سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تلقّی دوم

در این تلقّی دکتر سروش به دفاع از آموزه اقبال برآمده و آن را تقریری کاملاً موجّه و قابل قبول از آموزه خاتمیت می‏ داند. وی در بیان نظر اقبال، ابتدا دو نوع استغنا را طرح می‏ کند: استغنای محمود و استغنای مذموم. وی استغنای بیمار از طبیب یا شاگرد از معلم را از دسته اول می ‏داند. سپس عنوان می‏ کند که رابطه نبی و امّت، نظیر رابطه معلم و شاگرد و مربی و متربی است.( مدارا و مدیریت، ص410؛ بسط تجربه نبوی، ص 119) وی در توضیح استغنا به مسأله بت‏ پرستی اشاره می‏ کند که دیگر امروزه، قبح آن برای بشر بدیهی گشته و از این حیث آدمیان بی‏ نیاز از تذکار انبیا شده ‏اند. وی می‏ گوید: بشریت به تدریج تکامل می‏یابد و به تذکار انبیا بی التفات می‏ گردد. این است معنا و سرّ خاتمیت در نظر امثال اقبال لاهوری؛ یعنی درونی کردن تعلیمات انبیا به نحوی که آدمیان دانسته و ندانسته، دینی زندگی کنند و در تعالیم انبیا غوطه‏ ور شوند، بی آنکه بدانند آن‏ها را از دست که می ‏گیرند.( مدارا و مدیریت، ص 411) دکتر سروش همسو با اقبال بر آن است که چون پس از رسول اکرم صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله ، دوران ولایت و حجیّت سخن‏ها به سر آمده است، دیگر نباید سخن کسی را پذیرفت جز با ارائه دلیل و قانون. و اساساً ظهور پیامبران، دیگر نه با عقلانیت مردم می‏ خواند و نه با روان‏شناسی آنان.( دینداری تجربت اندیش ، ص 189) وی تصریح می‏ کند: وقتی که اقبال می‏ گفت با ورود عقلانیت، دوران نبوت خاتمه یافت، مقصودش ضدیت عقل با نبوت نبود بلکه مقصودش این بود که دوران ولایت شخصی به پایان رسیده و از این پس عقل جمعی به صفت جمعی، حاکم و ولی و متکای آدمیان است.( بسط تجربه نبوی، ص 138) اینک دیگر چراغ وحی خاموش شده و این عقل است که باید با نازک‏ کاری‏ ها و تازه‏ کاری‏ های خود راه را از چاه تمیز دهد و جای وحی را پر کند.( کیان، ش 12، ص 12)

نقد تلقّی دوم: چگونه می ‏توان ادعا کرد که پیام انبیا مانند دارو تنها برای مدت محدودی ضرورت دارد و حال آن که روایاتی که بر جاودانگی احکام اسلام تأکید دارند، از یک سو، و قرآن، که پیامبر را الگو معرفی می‏ نماید از سوی دیگر، به روشنی بر این مطلب دلالت می‏ کنند که رابطه میان امت با پیامبر هیچ‏گاه نباید قطع شود. البته مردمان عصر ظهور دین اسلام به چنان آمادگی رسیده بودند که هم توانایی دریافت برنامه جامع و کلی برای سعادت انسان را داشتند و هم بر حفظ کتاب و مواریث علمی و معنوی خویش قادر و توانا گشتند.(مجموعه آثار شهید مطهری ، ج2 ، ص184) اما این بدان معنا نیست که همه مردم پس از دین خاتم به درجه‏ ای از معرفت می‏ رسند که می ‏توانند تمام حقیقت دین را آن‏ گونه که باید دریافت و ادراک کنند و آموزه‏ ها و آموزش‏ های دینی چنان فراگیر و عمومی می‏ گردد که مردم خود بدون نیاز به دین و بی آن که حتی خود بدانند، به تعالیم انبیا برسند و از دین مستغنی گردند. ضمن آن که بلوغ عقل به معنای بی‏ نیازی آن از وحی نیست بلکه، بلوغ عقل به معنای قدرت یافتن عقل بر کشف حقایق وحیانی است. بنابراین چگونه می‏ توان ادعا نمود که چراغ وحی خاموش شده و عقل باید جای وحی را پر کرده و خود راه را از چاه تمییز دهد؟! آیا این همان خردگرایی افراطی نیست که در ادوار مختلف به انکار و تأویل بسیاری از معارف دینی انجامیده است؟

در باب مسأله بت‏ پرستی تذکر این نکته حائز اهمیت است که امروزه در برخی جوامع بشری، هنوز که هنوز است بت ‏پرستی حتی به شکل قدیمی و ابتدایی آن وجود دارد. از سوی دیگر، اَشکال جدید بت‏ پرستی، که معنای عام آن اتخاذ غیر خدا در مقام معبود می ‏باشد، بسیار گمراه کننده ‏تر از اَشکال ابتدایی آن، گریبانگیر بشر امروزی شده است.




تاریخ : پنج شنبه 93/10/25 | 10:29 صبح | نویسنده : محمدحسن عباسی | نظر