... لازم است توضیح مختصری درباره دو نوع آزادی که مایه اشتباه کاری و مغلطه شده است داده شود فرق است میان آزادی تفکر و آزادی عقیده.
آزادی تفکر ناشی از همان استعداد انسانی بشر است که میتواند در مسائل بیندیشد. این استعداد بشری حتماً باید آزاد باشد پیشرفت و تکامل بشر در گرو این آزادی است اما آزادی عقیده، خصوصیت دیگری دارد می دانید که هر عقیدهای ناشی از تفکر صحیح و درست نیست. منشأ بسیاری از عقاید، یک سلسله عادتها و تقلیدها و تعصبها است. عقیده به این معنا نه تنها راه گشا نیست که به عکس نوعی انعقاد اندیشه به حساب میاید یعنی فکر انسان در چنین حالتی، به عوض اینکه باز و فعال باشد بسته و منعقد شده است و در اینجا است که آن قوه مقدس تفکر، به دلیل این انعقاد و وابستگی، در درون انسان اسیر و زندانی میشود آزادی عقیده در معنای اخیر نه تنها مفید نیست، بلکه زیانبارترین اثرات را برای فرد و جامعه به دنبال دارد آیا در مورد انسانی که یک سنگ را میپرستد باید بگوییم چون فکر کرده و به طور منطقی به اینجا رسیده و نیز به دلیل اینکه عقیده محترم است، پس باید به عقیده او احترام بگذاریم و ممانعتی برای او در پرستش بت ایجاد نکنیم؟ یا نه، باید کاری کنیم که عقل و فکر او را از اسارت این عقیده آزاد کنیم؟ یعنی همان کاری را بکنیم که ابراهیم خلیل الله کرد داستانش را هم شما شنیدهاید ...
اگر حضرت ابراهیم میگفت چون این بتها مورد احترام میلیونها انسان هستند، پس منهم به آن ها احترام میگذارم، یعنی درست همان چیزی را ابراز میکرد که اکنون عقیدهای بسیار رایج است، آیا کار درست و صحیحی انجام داده بود؟ از نظر اسلام این «اغراء به جهل» است نه خدمت به آزادی. در تاریخ اسلام نیز میبینیم درست نظیر کار ابراهیم «ع» را پیغمبر اکرم «صلی الله علیه و آله» در فتح مکه انجام داد....
حالا این شیوه و رفتار را مقایسه کنید با رفتار پادشاه انگلستان وقتیکه برای دیدار از هندوستان به آنجا رفته بود در هندوستان جزء برنامه سفرش، بازدید از یک بتخانه گنجانده شده بود خود مردم هند وقتیکه میخواستند داخل صحن بتخانه شوند، کفشهای خود را میکندند، اما او به نشانه احترام بیش از حد، هنوز به صحن نرسیده کفشهایش را کند و بعد هم از همه مؤدبتر در مقابل بتها ایستاد ...اینگونه احترام گذاشتن ها، خدمت به آزادی و احترام به عقیده نیست، خدمت به استعمار است ملت هند اگر از زیر بار این خرافات بیرون بیاید که دیگر بار به انگلیسیها نخواهد داد یا اینکه در کتابهای تاریخ خودمان نوشته بودند کوروش چه مرد بزرگ و بزرگواری بوده که وقتی به بابل رفت و آنجا را فتح کرد تمام بتخانهها را محترم شمرد از نظر یک فاتح که سیاست استعمارگری دارد، این کار، امری عادی و یک نقشه معمولی است ولی از نظر بشریت چطور؟ آیا خود جناب کوروش به آن اعتقاد داشت؟ یقیناً نه، اما کوروش فکر میکرد این اعتقاد که مردم را در بیخبری نگاه داشته عامل خوبی برای در بند ماندن آنهاست این بود که دست به ترکیب آنها نزد...
دو یا سه روز پیش با چند جوان مارکسیست صحبت میکردم. میگفتند آقا به نظر شما این شعار که میگویند " اتحاد، مبارزه، آزادی " چه عیب دارد؟ گفتم هیچ عیب ندارد گفتند پس این شعار، شعار مشترک هر دویمان باشد پرسیدم شما که میگویید اتحاد، مبارزه، آیا در مبارزه می گویید، مبارزه با چه کسی؟ .. منظورتان مبارزه با رژیم و گذشته از آن با مذهب است؟ آیا جز اینست که شما شعارتان را طوری در زیر لفافه و با یک عبارت مبهم مطرح میکنید که مردم را ..اغفال کنید؟ من حاضرم این شعار را بگویم ولی از اول صریح اعلام میکنم که، منظور من از مبارزه، مبارزه علیه امپریالیزم و کمونیزم است این را صریح میگویم و از هیچ کس هم باکی ندارم بیائیم حرفهایمان را صریح بزنیم شما که به آیت الله خمینی اعتقاد ندارید و وقتی که با هم مینشینید، می گویید ما تا فلان مرحله با این مرد هستیم و بعد این چنین با او مبارزه میکنیم، چرا عکس او را در تظاهرات خودتان بلند میکنید؟ چرا دروغ میگویید؟ او میگوید جمهوری اسلامی و حرفش را صریح میزند شما هم حرف خودتان را بزنید آزادی ابراز عقیده یعنی این که فکر خود تانرا، یعنی آنچه را واقعاً به آن معتقد هستید بگوئید حال آنکه شما میخواهید بنام آزادی عقیده دروغ بگویید.. دورغ گفتن برای چه؟ اغفال چرا؟ ..
من به همه این دوستان غیر مسلمان اعلام میکنم، از نظر اسلام تفکر آزاد است، شما هر جور که میخواهید بیندیشید، بیندیشید، هر جور میخواهید عقیده خودتان را ابراز کنید - به شرطی که فکر واقعی خودتان باشد - ابراز کنید، هر طور که میخواهید بنویسید، بنویسید، هیچ کس ممانعتی نخواهد کرد من در همین دانشکده، چند سال پیش نامهای نوشتم به شورای دانشکده و در آن تذکر دادم، یگانه دانشکدهای که صلاحیت دارد یک کرسی را اختصاص بدهد به مارکسیسم همین دانشکده الهیات است ولی نه اینکه مارکسیسم را یک استاد مسلمان تدریس کند، بلکه استادی که واقعاً مارکسیسم را شناخته باشد و به آن مؤمن باشد، و مخصوصاً به خدا اعتقاد نداشته باشد میباید به هر قیمتی شده از چنان فردی دعوت کرد تا در این دانشکده مسائل مارکسیسم را تدریس کند بعد ما هم میاییم و حرفهای مان را میزنیم، منطق خودمان را مگوییم هیچ کس هم مجبور نیست منطق ما را بپذیرد ...فقط باید جلو دروغ و حقه بازی را گرفت یعنی دیگر یک مارکسیست نباید تمسک به آیه قرآن بکند و بگوید فلان آیه قرآن اشاره به فلان اصل مارکسیسم است ما با این شیوه مخالفیم این خیانت به قرآن است. گاهی دیده میشود نوشته هایی زیر پوشش اسلامی، افکار مارکسیستی را تبلیغ میکنند، این هم خیانتی بزرگ است...
در دنباله عرایضم لازم است توضیحی هم درباره حکومت اسلامی آینده ایران عرض کنم همان طوری که رهبر و امام ما مکرر گفتهاند در حکومت اسلامی احزاب آزادند، هر حزبی اگر عقیده غیر اسلامی هم دارد، آزاد است اما ما اجازه توطئه گری و فریب کاری نمیدهیم احزاب و افراد در حدی که عقیده خودشان را صریحاً میگویند، و با منطق خود به جنگ منطق ما میایند، آنها را میپذیریم اما اگر بخواهند در زیر لوای اسلام، افکار و عقاید خودشان را بگویند ما حق داریم که از اسلام خودمان دفاع کنیم و بگوییم اسلام چنین چیزی نمیگوید حق داریم بگوییم بنام اسلام این کار را نکنید... برگرفته از کتاب «پیرامون انقلاب اسلامی» از استاد شهید مطهری
.: Weblog Themes By Pichak :.