سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قبله

 

در آستان جانان

لابی هتل امروز منظره زیبایی پیدا کرده است؛ تمام همسفران با لباس سفید احرام، در آن­ جا جمع شده اند تا با همین لباس ساده و زیبا سوار اتوبوس شده و به مسجد شجره برویم. لحظات وداع با مدینه و پیامبر رحمت فرا رسیده است.

مسجد شجره مملو از کاروان های مختلف است. صدها نفر در حال غسل احرام هستند. پس از نماز مغرب و عشاء در کنار محراب، نیت احرام می کنیم و برای مدتی آوای خوش لبیک سراسر مسجد را فرا می گیرد. آوای لبیک با نوای مناجات و زمزمه آرام عمره گزاران در هم آمیخته و صحنه هایی را پدید می آورد که در هیچ کجای این کره خاکی یافت نمی شود.

لحظات عجیبی است؛ در حالی که ساده ترین لباس جهان را به تن داری، و خود را از بسیاری از مباحات محروم کرده ای، خویشتن را در آستانه رسیدن به معبود می بینی، اما نمی دانی که آیا تو را می پذیرد یا نه؟ این دلهره سراپای وجودت را فرا می گیرد؛ مدام ذکر لبیک را زمزمه می کنی و منتظری تا جواب قبول او را از دل خود بشنوی.

اتوبوس به شهر مکه نزدیک می شود. ساعت حدود یک نیمه شب را نشان می دهد اما شهر مکه کاملا بیدار است، و رفت و آمد در خیابان ها جریان دارد. روحانی کاروان از همسفران می خواهد تا برای ساعتی استراحت کنند. با لباس احرام به خواب می رویم. پس از اقامه نماز صبح، بلافاصله عازم مسجدالحرام می شویم. از دور مناره های مسجد پیدا نیست، اما برج بلند و ساعتی که آل سعود در کنار کعبه برافراشته اند، کاملا پیداست. به تدریج مسجدالحرام نمایان می شود. پیاده می شویم و با آرامشی خاص قدم به قدم پیش می رویم. همزمان با لحظه طلوع خورشید، و با اولین نگاه به کعبه، ناخودآگاه بر سنگفرش مسجد و در آستان جانان به سجده می افتیم. ما اکنون به سوی خدا آمده ایم. امید که دیگر هیچگاه از او روی نگردانیم.




تاریخ : سه شنبه 90/7/19 | 10:49 صبح | نویسنده : حمید فاضل | نظر