جمعیت زیادی در وسط میدان اصلی محله مان جمع شده بودند..
صدای گریه و شیون مادرانه... التماس و خواهش هایش..
از بالا سرک می کشم... به پای زن و مردی افتاده... روی برگردانده اند...
مردی با هیکلی تنومند روبروی حلقه دار.. شکسته و خسته.. روحی به تن نداشت...
زمزمه های مردم خبر از جنایت هایش می داد...
همه آماده سقوطش بودند!
ناگهانی صدای پیر و لرزانی از میان جمعین به آسمان برخاست...
حرّ پشیمان تو ام یا حسین دست به دامان تو ام یا حسین
یک نگه افکن همه هستم بگیر ای پسر فاطمه دستم بگیر
دست نیاز من و دامان تو کوه گناه من و غفران تو
ناله ی العفو بُوَد بر لبم تا صف محشر خجل از زینبم
جمعیت همراهی کردند.. صدای گریه ها به آسمان رفت...
باران هم شروع به زاری کرد...
دیگر کسی او را سر به هوا ندید...
پ ن1) ...فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسَانٍ ذَلِکَ تَخْفِیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ... سوره مبارکه بقره - آیه178
پ ن2) وهرکس. انسانی را ازمرگ رهایی بخشد،چنان است که گویی همه مردم را زنده کرده است. سوره مبارکه مائده - آیه
منبع: بالاتر از ابرها
.: Weblog Themes By Pichak :.