سفارش تبلیغ
صبا ویژن

[برداشتی آزاد از سیره ی نظری و عملی امام علی (ع)]

بی میلی به حکومت وقدرت (1)

اقدامات و سیاست های امام علی (ع) هم در دفاع از خلیفه ی سوم، عثمان، کارساز نیفتاد. در نتیجه آتش شورش و شعله های یورش، خانه اش را بسوزاند و جانش بستاند. فرجام عمرش آن شد که نباید می شد. هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت!

 با کشته شدن عثمان! جمعی در پی «طلحه» رفتند، از جمله بصریها، گروهی در حول «زبیر» گشتند، به ویژه کوفیها، اما اکثریت حامی «امام علی» بودند، خصوصاً مصریها. در نهایت بزرگان و سران بر خلافت امام علی (ع) توافق نمودند! اما اول مخالف، خود امام بود! از مردم اصرار و از او انکار. در وجودش هیچ میل و رغبت به حکومت و امارت نبود. در حالی که انبوه جمعیت از هر فرقه و ملت نیز دست بردار نبود.

در این باره خود مولا علی (ع) می فرماید: «ناگهان دیدم! مردم از هر سوی به من روی نهادند، و چون یال کفتار پس و پیش هم ایستادند، چندانکه حسنان [بر خلاف مشهور، منظور امام حسن و امام حسین نیستند، چراکه در آن زمان این دو بزرگوار 30 ساله بودند و... در عرف عرب گاه به دو طرف پهلو حسنان گویند] فشرده گشت و دو پهلویم آزرده، به گرد من فراهم و چون گله ی گوسفند سر نهاده به هم.»[1]

 در این هنگام که هرکسی احساس تکلیف می کند بهر خدمت و خدمت گذاری ( چنانچه در زمان حال می بینیم مشتاقان خدمت و عاشقان تکلیف را!) اما امام (ع) در پی این اصرار فرمود: «مرا رها کنید و سراغ کس دیگری روید، من هم کمکش میکنم. اگر مرا رها کنید چون یکی از شما خواهم بود، بلکه شنواتر و مطیع تر از شما نسبت به رییس حکومت. بدانید که اگر من وزیر و مشاورتان باشم، بهتر است که امیر و رهبرتان گردم.»[2] نعوذ بالله اگر خیال این را بکنیم که امام؛ بهر بازار گرمی و راحتی خویش و از روی عدم تکلیف چنین می گفت! سیره ی نظری و عملی و پیشینه ی رفتاری و کرداری او در گذشته نشان از جدیت و اعتقاد او دارد! نه عوامفریبی و داغ کردن تنور انتخاب و...

امام (ع) در فرازی دیگر واقعه ی روز بیعت مردم را با خویش، چنین بازگو می کنند:

مردم بر من هجوم آوردند همچو شترانِ تشنه و پای از بند بریده! به گونه ای که هم نسبت به جان خویش ترسیدم و هم به جان دیگران![3]

دستم را برای بیعت باز می کردند و من بازش می داشتم؛ و آن را به جانب خویش می کشیدند و من نگاهش می داشتم. در ادامه به من هجوم آوردند همچون شتران تشنه که روزِ آب خوردن به آبگیرهای خود درآیند و ـ از شدت هجوم ـ دوش بر هم سایند. چندانکه بندِ کفشم بُرید و عبای تنم سُرید و ضعیفانِ از مردم بر زمین افتید.

در این روز، خشنودی و شعف مردم از بیعت با من بدان حد رسید که حتی آمدند؛ سالخوردگان با حالت لرزان، بیماران سوار بر دوش خویشان، زنان و دخترکان جوان بی نقاب بدانجا روان و خردسالان و کودکان با دیدن این صحنه ها خوشحال و شادمان.[4]

با همه ی این وضعیت باز امام (ع) اکراه دارند از قبول حکومت و خلافت! جالب آن که انتخاب مردم هم، از روی ناآگاهی و غفلت و احساس نبود که بگوییم؛ چون امام می دانست پس قبول نمی کرد! چراکه خود امام در فرازی خطاب به مردم می فرماید: بیعت شما با من بی اندیشه و تدبیر و ناگهانی نبود.[5]

پس آن گونه که برخی میگویند، اینطور نبود؛ که حکومت را حق خدا داد خود بداند و تشکیل آن را تکلیف شرعی خود بشمارد و از هر فرصتی و ابزاری استفاده کند برای کسب آن یا حفظ آن!

حال چگونه است مدعیان و سینه چاکان پیرو امام علی (ع) در این زمان، برای کسب و حفظ قدرت و حکومت، غیبت و تهمت و دروغ و فریبکاری و تزویر و ریا را هم جایز شمرده و دست به هر حیله و نیرنگی می زنند تا ...

ادامه دارد



[1] . نهج البلاغه، ترجمه شهیدی، ص 11، خطبه ی 3

[2] . همان، ترجمه دشتی، ص 123، خطبه ی 92

[3] . نهج البلاغه، خطبه ی 54

[4] . همان، خطبه ی 229

[5] . همان، خطبه ی 136




تاریخ : یکشنبه 90/11/23 | 5:26 عصر | نویسنده : محمد رجایی | نظر