کمی نقـد.. کمی سینما
همشهری جوان: مسعود فراستی منقد مشهور سینمای ایران درباره مسائل مختلف سخن گفته است که بخشی از آن در ذیل می آید.
* یک ساعت بعد از نمایش فیلم «جدایی نادر از سیمین» گفتم این سرگذشت خود فیلمساز است. می خواهد برود رویش نمی شود. رفت! آدم اهل علم می تواند برود، من هم تشویقش می کنم که برود دانشمند فیزیک اتم شود. چون علم جهانی است اما هنر را من جهانی نمی بینم. هنر با ریشه هایش معنی پیدا می کند. من یکسال قبل از رفتن این آدم، پیش بینی کردم. بر عکس کیارستمی، کمی آی کیو هم ندارد که بفهمد آنجا کارش تمام است. تو آنجا می خواهی درباره انسان حرف بزنی؟ در تاریخ یک آدم نمی شناسم که راجع به انسان کلی حرف زده باشد. همه درباره انسان معین حرف می زنند. انسان زمان مند و مکان مند. منتهی بعضی وقت ها آن قدر این خوب گفته می شود که می تواند تعمیم پیدا کند.
* دروغ نسبی است یعنی چه؟ این تئوری را قبلاً مخملباف گفته، سروش هم تئوریزه اش کرده، الان هم تو به شکل دیگری می گویی. حرف غیر علمی است، مگر در جامعه ما چه خبر است که در جوامع دیگر نیست ؟
...
* من می گویم «جدایی...» فرم مبتذلی دارد. دوربین روی دست که تشخص اصلی فرمش است بی معنی است. مد قلابی است که مطلقاً برای رفتن به درون آدم ها به کار نمی رود. دوربین ایستا، با وقار و در کلوزآپ هاست که می تواند ما را به درون آدم ببرد. دوربین لرزان گهواره ای من را حداکثر به محیط نزدیک می کند نه به آدم.
...
* فیلم های حاتمی مطلقاً دنیایی ندارد که بشود گفت جهان این آدم این است، این شخصیت هایش است و این تلخ اندیشی یا شوخ و شنگی اوست. کیمیایی داشت: رفاقت، انتقام، یک جور آنارشیسم فردی،، مردنی که همیشه دوست داشته. این دنیای کاریکاتوریزه شده چون ادای گذشته را در می آورد.
* همه سینمای آمریکا سینمای ملی شان است. حتی فیلم های مبتذل و آشغالش. فرهنگ و لایف استایل آمریکایی تویش هست. معلوم می شود که این سینما آینه این آدم هاست. سینمای ما آینه آدم هایمان نیستند. فیلم ها نه آینه جامعه اند و نه آینه فیلمساز. کجا «مهاجر» می دهد «گزارش یک جشن»؟ کجا «نیاز» می دهد «هوو»؟ کجا «گاو» می دهد «بمانی»؟
* مگر می شود در بحث هنر، تحول تیپ مخملباف باشد و هر روز لباس عوض کند؟ آن من کجاست؟ به نظرم آدم های سینمای ایران ابداً صاحب فردیت نیستند. آینه کج و معوج اوضاع هستند. هی به آقایان می گوییم چرا نمی توانید یک کار درست کنید، می گویند آقا شرایط نمی گذارد، اختناق است و... این بساط را جمعش کنید! هنر قرار است در هر شرایطی کاری بکند.
...
* نقد «مادر» من که چاپ شد، آقای سیدرضا حسینی، مترجم بزرگ و خدابیامرز به من گفت: از صبح تا حالا دو بار این را خوانده ام. معتقدم که هیچ نقدی در تاریخ ایران به این درستی و صراحت نیست. گفت من فکر می کردم «مادر» خوب است، ولی با نقد تو متقاعد شدم که فیلم بدی است. راجع به «هامون» هم که تهمینه میلانی آمده بود دفتر مجله سوره گفت: این نقد «هامون» مرا کشته. من مطلب در دفاع از فیلم نوشته ام اما الان فکر می کنم نظر تو درست است. به نظرم این دو اتفاق معنی اش این است که ماعادت به این نوع نقد نداریم و گرنه من نه ادای مخالف گویی را در می آورم و نه سعی دارم به قول بعضی از بچه ها بوادوزر باشم. در حالی که در فرنگ این نوع نقد و بدتر از این هم مرسوم است. ما نقد صریحی که بگوید فیلم هست و در عین حال "من" را بنمایاند نداریم. قرار است من در آن پنهان نشوم و سلیقه و لحن من باشد. این لحن در زندگی من هم هست. در آشپزی وقتی غذایی را جلوی من می گذارند {اگر خوشم نیاید} همان اولین جمله ام این است که: "این چقدر خرابه، این در نیامده!" این واژه ها، واژه های زندگی من هم هست. از این چیزی که هست، ناراضی نیستم، ولی امیدوارم به دامش نیفتم.
* همه نقد های فرهنگی را می خوانم اما راستش نقد های ایرانی را نه. بدون اینکه بخواهم به کسی توهین کنم، غیر از یک تعداد کم که فکر می کنم منتقد هستند، بقیه را نمی خوانم. ممکن است همینطوری دید بزنم تا ببینم فلان آدم پرسروصدا چه می گوید ولی تقریبا همیشه در این دید زدن ها مایوس شده ام. فکر می کنم دوستان صاحب سلیقه نیستند. در منطق من، آدمی که از فیلمی دفاع می کند، نه باید از ضدش دفاع کند، چنین چیزی یعنی آشفتگی. به نظرم دوستان همینطور باج می دهند. این باج دادن سلیقه شان است که سلیقه بدی است.
* قطعاً «شرط اول» که من یک ستاره به آن داده ام از «جدایی نادر از سیمین» که به آن صفر دادم، پایین تر است. من فرم را در ایران مینیمم نگاه می کنم. در شرط اول طرف چیزی دارد می گوید و به اندازه ای که فرم دارد آن حرف را بیان کرده. بقیه اش را هم بیان نکرده. حرفی که می خواسته بزند را با بدبختی، لکنت و ناتوانی نصفه و نیمه زده و این می شود یک ستاره «جدایی...» اما حرف و فرمش معلوم نیست. ادای فرم در می آورد. فرم اطوار نیست. اینکه من دوربین روی دست دارم اما تو نداری از نظر من یک امتیاز کمتر است نه بیشتر. پس چی داری می گویی با چه فرمی و چقدرش در آمده. اولین مساله این است اما اینجا تمام نمی شود، بعدش با حرفت هم کاردارم. اگر داری تبلیغ ضد انسان و فاشیسم می کنی، من فیلم را می زنم و شوخی هم ندارم.
* از نظر سینمایی همچنان «اخراجی های دو و سه» و قطعاً یک از هر دو بهتر است. اما چیز مهمی در یک هست که توی دو خیلی کمتر می شود و در سه کاملا به ضدش در می آید، احترامی است که به مردم گذاشته می شود. این برای من مهم است.
.: Weblog Themes By Pichak :.