سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

بی میلی به حکومت و قدرت (2)

پیش از آغاز مجدد مباحث قبلی [باز شناخت...]، توضیح یک نکته ضروری است، بخصوص توضیح جمله ی آخرین نوشته ی پیشین (بی میلی به حکومت و قدرت 1) که موجب شبهه و سؤال برای بعضی دوستان شده، و آن اینکه «آیا امام (ع) حکومت را حق خود دانسته و بر تشکیل آن تکلیف داشت یا نه؟»

در پاسخ به این پرسش نظرات مختلفی است. [در جهان تشیع] جهت اطلاع کلی، آنها را به دو گروه می توان تقسیم نمود.

الف ـ گروهی که معتقد است: « اینگونه نبود که امام علی (ع) حکومت را حق خدا داد خود بداند و تشکیل آن را تکلیف شرعی خود بشمارد.» اینان که هم حامیان حوزوی دارند، همچون مهدی حائری یزدی و هم معتقدان دانشگاهی و تیپ روشنفکران مذهبی، همچون مهدی بازرگان، نه اینکه منصب و مقام والا و الهی امامت را برای امام علی (ع) و دیگر ائمه ی اطهار (ع) قائل نباشند! بلکه مقام امامت را عین خلافت و رهبری سیاسی ندانسته و آن دو را دو نهاد مستقل از هم دانسته اند که اگر شرایط مهیا باشد و زمینه فراهم و مردم آماده ی پذیرش، در این صورت مقام الهی امامت نهاد عرفی سیاست را هم رهبری خواهد کرد و الا منصب امامت جدای از خلافت خواهد بود.

از جمله مستندات این طیف فکری علاوه بر مستندات نوشته ی قبلی (شماره ی پیشین «بی میلی به حکومت و قدرت»)؛ استنادشان بر نظیر نامه هایی است که امام علی (ع) به معاویه و طلحه و زبیر نوشته، و ملاک مشروعیت را شورای مهاجر و انصار و بیعت ایشان قرار می دهد.(نهج البلاغه، نامه 6 و نامه 54) و همچنین؛ پس از پذیرفتن بیعت مردم در مسجد مدینه، فرمود: «ای مردم خلافت و حکومت امر شماست. هیچ کس به جز کسی که شما او را امیر خود گردانید حق امارت بر شما را ندارد.»(مبانی فقهی حکومت اسلامی، ج 2، ص 297) یا اینکه پس از ضربت خوردن، هنگامی که یاران بر او وارد شدند و از بیعت با امام حسن (ع) پرسیدند، در پاسخ فرمود: «لا آمرکم و لا انهیکم، انتم ابصر» یعنی «شما را در این باره امر و نهی نمی کنم، خودتان آگاهتر و هوشیارترید.»(قبلی، ص 298)

لذا با شهادت امام علی (ع) و بیعت مردم با امام حسن (ع)، حضرت هم در نامه ای خطاب به معاویه نگاشت: «بعداز علی (ع) مسلمانان مرا به ولایت برگزیدند.»

از نگاه این گروه فکری، نپذیرفتن خلافت توسط امام رضا (ع)، عدم پشتیبانی امام صادق (ع) از ابومسلم خراسانی و... نشان از این دارد که: «خلافت و حکومت از دیدگاه امام و اسلام، نه از آن یزید و خلفاست، نه از آن خودشان بلکه از آن امت و ملت به انتخاب خودشان است.»(از نظرات آقای بازرگان)

این دسته افراد، در ادامه استدلال خود بیان می کنند: اگر امام حسن (ع) خلافت را ملک شخصی و حق خدا دادی و مأموریت الهی و نبوی می دانست، به خود اجازه نمی داد، آن را به دیگری صلح کند. یا اینکه اگر خلافت ـ غیر مقام امامت امامان (ع) ـ حق و تکلیف بود برای امام علی (ع)، مبنای شرعی سکوت و خانه نشینی چه بود؟ آیا احقاق حق واجب نبود؟

از طرفی با رجوع به تاریخ زمان رحلت پیامبر (ص) به دست می آید که امام علی (ع) این امکان را داشت که از بیعت با ابوبکر خوداری کند و از آشفته بازار آن روز به نفع خویش بهره گیرد. چراکه افراد زیادی از موجهین آن روز به جریان سقیفه معترض بودند. از جمله افرادی که پس از خلافت ابوبکر در منزل حضرت فاطمه (س) گرد آمدند برای حمایت و بیعت با علی (ع)؛ ابوذر، سلمان، عمار، مقداد، حذیفه بن یمان، خزیمه بن ثابت، ابوالهیثم التیهان، فضل بن عباس، قثم بن عباس، دحیه بن خلیفه، براء بن عازب، بریده اسلمی، زبیر، طلحه، عباس و عبدالله بن عباس و...

نتیجه اینکه از نظر این گروه، منصب الهی امامت غیر منصب خلافت مردمی و عرفی است. البته با وجود زمینه و شرایطی و رشد آگاهی جامعه و... ممکن است هر دو منصب یکی شوند و امام معصوم (ع) هر دو دارا شوند. مثل امام علی (ع) و امام حسن (ع). و اگر شرایطش مهیا نشد، مقام والای امامت محفوظ ولی خلافت از آن کسی است که مردم او را انتخاب کنند.

ادامه دارد




تاریخ : شنبه 90/11/29 | 12:47 عصر | نویسنده : محمد رجایی | نظر