.
.
.
*وحی «الهام» است. این همان تجربهای است که شاعران و عارفان دارند؛ هر چند پیامبر این را در سطح بالاتری تجربه میکنند. در روزگار مدرن، ما وحی را با استفاده از استعارهی شعر میفهمیم.
*... شاعر احساس میکند که منبعی خارجی به او الهام میکند؛ و چیزی دریافت کرده است. و شاعری، درست مانند وحی، یک استعداد و قریحه است: شاعر میتواند افقهای تازهای را به روی مردم بگشاید؛ شاعر میتواند جهان را از منظری دیگر به آنها بنمایاند.
* به نظر من، پیامبر نقشی محوری در تولید قرآن داشته است.
* بحث دربارهی اینکه آیا این الهام از درون است یا از بیرون حقیقتاً اینجا موضوعیتی ندارد، چون در سطح وحی تفاوت و تمایزی میان درون و برون نیست.
* اما پیامبر به نحوی دیگر نیز آفرینندهی وحی است. آنچه او از خدا دریافت میکند، مضمون وحی است. اما این مضمون را نمیتوان به همان شکل به مردم عرضه کرد؛ چون بالاتر از فهم آنها و حتی ورای کلمات است. این وحی بیصورت است و وظیفهی شخص پیامبر این است که به این مضمون بیصورت، صورتی ببخشد تا آن را در دسترس همگان قرار دهد. پیامبر، باز هم مانند یک شاعر، این الهام را به زبانی که خود میداند، و به سبکی که خود به آن اشراف دارد، و با تصاویر و دانشی که خود در اختیار دارد، منتقل میکند.
* شخصیت او نیز نقش مهم در شکل دادن به این متن ایفا میکند. تاریخ زندگی خود او: پدرش، مادرش، کودکیاش و حتی احوالات روحیاش [در آن نقش دارند.] اگر قرآن را بخوانید، حس میکنید که پیامبر گاهی اوقات شاد است و طربناک و بسیار فصیح در حالی که گاهی اوقات پرملال است و در بیان سخنان خویش بسیار عادی و معمولی است. تمام اینها اثر خود را در متن قرآن باقی گذاشتهاند. این، آن جنبهی کاملاً بشری وحی است.
* از دیدگاه سنتی، در وحی خطا راه ندارد. اما امروزه، مفسران بیشتر و بیشتری فکر میکنند وحی در مسایل صرفاً دینی مانند صفات خداوند، حیات پس از مرگ و قواعد عبادت خطاپذیر نیست. آنها میپذیرند که وحی میتواند در مسایلی که به این جهان و جامعهی انسانی مربوط میشوند، اشتباه کند.
* آنچه قرآن درباره وقایع تاریخی، سایر ادیان و سایر موضوعات عملی زمینی میگوید، لزوماً نمیتواند درست باشد. این مفسران اغلب استدلال میکنند که این نوع خطاها در قرآن خدشهای به نبوت پیامبر وارد نمیکند؛ چون پیامبر به سطح دانش مردم زمان خویش «فرود آمده است» و «به زبان زمان خویش» با آنها سخن گفته است.
* من دیدگاه دیگری دارم. من فکر نمیکنم که پیامبر «به زبان زمان خویش» سخن گفته باشد؛ در حالی که خود دانش و معرفت دیگری داشته است. او حقیقاً به آنچه میگفته، باور داشته است. این زبان خود او و دانش خود او بود و فکر نمیکنم دانش او از دانش مردم همعصرش دربارهی زمین، کیهان و ژنتیک انسانها بیشتر بوده است. این دانشی را که ما امروز در اختیار داریم، نداشته است. و این نکته خدشهای هم به نبوت او وارد نمیکند چون او پیامبر بود، نه دانشمند یا مورخ.
*تلقی بشری از قرآن تفاوت نهادن میان جنبههای ذاتی و عرضی قرآن را میسر میکند. بعضی از جنبههای دین به طور تاریخی و فرهنگی شکل گرفتهاند و امروز دیگر موضوعیت ندارند. همین امر، به عنوان مثال، دربارهی مجازاتهای بدنی که در قرآن مقرر شدهاند، صادق است. اگر پیامبر در یک محیط فرهنگی دیگر زندگی میکرد، این مجازاتها احتمالاً بخشی از پیام او نمیبودند.
* وظیفه مسلمانان امروز این است که پیام گوهری قرآن را به گذشت زمان ترجمه کنند. این کار درست مانند ترجمهی یک ضربالمثل از یک زبان به زبان دیگری است. ضربالمثل را تحتاللفظی ترجمه نمیکنید. ضربالمثل دیگری پیدا میکنید که همان روح و معنا را داشته باشد، همان مضمون را داشته باشد، ولی شاید همان الفاظ را نداشته باشد.
* در عربی میگویند که فلانی خرما به بصره برده است. اگر قرار باشد این را به انگلیسی ترجمه کنید، میگویید فلانی زغالسنگ به نیوکاسل برده است. درک تاریخی و بشری از قرآن به ما اجازهی این کار را میدهد. اگر بر این باور اصرار کنید که قرآن کلام غیرمخلوق و جاودانی خداست که باید لفظ به لفظ به آن عمل شود، دچار مخمصهای لاینحل میشوید...
... این متن قسمتی از مصاحبه دکتر "عبدالکریم سروش" یا "حسین حاج فرج دباغ" است که در سایت ایشان و پیرامون موضوع "بسط تجربه نبوی" بود...
به عنوان کسی که مختصری از آموزه های دینی در چنته دارد از بیان چنین مطالبی از سوی یک مفسر قرآن و کسی که نهج البلاغه را تدریس می کرده تعجب کردم و مانده بودم مات که چه می توان گفت... پس این اَحسَنَ الحَدیث و فرقان المبین و نورٌ علی نوری که تابحال آموخته ایم و به آن می بالیدیم همه اش زاییده و تراوشات یک ذهن بشری بوده است و خود که "..بشرٌ مثلکم یوحی الیّ.. " را فرموده است پس ابی لهبش و بای ذنب قتلتش و... همه برای همان زمان می شود و کاربردی نیست برای ما؟! پس ما بر کدامین صراط مستقیمیم؟!
می خواستم چند آیه بیاورم از قرآن که خودش فرمود این کتاب را حافظیم و آیه هایی که نمی توان آن را زاییده بشری برای خودش دانست – اگر چنین و چنان نکنی و نگویی رسالتت را ابلاغ نکرده ای و .. – دیدم اینها که توجیه دارد برای کسی که خانه را از پایبست ویرانه نشان داده!
می گویند این آقا کتاب های دانشگاهی ما را تدوین کرده است همان کارخانه های آدم سازی را..!
با پنبه اومانیسم که بی شک نتیجه اش سیتنزیم است، پیامبر و قرآن را سرمی برند و بعد زیر پرچم عزای اضمحلال فکری و عقیدتی دانش آموختگانشان – این امیدهای پروژه سکولاریزاسیون! - و در قحطی منابع و منبع نویسان علوم انسانی- دینی کشور امام زمان! عَلَم وادموکراسیا! سر می دهند... و "ترویج ماسونی علم " می کنند تا در مقابل بزرگان! بیلدربرگ جایزه آراسموس را از دست خاندان سلطنتی «برنهارد» هلند بگیرند.
...فکر می کنم چند وقتی هست که به دنبال مقصر می گردیم... همه ما کوثران زلال مهدوی!.. 10، 20، 30 سال..
دنبال محکوم کردن کسی نیستم و نمی خواهم مقصر را پیدا کنم که همه مقصریم.. بدون شک...
ولی تا کی باید این بیراهه را و این ناتوی فرهنگی را بر گرده خود، نه تنها تحمل که تبلیغ کنیم؟!...
پس کی می خواهیم این قرآن محجور در میانمان را مطالعه کنیم... وپیامهایش را به گوش جان بشنویم ... و عمل به آن را جایگزین تئوری پردازی های مقلدانه محض و کوکورانه خود کنیم... و تنها چیزی که ملاک مان نیست همین است که نمونه خاک خورده اش را همه مان در طاقچه های خانه هایمان داریم و سالی یکبار - اگر - تورقش می کنیم و می خوانیم آنهم به قصد ثبت رکورد..!! گفتم عریضه ای نوشته باشم برای محجور این ماه مبارک...
... ان الله لا یغیر ما یقوم حتی یغیروا ما بانفسهم..
.: Weblog Themes By Pichak :.