و چند نفر هم پشت سر ما بودند با لهجه ی شهر...، معلوم بود مسافرند، دخترم گفت: بابا گوش بده ببین اینها چی می گند! دقت کردم! دیدم دو نفر شخص میان سال با یک جوان، معلومه که زائر جمکرانند و بعد از زیارت دخمه ی خضر نبی (به ادعای خودشان) سری هم به جمعه بازار زده اند. در حال گپ و گفت با هم می گفتند که: بله! (جوان مذکور به دو شخص دیگر)؛ شنیدید که اینجا (دخمه ی کوه) که زیارتش کردیم، قدمگاه امام زمان (عج) است! دو شخص دیگر ضمن تأیید ضمنی، گفتند: بله این محل با جمکران یک ارتباطی دارد و...

خودتان قضاوت کنید، مقصر اصلی رواج این خرافات و اراجیف کیست؟ متولیان این امامزاده ی دروغین در پی چی هستند؟ سرپرست محترم سازمان اوقاف چرا دخالت نمی کند؟ و... چرا ادعای برخورد با این مسائل را عملی نمی کنند؟ و هزاران حرف و حدیث دیگه که...

منبع: وبلاگ «کنج درون»




تاریخ : شنبه 91/4/10 | 12:34 عصر | نویسنده : محمد رجایی | نظر