سفارش تبلیغ
صبا ویژن

درحالی که اهل بیت وعامه مردم برگرد پیکرپیامبرحلقه زده وبه سوگ نشسته اند، عمروابوبکر وابوعبیده آنجاراترک وبسوی هدف دیگری روان می شوند .

انصاربه زعامت سعدابن عباده بادیدن این حرکات واطلاعاتی که پیداکرده اندمتوجه نقشه عده ازمهاجروقریش برای انحراف ازسفارش پیامبرشده ودرسقیفه گردهم می آیند .

اگرقراراست بعدازپیامبرتعیین حکومت بادلایل قوم وقبیله گرایی وزدوبندهای پشت پرده صورت گیرد پس چراانصاربااین همه سابقه مجاهده وحق میزبانی منتظرتعیین سرنوشت عده ای ازمهاجربمانند، درحالی که یکی ازبزرگان انصاربنام زیدابن ارقم می گوید:اگرمردم علی رابرای خلافت برمی گزیدند، هیچ فردی ازانصارمخالفت نمی کرد.      ابن ابی الحدید، تاریخ یعقوبی

ابوبکر ویاران که خطررا درجای دیگرنیزمی بینندبا"گروه آماده خود" به سقیفه می آیند وابوبکر درآن جمع سخن می گوید: مامهاجران کسانی هستیم که زودترازشما مسلمان شدیم ونسب ماوالاتر، خانه یمان بزرگتروصورت هایمان زیباتراست وبه خویشاوندی رسول خدانزدیکتریم (آغازبازگشت به افکارجاهلی) .... ودرخاتمه نیزمی گوید من ازمیان ابو عبیده وعمرابن خطاب یکی را برشما پسندیده ام 

بشیرابن سعدخزرجی پسرعموی سعدابن عباده که برسعدحسادت می ورزدو سخن حباب ابن منذرانصاری درهمان مجلس مویداین مدعاست، پس ازسخنان ابوبکربرمی خیزدوحکومت راشایسته قریش وخویشاوندان پیامبر می داندوخودراتسلیم آنان می نماید .

درپی آن اختلاف بالا می گیرد ودوباره کینه های جاهلی اوس وخزرج زنده ومهاجرتهدیدبه اخراج ازمدینه می شوندوشمشیرهای تعدادی ازحاضران برای جرقه نبردوفتنه ازنیام خارج می شود .

ابوعبیده که برخلاف عمرمردی آرام است وقتی وضع راخطرناک می بیندبالحن وصدایی آرام خطبه ای دررسای انصارمی خواندوانصارراآرام می نماید، دراین لحظه عمربسوی ابوبکر رفته وباذکراوصافش دست خودرابرای بیعت دردست ابوبکر  می گذاردوابوعبیده نیزهمین کاررا می کند وبعدبشیرابن سعدازحقدپسرعموی خودوبدنبال اوگروهی ازخزرجیان بیعت ومردم حاضر برای بیعت برمی خیزندو اوسیان برای اینکه ازغافله عقب نماننددرمرحله آخربیعت می نمایند .

 طبق تاریخ شیعه وسنی وسخن حضرت علی که درمخالفت باخلافت احتجاج کرد، ابوبکربادواستدلال مهم درآن جمع جانشین رسول خدا می شود: 1- سبقت مهاجردرمسلمانی 2- خویشاوندی باپیامبر .

دلایل دیگرعمربرای لیاقت ابوبکر، سپردن فرماندهی سپاه درغزوه "سلاسل "و"خیبربود"که جالب است درهردوباشکست بازگشته ودرسپاه اسامه نیزچون سربازعادی ملزم به حضوردرسپاه می شود .

جمع حاضربه اتفاق ابوبکربراه می افتندودرراه عمرهرکس را که می بیند دستش رابه دست ابوبکرمی زندکه درمواردی برای بیعت متوسل به زورمی شود .

ابن ابی الحدید شارح نهج البلاغه می گوید: علی هیچ شکی درخلافت خودنداشت ووقتی عباس عموی پیامبربه او می گویددست ترا بده تابا توبیعت کنم می گوید: ای عمومگرغیرازمن کسی شایسته خلافت است ومن بیعت پنهانی را دوست ندارم ونمی خواهم .

علی بعدازاقامه نمازبربدن پیامبر ودفن رسول خدا به مسجدمی ررود، بنی هاشم به همراه زبیرابن عوام باورودعلی به گردش حلقه می زنندوبنی امیه نیزباعثمام وعبدالرحمن ابن عوف درگوشه ای جمع شده اند که عمروابوبکر وهمراهان وارد مسجد می شوند وعمربازبان خطاب که: چراهرکدام درگوشه ای نشسته اید، برخیزیدوبا ابوبکربیعت کنیدکه بنی امیه یکی یکی برخاسته وبیعت می نمایند ولی علی وبنی هاشم بدون بیعت ازمسجدخارج وهمراهان عمربدنبالشان تادرخانه علی باتهدیدمی روند ودراین لحظه زبیر آماده جنگ می شود که سلمه ابن اسلم شمشیر زبیر را گرفته وبه عمرمی دهدوهمراهان عمرکه قصد جنگ دارندوپی برده اندکه علی بسادگی دست به شمشیرنمی بردگردبنی هاشم را گرفته وبه اجباردستشان را به دست ابوبکر می رسانند اماعلی بیعت نمی کندومی گوید همان احتجاجی که شمابا انصارنمودید من با شما می کنم که من درآن ازشما سزاوارترم ...

عمرمی گوید نمی توانی بروی مگرآنکه به دلخواه یابه اجباربیعت کنی، که علی می گوید: شیری بدوش که برایت سهمی درآن باشد وبه بده وبستان عمرنیزاشاره ای می نماید...

ابوبکروابوعبیده وقتی پرخاش عمررامی بینندوازسوی علی احساس خطرمی نمایندازدرملاطفت درآمده واقراربه برتری ومقامش نموده(درتاریخ به تفصیل بیان شده) وجوانی علی رابهانه وابوعبیده می گوید :خداوندبه توعمری درازبخشدودرآینده خلافت رابه توخواهندسپرد وآنگاه کسی مخالفت نمی کند، وکینه های عرب درجنگ های اسلام رابه رخ علی می کشد .

احتجاج علی مسلمانان را به ولوله وبرخی را به اعتراض وامی دارد وصداهابالا می گیرد که عمرمجلس را به هم می ریزدولی 12نفردرکنارعلی می مانندازجمله سلمان، ابوذر، مقداد، خزیمه ابن ثابت(ذوشهادتین)، عماروابوایوب انصاری ...

گروه که باعلی بعدازآن همه ایجادرعب ووحشت مانده بودندتصمیم می گیرندموقع منبررفتن خلیفه درمسجداورا به زیرکشیده ومانع ادامه کارش گردند، امامصلحت درآن می بینند که قبل ازآن باعلی مشورت نمایند، ووقتی هدف خودراافشاء می نمایند علی می گوید:قسم به خدااگردست به چنین کاری می زدید، جزدشمنی وجنگ حاصلی نداشت، لیکن شما چون نمک غذا وسرمه دیدگان هستیدواگرآن کاررا می کردید وبعدپیش من می آمدیدکه شمشیرهایتان آماده جنگ وخونریزی بودودرآن هنگام نیزبه من می گفتندیا بیعت کن یا تورا می کشیم من چاره ای جزآنکه آن هارا ازخوددورسازم نداشتم واشاره به سفارش پیامبرنمودند که که خیانت مردم را به اوگوشزد کرده بودندودربرابرسئوال علی که درآن هنگام وظیفه اش چیست ؟ پیامبرفرموده اند: اگریاورانی داشتی شتاب کن وبه جهادبرخیز، واگرنداشتی دست نگه داروازخون خودمحافظت نماتامظلومانه به من ملحق شوی ... وسپس ازآنان می خواهدکه اکنون ساکت نباشید وروانه مسجدشوید وآنچه ازرسول خداشنیده ایدبه ابوبکریادآورشوید ...

درروزجمعه ای که ابوبکر برمنبررفت یاران علی به گردمنبرپیامبرحلقه زده وباابوبکراحتجاج نمودندکه اولین نفرخالدابن سعیدبن عاص بودکه درهنگام سخن باپرخاش وتوهین عمرمواجه ولی آنچنان باکلامش با اومحکم سخن گفت که عمرساکت شد .

آنگاه سلمان فارسی که یکبارنیزدرغائله بیعت برای بیعت نکردن کتک نیزخورده بودسخن آغازکرد:کردیدونکردید وندانیدچه کردید، وسپس ابوبکرراخطاب قرارداد که اگرباحادثه ای ناشناخته روبروشوی یاپرسشی راکه نمیدانی ازتوشودازچه کسی کمک می خواهی. 

تودرخلافت ازکسی پیشی گرفتی که ازتوداناتروبه رسول خدانزدیکتر(جواب احتجاج مهاجردرثقیفه) وبه تفسیرکتاب وسنت رسول خداآگاهتراست ... پیامبرمی خواست شمادرلشگراسامه باشیدتاازمثل آنچه امروزانجامی دهید جلوگری کند...

پس ازسلمان ابوذرغفاری سخن آغازکردوگفت :ای گروه قریش به کارزشتی دست زده ایدوخویشاوندی با رسول خدارارهاکردید، به خداقسم بااین کارجماعتی ازعرب به گذشته بازخواهندگشت ودردین سردرگم خواهندشد...

پس ازاحتجاج یاران علی ابوبکرازمنبرپایین آمدوبه منزل رفت وسه روزتمام درخانه ماند وبه مسجدنیزنیامد، پس ازسه روزخالدابن ولیدبا گروهی که شمشیرازنیام کشیده بودندبه گردخانه ابوبکرجمع شدندوخالدفریادزد:چرادرخانه نشسته ای، بخداقسم بنی هاشم به خلافت طمع کرده .

سالم بنده آزادشده حذیفه ومعاذابن جبل نیزباگروهی باشمشیر به آنان ملحق وابوبکررانیزازخانه خارج ودرحالی که عمرپیش قراول بودبه سوی مسجدپیامبرحرکت ووقتی به مسجدرسیدندعمرباصدای بلندفریادزد:ای همراهان علی امروزاگریک نفرازشما همان سخنی را بگویدکه پیش ازاین گفته، چشمانش را ازکاسه بیرون می آوریم .

ادامه دارد ...




تاریخ : جمعه 94/5/2 | 8:43 عصر | نویسنده : دکتر سیدحسین حسینی | نظر