سلام!
از مطلب خوبتان تشکر مي کنم.ضمناً از شما مي خواهم
يک بار ديگر استدلال خود را بخوانيد وسپس يک بار ديگر نتيجه بگيريد.
با سلام.به به چه بحث داغي!من يه چيزي مي خواستم بپرسم. اين همه ديکتاتور ديکتاتور مي کنيد و مصاديقي که در ذهن براي ديکتاتوري مي پرورانيد آيا حکومتي را هم در جهان مي شناسيد که شامل اين مصاديق نباشند؟! اگر منظورتان اين احکام حکومتي است که ولي فقيه صادر مي کند که تاريخ نشان داده اين احکام جز راهگشايي چيزي نداشته است. و هرجا ولي فقيه وارد شده راهگشايي کرده است و اين دولتمردان ديگر بوده اند که زمينه هاي ديکتاتوري را با افاضات غير شرعي و هواخواهانه خود ايجاد کرده اند. از بني صدرش گرفته تا اين دکتر خودمون. بالاخره اينها هم بشرند و ممکن است خطا کنند و هيچ کس هم از اينها توقع بي خطايي نبايد داشته باشد.الله اعلم.
با سلام
منتظر ديدگاههاي ديگري که مطرح ميکنيد و ديدگاهي که مطلوبتان هست خواهيم ماند.
از مدير وبلاگ هم بايد به خاطر اين تغييرات تشکر کرد. قشنگ شده.
سلام
يک سؤال:
اين شئونات را فقط براي امام قائليد يا به عنوان يک نظريه براي هر ولي امر و امامت امت و ولايت فقيه و در اصل براي هر حاکم اسلامي هم همين نامحدودي اختيارات را قائل هستيد؟ چون به نظر ميرسد دلدادگي بيش از حدّتان نسبت به امام طبق حديث شريف شما را يُعمي و يُصِمّ کرده است. فکر ميکنم اگر واقعاً به اين مسائلي که ميگوئيد اعتقاد جازم و راسخ داشتيد اکنون در برخي مسائل قفل نمي کرديد و نعل وارونه نمي زديد ؛ حتي در امور مشابه.
نکته:
تا مقوله انديشه و عمل را نتوانيم از يکديگر تفکيک کنيم صحبت از اين قبيل مباحث آب در هاون کوبيدن است. سلّمنا ميپذيريم که امام در انديشه اش مرادش از مطلقه ، استبداد و ديکتاتوري نبوده است ، آيا واقعاً ميتوانيد ادعا و اثبات کنيد که در عمل نيز به ديکتاتوري منجر نشده است؟ ميدانيد که ديکتاتوري يعني اين که کسي مطلبي را ديکته کند و ديگران سمعاً و طاعه گوش کند و بپذيرد و اجرا نمايد. فکر نمي کنيد امام هم به مرور به دنبال توسعهء سلطه و قدرتش - حال به هر دليل ؛ يا به علت شخصيت کاريزماي امام يا اقتضاي شرايط سياسي و اجتماعي يا اقتدار معنوي و سياسي - و در سايهء همان نظريهء ولايت مطلقه به تک گوئي و تک روي دچار شده بود؟ نگاهي به تصميمات و دستورات امام حتي از قبل از پيروزي نهضت در برخورد با مسائل و وقايع و رجال سياسي گوياي همه چيز است. اگر منصف باشيم مي پذيريم که انسان غير معصوم را نبايد در تصميماتش مطلق العنان گذاشت ؛ زيرا به اسم مصلحت و انواع و اقسام دلسوزيها که وقتي آخرش را ميبيني در خوشبينانه ترين حالت ترجيح خواست فردي را ميبينيم ، به خودکامگي ميرسد. أعاذناالله من شرور أنفسنا. مطالب ديگري نيز هست که حوصله اش نيست. عزت زياد.
پاراگراف3 سطر10 مبسوط اليد صحيح است.
باقي افاضات باشد براي وقتي ديگر که حوصله اي باشد.