زندگانی ائمه اطهار از جنبه های مختلف دارای اهمیت فراوان می باشد. جدای از جنب? معنوی و قدرت های خاص آن بزرگ واران، آنان در امور عادی زندگی خود، افرادی عادی و البته دارای سطح عالی از درایت و فهم بودند به طوری که دشمنانشان جزو اقرار کنندگان و راویان به فضایل ایشان بودند. اما در این میان زندگی امیرالمومنین (علیه السلام) دارای مسائل خاصی می باشد و پر از فراز و نشیب ها می باشد. در ادامه داستانی نقل می شود که هم دنیاپرستان و هم جایگاه امیرالمومنین (علیه السلام) نزد دشمن اول خود، یعنی معاویه را نشان میدهد.
روزی شخصی به نام ابن ابى محفن نزد معاویه آمد و گفت: امیرالمؤمنین! از پیش کسى مى آیم که پست، بیزبان، ترسو و بخیل ترین مردم است.
معاویه گفت: واى بر تو! آیا مى دانى دربار? چه کسى سخن مىگ ویى؟ او على بن ابى طالب است! چگونه او پست است در حالی که پدرش ابوطالب، جدّش عبدالمطلب و همسرش فاطمه دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. این که گفتى او بی زبان است، به خدا سوگند اگر هم? زبانهاى مردم گرد آیند و یک زبان شوند، زبان على آن زبانها را کفایت مىکند و این که گفتى او ترسو است، مادرت به عزایت بنشیند! آیا کسى را مىشناسى با على مبارزه کرده باشد و کشته نشده باشد؟ اما این که گفتى او بخیل است، به خدا سوگند، اگر على دو خانه داشته باشد یکى از طلا و دیگرى از کاه، زودتر از آن که کاه را بدهد طلا را مى دهد (میبخشد).
آن مرد با شنیدن این سخنان گفت: اینها را مى دانى و با او مى جنگى؟
معاویه گفت: با او به خاطر خون عثمان و براى خلافت مى جنگم؛ زیرا هر کس که این انگشتر را در دست خود کند، طینتش مقبول مى افتد، به خانواده اش مى خوراند و براى آنان پسانداز مى کند.
ابن ابی محفن خنده اى کرد و از آنجا نزد على (علیه السلام) آمد و به وى پیوست و به على (علیه السلام) گفت: یا امیرالمومنین! به خاطر گناهى که کردم دستم را بگیر و مرا ببخش، نه به دنیا رسیدم و نه به آخرت.
على (علیه السلام) خندید و گفت: «کار آخرت را در راس کارهایت قرار ده. خداوند [جان] بندگانش را در حالى مى گیرد که یا در کار دنیا هستند و یا در کار آخرت.»
. اربلی، ابی الحسن علی بن عیسی، کشف الغمه، ج2، ص94؛ دینوری، ابن قتیبه، امامت و سیاست، ص145.
.: Weblog Themes By Pichak :.