آورده اند که کارگری در کارخانه و خانه و کوچه و پس کوچه ندا درهمی دادی که حقوق ها اندک باشد و افزایشی مر آن را متصور نباشد. حق بیمه - دولاّ پهنا - می گیرند و چون نوبت به دادن تسهیلات شود، از دادن آن می میرند. کارگر را استخدامی در کار نباشد و مر کار او را هیچ قانونی بار نباشد.
اتفاق را در آن ایام طومار اقتصاد به هم درپیچید و کارخانه ها و کارگاه ها به تعطیلی گرایید. جناب کارگر در باتلاق بیکاری اندر افتاد و هیچ چاره ای بر یافتن کار مر او را کارگر نیفتاد. زان پس به گوشه ای همی نشستی و از استخدام و بیمه و تسهیلات هیچ همی نگفتی.
عالمی را پرسیدند تو را نظر چه باشد مر جناب کارگر را که بلبل نطقش از سخن بیفتاده و چشمه ی انتقادش به غایت خشکیده؟ گفت من او را مصداق سخن جناب سعدی یافتمی که فرموده «قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید».
(آبانماه92)
تاریخ : جمعه 93/12/1 | 1:7 عصر | نویسنده : بچه شلوغ |
نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.