سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تلقّی سوم 

 تلقّی سوم آقای سروش از مفهوم و فلسفه خاتمیت ، برداشتی مبتنی بر نظریه «بسط تجربه دینی» ایشان است. در «قبض و بسط تئوریک شریعت» سخن از بشری و تاریخی بودن معرفت دینی می‏ رفت و در «بسط تجربه نبوی»، از بشریت و تاریخیت و تکامل خود دین. وی بر این عقیده است که دین به تبع بسط تجربه درونی و بیرونی پیامبر بسط می‏ یابد. این عقیده ، خاتمیت نبوت را مقتضی و موجب ختم حضور نبی در عرصه دینداری نمی‏ داند، بلکه بر این حضور به دلیل تأمین طراوت تجربه‏ های دینی تأکید می‏ ورزد.( بسط تجربه نبوی، صفحه 7) پس نبوت ختم می‏ گردد؛ زیرا امکان این تجربه‏ های باطنی برای بشریت فراهم گشته است. آقای سروش در تبیین این مدعا می‏ نویسد: اینک در غیبت پیامبر هم باید تجربه‏ های درونی و برونی پیامبران بسط یافته و بر غنا و فربهی دین بیفزاید ... اگر "حسبنا کتاب الله" درست نیست، "حسبنا معراج النبی و تجربة النبی" هم درست نیست.( همان، ص 25)

وی احیای دین در زمانه ما را تنها از طریق تکرار و تجدید تجربه پیامبران می‏ داند. (مهدویت و احیای دین ، مجله آفتاب، ش 12، ص 63) در واقع، دکتر سروش خاتمیت را در این معنا، متعلق به نبوت جمعی یا همان مأموریتی می‏ داند که پیامبر برای اجتماع پیدا می‏ کند نه نبوت فردی؛ یعنی نبوت فردی هنوز ختم نشده است و از این‏ رو، به تعبیر وی، نخبگان دین فردی دارند و بر وفق آنچه خودشان می‏ فهمند و تجربه می‏ نمایند، عمل می ‏کنند. ایشان این رویکرد را در نوشتاری به عرفا نسبت می ‏دهد.( نسبت علم و دین، ص124)

جمع بندی تلقیات سه گانه دکتر سروش این می شود که مطابق تلقّی اول و دوم، دین کامل می‏ باشد، اما جامع نیست. نباید پنداشت که دین جمیع مسائل را طرح و حل کرده است. کمال دین به معنای جامعیت دین نیست.( مدارا و مدیریت، ص 256ـ257) ولی بر اساس تلقّی سوم، دین حتی کامل هم نیست؛ زیرانباید در مقام توضیح خاتمیت، نبوت و بقای دین، همانند برخی از متفکران معاصر (نظیر شهید مطهری) بیشترین سعی و کوشش را منعطف به توضیح جاودانگی فقه کرد؛ زیرا همان‏گونه که در مورد توانایی فقه، سخن و سؤال بسیار است، در مورد توانایی عقاید و اخلاقیات دینی هم سؤال و سخن می‏ رود.

نقد تلقّی سوم: تلقّی سوم وی با تلقّی دوم به هیچ وجه سازگار نمی ‏باشد؛ بر اساس تلقّی دوم، دیگر تجربه ‏های دینی اعتبار نخواهند داشت. به عبارت دیگر، گرچه با پایان یافتن نبوت، الهامات و مکاشفات و کرامات اولیای الهی پایان نیافته است ولی حجیّت و اعتبار گذشته آن‏ها پایان یافته است. برای بشر رشد یافته و به کمال عقلانی رسیده در دوره خاتمیت، این امور دیگر حجیت و سندیت نداشته و مانند هر حادثه و پدیده دیگری باید مورد تجربه عقلانی قرار گیرد. عصر خاتمیت، عصر عقل است. عقل، تجربیات معنوی و باطنی و دینی را به چیزی نمی‏ گیرد، مگر آن که با معیارهای خود صحت و اعتبار حقایق کشف شده از آن مسیر را کشف کند. حال با این تلقّی چگونه می‏ توان در رویکردی متناقض بر طراوت تجربه‏ های دینی در عصر خاتمیت و تکرار و تجدید تجربه پیامبرانه و احیا و تکامل دین از این رهگذر تکیه و تأکید نمود؟ البته وی حتی این تجربه‏ ها را نیز ناممکن تلقّی کرده است. حصول تجربه‏ های دینی پیامبرانه اصلاً ناممکن شده است و خاک تاریخ دیگر پیامبر پرور نیست.( دینداری تجربت اندیش ، ص 201)

در بحث جامعیت و کمال دین نیز بر این باوریم که نمی ‏توان میان کمال دین و جامعیت آن فاصله انداخت. اگر دین جامع نباشد، پس کامل هم نیست. مهم این است که ما درک درستی از جامعیت و کمال داشته باشیم. آقای سروش جامعیت دین را به این معنا می‏داند که دین جمیع مسائل را طرح و حل کرده باشد. به عبارت دیگر، جامعیت دین را با تلقّی حداکثری از دین یکی می ‏داند و حال آن که، این معنا و آن تلقّی، هر دو، مخدوش است. مراد ما از کمال دین و جامعیت آن، این است که در تمام عرصه‏ هایی که از او انتظار می‏ رود، خط مشی و راهبرد دارد؛ یعنی جمیع شئونات فردی و اجتماعی انسان را در راستای کمال‏ و سعادت‏ نهایی‏ او جهت‏ دهی‏ کرده‏ است.




تاریخ : شنبه 93/10/27 | 6:20 صبح | نویسنده : محمدحسن عباسی | نظر