همه ی ما افسانه های رابین هود (Robin Hood)، زورو (Zorro) و داستان هایی در باره ی عیاران ایران را شنیده ایم و بارها فیلم های زندگی "رابین هود" و "زورو" را به شکل های مختلف دیده ایم. در همه ی این افسانه ها یک وجه مشترک وجود دارد و آن، تلاش برای یاری رساندن به فقرا و محرومین و احقاق حق مظلوم از ظالم است.
همه می دانیم که داستان ها و افسانه های قدیمی، یا ماجرای زندگی شخصیت های واقعی بوده اند که به آن ها پر و بال بیشتری داده شده و یا در بستر واقعیت های جامعه ی زمان خود ساخته شده اند. در حقیقت می توان آن ها را آینه ی آرزوهای جامعه ی زمان شان دانست. توجه به زندگی قهرمانانی مانند عیاران ایرانی، رابین هود انگلیسی و زوروی اسپانیایی ما را به این واقعیت می رساند که آن ها در زمانی زندگی می کرده اند که:
1- فقر و فلاکت شایع بود.
2- قدرت مرکزی قوی و قدرتمندی وجود نداشته تا بتواند بر همه ی امور فائق آید.
3- قدرتمندان و کارگزاران شان به جای رفع ستم از توده ی مردم، خود عامل ستم بودند و – حتی- حامیان مردم را مورد تعقیب قرار می دادند.
بنابر این زورگویان، گردن کلفتان، گردنه بگیران و طراران در خلأ یک حکومت قدرتمند و قانون همه گیر، به راحتی بر جان و مال و ناموس مردم می تاختند و امنیت را از جامعه سلب می کردند. در چنین شرایطی بود که افراد یا گروه هایی بر آن می شدند تا در حد توان خود، به کمک مردم بی چاره و فقیر بشتابند و از حق مظلومان در برابر ظالمان دفاع کنند. مردم نیز داستان قهرمانی ها و جوانمردی هاشان را با آب و تاب نقل می کردند و سینه به سینه به نسل های بعد منتقل می نمودند. با عنایت به این که ادبیات و هنر هر جامعه آینه ی شرایط اجتماعی و اقتصادی و اخلاقی آن است، لذا ادبیات آن دوران، داستان های فراوانی از قهرمانان و پهلوانان مردمی شان را در خود جای داده است.
شرایطی که در بالا برشمرده شد، با گذشت زمان و پیش آمدن تحولات بنیادین سیاسی و اجتماعی، رشد فرهنگی، تصویب قوانین عام و... به افسانه ها پیوست. امروز قدرت های مرکزی به نام دولت شکل گرفته که وظیفه دارند با مدیریت منابع داخلی، امور کشور را به سامان کنند. رفاه و اشتغال و امنیت جای خود را بیش از پیش در مدیریت کلان کشورها باز کرده است. اگر گروه های مدنی نیز به فعالیت می پردازند، جهت دادن ایده و نظارت مردمی بر کار دولت ها است.
با توجه به آن چه که در بالا آمد و نیز با عنایت به تحول جوامع به سوی تمدن و پیدایش دولت های مقتدر مرکزی، به یکباره افراد و گروه هایی در کشور ایران به نام "شرّخَر"، "دادستان خصوصی" و "گروه های جهادی" پیدا می شوند.
* "شرّخَر" کسی است که چک وصول نشده ی ای را از دارنده ی چک به مبلغ بسیار پایین تر از مبلغ اصلی می خرد و خودش با انواع حیله هایی که می داند، به وصول آن از بدهکار اقدام می کند.
** "دادستان خصوصی" کسی است که طلبکار او را استخدام می کند تا با وارد کردن انواع فشارهای فیزیکی، روانی، ناموسی، و... به بدهکار، طلبش را وصول نماید.
*** "گروه های جهادی" - که بر عکس دو مورد بالا، اهداف خیرخواهانه را دنبال می کنند- از گروه های تخصصی و غیر تخصصی تشکیل شده و با هدف کمک به مردم مناطق محروم استان های حاشیه ای و مرزی، به صورت موقت به آن جا سفر می کنند.
با دقت در ماهیت کار افراد و گروه های بالا متوجه خواهید شد که آن ها همان کاری را می کنند که قرار بوده نظام و دولت به انجام آن اقدام نماید. مثلاً اگر شخصی چک یا طلبی از کسی دارد، شیوه ی قانونی، بی دردسر و متداول آن این است که به مراجع قضایی مراجعه نماید. اما چرا او ترجیح می دهد به جای مراجعه به مراجع مذکور، خود رأساً اقدام کند؟ اگر بخواهیم – صرف نظر از ماهیت ناپسند کار- به چرایی آن، نه از راه علمی و جامعه شناختی، بلکه عامیانه و سرانگشتی بپردازیم، متوجه می شویم در جامعه ای که:
الف) سیستم پولی و مالی، امنیت لازم را برای تعاملات اقتصادی شهروندان ندارد.
ب) راه های تخلف چنان باز است که در مدت کوتاهی، پرونده های قضایی بر روی هم انباشته می شود.
پ) مراکز نظارتی – به هر دلیل- وظایف خود را به انجام نمی رسانند.
ت) ساختار قضایی، ضعیف و ناکارآمد است و شهروندان امیدی به دادخواهی از طریق طرح شکایت و طی راه های قانونی برای احقاق حق خود ندارند.
ث) مدیریت کلان به شدت لنگ است و شایسته سالاری محلی از اعراب ندارد.
ج) مسؤولان به جای پرداختن به وظایف اصلی خود و مسائل ضروری کشور، به منازعات داخلی بین خود و موضوعات غیر لازم و تنش زای بین المللی سرگرمند.
چ) قانون از سوی مسؤلان بالا مورد تطاول و دست اندازی قرار می گیرد.
همه ی این ها باعث شده تا افراد به جای سال ها سرگردانی در پیچ و خم کوچه های تنگ بروکراسی اداری و قضایی، پرداخت هزینه های هنگفت و در نهایت نرسیدن به نتیجه ی مطلوب، خود به ستاندن داد خودشان اقدام کنند.
در مورد گروه های جهادی نیز وضع به همین منوال است. ماهیت کار این گروه ها از سر نیکخواهی، دلسوزی و دردمندی است. آن ها به این نتیجه رسیده اند که نباید به انتظار ارگان های دولتی بنشینند. باید کاری بکنند و به صورت خود جوش و مردمی مرهمی هر چند کوچک بر دردهای بزرگ عده ای بگذارند که در تمام عمر، هیچ طبیبی را بر بالین خود نیافته اند و به معاینه ی بیماری های حاد و مزمین و گاهی لاعلاج بیمارانی بپردازند که اگر آگاهی برای پیشگیری و حداقل امکان برای درمان وجود داشت، کار بیمار و بیماری به چنان روزی نمی کشید. مدت ها است که نظام و دولت به تبلیغ کار گروه های جهادی در رسانه ی ملی می پردازد و دیگران را تشویق می کند که به انجام چنین کارهایی اقدام کنند؛ اما روی دیگر سکه ی گروه های جهادی، افرادشرّخر و دادستان های خصوصی، همانا سوء مدیریت، ناکارآمدی، مسؤولیت ناپذیری و بی تفاوتی مسؤولانی است که از وظایف خود در مقابل شهروندان غافلند و یا آگاهی و مطالبات مردمی چنان نیست که آن ها وظایف محوله را بر خود بپذیرند. البته ظاهراً اصراری هم ندارند خود را با این مسائل جزئی و پیش پا افتاده در گیر کنند.
ساختن درمانگاه و مدرسه، تأمین آب آشامیدنی، رسیدگی به وضع کشاورزی، ساختن جاده و پل برای مناطق دور افتاده و فرستادن – حداقل - یک پزشک عمومی کم سابقه که بتواند سرماخوردگی مردم محروم را درمان کند، چیزهایی نیست که نتوان از یک نظام و حکومت توقع داشت. وقتی یک گروه جهادی به التیام زخم های افراد فقیر اقدام می کند و وقتی افرادی با نادیده گرفتن وجود دولت، خود به احقاق حق خود می پردازند، انسان احساس می کند دوران اسطوره ها باز زنده شده است و کمک به محرومان و مظلومان و ستاندن حق، نیازمند قهرمانانی است که روزی به افسانه ها پیوسته بودند.
آدرماه سال 95
.: Weblog Themes By Pichak :.