پوسته و هسته
پسته و فندق و بادام را پوسته ای است که نگاهبان هسته است و رسیدن به هسته فقط در گذر از آن میسر می شود. حال اگر عده ای در طول عمر خویش پسته را پاس بدارند، در جایگاهی رفیع بگذارند و صرفاً به لیسیدن پوسته اش بسنده کنند، نه تنها از خاصیت هسته، طرفی نبسته اند، که بسا به حماقت نیز متهم خواهند شد. از سوی دیگر آن ها که چنین منظره ای را به نظاره نشسته اند، ناخود آگاه یا به پسته شک می کنند و یا به پسته ناشناسانی که پسته، باری بر دوش شان است و بندی بر چشم و گوش شان.
مَثَل این پسته، مَثَل گروهی از ما مؤمنان است که از کتاب خدا، جز خطوط و سطورش نمی خوانیم و از ایمان، جز مراسم و مناسکش نمی دانیم. این که مؤمنی به خدا و رسولش ایمان می آورد و کتابش را با هزار طمطراق به ختم می نشیند، اما در اعتقادش تزلزل است و در اخلاق و رفتارش تشویش؛ او به تحقیق راه به جایی نبرده و از آب گوارای آموزه های دینی، قطره ای نخورده است؛ اعتقادش بندی بر دست و پای اوست و مناسک و شعائرش باری گران بر دوش، که از ترس دوزخ، می برد و دم بر نمی آورد. معتقد است قرآنی دارد که از "رَطب" و "یابِس" در آن آمده، اما خود بر سر گنجی از منابع می نشیند، در لیالی قدر قرآن را بر سر می گیرد، اشک می ریزد و خاک ناتوانی می بیزد و بر سر می ریزد. اگر از او بپرسی پیامبرت را – که رحمت فروفرستاده شده بر جهانیان است- چقدر می شناسی؛ به گنبد و بارگاه آن بزرگ می نازد و دل به زیبایی و شکوهش می بازد. پاسداشت او از علی(ع)- که دوست و دشمن او را به علم و عدل و عبادت می ستایند- این است که برایش حَق،حَق می کند و هو،هو می کشد و یا به خاطر حق پایمال شده اش، حق و حرمت برادر مسلمانش را می شکند و پایمال می کند. گفتنی تر از همه رفتار ما شیعیان با حسین(ع) است. حسین(ع) آن چه داشت در راه خدایش فدا کرد تا عدل و انصاف و آزادی فراشود و ظلم و دروغ و ریا فرو ریزد. اخلاف مطهرش سفارش نموده اند بر مصائب حسین(ع) بگریید تا اشک تان درخت تناور مکتب او را تنومندتر کند، اما آن چه امروز از عاشورا باقی مانده، کارناوالی تفریحی با انواع غذاهای نذری است؛ بازاری که هرکس کالای خود را می فروشد و سود خود را می برد و در این بساط بسیط، آن چه به بوته ی فراموشی سپرده شده، راه و هدف حسین(ع) است و بس. مراسم سوگواری حسین(ع) به مخدری تبدیل شده که نه تنها تا کنون هیچ حاکم جوری به مخالفت با آن برنخاسته، که هیزم هم بر اجاق آن افزوده و آتش آن را بیشتر افروخته است. امروز ماجرای حماسه و رزم کربلاییان به محفل بزمی می ماند که مداحان و مطربانش با انواع آلات موسیقی و ترانه ها و تصانیف شان زمزمه ی لالایی بر گوش خلایق می خوانند. ما کار را در پوسته پرستی و مرده پرستی گذرانده ایم و به مقبره پرستی گراییده ایم. آستان امام رضا(ع) عبارت است از انواع ایوان ها، رواق ها، صحن ها، گنبدها و مناره هایی که چشم زوار را چنان به خود مشغول می کند که تا در جوار است، می بیند و گُل بَه بَه و چَه چَه از آن می چیند و چون باز می گردد، طومار تعریف از شگوه سنگ و آجر و سیمان و کاشی و سرامیک آن آستان مقدس در پیش دیگران می گشاید و ذهن زیباگرای شیعه ی حساس را چون کبوتر حرم، در هوای مرقد مطهر آن مظلوم و غریب به پرواز وادار می دارد. و چه باید گفت در وصف مردم عاشقی که ضریح بی امام را در شهرها می گردانند و با دیدنش اشک از دیدگان و وجوه نقد از کیسه ها می افشانند. حکم حاکمیت هم در این میانه، بسیج رسانه در تبلیغ این پرستش بی خیزش است. گویی پسندیده تر آن که در یک کشور اسلامی، سرگرمی مردمش نیز رنگ و بوی اسلامی و مذهبی داشته باشد.
آن چه در بالا آمد، تابلویی از وضعیت موجود است. درکنار این تابلو، تابلو دیگری از نمودهای فردی و اجتماعی نمادهایی است که ساخته ایم و عمری را بدان ها پرداخته ایم. تابلو دوم بازخورد و نتیجه ی چیزی است که در تابلو اول ترسیم کرده ایم. اگر بپذیریم سخن خدا را که «در سنّتش تبدیل و تحویلی راه ندارد»؛ پس باید در انتظار درو کردن کِشته ای باشیم که کاشته ایم. شاید نتوان گفت آن چه از تابلو اول و در نتیجه ی چنین ایمان و دیانتی برآمده، دروغ، ریا، ستم پذیری، قانون گریزی، خرافه گرایی، تفرقه، بیچارگی اقتصادی و اجتماعی و صدها مشکل دیگر بوده است؛ اما هرچیز دیگری که بوده، این ها در کنارش پررنگ ترین بوده اند. فاجعه آمیزتر آن که آن چه تاکنون از گفتار و رفتار ما برآمده، به حساب دین رفته است. آن که در کنار گود مسلمانی گری و شیعه بازی های ما نشسته و نا آشنا با ماهیت دین است، با خود چنین می اندیشد که «اگر دین آمده تا نقد دنیا را به نسیه ی عقبی تباه نماید، پس آن به که در زندگی ما رخ ننماید». یا «اگر حسینی دارم که قرار است هرچه دارم در پای روضه و نذر و زیارتش ببازم، اما با هر ریاکار و عوامفریب و ظالمی بسازم و خود نیز به چنین رفتارهای نکوهیده دست بیازم، پس نداشتنش مرا سودمند تر است». شیخی می فرمود «طبق آمارها، سالیانه میلیاردها تومان صرف هزینه های برگزاری مراسم ماه محرم و صفر می شود. پس بیاییم و به ارزیابی بنشینیم که در مقابل این هزینه های هنگفت چه به دست آورده ایم و می آوریم». هدف از نگارش این سطور نیز همین است که لختی اندیشه کنیم و برای این پرسش، پاسخی درخور بیابیم که در مقابل این همه هزینه و وقت و اشک و آه چه یافته ایم و چه کلاهی برای سر آگاهی و عزت خویش بافته ایم؟ اگر ما در مقابل این پرسش، انگشت دقت به چرتکه ی ارزیابی نرانیم و آن چه گفته ایم و گرده ایم را باز نخوانیم، بر اساس حدیث شریفی از پیامبر رحمت(ص) که فرموده: «حاسبوا قبل ان تُحاسبوا»، دیگران تراز سود و زیان ما را - در این بیع و شراع - به رخ خواهند کشید و در میان اعتقادات سنتی ما خواهند دوید. در نتیجه آن چه از این فرایند به دست می آید، همان است که در تابلو دوم نقش می بندد و راه قضاوت منصفانه را بر هر نا آشنا می بندد.
بنابر آن چه در بالا آمد، اگر کسی از شما متدیّنِ فرهیخته یِ به دامن دین آویخته بپرسد:
1- چرا آن که به زعم خود دین و دیانتش بهترین است، اما رفتارش به دین بی شباهت ترین است؟
2- چرا آن که علی(ع) دارد، اما عدالت را به هیچ روی پاس نمی دارد؟
3- چرا آن که حاضر است خون خویش با قمه و زنجیر در پای حسین(ع) بریزد، اما برنمی تابد که حسین وار با ظلم و بی عدالتی بستیزد؟ و چرا قرن ها است حاکمان جبار و مستبدان قدّار در سایه ی بیرق برافراشته ی حسین(ع) با آرامش آرمیده اند و حتی خود نیز بر شیپور عزای او دمیده اند؟
4- چرا پیروان «رحمة للعالمین» حتی بر همکیشان خویش رحمت نمی آورند، در سراشیبی سقوط درگیری های قومی و مذهبی چهار نعل و چهار اسبه می تازند و خون و حرمت برادر مسلمان خود را می ریزند و تباه می کنند؟
5- چرا کسی که به «قاعده ی لطف» - که آن را جزو افتخارات فقهی اش می داند- دل بسته، اما در تفقّه و افتقاه در دین هیچ طرفی نبسته است؟
6- چرا در میان تمام نقاط دنیا، خاورمیانه ی مسلمان است که نه تنها روی آرامش و خوشبختی ندیده، بلکه قرن ها است میدان تاخت و تاز استعمارگران خارجی و درگیری های فرقه ای بوده و ظاهراً هم خواهد بود.
7- خاصیت این همه اشخاص فراخاکی، نمادهای مقدس و افلاکی و مراسم و شعائر و مناسک متعدد- که برگزار می کنیم و برخوردار نمی شویم- چیست؟
اگر کسی از اصحاب اندیشه، به دور از تعصبات دینی و مذهبی چنین پرسش هایی از شما بپرسد، در جواب چه خواهید گفت؛ تا دامن قرآن مبین و رسول امین از لوث آن چه بر عالَم اسلام می گذرد، مصون بماند؟ جواب باید چه باشد تا بشریت رغبت کند- به دور از هر گرایشی- نور نهج البلاغه را به روی خویش بگشاید و با خون حسین(ع)، ننگ جباریت را از چهره ی روزگار بزداید؟ جواب چگونه باشد که نسل جوان – چون در اعتقاداتش از گرایش های مقلدانه ی دوران کودکی گذشته و به مرحله ی عقلانیت رسیده است- دین و اعتقاداتش را نگذارد و نگریزد؟
(21/8/1392)
.: Weblog Themes By Pichak :.