قرارمان بر این بوده است که مطالب و یادداشت های کمیل، گزارشی و آمیخته به مسائل اختلاف انگیز سیاسی نباشد، در عین حال در حد امکان از تراوشات ذهنی و قلمی خود دوستان! مگر در مواقع استثناء! پس دوستان لطف کرده و مطلب پیش رو را نیز از استثنائات دانسته و بر ما خرده نگیرند.
یادداشتی از حجت الاسلام والمسلمین محمدجواد حجتی کرمانی
اشاره
این نوشته، براساس شنیده شخصیام از امام خمینی(ره) و نوشتهای از جناب دکتر محمدعلی دادخواه، حقوقدان (حقوقبان)1 و وکیل دادگستری فراهم آمده است. پیش از آغاز سخن بگویم که من هنوز در رؤیای «آشتی ملی» و چشم به راه تأویل و تعبیر آن از سوی «یوسف» انقلاب اسلامیم… این رؤیا، البته در انتخابات خرداد 92 در حد یک درصد تعبیر شد که در این تعبیر عملی، رهنمود راهگشای رهبر انقلاب و جمع و جور شدن اسباب توفیق و همت و موقعشناسی فعالان سیاسی به خصوص آقایان خاتمی و هاشمی و عارف، هر کدام نقش های خود را ایفا کردند و خدا را شکر… اما در این روزهای آخر سال 92 میخواهم یادآور شوم که این گامهای مؤثر و سرنوشتساز هر چند کشور را از ورطه هولناکی که طی هشت سال گذشته در آن افتاده بود نجات داد اما تا رسیدن به نقطه مطلوب و تحقق آشتی ملی ـ آنگونه که در رؤیای من است ـ فاصله زیادی داریم… خوانندگان وفادار این قلم به یاد دارند که من راه برون رفت از مشکلات فراهم آمده طی 35 سال گذشته، از آغاز انقلاب تاکنون، را در یک کلمه خلاصه کردهام و آن «آشتی ملی» است. من «آشتی ملی» را به معنای بازگشت واقعی به فضای عطرآگین و مهرانگیز بهمن 57 میدانم که نه تنها میان گرایشهای متضاد درونی ـ اسلامی، ایرانی، بلکه میان باورهای مادی و الهی نیز همدلی و همآوائی به وجود آمده بود و آحاد ملت از روحانی و روشنفکر و حوزوی و دانشگاهی و شهری و دهاتی و عارف و عامی و دیندار و بیدین، هم زیر پرچم اسلام و رهبری امام خمینی(ره)، کلیه تضادها و درگیریهای نظری و علمی را فراموش کرده بودند و در جهت رهائی از یوغ استبداد و استعمار که در نظام شاهنشاهی و شخص شاه و سلطه نظامی و سیاسی غرب به خصوص آمریکا متبلور شده بود، یک دل و یک صدا شدند…
فضای آن ایام فرخنده تاریخی کجا و فضای پر از دعوا و نزاع و جنجال و گروکشی و مچگیری و گفتگوهای تند و بیحاصل یک من یک غاز کنونی کجا؟…
قلم را مهار کنم که حافظ فرمود:
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد.
پس از این درددل، بر سر سخن میروم:
به یاد دارم در درس خارج اصول امام خمینی(ره) که عصرها در مسجد سلماسی برقرار بود، ایشان به مناسبتی به لباس روحانیت اشارهای گذرا داشتند به این مضمون که این لباس، برگرفته از لباس روحانیون زرتشتی است که با تغییراتی به صورت کنونی درآمده است. این نکته کوتاه را من در ذهن داشتم تا بعدها در مطالعات پراکندهام به نکات دیگری واقف شدم که به اجمال به آنها اشاره میکنم:
با توجه به این که تاریخ ظهور آئین زرتشت (و پیش از آن میترائیسم و مهرپرستی) از ظهور آئینهای یهود و نصاری و اسلام جلوتر است و با توجه به این که پوشش پیشوایان دینی این چهار آئین (و نیز پیشوایان بودائی و هند) نزدیک به هم است که عبارت است از یک پوشش ساده و سپید بر سر و ردا و قبای بلند در بر. در هیچ یک از پوششهای پیشوایان این ادیان، از زیب و زیور و تاج و افسر شاهان خبری نیست… (بجز تاجگذاری تشریفاتی پاپ که در جای خود قابل بررسی و نقد است.)
نتیجه میگیریم که لباس روحانیون مسیحی، یهودی و مسلمان، ریشه در لباس موبدان زرتشتی دارد و پوشش پیشوایان دینی سه دین اسلام و مسیحیت و یهودی، بر گرفته از پوشش روحانیون زرتشتی ـ ایرانی بود.
این اشارهای به پیشینه ایرانی پوشش عمامه. حالا برویم بر سر «کراوات: بنابر آنچه در پژوهش تاریخی جناب آقای دکتر محمدعلی دادخواه تحت عنوان: «پژوهشی پیرامون پیشینه کراوات- پوشینه ایرانی» آمده است:
با توجه به آنکه انواع پوششها چون کلاه و پیراهن بر اثر نیاز آدمی شکل گرفته و با بررسی واژگان «کراوات» که از ریشه «کرو» و «گرو» به معنای «گره» و پسوند «آت» (مانند سوروسات) به معنی فراوانی است و با توجه به سیرتاریخی پوشینه تزیینی «کراوات» که از فرانسه به سایر نقاط جهان راه یافته است، پیگیری «پژوهشی» ما را به زمان لوئی چهاردهم فرانسه میکشد که از اقوام مختلف «هنگ»های گوناگونی ساخت من جمله هنگ «کراواتها» که از کرواسی به فرانسه آمده بودند. اینان به نشانه وابستگی هنگشان به کرواسی، دستمال ابریشمی بر گردن میآویختند که این حمایل ابریشمی، کم کم بخشی از زیور نظامی ارتش فرانسه شد و بعد به شکل کنونی کراوات، جهانی شد. آقای دادخواه آنگاه از قول یک پژوهشگر انگلیسی به نام «نوئل مالکوم» آورده است که کراواتها مهاجرانی از نژاد ایرانی بودند که به بالکان رفتند و پوشش «کراوات» که از کرواتهای مهاجر مایه گرفته، ریشه در واژه «گره» دارد و آن دستمالی بوده است که ایرانیان بر گردن خویش میآویختند.
نویسنده در ادامه پژوهش خود تبار کرواتها را به مادها و دشتکاران آن دوران میرساند که برای جلوگیری از گزند سرما، از شال گردان دراز ابریشمی استفاده میکردند.
پژوهشگر، آنگاه به دورانی میرسد که بزرگان و فرماندهان ایرانی «بته و جقه» را برگزیدند که به شکل «سَرو» سرخم کرده بود به نشانه آنکه با همه ثروت و عزت، در برابر مردم فروتن هستند. آقای دادخواه، آنگاه به دوران مأمون عباسی اشاره میکند که این «شال» را «زُِنّار» نامیدند که بایستی پیروان ادیان زرتشتی و مسیحی و یهودی هر کدام با رنگ خاصی که آنان را متمایز میکند آنرا برکمر ببندند.
پژوهشگر ارجمند، آنگاه به سنگ نگارهها و پیکرههای قبل از اسلام اشاراتی دارد و آنگاه باز به دوران مأمون بر میگردد که به دستور او، عدهای از ایرانیان به کرواسی کوچ کردند و به بافتن و دوختن لباسهای گوناگون از جمله پارچه گردن آویز ابریشمی- کرهآت ـ روی آوردند و به نام «کروواتی» یعنی کسانی که پیشه و کارشان بافتن پارچههای گرهدار است مشهور شدند که طبق نقل مورخان، لباسهای اینان شبیه لباسهای رائج در امپراتوری ایران باستان بوده است.
نویسنده در پایان بحث خود به این مطلب اشاره دارد که اگر پوشیدن کراوات حرام بود، مراجع تقلید صریحاً به حرمت آن فتوا میدادند و آنگاه از دکتر ابوالقاسم گرجی ـ که او را با لقب آیتالله وصف میکند ـ نام میبرد که همراه دکتر سیدجعفر شهیدی تغییر لباس دادند و با کراوات در مسجد دانشگاه نماز میخواندند.
وی از مرحوم ابوالفضل همائی برادر مرحوم جلالالدین همائی که از روشنفکران متدین اصفهان بود، نقل میکند که در دهه 40 با کراوات پشت سر مرحوم آیتالله حاج شیخ مهدی نجفی در مسجد شاه اصفهان نماز میخواند و چون پارهای از عوام عیبجو پیش آقای نجفی از پوشش کراوات او گله کردند. مرحوم آقای نجفی پرسید: این پارچه پاک است یا نه؟ گفتند پاک است. گفت: «صدتایش را بزند، چه عیبی دارد؟»
نگارنده این سطور نیز در مورد کراوات خاطرهای دارد مشابه نقل آقای دادخواه از آقای نجفی اصفهانی و آن خاطرهای است که مرحوم دکتر محمود بروجردی داماد امام خمینی برای حقیر نقل کرد: او که از خانوادههای روحانی قم و جوانی خوش پوش بوده، هم ریش میتراشیده و هم کراوات می زده است. وقتی میخواسته به خواستگاری دختر امام خمینی برود، در حال تردید بوده که آیا حاج آقا روحالله با ازدواج دخترش با یک جوان ریش تراشیده کراواتی موافقت میکند یا نه؟ مرحوم بروجردی میگفت: من اهل تظاهر و ریا نبودم و نمیخواستم شکل عوض کنم. با همان ریش تراشیده و کراوات برای خواستگاری به منزل حاج آقا رفتم. حاج آقا که احساس کرد من از نظر پوشش و ژست با ریش تراشیده و کراوات، شک دارم که ایشان با ازدواج من با دخترشان موافقت کنند گفتند: آقا محمود! من به لباس پوشیدن شما کاری ندارم ولی مراقب نمازتان باشید… و من در یکی از یادداشتهای روزنامه اطلاعات که از این خاطره یاد کردم، از دو نفر دیگر یاد کردم که تا آخر، مقید بودند کراوات بزنند مرحوم ایرج افشار که به رحمت خدا رفته، و دیگری مهندس علیاکبر معینفر وزیر نفت دولت موقت مرحوم مهندس بازرگان که عمرش دراز باد…
در پایان لازم میدانم انگیزه «اخلاقی» خودم را برای نوشتن این یادداشت به عرض خوانندگان ارجمند برسانم و آن این است که جناب دکتر محمدعلی دادخواه مرا مورد لطف و مرحمت قرار دادند و پس از تلفن دو اثر پژوهشی خودشان را برای من و آقای دعایی مرحمت فرمودند. یکی «نوروز و فلسفه هفتسین» و دیگری «کراوات پوشینه ایرانی» و من برای ادای سپاس و قدرشناسی از پژوهش گرانمایه ایشان به این نگارش مبادرت ورزیدم تا به قول خودم یک گام میلیمتری در راه آرمان «آشتی ملی» برداشته باشم چرا که به پندار من تنها راه حل مشکلات 35 ساله انقلاب «آشتی ملی» است…
پی نویس
1ـ دکتر دادخواه خود را «حقوقبان» نامیده است.
.: Weblog Themes By Pichak :.