با وجود آنکه دکتر علی شریعتی، از منتقدان شیوه مرسوم عزاداریها و سوگواریها برای خاندان اهلبیت(ع) به شمار میرود، اما در سخنرانی مشهور خود در سالروز شهادت فاطمه زهرا(س)، از گریه مردم بر مصائب اهل بیت(ع) تجلیل و تنها آن را نیازمند تکمیل میداند که آن هم به عهده روشنفکران و دانشمندان است. وی میگوید:
هر مذهبی، مکتبی، هر نهضتی یا انقلابی، از دو عنصر ترکیب مییابد؛ عقل و عشق. یکی روشنایی است و دیگری حرکت. یکی شعور و شناخت میبخشد و به مردم بینایی و آگاهی میدهد و دیگری، نیرو و جوشش و جنبش میآفریند... . تشیع در تاریخ، این چنین زاد و زیست. متفکران و دانشمندانش، مظهر اجتهاد و تعمق و تحقیق و منطق و فرو رفتن در اندرون معانی و شناختن متحول و متکامل مفاهیم اعتقادی و حقایق اسلامی و نگهبانی روح و حقیقت و جهت راستین اسلام نخستین در معرکه گیجکننده و گمراهسازندهای که به نام فلسفه و تصوف و علم و ادب و زهدنمایی و یونانیزدگی و شرقگرایی در افکار برانگیخته بودند. و توده مردمش، مظهر وفاداری به حقیقت و اخلاص و عشق و شور و فداکاری و جانبازی در راه علی و ادامهدهندگان راه علی. در دورههایی که زور و شکنجه و قتلعام بر زندگی توده حکومت میراند و لبی را که به نام او باز میشد، میدوختند و خونی را که با مهر او گرم میشد، میریختند و از خاندان پیغمبر سخن گفتن، پاداشش در خلافت پیغمبر، پوست کندن و سوزاندن بود.
و اما، امروز نیز توده مردم ما همچنان عشق میورزند، همچنان دوست میدارند، همچنان به این خانه وفادارند، و هنوز پس از گذشت قرنها و دگرگونیها و زاد و مرگ ایمانها و عشقها و اندیشههای بسیار، از در این خانه، به قصری، معبدی، و قبلهای دیگر، نرفتهاند، میبینیم که همچنان سر بر دیوار خانه فاطمه نهادهاند و به درد، مینالند. این اشکها، هر کدام «کلمه»ای است که تودههای صمیمی و وفادار ما با آن، عشق دیرینه خویش را به ساکنان این «خانه» بیان میکنند. این زبان توده است و چه زبانی صادقتر و زلالتر و بیریاتر از زبانی که کلماتش، نه لفظ است و نه خط، اشک است و هر عبارتش نالهای، ضجه دردی، فریاد عاشقانه شوقی! ...
تعجب نکنید که چگونه من دارم از «گریستن» دفاع میکنم، که شنیدهاید ـ و بارها ـ که از برنامه گریه و روضه انتقاد کردهام. آری، این دو سخن با هم متضاد نیستند. «برنامه گریه کردن»، به عنوان یک «کار» و یک «وظیفه» و یک «وسیله» برای رسیدن به «هدفی» و به عنوان یک «اصل» و یک «حکم»، چیز دیگری است و «گریستن»، یعنی تجلی طبیعی یک احساس، حالتی جبری و فطری از یک عشق، یک رنج، یک شوق با اندوه، چیز دیگری...؛ کسی که عاشق است و از معشوقش دور افتاده و یا عزادار است و مرگ عزیزی قلبش را میسوزاند، میگرید، غمگین است، هرگاه دلش یاد او میکند و زبانش سخن از او میگوید و روحش آتش میگیرد و چهرهاش برمیافروزد، چشمش نیز با او همدردی میکند؛ یعنی اشک میریزد، اشک میجوشد و این حالات همه نشانههای لطیف و صریح ایمان عمیق و عشق راستین اویند... .
گریهای که تعهد و آگاهی و شناخت محبوب یا فهمیدن و حس کردن ایمان را به همراه نداشته باشد، کاری است که فقط به درد شستشوی چشم از گرد و غبار خیابان میآید. فراموش نکنیم که نخستین کسی که بر سرگذشت حسین بزرگ گریست، عمر سعد بود و نخستین کسی که بر اینگونه «گریه بر حسین» ملامت کرد، شخص زینب بزرگ! و بد نیست بدانید که نخستین مجلس عزاداری، در دربار یزید!...
هیچ مذهبی، تاریخی و ملتی چنین خانوادهای ندارد؛ «خانوادهای که در آن پدر، علی است؛ و مادر، فاطمه؛ و پسر، حسین؛ و دختر، زینب»؛ همگی در زیر یک سقف و در یک عصر و یک خانواده. و در عین حال، به هیچ خانوادهای، از جانب ملتی این همه عشق و اخلاص و ایمان و شعر و خون نثار نشده است. ملت ما، بر گرد در و بام خانه فاطمه، یک فرهنگ پدید آورده است؛ از این خانه یک تاریخ پر از هیجان و حرکت و شهامت و فضیلت، بر بستر زمان جاری شده است؛ نهر زلال و حیاتبخشی که بر همه نسلهای ملت ما گذشته است و هماکنون نیز در عمق روح و وجدان توده ما جریان دارد. این تنها ملتی است که در زندگی نوع بشر روی خاک، در غم خاندان محبوب خویش و در عزای قهرمان آزادی و ایمان خویش، در طول تاریخ درازش، همواره غمگین و عزادار مانده است و پایمال کردن فضیلت و محکومیت حقیقت و فاجعه حکومت جنایت و زور را، به رغم گذشت زمان و غلبه همیشگی این نظام بر تاریخش و سرنوشتش، فراموش نکرده است.
اما این عشقها همه عقیم ماندهاند؛ این اشکها همچون بارانی که بر شورهزار ببارد، سبزهای در این کویر نمیرویاند و این همه فداکاریها، سرمایهها، آمادگیها و تجمعها و نیروهای انسانی و وقتها و فرصتهای عزیز نیروبخش هدر میرود. مقصر کیست؟ دانشمند! که پا به پای توده، مسئولیت خویش را انجام نمیدهد؛ او باید به توده، «آگاهی» و «شناخت» و «جهت» میداد و نداد
.: Weblog Themes By Pichak :.