سفارش تبلیغ
صبا ویژن

احیاء و دفاع از ارزشهای اسلامی یا کسب قدرت و رهبری با تشکیل حکومت

(نگاهی به هجرت بدون بازگشت امام از قم به تهران، 3 بهمن 1358)

مقدمه

قیام ها و انقلاب ها بی هدف صورت نمی گیرند. از جمله قیام مردم ایران به رهبری امام خمینی که با اهداف خاصی انجام گرفت و به مقصود اولیه هم رسید. یکی از اهداف قیام امام تشکیل حکومت بود، البته برای حفظ و بسط دین اسلام و ارزشهای دینی و اجرای احکام و قوانین الهی. در این راه نخست شکل حکومت برای ایشان مهم و مطرح نبود (ر.ک: صحیفه امام، 5/334)، و تأکیدشان بر اسلامی بودن محتوا و در نظر گرفتن آراء مردم بود، تا اینکه این هدف در قالب «جمهوری اسلامی» تحقق و تداوم یافت.

پس از تشکیل و تثبیت حکومت، تا زمانی که حضرت امام در قید حیات بودند، خود رهبری آن را بر عهده گرفت. حال با گذشت 36 سال از پیروزی انقلاب، برای نسل امروز جامعه این شائبه پیش آمده که آیا واقعاً هدف امام و به نوعی روحانیت، علاوه بر تشکیل حکومت، رهبری و ریاست حکومت و به قدرت رسیدن بود؟ به دست گرفتن قدرت اجرایی و اعمال قدرت بود؟ چرا امام خمینی پس از پیروزی انقلاب و تشکیل حکومت و بازگشت به قم، به کار و وظیفه هدایتگری و مرجعیت مذهبی خود ادامه ندادند؟ و...

با گذری بر آثار امام درمی یابیم، نخیر! اینگونه نبود. هدف امام از قیام و تشکیل حکومت به قدرت رسیدن و اعمال قدرت و قرار گرفتن در رأس حکومت و ورود به اجرائیات نبود! (ر.ک: صحیفه امام، 3/467) حضرت امام بارها می فرمود کار من هدایت مردم است و  مسئولیت های اجرایی، مثل ریاست جمهورى و... از وظایف ما نیست. (ر.ک: صحیفه امام، 5/540) به همین دلیل با گذشت کمتر از یک ماه از ورود به تهران، به قم آمدند.

بازگشت امام به قم

حضرت امام با گذشت 18 روز از پیروزی انقلاب و تعیین دولت موقت و سپردن کارها و مسئولیت های حکومتی عموماً به غیر روحانیون  به دیگر سران و انقلابیون، با توجه به علاقه و نظر همیشگی خود جهت سکونت دائمی و پرداختن، به تعبیر خودشان «وظیفه طلبگی» و امور دینی و اجتماعی به شهر قم رفتند. (ر.ک: صحیفه امام، 8/125)

این در حالی بود که اکثراً مردم و انقلابیون و سران انقلاب حضور امام در تهران را ضروری می­دانستند (انقلاب و پیروزی، 225) و دوست داشتند امام در تهران باشند و بالاترین مسئولیت اجرائی کشور (ریاست جمهوری) در آن زمان را به عهده بگیرند. از طرفی مخالفان و دشمنان داخلی و خارجی فکر می کردند، واقعاً حضرت امام این کار را انجام خواهند داد، لذا از طرق مختلف این پرسش را از امام داشتند که آیا ریاست جمهوری را خود ایشان به عهده خواهند گرفت؟ (ر.ک: صحیفه امام، 5/540) یا اینکه بیشتر مدیریت کشور و مسئولیت ها در دست روحانیت خواهد بود؟ (همان، 5/519) اما حضرت امام بارها تأکید می کردند: خیر، دست روحانیت نخواهند بود؛ بلکه روحانیون هم مثل سایر طبقات خواهند بود. (همان)

دخالت نکردن روحانیت در امور اجرایی کشور، پیش از پیروزی انقلاب و پس از انقلاب، تا مقطع همه پرسی قانون اساسی از جمله دیدگاه های بیشتر انقلابیون و خود سران و رهبران روحانی کشور بود (انقلاب و پیروزی، 411) به همین دلیل در اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری (دوم بهمن 58)، پس از انقلاب اسلامی، هیچ چهره روحانی دیده نمی شود.

با این حال در آستانه اولین انتخابات ریاست جمهوری شرایط سیاسی و فضای عمومی جامعه و انقلاب از طرفی، و انتظارات عمومی مردم از روحانیت برای نقش آفرینی بیشتر در امور انقلاب و کشور مسئولین کشوری و... موجب تغییر نظرات گردیده و عده ای از روحانیون انقلابی و تصمیم گیر، به ویژه حزب جمهوری اسلامی که اکثر از چهره های مطرح روحانی کشور بودند، در صدد معرفی یک روحانی برای نامزد ریاست جمهوری برآمدند؛ اما بازهم حضرت امام شدیداً مخالفت کرده و اجازه ندادند. (انقلاب و پیروزی، 411 و 412)

در همین زمینه مرحوم آیت الله العظمی فاضل لنکرانی از طرف جامعه مدرسین خدمت امام می رسند تا نسبت به معرفی یک فرد روحانی به عنوان نامزد ریاست جمهوری کسب تکلیف نمایند، ولی حضرت امام مجدداً با کاندیدا شدن چهره های روحانی مخالفت کرده و آن را به مصلحت ندانستند. (جامعه مدرسین، 2/625) و پس از چندی ضمن مصاحبه ای صراحتاً اعلام داشت: «روحانیون نباید رئیس جمهور شوند...» (صحیفه امام، 11/488)

حتی پس از بازگشت امام به قم در برخى روزنامه ها کلمات ناشایست و تحلیل هاى نادرستى نوشته مى شد، از جمله اینکه دولت دلش مى خواهد امام در دسترس نباشد و به قم برود تا در تهران آزادى داشته باشد. (روزنامه های کثیرالانتشار اسفند 57)

امام سعى داشت موضع نظارت عالیه بر مسائل داشته باشد و کمتر در جریانات مداخله نماید. دوست نداشتند هم خودشان و هم روحانیت در امور اجرایی دخالتی داشته باشند، بلکه به اعتقاد ایشان وظیفه اصلی روحانیت نظارت و ارشاد است. (هاشمی و انقلاب، 225) لذا از همان بدو ورود به قم، مسئولیت را به عهده دولت و ملت گذاشته و تأکید کرد:  که ملت از دولت حمایت کند و دولت نیز به فکر رفاه و آسایش مردم باشد؛ با هم باشند و متحد و الّا به پیروزی نخواهند رسید (ر.ک: صحیفه امام، 6/377)

این نه فقط دیدگاه خود امام، بلکه نزدیکان ایشان هم بود. در منابع آمده است که بازگشت امام به قم به پیشنهاد حاج احمد آقا بود تا سر و سامانى به حوزه های علمیه داده و از این طریق بیشتر به نفع انقلاب و مفید به حال نظام باشند. (خاطرات طباطبایی، 3/265)

اما متأسفانه، از طرفی اتفاقات و مسائلی برای کشور، انقلاب و دولت نوپا پیش آمد، همچنین انتظاراتی که مردم انقلابی و جامعه آن روز از امام و سران انقلاب و نظام داشتند که هر کدام جای بحث مستقلی را می طلبد، باعث شد حضرت امام مجبور شوند تغییر عقیده داده و نخست به طور مستقیم، بعدها غیر مستقیم به مسائل اجرائی ورود پیدا کنند. و الّا از آغاز نهضت تفکر حضرت امام این بود که روحانیت کمتر در امور اجرایی شرکت کند و فقط ناظر و پشتوانه امور باشند. ایشان، حضور روحانیت را در شورای انقلاب که متشکل از روحانیون و غیر روحانیون بود، کافی دانسته و بیشتر از آن را لازم نمی دیدند، مگر در دستگاه قضائی این هم به این دلیل که معتقد بودند قاضی باید مجتهد باشد. (انقلاب و پیروزی، 412)

علاوه بر دلایل فوق نسبت تغییر دیدگاه امام، خروج ایشان از تهران و اقامت در قم، دسترسى مرتب مسئولین و سران کشور به ایشان را که به نوعی فصل الخطاب امور شده بودند، کاهش داده و موجب بروز مشکلاتی در تصمیم گیری برای کشور و انقلاب شده بود. در این رابطه آیت الله محمد یزدی نقل می کنند: قصد اولیه امام این بود که به طور دائم در قم اقامت کنند. یک بار به خاطر دارم که آقاى بازرگان در ملاقاتى که با امام داشت، گفته بود:

  «شما در قم نششسته و مى خواهید حکومت کنید؟ ما هر روز باید این راه را بیاییم و برویم.» امام لبخندى زده و فرموده بودند:

  «فعلاً که همین جا هستیم.» بعد از آن قضیه بیمارى امام و لزوم معالجه در تهران قرارشان را به هم زد. (خاطرات آیت الله یزدی، 277 و 278)

اما کمتر از یک سال مشکلات جسمی و شدت بیماری امام و نبود امکانات درمان در قم موجب برگشت ایشان به تهران شده و ادامه همین مشکلات و پیش آمدن دیگر ضروریات سیاسی و ...، باعث گردید حضرت امام علارغم میل باطنی تا آخرین ساعات حیات خویش آنجا، نه به صورت مسافر، بلکه با قصد ده روزه بمانند.

بیماری امام

بیماری قلبی امام در قم زمینه حضور ایشان در تهران را فراهم و در ادامه ارجاع امور به ایشان را تشدید کرد.

آقای دکتر عارفی در این باره چنین توضیح داده اند که:

بعد از تشریف فرمایی امام به قم جویای حال ایشان بودم ولی چون علایمی دال بر بیماری وجود نداشت و حضرت امام شکایتی از عدم سلامت خود نداشتند، امکان ملاقات پزشکی میسر نبود. تا اینکه برای بار اول درتاریخ 26/8/58 یک روز عصر وزیر بهداری وقت (دکتر زرگر) به من اطلاع دادند که حضرت امام احساس ناراحتی می کنند و بهتر است فوری ایشان را ملاقات کنم.

همراه با دکتر وحید دستجردی خدمت ایشان رسیدیم؛ شکایت اصلی ایشان، احساس درد نقطه­ای در سمت چپ سینه به مدت چند لحظه بود. معاینه دقیق انجام و نوار قلبی گرفته شد و توصیه کردیم روزانه (سه بار هر بار 30 دقیقه) راه پیمایی در سطح مسطح انجام دهند. (طبیب دلها، 46 و 47)

پس از مدتی برای بار دوم اظهار ناراحتی می کنند. این موضوع با مسئولین و سران کشور و انقلاب در تهران مطرح شده و به دستور وزیر بهداری صبح روز 29/10/58 دکتر عارفی و دکتر معتمدی (متخصص قلب و عروق و معاون وزیر بهداری وقت) عازم قم می شوند. (همان)

آقای عارفی در این باره می گویند:

با شرح حالی که اینجانب از حضرت امام دریافت داشتم موضوع را مهم تر از آن دانستم که در قم بتوان ایشان را معالجه کرد. (همان، 54 و 55)

لذا همه در منزل آقای اشراقی خدمت حضرت امام رسیده و برای ایشان استدلال کرده و قانع می کنند به جهت نبود امکانات کافی در قم، بهتر است به تهران منتقل شوند که ایشان نیز پذیرفته و مقاومتی نمی کنند. (همان، 55 و 56)

تصمیم گیری فوق در حدود عصر انجام شده و تأمین امکانات محافظتی و ایمنی حدود ساعت 8 بعداز ظهر سوم بهمن در حالی که حضرت امام سرم در دست داشتند به وسیله آمبولانس عازم تهران و حدود یک بعد از نیمه شب در بیمارستان قلب شهید رجائی بستری می شوند. (همان)

به گونه ای امام شهر قم را وطن شرعی خود انتخاب کردند و پس اقامت ناخواسته در تهران و در طول چندین سال حضور در آنجا قصد اقامت نکردند و به حالت مسافر به واجبات شرعی عمل کرده و هر لحظه آمادگی مراجعت به قم را داشتند؛ تنها زمانی حاضر می شوند از قم دل بکنند که دیگر امکان بازگشت سلب می شود، یعنی یک ماه پیش از رحلت؛ تا این زمان به امید برگشت به قم، تهران را وطن انتخاب نکرده بود. (مجله حضور، 89/71)

منابع:




تاریخ : سه شنبه 93/11/7 | 11:26 صبح | نویسنده : محمد رجایی | نظر