سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

«سووشون»

سال نود را در حالی به سرانجام رساندیم که بعضی از نام آوران و بزرگان علم و ادب و هنر میهن را در کنار خویش نیافتیم. از جمله ی آنان، شادروان سرکار خانم سیمین دانشور، همسر جلال آل احمد بود که روح از جسمش رهید و رخ بر خاک کشید. خدایش بیامرزاد!

چندی پیش مجله ی «گوهران» با خانم دانشور مصاحبه ای کرده بود. ایشان در این مصاحبه خاطراتی از «امام موسی صدر و نیمایوشیج و جلال آل احمد» بیان کرده اند که نشان از روشن بینی و اخلاق و سلوک دینی امام صدر دارد. حیف است که شما هم این روایت را با همان بیان شیرین بانو سیمین دانشور نخوانید. آن مرحومه ی مغفوره چنین گوید:

موسی صدر خیلی خوش تیپ بود. حالا لیبی (قذافی) یا گمش کرده یا کشتدش، نمیدونم. یک روز غروب بود. نیما هم منزل ما بود. موسی صدر اومد، در زد. اون یکی از زیباترین مردهای دنیا بود. چشم های خاکستری، درشت، زیبا. لباس آخوندیش هم شیک، از این سینه کفتری ها. من در را باز کردم.

گفتم: ببینم! شما امامی، پیغمبری! تو حق نداری اینقدر خوشگل باشی! خندید. گفت: جلال هست؟ گفتم: آره، بیا تو. اومد تو. نیما هم که همیشه خونه ی ما بود. دیگه من نرسیدم چایی به نیما بدم.

[نیما تو خاطراتش نوشته که: سیمین محو جلال امام موسی صدر شد و چایی هم به ما نداد و منم چایی نخوردم.]

موسی صدر سه چهار روز اینجا موند. [منزل ما] نیما خیلی حسودیش شد. نیما خیلی وسواسی بود. باید چایی رو خودم میریختم. تفاله نداشته باشه. سرش هم کمی خالی باشه. خودمم میدادم بهش. [ولی این دفعه] من محو جمال صدر شدم. [چایی یادم رفت بدم] خیلی زیبا بود. بعد سه چهار روز موند و بعد ما رفتیم قم. او رئیس نهضت امل در لبنان بود. سووشون رو او به عربی ترجمه کرد. آورده بود برامون. بعد ما رو به قم دعوت کرد که دیگه بیرونی و اندرونی بود. [منزل امام موسی صدر] ولی میدیدمش. شام و نهار اینا میدیدمش.

منبع: وبلاگ «کنج درون»




تاریخ : چهارشنبه 91/1/9 | 8:14 صبح | نویسنده : محمد رجایی | نظر