یکی از حوادث بسیار تأثر انگیز در آغاز دهه دوم حکومت اسلامی در مدینه و به دنبال رحلت جانسوز نبی مکرم اسلام(ص) و در آغاز خلافت اولین خلیفه پس از پیامبر(ص) ، تهاجم عده ای به خانه حضرت امیر(ع) و فاطمه زهرا(س) به بهانه بیعت گیری از کسانی (که به زعم حکومتیان در زمره مخالفان بودند و مخالفتشان و تجمعشان در خانه علی(ع) برای حکومت وقت تهدید و بیعت نکردنشان به نوعی عدم مشروعیت خلیفه تلقی می شد) می باشد. لذا بر آن شدم تا با اتّکا به مدارک اهل سنت اصل ماجرا و کیفیت و حدود قضیه را به اجمال و اختصار که نه مخلّ باشد و نه مملّ ، تبیین نمایم.سؤال اساسی این است که آیا اساساً چنین واقعه ای اتفاق افتاده و واقعیت دارد یا نه صرفاً ادعای برخی غالیان و تندروهای شیعه است و افسانه ای بیش نیست؟ و اگر اصل ماجرا صحت دارد ، تا کجا ادامه پیدا کرده است؟ در ابتدا به عنوان مقدمه ، مطالبی در شأن و جایگاه شخص حضرت فاطمه زهرا(س) و نیز جایگاه بیت آن بزرگوار یادآوری می شود:
اول – شخصیت حضرت فاطمه زهرا(س):
الف – در صحیح بخاری ، بخش علامات نبوت(ج6 ، ص491 و ج8 ، ص110 ) و نیز در فتح الباری(ج7 ، ص84 ) از زبان پیامبر(ص) نقل شده است که: فاطمه بضعه منی فمن أغضبها أغضبنی. فاطمه پاره تن من است. هر کس او را به خشم بیاورد ، مرا به خشم آورده است. در قرآن (توبه:61 ) نیز تصریح شده است که: الذین یؤذون رسول الله لهم عذاب الیم. کسانی که رسول خدا را اذیت کنند عذاب شدید الهی در انتظارشان است. و چه اذیتی بالاتر از خشمگین کردن پیامبر(ص)؟! می دانیم که انسان هنگامی که به اوج ناراحتی از مسأله ای می رسد ، خشمگین و عصبانی می شود.
ب –در مستدرکحاکم(ج3 ، ص154 ) و نیز مجمع الزوائد(ج9 ، ص203 ) باز از زبانپیامبر(ص) منقول است که: یا فاطمه! إنّ الله یغضب لغضبکِ و یرضی لرضاکِ. ای فاطمه! خدا باخشم تو خشمگین و با رضایت تو راضی می شود.
ابن قُتیبه دینوری در کتاب الإمامه و السیاسه(ص31 )داستان عیادت عمر و ابوبکر را در روزهای واپسین عمر حضرت فاطمه زهرا(س) چنین شرح میکند: فاطمه(س) در آن دیدار از آن دو میپرسد: آیا از رسول خدا نشنیدید که خشنودی فاطمه(س) خشنودی من است و خشم فاطمه(س) خشم من است؟ ... هر کس فاطمه(س) را به خشم آورَد مرا به خشم آورده است؟ گفتند: آری شنیده ایم. فاطمه(س) نیز چنین فرمود: خدا و فرشتگانش را گواه میگیرم که شما مرا خشمگین ساختید و رضایتم را به دست نیاوردید.
ج – همچنین حاکم در مستدرک(ج3 ، ص156 ) از لسان پیامبر(ص) نقل می کند که: یا فاطمه! ألا ترضین أن تکون سیده نساء العالمین و سیده نساء هذه الاُمه و سیده نساء المؤمنین؟ ای فاطمه! آیا این تو را راضی نمی کند که سرور زنان عالم و این امت و مؤمنان باشی؟
دوم – احترام خانه فاطمه زهرا(س):
خداوند در قرآن در مورد برخی خانه ها چنین می فرماید: فی بیوت أذن الله أن تُرفع و یُذکر فیها اسمه.(نور:36 ) در تفسیر درّ المنثور(ج6 ، ص203 ) و نیز در تفسیر روح المعانی(ج18 ، ص174 ) در تفسیر این آیه چنین آمده است که: کسی از پیامبر(ص) پرسید: منظور کدام خانه ها است؟ پیامبر(ص) در پاسخ فرمود: خانه پیامبران. در این هنگام ابوبکر سؤال کرد: آیا خانه علی(ع) و فاطمه(س) را نیز شامل می شود؟ پیامبر(ص) در پاسخ فرمودند: آری. از برجسته ترین آنها است. سیوطی در تفسیر خود؛ الدرّ المنثور(ج6 ، ص606 ) می گوید:پیامبر(ص) 9 ماه تمام به درِ خانه دخترش فاطمه(س) می آمد و به علی(ع) سلام می کرد و آیه إنما یریدالله لیُذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهّرکم تطهیراً(أحزاب:33 ) را می خواند.
پس از ذکر این مقدمه ، مطلب خود را با این سؤال که آیا اساساً هتک حرمتی نسبت به بیت ولایت صورت گرفته است یا نه؟ پی میگیرم. لازم به یادآوری است که این مسأله با تمام سختگیری های عصر خلفا در نگارش فضایل و مناقب اهل بیت(ع) در کتب و آثار دانشمندان اهل سنت آمده است.
1 – تصمیم به هتک حرمت:
الف – ابوبکر ابن ابی شیبه(159 – 235) در کتاب خود ؛ المصنف (ج8 ، ص572 ) ماجرا را چنین شرح می کند: هنگامی که مردم با ابوبکر بیعت کردند ، علی(ع) و زبیر در خانه فاطمه مشغول رایزنی بودند. عمر بن خطّاب با خبر شد. به درِ خانه فاطمه(س) آمد و چنین گفت: ای دختر رسول خدا! محبوبترین فرد برای ما پدر تو و بعد از پدرت ، تو هستی ولی به خدا سوگند این محبت مانع آن نیست که اگر این افراد در خانه تو جمع شوند ، من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند. این جمله را گفت و بیرون رفت. فاطمه(س) خطاب به علی(ع) و زبیر گفت: به خدا سوگند که چنین می کند.
ب – بلاذری(م270 ه) در کتاب خود ؛ أنساب الأشراف (ج1 ، ص586 ، چ دار معارف قاهره) این گونه ما وقع را شرح می کند: ابوبکر به دنبال علی(ع) فرستاد تا از او بیعت بگیرند ولی آن حضرت از بیعت استنکاف ورزیدند. سپس عمر بن خطّاب همراه با فتیله(چیزی آتش زا) حرکت کرد و با فاطمه(س) در مقابل درِ ورودیِ خانه مواجه شد.فاطمه(س) به وی گفت: یا بن خطّاب! می بینم در صدد سوزاندن خانه من هستی؟! عمر در پاسخ گفت:آری! این کار کمک به چیزی است که پدرت برای آن مبعوث شده است!
ج – ابن قتیبه دینوری(212 – 276) در کتاب خود ؛ ألإمامه و السیاسه (ص12 ، چ مکتبه تجاریه کبری مصر) بخشی دارد تحت عنوان( کیف کان بیعه علی) که در آن جا به تفصیل در مورد کیفیت حمله به خانه علی(ع) سخن گفته است. وی می گوید: ابوبکر از کسانی که از بیعت با او سر بر تافتند و در خانه علی(ع) گرد آمدند ، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آنان فرستاد. او به درِ خانه آمد و همه را صدا زد تا بیرون بیایند و چون امتناع کردند عمر هیزم(حطب) طلبید و گفت: به خدایی که جان عمر در دست او است ، بیرون بیائید و الّا خانه را با شما آتش میزنم!(لَأَحرَقَنَّها علَی مَن فیها) به وی گفته شد: در این خانه ، فاطمه(س) است. گفت:(حتی اگر او هم) باشد! در این هنگام برخی بازگشتند ولی عمر و عده ای ماندند و علی(ع) را به زور به نزد ابوبکر بردند و از او خواستند تا بیعت کند. علی(ع) در پاسخ آنان فرمود: و اگر بیعت نکنم؟ گفتند: در این صورت گردنت را میزنیم. علی(ع) نیز در پاسخ فرمودند: در این صورت شما بنده خدا و برادر رسول خدا را کشته اید. وقتی بگو مگوها به اینجا رسید ، ابوبکر چنین گفت: تا فاطمه(س) زنده است با علی(ع) کاری نداریم.
علی(ع) پس از این واقعه در کنار قبر پیامبر(ص) این گونه لب به شکایت گشود: ابنَ اُمَّ! إنَّ القومَ استضعَفونی و کادوا یقتُلونَنی(أعراف:150) این جماعت مرا تضعیف کردند و کم مانده بود که مرا بکشند!(اشاره به این که تو ای پیامبر! مرا نسبت به خودت به منزله هارون برای موسی دانستی و اینان نیز برای عقبگرد به عقاید جاهلی خود مانند قوم یهود با من معامله کردند.)
د – محمد بن جریر طبری(م310ه) در کتاب خود ؛ تاریخ طبری(ج2 ، ص443 ، چ بیروت) این چنین می گوید: عمر به خانه علی(ع) آمد در حالی که طلحه و زبیر و گروهی از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. رو به آنان کرد و گفت: به خدا سوگند خانه را به روی شما به آتش میکشم(لأحرِقَنّ علیکم) مگر این که به بیعت بیرون آئید.
ه – ابن عبد ربّه(م463ه) در کتاب خود ؛ العِقد الفرید(ج4 ، ص93 ، چ مکتبه الهلال) می گوید: علی(ع) و عباس و زبیر در خانه فاطمه(س) نشسته بودندکه ابوبکر ، عمر را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه(س) بیرون کند و به او گفت: اگر بیرون نیامدند با آنان نبرد کن! عمر با مقداری آتش(قبَسٌ مِن النار) به سوی خانه فاطمه(س) روانه شد تا خانه را بسوزاند. ناگاه با فاطمه(س) روبرو شد. فاطمه(س) خطاب به او گفت:یا بن الخطّاب! آمده ای خانه ما را بسوزانی؟! عمر گفت: آری! مگر این که در آن چه امّت وارد شدند ، شما نیز وارد شوید.
2 – یورش به خانه فاطمه(س):
شاید برخی بخواهند برای تسلای خاطر خود و از سر ناباوری این گونه القا کنند که تهدید عمر و همراهانش عملی نشده و صِرفاً برای ترساندن و بیعت گرفتن بوده است. اما واقعیات تاریخی چیز دیگری میگوید. در مورد عملی شدن تهدید عمر به این مدارک تاریخی از اهل سنت توجه کنید:
الف - ابوبکر در اواخر عمر خود می گفت: ای کاش سه کار را انجام نمیدادم: ... ای کاش پرده حرمت خانه فاطمه(س) را نمی گشودم و آن را به حال خود وا میگذاشتم ؛ هر چند برای جنگ بسته شده بود. (وَدَدتُ أنّی لم أکشِف بیت فاطمه و ترکتُه و إن اُغلِق علی الحرب)
این مطلب(اقرار و اظهار ندامت به خاطر حمله به خانه فاطمه) در کتب زیر با اجمال و تفصیل آمده است:
قاسم بن سلّام(م224 ه) در کتاب خود ؛ ألأموال(پاورقی 4 ، چ کلیات أزهریه و ص144 ، چ بیروت)
طبرانی(260 – 360) در کتاب خود ؛ المعجم الکبیر(ج1 ، ص62- 63 ، ح34 ) با تفصیل بیشتر آورده است.
ابن عبد ربّه در عقد الفرید (ج4 ، ص 93، چ مکتبه الهلال)
ذَهََبی در تاریخ الاسلام (ج3 ، ص117- 118) و میزان الإعتدال (ج3 ، ص109)
إبن أبی الحدید معتزلی(210 – 285 ) در شرح نهج البلاغه(ج2 ، ص46 – 47 ) به نقل از الکامل مبرّد.
مسعودی(م325 ه) در مُرُوج الذهب(ج2 ، ص301 ، چ دارالأندلس بیروت ) وی عبارت لم أکُن فَتَّشتُ دارد.
یعقوبی در تاریخ یعقوبی(ج2 ، ص137 ) لَم اُفَتِّش بیتَ فاطمه بنت رسول الله و أدخُلهُ الرجال و لو کان اُغلِقَ علی حربٍ.
طبری در تاریخ طبری(ج3 ، ص430 )
بلاذُری در أنساب الأشراف(ج10 ، ص346 )
تاریخ مدینه دمشق(ج30 ، ص418 )
کنز العُمّال(ج5 ، ص631 )
إبن قُتیبه دینوری در الإمامه و السیاسه(ج1 ، ص36 )
ب – ابوبکر بعد از اخذ بیعت برای خود ؛ آن هم با تهدید و ارعاب و زور و شمشیر ، عمر و قُنفُذ و جمعی دیگر را به درِ خانه علی(ع) و فاطمه(س) فرستاد و عمر هیزمی جلوی خانه علی(ع) فراهم آورد و درِ آن خانه را آتش زد! (أحرَقَ بابَ الدار!) مقاتل بن عطیه در کتاب ألإمامه و الخلافه(ص160 – 161 ، چ البلاغ بیروت).
3 – ماجراهای پس از یورش:
الف – ابراهیم بن سیّار معروف به نظّام(160 – 231) در کتاب خود ؛ الوافی بالوفیات(ج6 ، ص17 ، ش2444 ) و شهرستانی در کتاب خود؛ الملل و النحل(ج1 ، ص57 ، چ دارالمعرفه بیروت) واقعه را چنین منعکس کرده اند: عمر در روز اخذ بیعت لگدی به شکم فاطمه(س) زد که منجر به سقط جنین (محسن) در شکمش شد.(إنّ عمر ضرَب بطنَ فاطمه یومَ البیعه حتی ألقَت(أسقطت) المحسن(الجنین) مِن بطنها)
ب – ذَهَبی در کتاب خود ؛ میزان الإعتدال(ج1 ، ص139 ، ش552 ) به نقل از محمد بن احمد(یا احمد بن محمد) کوفی معروف به إبن أبی دارِم(م357 ه) و نیز إبن حَجَر عسقلانی در کتاب خود ؛ لسان المیزان(ج1 ، ص268 )چنین میگویند: إنّ عمر رَفَسَ(لگد) فاطمهَ حتی أسقَطَت بمحسن.
ج – عبدالفتاح عبدالمقصود در کتاب خود ؛ ألإمام علی(ع)(ج4 ، ص277 ) داستان لطمه و صدمه به حضرت زهرای مرضیه(س) را با عباراتی شورانگیز آورده است: ... نزدیک خانه شد(إقتَرَبَ) ، در را زد(و قَرَعَ البابَ) ، سپس بر در کوبید(ثم ضَرَبَه) و وارد شد(و اقتَحَمَه). ناگهان علی(ع) در مقابلش ظاهر شد ... در این هنگام صدای ناله زهرا(س) از آستانه در بلند شد(رَنَّ حینَذاکَ صوتُ الزهراء عند مدخل الدار) فریاد فاطمه جز برای کمک و استغاثه نبود.(إن هی إلّا طنینَ إستغاثه)
د – جوینی درکتاب خود ؛ فرائِد السَمطَین(ج2 ، ص34 ، ح371 )داستانی را نقل می کند که عبرت آموز است: إبن عباس می گوید روزی در خدمت پیامبر(ص) نشسته بودیم که حسنین و علی و فاطمه(ع) نزد او آمدند. حضرت با دیدن آنان گریست. وقتی از علت گریه پرسیده شد ، فرمود: وقتی فاطمه(س) را دیدم ، به یاد آنچه که پس از من بر او خواهد رفت ، افتادم.(لمّا رأیتُها ذَکَرتُ ما یُصنَعَ بها بعدی) گویا می بینم خذلان بیتش را(دَخَلَ الذُلُّ بیتَها) و از بین رفتن حرمتش را(و انتُهِکَت حُرمتُها) و غصب شدن حقش را(و غُصِبَ حقُّها) و جلوگیری نمودن از رسیدن به ارثش را(و مُنِعَت إرثُها) و شکسته شدن پهلویش را(و کُسِرَ جَنبُها) و سِقط کردن جنینش را(و اُسقِطَت جنینُها) در حالی که فریاد یا محمّداه سر داده است اما کسی به فریاد او نمیرسد و جوابش را نمیدهد!(و هِیَ تُنادی یا محمّداه! فلا تُجابُ و تَستَغیثُ فلا تُغاثُ)
ه – إبن قُتَیبَه دینِوری در کتاب خود ؛ ألإمامه و السیاسه(ص30 – 31 )شکوائیه حضرت صدیقه طاهره را به پیشگاه پدرش این گونه بیان میکند: پدرم! ای رسول خدا! ببین بعد از تو از پسر خطّاب(عمر) و پسر أبی قُحافه(ابوبکر) چه به ما رسیده است!(یا أبَتِ! یا رسول الله! ماذا لقینا بعدکَ من إبن الخطّاب و إبن أبی قُحافَه!)
ختام کلام: آنچه آورده شدتماماً از منابع معتبر و دست اول اهل سنت بود تا بهانه ای در میان نباشد. در ضمن از مجموع مطالب ، این حقیقت عریان نیز مکشوف میشود که علی(ع) و فاطمه(س) همواره خود را ذیحق میدانستند و طرف مقابل را غاصبان حق خویش میپنداشتند. و اگر سکوتی و یا حتی همراهی با حکومتهای وقت نیز بوده است نه به منزله تأیید حکومت آنان که برای سر و سامان گرفتن اساس اسلام و جا افتادن احکام اسلام در بین مردم بوده است.(علی(ع) صراحتاً به این مطلب در نهج البلاغه اشاره کرده است)
.: Weblog Themes By Pichak :.