سخنی حکیمانه و جامعه شناختی از بودا
بودا به دهی سفر کرد. زنی که مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد . بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانه زن شد . کدخدای دهکده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت: این زن هرزه است به خانهی او نروید. بودا به کدخدا گفت: یکی از دستانت را به من بده. کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان بودا گذاشت. آنگاه بودا گفت: حالا کف بزن. کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت: هیچ کس نمیتواند با یک دست کف بزند. بودا لبخندی زد و پاسخ داد: هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند. بنا بر این مردان و پولهایشان است که از این زن، زنی هرزه ساختهاند.
تاریخ : پنج شنبه 89/10/30 | 12:34 عصر | نویسنده : محمدحسن عباسی |
نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.