برخی از «آسیبهای قیام 15 خرداد» با استفاده از مطالب شفاهی (خلاصه شده).
1. برنامهریزی و سازماندهی:
در خصوص برنامهریزی برای مبارزه و سازماندهی نیروها در قیام 15 خرداد، برخی هرگونه طراحی از طرف رژیم و از طرف مخالفین را منکرند و معتقدند: «طراحی دقیقی برای این حادثه نبود، نه از طرف رژیم، نه از طرف ما، و نه عوامل خارجی. سلسله حوادثی در جریان مبارزه پیش آمد و به طور طبیعی منتهی شد به این حادثه ... نه ما چنین سفاکی و خونریزی و تهاجم با تانک و مسلسل به طرف مردم را پیشبینی میکردیم، نه رژیم حدس میزد که چنین حرکت عظیمی پیش بیاید. آنها برای سرکوب و خشونت آماده شده بودند، اما اینکه بگوییم سطح آن را ارزیابی و پیشبینی کرده بودند و چنین کشتاری را برای حاکمیت وحشت و اختناق برنامهریزی کرده بودند، خیلی بعید میدانم» (هاشمی رفسنجانی، دوران مبارزه، 1/181-182). فردوست نیز در خاطراتش از ناآشنایی و بیاطلاعی عجیب مسئولین اطلاعاتی و امنیتی کشور و شخص محمدرضا از حرکتهای مردمی قیام 15 خرداد گفته است (ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، 1/510-520). به نظر وی رژیم هیچ برنامهی خاصی از قبل از حادثه در سرکوب مبارزین نداشت چون اصلاً این واکنش را از طرف مردم پیشبینی نمیکرد. رژیم به کارهای فردی حساسیت کمتری داشت و تلاش خود را معطوف جریانها و سازمانهای سیاسی میکرد. از نظر رژیم، ایجاد تشکل و گروه و سازمان، به دلیل کارکرد سیستمی و نظاممند آن، گناهی نابخشودنی به حساب میآمد: «...اینها بیشتر ترسشان از تشکل بود؛ یعنی دستگاه از تشکل و تحزّب خیلی میترسید. کارهای پراکنده و فردی هر قدر هم که شدید بود، رژیم را آزار نمیداد. اما همین که میفهمیدند تشکلی در کار است احساس خطر میکردند.» (خاطرات 15 خرداد، مصاحبه با علی حجتی کرمانی، 1/68). محتشمیپور عکسالعمل رژیم را در این واقعه عجولانه و شتابزده توصیف میکند: «حرکتی را که رژیم در روز پانزده خرداد انجام داد، عکسالعملی بسیار شتابزده و عجولانه بود. وقتی که شاه در کاخ خود نشسته بود و خبر حرکت مردم به سوی رادیو، دادگستری و مناطق مختلف اطراف نخستوزیری و کاخ مرمر، یکی پس از دیگری به او میرسید وحشتزده شد و بیاختیار حکم تیراندازی را صادر کرد. علم در این مورد نقش مؤثری را در تحریک ارتش و شاه داشت. قطعاً اگر چنین وضعیتی را پیشبینی میکردند از همان شب و هنگام دستگیری حضرت امام در سراسر کشور، حکومت نظامی اعلام میکردند و اجازه نمیدادند کسی از خانه بیرون بیاید یا تحرکی داشته باشد» (خاطرات محتشمیپور، 354-355).
امامی کاشانی میگوید: «...این حرکت، به رغم قوتها، ضعف هم داشت و آن عدم برنامهریزی بود. قیام ملت باید توسط روحانیت برنامهریزی میشد تا دشمن نتواند آن را سرکوب کند» (خاطرات 15 خرداد، مصاحبه با امامی کاشانی، 1/23) البته وی بر این اعتقاد است که فرصت این کار نبود؛ چون مردم توی خیابانها ریخته و باجههای تلفن را آتش زده بودند، شعار میدادند و شیشه می شکستند (همان). پس حتماً قبل از آن باید، یک برنامهریزی صورت میگرفت تا کار به اینجا کشیده نشود. البته این برنامهریزی حتما باید توسط روحانیت انجام میشد؛ چرا که «نقش اصلی را در جریان 15 خرداد، امام و روحانیت عهدهدار بودند، با اهرمهایی چون شبکهی فراگیر مساجد، حسینیهها، هیئتهای مذهبی و یک بازوی اجرایی نسبتاً مؤثر هم جمعیتهای مؤتلفه بودند. نقش روشنفکران، دانشگاه، جبههی ملی و نهضت آزادی نقش کمرنگی بود. حرکت، حرکتی بود طبیعی و مردمی، با انگیزهی مذهبی و 15 خرداد، انفجار خشم و عواطف مردم بود، بیآنکه هدایت و سازماندهی خاصی داشته باشد. بخشی از نیروها را تشکیلات مؤتلفه هدایت کرد، اما نسبت آن بخش، در مقایسه با اقیانوس عظیم طرفدار امام و روحانیت، ناچیز است» (هاشمی رفسنجانی، دوران مبارزه، 1/183). شاید دلیل اینکه برخی، قیام 15 خرداد را شورش کور مینامیدند، ناظر به عدم برخورداری آن از حزب و تشکیلات و سازماندهی و برنامهریزی بود: «مبارزهی 15 خرداد، مبارزهای بود علیه استبداد و علیه استعمار، اما نه به شکل کلاسیک و تشکیلاتی، به خاطر همین آنها اسمش را گذاشتند شورش کور» (خاطرات 15 خرداد، مصاحبه با علی حجتی کرمانی، 1/61).
2. هدایت و رهبری
قیام 15 خرداد با توجه به اینکه آغازکننده و انگیزهدهندهی آن امام بود و مردم هم در تمام موارد چشم به دهان امام دوخته بودند، قائم به شخص ایشان بود و تا زمانی که ایشان دستگیر نشده بودند، نهضت را رهبری میکردند. این اعتماد و تکیهی مردم به امام، علاوه بر آنکه نقطهی قوت بود، میتوانست نقطهی ضعف هم باشد. ایشان اطلاعات را از شهرها بخصوص تهران به عنوان مرکز و پایتخت دریافت میکردند و به عوامل و عناصر مبارزی که مسئولیت تکثیر و توزیع اعلامیهها، سخنرانیها، اعتصابات و راهپیماییها را به عهده داشتند رهنمود میدادند. همین نقش محوری ایشان موجب میشد که پس از دستگیری وی، امیدها قطع و تا مدتها سستی و فتور و یا به تعبیری توقف در روند حرکت و مبارزه ایجاد شود. حتی دیگر مردم از کسی تبعیت نمیکردند؛ چون آن ویژگیهایی که در حضرت امام بود در وجود دیگران نمییافتند (خاطرات محتشمیپور، 360). همچنین با توجه به قابل پیشبینی نبودن حوادث روز عاشورا و مقطع نیمهی خرداد، طبعاً ایشان برای پس از دستگیری خود، برنامهریزی نکرده بودند تا احیاناً اگر دستگیر یا تبعید شدند، رهبری و هدایت نهضت را به عناصر سرشناس و فعال منتقل کنند. در زمان حضور امام، ایشان علاوه بر مردم، عامل اتحاد علما و مراجع بودند. اگر مرجعی هم نظر مخالفی داشت، در ملاء عام آن را ساز نمیکرد و سعی میکرد خود را همراه مردم و مبارزین نشان دهد. اما پس از دستگیری امام و چند نفر از علمای دیگر، فقدان رهبری کاملاً محسوس بود. در روز 15 خرداد هیچگونه رهبری مشخصی وجود نداشت. رژیم هم با استفاده از این ضعف به قلع و قمع مردم و گروههای اسلامی پرداخت و ترس و وحشتی گسترده در میان اقشار گوناگون مردم و حوزههای علمیه حاکم کرد. طبیعتاً آن روحیهی بالا و شجاعت و شهامت خاصی که حضرت امام داشت در دیگران کمتر به چشم میخورد. از این رو کمتر کسی پیدا میشد که این جو ترس و وحشت را فرو ریزد.
عدم وجود رهبری و سازماندهی واحد در قیام 15 خرداد، آسیبهای دیگری را نیز سبب میشد؛ مثلاً در ماجرای مهاجرت مراجع و علما به پایتخت، جهت تحت فشار قرار دادن رژیم در آزادی امام، تشتت آراء موج میزد. در اصل رفتن به پایتخت، برخی از مراجع دچار تردید میشوند و بعد از رفتن هم سازماندهی و جهتگیری درستی ندارند؛ تا جایی که علی حجتی کرمانی در این زمینه میگوید: «با آقایان تماس گرفته شد و آقایان نتوانستند در مقابل دستگاه شاه بایستند. یعنی رژیم حدس زد که یک آیتالله خمینی بیشتر نیست و اگر تنهایش بگذارد میتواند او را از بین ببرد. این موضوع در جریان مهاجرت به روشنی معلوم شد؛ بطوریکه وقتی مأموران سرهنگ مولوی خواستند این آقایان را از منزل آیتالله صالحی کرمانی بیرون کنند، همه بلند شدند و رفتند و حتی پدر و پسر، مسئلهی صاحبخانه بودن را به گردن همدیگر انداختند! به سبب تماسهایی که پاکروان از طرف دستگاه حکومت مخصوصاً با آیتالله شریعتمداری میگرفت، آیتالله بنیصدر در ایجاد تفرقه بین آقایان شریعتمداری و میلانی، نقش بسیار مهمی داشت. آیتالله بنیصدر در جلسات مهاجران میگفت: «ما نسبت به آقای میلانی حسن نیت داریم؛ میدانیم که ایشان صداقت دارد. ولی نسبت به آن یکی [آیتالله شریعتمداری] تردید داریم؛ چون نمیدانیم با دستگاه واقعاً چه جور رفتار میکند، با ما چه جور رفتار میکند و چه هدفی را تعقیب میکند» (خاطرات 15 خرداد، مصاحبه با علی حجتی کرمانی، 1/52-53). همهی اینها از آنجا ناشی میشد که نهضت، متکی به امام بود و چون در این ایام، امام به هیچ صورتی نمیتوانستند مبارزه را رهبری کنند، اختلافات بیشتر میشد.
3. بهرهبرداری
بازتاب نهضت 15 خرداد به عقیدهی برخی در بین مردم منفی بود و این یک دلیل بزرگ داشت. نیروهای اسلامی، حوزههای علمیه، علما و روحانیت در این قیام، هرگز از امکانات رسانههای گروهی اعم از رادیو، تلویزیون، روزنامه و مجله در داخل و خارج کشور برخوردار نبودند. به همین دلیل نمیتوانستند مسائل خودشان و حوادثی را که در کشور رخ میداد به اطلاع جهانیان بخصوص ملتهای مسلمان برسانند. تمام دستگاه خبری و تبلیغاتی در داخل و خارج کشور در اختیار شاه و اربابان او بود (خاطرات محتشمیپور، 352). رسانههای گروهی داخلی که عمدتاً وابسته به رژیم بودند، نهضت 15 خرداد را یک نهضت ارتجاعی و قیام روحانیت را یک شورش کور لقب داده بودند. آنها سعی در لکهدار کردن قیام داشتند و حتی شاه، علم و رئیس ساواک در مصاحبه با روزنامهها علناً دروغ میگفتند (روحانی، بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، 1/494-506). نویسندگان روزنامهها و مجلات با قلمفرساییهای خود، توانستند عدهی زیادی از مردم ایران را هم تحت تأثیر خود قرار بدهند. حجتی کرمانی میگوید: «اگر بخواهیم واقعگرا باشیم و واقعیت را آنطور که پیش آمد، ببینیم و مورد ارزیابی قرار دهیم، باید قبول کنیم که نهضت 15 خرداد... آنچنان که باید، در میان تودههای میلیونی مردم جا نیفتاده بود و برای عدهای از تحصیلکردهها و حتی تودههای مسلمان اهل مسجدی این نهضت مورد سؤال بود» (خاطرات 15 خرداد، 1/70). در این زمینه جالبتر این بود که شوروی سابق که خود را طرفدار خلقها و ضد امپریالیسم آمریکا و رژیمهای وابسته به آن قلمداد میکرد، در انعکاس این قیام، رسماً از شاه حمایت کرد و نهضت را یک حرکت ارتجاعی نامید (روحانی، پیشین، 1/514). طبیعی است اگر در این مقطع: «...ما یک رهبر دیگری هم مثل امام خمینی داشتیم، خیلی زودتر به پیروزی میرسیدیم، ببینید امام خمینی از مدرسهی فیضیه چه بهرهبرداری کردند ... به نظرم نقص بزرگی که در آن زمان نهضت 15 خرداد داشت، این بود که ما یک امام دیگر، همراه امام خمینی نداشتیم تا بتواند از نهضت 15 خرداد، بهرهبرداری بیشتری بکند و گرنه، به نظرم زودتر از این پیروز میشدیم و نهضتمان به نتیجه میرسید. در این صورت، خیلی از ضایعات بعد از پانزده خرداد به وجود نمیآمد.» (خاطرات 15 خرداد، 1/58). البته اینکه ما یک نفر دیگر مثل امام داشتیم، شاید نشدنی بود، اما با برنامهریزی و کادرسازی میتوانستیم گروه یا جمعی از بزرگان و متنفذّین متقارب الرأیی را که در حال و هوای مبارزه هم باشند داشته باشیم و آنها همان نقش امام را در غیبتش بر عهده گیرند و مبارزه را از خمودی و رکود خارج کنند.
وحشت و رعبی که پس از حادثهی 15 خرداد، در اثر خونهای به زمین ریختهشده در سراسر کشور بخصوص در تهران، قم، ورامین و جاهای دیگر ایجاد شده بود، برای همه غیر منتظره بود. همه در حالت بهت و حیرت به سر میبردند. کسی نمیتوانست باور کند که چنین اتفاقی به وقوع پیوسته و این جنایتها را شاه مرتکب شده است. تا مدتها عکسالعمل منسجم و متمرکزی دربارهی انعکاس واقعی آن قیام از خود نشان ندادند. البته حرکتهای فردی و پراکنده اتفاق میافتاد که رژیم، ترس چندانی از آن نداشت.: «سکوت و دلمردگی وقیحی در تمام فضای قم حکمفرما بود. علت هم این بود که بعد از قضایای 15 خرداد، کسی که رعب طلبهها را بشکند و به آنها یک امید بدهد در قم وجود نداشت...» (بهبودی، شرح اسم، 156). البته این وضعیت، گرچه میتوانست به گونهی بهتری رقم بخورد و وجود سازماندهی و رهبری ثابت در بین مبارزین حتی بعد از دستگیری امام، باعث میشد برخی افراد متوسط الحال (هاشمی رفسنجانی، دوران مبارزه، 1/187) همچنان در صحنهی مبارزه باقی بمانند و شاید با برنامههای بهتر، انرژی بیشتری صرف مبارزه کنند؛ اما خالی از برکت برای مبارزه و انقلاب هم نبود؛ زیرا این اتفاقات و سختگیریها همچون فیلتری برای باقی ماندن مبارزین نهایی در مدار مبارزه عمل میکردند: «با خشونت رژیم و سرکوبی شدید مبارزه، نیروهای نهضت -عموماً و روحانیون خصوصاً- به طور طبیعی پالایش شدند. کسانی که در راه مبارزه اصالت نداشتند و فکر میکردند از مبارزه بهرهای خواهند برد، اسم و رسمی پیدا میکنند، موقعیتشان در جامعه بهتر میشود ...دیدند مسئله جدی است و در راه مبارزه زندان، شکنجه، تبعید ... است، دست برداشتند و کنار کشیدند. اما نیرهای جدی، مخلص، باصلابت و به اصطلاح "زبرالحدید" باقی ماندند و با تلاش بیشتری راه مبارزه را ادامه دادند» (همان).
.: Weblog Themes By Pichak :.