سلام بر رجائی!
اول – حَسَنان بنا به فرموده مرحوم شهیدی در ترجمه نهج البلاغه خود ، به معنی کنار استخوان بازو است نه دو پهلوی ایشان که معنی عِطفای است.(ص451 ، ادامه پاورقی 12)
دوم - از سر بی اطلاعی قلم میزنید! چرا شما که به دیگران توصیه می کنید در حیطه تخصصشان قلمفرسایی کنند ، خود بدان ملتزم نیستید؟! به نظر میرسد اگر در همان مسائل سیاسی عصر کنونی و مربوط به انقلاب خودمان بنویسید ، برایتان بهتر باشد. حداقل هزینه کمتری دارد!
سری به وبلاگ متروک من(احیای تفکر شیعی) بزنید و در بخش درسی از نهج البلاغه کنکاشی کنید تا ببینید علی -ع- حکومت را حق خود - حق خداداد خود - میدانست یا نه؟ و اصولاً اگر حق خداداد خود نمی دانست ، داعیه دیگری نمی توانست داشته باشد ؛ چون مردم به دیگری اقبال کرده و آن دیگری را برگزیده بودند.
اصلاً بگذارید دو مطلب را که اشاره مستقیم به بخشی از همین نوشته شما دارد ، در اینجا بیاورم.
علی -ع- و شکوه از غصب حق او
امیر مؤمنان -ع- در خطبهء شقشقیه وقتی سر درد دلش باز می شود چنین از نامرادی های روزگار و غاصبان حقش زبان به گلایه می گشاید:
به خدا سوگند که فلان (ابوبکر) جامهء خلافت را پوشید در حالی که می دانست جایگاه من نسبت به خلافت چونان محور است نسبت به سنگ آسیا... پس از خلافت دست شستم (دامن از خلافت برچیدم) و در این اندیشه بودم که کدام از دو راه را برگزینم؟ با دست تنها به ستیز برخیزم یا صبر پیشه کنم؟! ... پس دیدم شکیبائی خردمندانه تر است. صبر نمودم در حالی که گوئیا خار در چشمانم دارم و صدا در گلویم شکسته است (بغضی نهفته در گلو دارم زیرا) میدیدم که میراثم به تاراج رفته است ( تاراج این و آن شده است) ... .
... تا این که زمان او (عمر بن خطاب) سر آمد و گروهی را که من نیز در میان آنان بودم نامزد تصدی خلافت کرد. خدایا چه شورایی؟! من از نخستین (ابوبکر) چه کم داشتم که مرا در پایهء او نپنداشتند و در صف اینان قرارم دادند؟! ناچار با آنان همراه و دمساز شدم. اما یکی(طلحه یا سعد بن ابی وقاص) از کینه راهی برگزید و دیگری(عبد الرحمان بن عوف) به دامادش تمایل کرد. این دوخت و آن برید.
نگوئید که این خطبه از آنِ علی نیست که مرغان پخته هم بر آن گفته میخندد ؛ زیرا در جایی که حتی شارحان اهل سنت پذیرفته اند که این خطبه از شاهکارهای ایشان است ، من و شما و امثال حیدر علی قلمداران و دیگران که داعیه تشیع داریم ، چه داعی بر انکار داریم؟ جز ...!
امامت و خلافت علی(ع)
برخی می پندارند که علی - ع - فقط در خطبهء شقشقیه از حق مغصوب خود داد سخن داده است. و به زعم خود میخواهند در انتساب این خطبه به آن حضرت تشکیک کنند. برخی گفته اند نوع ادبیات به کار برده شده در این خطبه با روح جوانمرد امام علی سازگار نیست ، پس از او نیست. بعضی نیز با تشکیک در سند خطبه تلاش کرده اند از بیخ و بن این خطبه را از حَیِّز موضوعیت بیاندازند.
در این مجال سعی من بر این است تا با آوردن خطبه های آن حضرت در نهج البلاغه در خصوص خلافت خویش این نکته را ملموس کنم که ایشان در هر فرصتی گریزی به مسأله أحَقّیت خود در امر خلافت زده است. ببینید:
امیر مؤمنان در شش خطبه و سه نامه و یک کلمه قصار به حق خلافت خود اشاره کرده است.
خطبه 3 (موسوم به شقشقیه):
این خطبه که از قضا یکی از شاهکارهای ادبی و کلامی آن حضرت محسوب می شود درد دلی نیمه تمام است که به قول خود آن حضرت سخنی بود که به یکباره آمد و دیگر تکرار نمی شود.
این خطبه تمام آنچه را که باور علی(ع) در مورد سه خلیفه پیش از خود بوده است ، با وضوح تمام بیان کرده است. از آنجا که این خطبه مشهور بین همگان است از آن در می گذرم.
خطبه6(امامت):
به خدا قسم از پس رحلت رسول خدا تا به امروز پیوسته حق مرا از من باز داشته اند و دیگری را بر من مقدم داشته اند.
خطبه 74 (امامت و ...):
همانا میدانید که من از دیگران به خلافت سزاوارترم. به خدا سوگند بدانچه کردید گردن می نهم تا زمانی که مسلمانان ایمن باشند و کسی را جز من ستمی نرسد.(از خدا) اجر چنین گذشتی را چشم دارم.
خطبه87 (اهل بیت):
کجا می روید؟ چه هنگام باز می گردید؟ علامتها بر پاست و دلیلها هویدا.گمراهی و سرگشتگی تا کجا؟ خاندان پیامبرتان در میان شماست. آنان زمامداران حق و یقینند و پیشوایان دین. حرمت آنان را چون قرآن پاس بدارید و همچون شتران تشنه که به آبشخور رو آورند به آنان رو آورید.
خطبه 109 (اهل بیت):
ما درخت نبوت و جایگاه فرود آمدن رسالت و محل آمد و شد فرشتگان رحمتیم. ما کان علم و چشمه سار بینش هائیم. یاور و دوست ما امید رحمت می برد و دشمن و کینه جوی ما در انتظار قهر و غضب الهی است.
خطبه 162(حق به تاراج رفته):
گروهی بخیلانه به کرسی خلافت چسبیدند(که دلیلی جز خودخواهی و انحصار طلبی نداشت) و گروهی(علی ) سخاوتمندانه از آن دست کشیدند.
خطبه172 (امامت و ...):
(ابوعبیده جراح یا سعد بن ابی وقاص خطاب به علی - ع -: پسر ابوطالب تو بر خلافت آزمندی!) به خدا سوگند شما آزمندترید در حالی که - از نظر قرابت - از رسول خدا دورترید. ولی من به امر خلافت از شما مخصوص ترم و به پیامبر نزدیکتر. من حقی را که از آنم بود مطالبه کردم در حالی که شما مرا از رسیدن به آن باز می دارید.
خطبه 217(اوج مظلومیت):
خدایا قریش پیوند خویشاوندی مرا بریدند و کار مرا دیگرگونه کردند و همگی برای مبارزه با من در حقی که از همه آنان سزاوارترم متحد شده اند(با این بهانه که) حق را اگر توانی بگیر و الا یا با غم و اندوه صبر پیشه کن یا با حسرت بمیر. پس به اطرافم نگریستم و دیدم نه یاوری دارم و نه حامی ای که از من دفاع کند جز خانواده ام که نمی خواستم جانشان را به خطر اندازم. پس خار در چشم آب حسرت را جرعه جرعه نوشیدم.
نامه 28 (مظلومیت امام):
(علی -ع- به معاویه) گفته ای که چونان شتر مهار کرده مرا به سوی بیعت می کشیدند. خواستی نکوهشم کنی اما ستایشم کردی. مسلمان را چه باک که مظلوم واقع شود تا وقتی که بر دین خود استوار است؟
نامه45 (قصه پر غصه فدک):
امام علی در نامه ای به عثمان بن حنیف چنین می نگارد:
از مال دنیا فدک را داشتیم. مردمی بر آن بخل ورزیدند و مردمی(اهل بیت) سخاوتمندانه از آن گذشتند. و نِعمَ الحَکَمُ الله.
نامه62 (امامت و حکومت):
به خدا سوگند در دلم نمی گذشت و به ذهنم خطور نمی کرد که روزی عرب خلافت را پس از رسول خدا از اهل بیت او بگیرد. یا مرا پس از وی از عهده دار شدن آن باز دارد. تنها چیزی که نگرانم کرد شتاب مردم به سوی فلانی(ابوبکر) برای بیعت با او بود. پس از بیعت خودداری کردم تا آن هنگام که دیدم گروهی از اسلام بازگشته(مرتد شدند) و قصد نابودی دین محمد را دارند. پس ترسیدم اگر اسلام و یارانش را یاری نکنم رخنه ای در آن به وجود آید یا نابود شود. (دیدم) مصیبت نابودی دین محمد بسی سخت تر از رها کردن حکومت بر مردم است (پس بیعت کردم تا دین محمد باقی بماند).
[فکر نمی کنید اگر عمیق تر به این گونه مسائل نگاهی بیاندازید ، برای خودتان بهتر است تا این که در تخیلات زندگی کنید؟ همه چیز دانسته ها و باورها و بافته های من و شما و ما و این و آن نیست ، واقعیات دیگری نیز هست که چشم پوشی عمدی یا سهوی از آنها خسارات فکری و انحراف عقیدتی ایجاد می کند.
هم چنان که حرص میخورید که چرا دیگران چنانند ، کمی هم برای خودتان حرص بخورید که چرا من چنینم؟ و بالاتر از آن ، به دیگران هم این اجازه را بدهید که آنان هم حرص بخورند که چرا شما و امثال شما چنینید؟
از اصول روشنفکری و دموکراسی و آزادی و لیبرال مسلکی ، یکی همین آزادمنشی است دیگر! که ظاهراً شما در مواجهه با دیگران از آن بی بهره اید و در عین دادن پز روشنفکری و تفکرات ایده آلیستی و رئالیستی ، به هیچ کس اجازه نُطُق و نفس کشیدن نمی دهید! نمونه اش: از خودتان پرسیده اید که چرا علی آقا ؛ تنها منتقد سرسخت گروه کمیل! روزه سکوت گرفته و دیگر اظهار نظر نمی کند؟ راستی منطق شما و امثال شما در سرکوب آراء و نظرات دیگران چه تفاوتی با دیکتاتورهای سیاسی و غیر سیاسی دارد؟
و نیز به راستی شما و امثال شما خود را از اولی الأبصار میدانید دیگر! مگر نه؟ پس: فاعتبروا یا اولی الأبصار!
با پوزش فراوان!
به فرموده امام علی(ع) هذه شِقشِقة فانهَدَرَت و قَرَّت]
.: Weblog Themes By Pichak :.