سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فکر می کنم فهم و مطالعه قرآن برای حضرتعالی آنقدر مهم باشد که مطالعه و دقت بر این متون را تامل بفرمائید

 آقاى دکتر شبسترى: انسان هر سؤالى را از روى علاقه و انتظار خاصّى مطرح مى‏کند و این علاقه و انتظار حتماً با پیش‏دانسته‏هاى وى که مقومات سؤال وى هستند، متناسب است. سؤال همیشه مسبوق به علاقه و انتظار است. اهمیت تنقیح پیش دانسته‏ها و علایق و انتظارات براى تفسیر درست متون دینى، بیش از اهمیت آن‏ها براى تفسیر متون دیگر است. زیرا تنقیح و پاکسازى علایق و انتظارات مربوط به این اسرار پیچیده و تو در تو کارى صعب و طاقت‏فرساست و استعداد ویژه‏اى لازم دارد.

اکثریت قریب به اتفاق مخاطبان دینى جز به وساطت مفسران آن متون- که انسان‏هاى بسیار زبده‏اى باید باشند- نمى‏توانند پیام این متون را بگیرند. سخت‏ترین کار این مفسران، این واسطه‏هاى انتقال پیام معنویت (و نه حاکمان روى زمین) تنقیح مقدمات و مقومات عمل تفسیر است. [حال که‏] نقش علایق و انتظارات در روند تفسیر انکارناپذیر است، چگونه مى‏توان اطمینان یافت علاقه و انتظار مفسر با علاقه و انتظارى که پدید آورنده متن در پدید آوردن آن داشته، مطابق است؟ [همان‏]

آیةاللَّه صادقى: در اینجا سخن از دو نوع دیندارى محقّقانه و مقلّدانه به میان آمده‏ است، به گونه‏اى که فهم مقلّدانه مبتنى بر فهم محقّقانه و فهم محقّقانه مبتنى بر علاقه‏ها و انتظارات قبلى است که انگیزه‏ى طرح سؤالات تحقیقى مى‏باشد.

انگیزه‏ى طرح سؤالات دو نوع مى‏تواند باشد:

1- سؤال براى آگاهى و رسیدن به مطلبى علمى یا حکمى؛ مثلًا اگر بخواهیم بدانیم خلقت آسمان‏ها و زمین چه‏گونه و چه مدت و توسط چه کسى صورت گرفته، و یا هدف از این خلاقیت چه بوده است؟ یا مثلًا حقوق والدین، همسر، فرزندان و خویشاوندان، شرایط مدیر یا حاکم، حد و حدود متخلفین و مجازات از نظر خدا چیست؟

این‏گونه سؤالات از روى پیش دانسته‏ها نیست، بلکه برخاسته از حسّ حقیقت‏طلبى و خداجویى انسان است که بفهمد حکم خدا در هر مورد چیست تا به آن‏ها عمل کند.

کسى که این قبیل سؤالات را از روى علاقه به کشف حقیقت مى‏پرسد، حقیقت را بدون تحمیل مفروضات خود مى‏یابد. این‏گونه سؤالات با هدف کشف حقیقت، لازمه‏ى حرکت و تلاش در جهت دست‏یابى به مرادات الهى و کاملًا پسندیده است.

2- سؤال از روى علاقه و انتظارات شخصى یا اجتماعى یا هر نوع دیگر، مبتنى بر پیش‏فرض‏هاى قبلى، به‏گونه‏اى که در این مسایل علاقه دارد حکم خدا با علم خودش یا تفکر روز اجتماعى مطابق باشد و اگر مطابق نباشد مى‏کوشد، تا با ارایه‏ى آیاتى، روایاتى، توجیهاتى، فکر یا حرف خود یا هم‏فکرانش را به کرسى نشاند و یا انتظار دارد سخن استاد گرانقدرش یا رجالى از تاریخ مورد تأیید قرآن باشد، در این صورت نیز سعى مى‏کند تعبیرات قرآن را به گونه‏اى- حتى وارونه- تفسیر کند! تا خواسته خویش را با خواسته حق هماهنگ سازد. مثلًا عده‏اى از فقهاء بر مبناى بعضى از روایات و جمعى از اجماعات یا شهرات تصور کرده‏اند مردِ مؤمنِ پاک، جایز است با زنِ ناپاک ازدواج کند و برعکس. در حالى که قرآن در آیه‏ى سوم سوره‏ى نور حکم به حرمت آن را صادر فرموده است: «الزَّانى‏ لا یَنْکِحُ الَّا زانِیةً أَوْ مُشْرِکَةً وَالزَّانِیَةُ لا یَنْکِحُها الَّا زانٍ اوْمِشْرکٌ وَ حُرِّمَ ذلِکَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ». مرد زناکار هرگز همسرى نگیرد- و نباید بگیرد- غیر از زن زناکار یا مشرک را و زن زناکار ازدواج نکند- و نباید بکند- غیر از مرد زناکار یا مشرک را، و این‏گونه ازدواج بر مؤمنان حرام است.

لفظ «حُرِّمَ» در این آیه به‏طور مسلم و قطعاً دلالت بر حرمت دارد. ولى کسانى که علاقه دارند این‏گونه زناشویى جایز باشد، جسورانه در لفظ قرآن کریم با تصرفاتى لفظِ (حُرِّمَ) را مطابق فتاوا و نظرات مشهور در آورده‏اند، و احیاناً در توجیه‏ «حُرِّمَ» گفته‏اند:

حرّم به معناى محرومیت است و محرومیت هم دو بعد دارد: یکى صد درصد که حرمت است و دیگرى محرومیتِ کمتر که کراهت است. هم‏چنین لفظ «لا یَنْکِحُ» در این آیه شریفه را گفته‏اند، خبر است و به تبع آن حرّم نیز اخبار است!

مى‏پرسیم: اگر مراد خدا حرمتِ کمتر بود، چرا لفظ مناسب مراد خود را نیاورده است تا شبهه‏اى پیش نیاید؟ همه جاى قرآن لفظ (حرّم) در معناى حتمیّت سلبى و حرمت صد درصد و قطعى به کار رفته و محرومیتِ کمتر با لفظ مناسبش بیان شده است. و مهم‏تر این‏که اگر «لا یَنْکِحُ» اخبار باشد به کلى دروغ است، زیرا این خود امرى طبیعى است که مرد زناکار هرگز حاضر به ازدواج با زن زناکار نیست تا یک عمر با موجودى ناپاک زندگى کند. همین‏طور زن زناکار هم حاضر به ازدواج با مرد زناکار نیست تا بقیه‏ى عمرش را با موجودى ناپاک سپرى سازد. گرچه خود ناپاکند، چون از زشتى کار خود آگاهند و حاضر به تحمل زشتى دیگرى نیستند. اگر گفته شود گاهى چنین ازدواج‏هاى نابسامانى دیده مى‏شود در پاسخ مى‏گوییم که این آیات هم نمى‏خواهند خبر دهند که هیچ‏گاه چنین ازدواج‏هایى رخ نمى‏دهد، بلکه نهى مى‏کند که این‏گونه ازدواج نباید صورت پذیرد، یعنى اگر «لاینکح» اخبار باشد و در موارد نادر دو زناکار با هم ازدواج کنند، حصر آیه دروغ خواهد شد، بنابراین در این آیه‏ «لا یَنْکِحُ» به طور یقین و صد در صد انشاء است نه اخبار و این انشائیت بیانگر حَصرِ استغراقى است که حتى یک نفر از این گناهکاران هم، چنان نکاح آلوده‏اى نمى‏کند، تا چه رسد به مؤمنین که و «حُرِّمَ‏ ذلِکَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ» تأکید صریح بر این حرمت دارد، حُرِّمَ‏لا یَنْکِحُ‏ در آیه شریفه هر دو فرموده‏ى خداست و هر دو مکمّل و مؤکِّد یکدیگرند. به علاوه در آیه نوعى سنخیت در ازدواج را نیز بیان مى‏دارد که به‏طور قطع شخص عفیف، هیچ سنخیتى با شخص زناکار ندارد، و بالاخره لفظِ «حُرِّمَ و ذالک» مذکّر است، مرجعش نکاح است و نه زنا که مؤنّث مى‏باشد. مطلب دیگراین که از باب نهى از منکرِ عملى نیز، چنان ازدواجى نابرابر و نابسامان است، در صورتى که شرطِ پاکى در ازدواج در این آیه شریفه مورد حکم و در آیات دیگر نیز مورد تأکید مى‏باشد. مانند آیه 24 و 25 سوره نساء: «وَالُمحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ الَّا مامَلَکَتْ ایْمانُکُمْ ... (24) وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلًا انْ یَنْکِحَ الُمحْصَناتِ الْمُوْمِناتِ ...» (25) و آیه پنجم سوره‏ى مائده و آیاتى دیگر، احصان و پاک‏دامنى زن و مرد را شرط اصلى حلّیت در ازدواج مى‏داند. البته احصان و پاک‏دامنى هم برمبناى ظاهر است که تا ناپاکى هر یک از آن‏ها ثابت نشده باشد، هر دو پاک‏دامن محسوب مى‏شوند.

در آیه سوّم سوره‏ى نور، فقط ازدواج زن مسلمان با مشرک به دلیل آیه 221 بقره نسخ شده است: «وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتَّى یُؤْمِنَّ وَ لَأَمَةٌ مُومِنَةٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَةٍ وَ لَوْ اعْجَبْتُکُمْ وَ لا تُنْکِحُوا الْمُشْرِکینَ حَتَّى یُؤمِنوا وَ لَعَبْدٌ مُومِنٌ خَیْرٌ مِنْ مشرک»

با زنان مشرک ازدواج نکنید تا این که ایمان آورند، و قطعاً کنیزى مؤمن از زنى مشرک بهتر است گرچه او شما را به شگفتى آورد و به مردان مشرک زن مؤمن را به زناشویى ندهید تا هنگامى که ایمان آورند و همواره بنده‏اى زرخرید مؤمن از مردى مشرک بهتر است.

این آیه‏ى مدنى آیه‏ى قبلى را که مکّى است، در بُعد اختلاف شرک و اسلام نسخ کرده است ولى حرمت حکم ازوداج عفیف با ناپاک، هم‏چنان به قوّت خود باقى است. در آیه‏ى پنجم سوره‏ى مائده نیز ازدواج زناکاران را با یکدیگر تحریم نموده است.

پس من‏حیث‏المجموع مى‏بینیم که قرآن به‏گونه‏اى شایسته خود را تفسیر، تأکید و تصدیق یا حتى نسخ مى‏نماید؛ یعنى تنها مقامى که مى‏تواند حکمى قرآنى را تأکید یا تقیید یا نسخ نماید، خود قرآن است و بس. متأسفانه مفسران به جاى این‏که فقط یابنده‏ى معانى و احکام و مرادات الهى باشند اکثراً مفسر افکار خویش‏اند، سپس مستفسر از قرآن و نه مُفَسرِّ قرآن.

بنابراین اگر مفسر بتواند منهاى مفروضات و علاقه‏هاى تحمیل کننده‏ى خارجى و با توجه به مقدمات قرآنى- که از خود قرآن به دست مى‏آید- مطلب یا سؤال خود را از قرآن استفسار کند راه تفسیرى او صحیح خواهد بود؛ یعنى علاقه و انتظار و در حقیقت پاسخ سؤال مفسر با علاقه و انتظار و مراد پدید آوردنده‏ى متن یکسان خواهد بود، زیرا مفسر براى استفسار از قرآن و نه تفسیر آن، استفاده‏ى از قرآن و نه افاده به آن، به سراغ قرآن رفته و علاقه‏هاى غیر مطلق خارجى را کنار گذاشته اما اگر همین مفسّر با مفروضات و مقدمات و ذهنیاتِ غیر مطلق و یا باطل خارجى به سراغ قرآن برود، ناگزیر تحمیلاتى به قرآن خواهد نمود. بنابراین تفسیر قرآن با یافته‏هاى درونى و برون دینى درست و مطلق، «1» تنها راه اطمینان‏بخش است و کار صعب و مشکلى هم نیست، منتهى بایستى از قیود و زنجیرهاى فکرى آزاد شد و قدم در راه شایسته‏ى «تفسیر بدون پیش‏داورى» گذاشت تا به نتیجه رسید.

اگر گفته شود: بدون پیش‏فرض‏ها و علاقه‏هاى درونى و برونىِ غیر مطلق، فهمیدن قرآن محال است. اولًا باید گفت: این حرف خود، حرفى محال است، زیرا در این صورت لازمه حرف شما این مى‏شود که اولًا قرآن حجت بالغه و تبیاناً لکلِّ شى‏ء نیست‏ ، ثانیاً قرآنى که نیازمند به افکار و مفروضات برونى بشرى باشد چگونه مى‏تواند خود را حجةبالغه و تبیان و نور و برهان بداند. همان‏طور که ذکر شد خداى تعالى و به تبع او کلام خدا: «قرآن» به احدى نیازى نداشته و ندارد و بالاخره همان‏گونه که خدا غنى مطلق است و نیازى به غیر خود ندارد، قرآنش نیز چنان است، و ما در برابر خدا و کلامش صفر مطلقیم. هنگامى عدد مى‏شویم و رقمى پیدا مى‏کنیم که صددرصد در برابر خدا و کلامش نیازمند باشیم و نه آزمند، گیرنده باشیم و نه دهنده‏. علاوه براین‏که فهم مقلدانه هم به این معنا نیست که مقلّدین نباید فهم خود را به کار گیرند و چشم و گوش بسته آراء مفسران و فقیهان را بپذیرند؛ چراکه در این صورت مصداق آیه‏ «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لا یَعقِلُون» (بقره/ 171) خواهند بود. یعنى باید تعقل و تفکر نمایند تا منبع و دلیل تمامى آراء و احکام را از فقیه یا مفسر جویا شوند، تمامى حرف‏ها را بشنوند، آن‏گاه آن را که دلالت بهتر و بیشترى بر محور قرآن و سنّت قطعیّه دارد تبعیت کنند:

«فَبَشِّرْ عِبادِ. الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ احْسَنَهُ اولئِکَ الَّذینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ اولئِکَ هُمْ اولُو الالْباب». (زمر/ 18) بشارت ده بندگان مرا، کسانى که سخن «و اقوال دیگران» را مى‏شنوند و در نتیجه نیکوترینش را پیروى مى‏کنند، این‏ها کسانى هستند که خدا هدایتشان کرده، و هم اینانند صاحبان اندیشه‏ى ناب.

مى‏توان به قرآن به شکل دیگرى هم نگریست. بدین صورت که قرآن کریم برگ امتحان الهى است و مکلفان اگر به خواهند در آزمون الهى شرکت کنند، باید در تَفَهُّمُ و تفهیم قرآن کریم بکوشند و آن را خوب یاد بگیرند و طبق مفاد و دستورات آن در امتحان الهى شرکت نمایند. عمل مکلفان به نسخه‏هاى قرآنى همان پاسخ‏هاى آنان است که در صورت عمل شایسته سربلند و در این امتحان مقدس پیروز خواهند شد. پاسخ‏هایى که شاگردان در این امتحان مى‏دهند، باید همان مطالبى باشد که از خود قرآن فراگرفته‏ باشند نه این‏که با سلایق و علاقه‏هاى شخصى خود به امتحان پاسخ گویند. همانند شاگردان یک کلاس که در پاسخ سؤالات امتحانیشان، بایستى براساس همان کتابى که به آن‏ها آموزش داده شده، جواب دهند. البته در آزمون شریعت الهى، نویسنده‏ى کتاب خداى متعال است و مبلغ و معلم کتاب نیز رسول‏اللَّه صلى الله علیه و آله است که خدا، کتاب و رسول هر سه معصوم و عارى از خطا و نقصان هستند و کار خود را بدون هیچ نقص و اشتباهى انجام داده‏اند بنابراین اگر شاگردان این مکتب، به تعلّم اهتمام نورزند یا در امتحان شرکت ننمایند یا در صورت حضور در امتحان، در پاسخ به آزمون دچار سهل‏انگارى، فراموشى جهل و نادانى گردند، یا در آزمون الهى از فکر و عقل و تخیلات شخصى خود جوابى را ارائه دهند- خودشان تقصیر کرده‏اند- کوتاهى از خدا و کتاب خدا و رسول خدا نبوده و نخواهد بود.

______________________________
(1)- مفروضات و یافته‏هاى برون دینى درست و مطلق، سنّت قطعیّه و قوانین تکوینى و علمى مطلق و غیر قابل انکار هستند، مانند قانون جاذبه زمین و سیستم گردش جهان هستى و قواعد ریاضى اعداد که انکارناپذیرند. این مفروضات برونى زاییده‏ى ذهن مفسرین یا انسان‏ها نیست، بلکه ساخته‏ى همان خداى خالق قرآن و کل هستى است که قرآن هم خود را تفسیر مى‏کند و هم قوانین تکوینى را تأیید مى‏نماید




تاریخ : چهارشنبه 92/9/6 | 10:40 صبح | نویسنده : سیدمحمدرضا حسینی | نظر

آقاى دکتر شبسترى: تا قرن نوزدهم. قاعده‏ ها عبارت بودند از لزوم آشنایى با زبان متن و قواعد دستورى آن، لزوم دقت در چگونگى به کار بردن واژه‏ها و ترکیبات به وسیله‏ ى مؤلف متن، لزوم تأمل در سبک و اسلوب استفاده شده از آن در هر بخش از متن و احتمالًا لزوم توجه به موقعیتى که مؤلف متن را در آن موقعیت پدید آورده است.

اما در قرون جدید پس از آن که افق تاریخى جدیدى براى مغرب‏ زمینیان گشوده شد، متون فلسفى، دینى و هنرى قرون وسطى و قبل از آن براى انسان‏هاى متعلق به این افق تاریخى جدید، پرابهام جلوه کردند و تفاوت افق تاریخى عصر جدید با عصر گذشته آشکار گردید؛. معناى هر متن یک واقعیت پنهان است که باید به وسیله‏ ى تفسیر به سخن آید و آن‏چه در درون خود دارد، بیرون ریزد. دانشمندان هرمنوتیک با بررسى‏ هاى دقیق خود درباره‏ ى تفسیر و فهم متون، به پنج مسأله اصلى که مقدمات و مقومات تفسیر و فهم متون را تشکیل مى‏دهند، توجه کرده‏ اند، این پنج مسأله عبارتند از:

1- پیش‏ فهم‏ ها یا پیش‏ دانسته‏ى مفسر

2- علایق و انتظارات هدایت‏ کننده‏ ى مفسر

3- پرسش‏هاى وى از تاریخ‏

4- تشخیص مرکز معناى متن‏

5- ترجمه‏ى متن در افق تاریخى مفسر. [هرمنوتیک/ گفتار 1]

آیةاللَّه صادقى: وجود ابهام و رفع مبهمات را در مورد متون بشرى مى‏پذیریم، چنان‏که اشاره کردید، فهم متون بشرى همچون فلسفى، دینى و هنرى قرون وسطى براى انسان‏هاى قرون بعد پرابهام جلوه کردند و آنان نیز مباحث مربوط به فهم متون قدیمى را بنا نهادند و علاوه بر قاعده‏ هاى گذشته، مطالبى در افق جدید برایشان پدیدار شد که همه‏ ى این‏ها به علت همان ابهام در متون بشرى است، اما در قرآن کریم ابهام و گنگى هرگز وجود نداشته و ندارد، زیرا از ناحیه‏ى علم مطلق الهى صادر شده، به گونه‏ اى که قرآن به تنهایى، خود را تفسیر و تبیین مى‏کند. بنابراین قرآن مفسر لازم ندارد، چون مفسر کسى است که مطلب مبهمى را از حالت ابهام بیرون مى‏آورد. در قرآن گنگى و ابهام وجود ندارد.

ما مستفسریم- و نه مفسر- یعنى ما باید همواره یابنده‏ ى معانى الفاظ و عبارات قرآن بر مبناى خود قرآن باشیم‏: «وَ لا یأتونَکَ بِمَثَلٍ الّا جِئناک بالحقّ و احسنَ تفسیراً» «اى پیغمبر ما» آن‏ها مثلى را براى تو نمى‏آورند مگر آن‏که ما حق را با بهترین و نیکوترین تفسیر و (بیان) برایت آورده‏ایم (فرقان/ 33). بنابراین براى فهم معانى الفاظ و مطالب قرآن مقدمات برونى و اجنبى را لازم نداریم. هر مقدمه‏ اى خارج از متن قرآن- چه این پنج مقدمه و چه مقدمات دیگر را- باید کنار بگذاریم، زیرا همان طور که خداى متعال در الوهیت و ربوبیت خویش نیازمند به احدى نیست، کلام او- به ویژه قرآنش- نیز در تفهم معانى‏اش نیازمند به هیچ مقدمه‏ ى غیر ربّانى نیست. حتى اگر «پیش‏نیازى» لازم باشد، مثل لغت و ادبیات، در قرآن معنا و قواعد خاصى وجود دارد که با توجه به خود قرآن، صحت و سقم لغات و ادبیاتِ غیر مطلق براى ما واضح و روشن مى‏گردد.

اصولًا در قرآن مطلبى نداریم که چیزى یا عاملى خارجى به او بدهید تا معنایش معلوم شود. قرآن فقط دهنده است نه گیرنده، افاده کننده است و نه استفاده کننده، معین است و نه مستعین، روشنگر و روشنى دهنده است نه روشنى گیرنده! «بلسانٍ عربىٍ مبین» به زبان و حجت بالغه‏ ى الهى است که اگر کسى بخواهد آن را بفهمد بایستى خود را از مفروضات برونى غیر مطلق و تحمیلى تجرید کند تا در معانى صحیح قرآنى بالغ گردد، در نتیجه فهم صحیح قرآن برایش میسر و آسان است.

آیاتى در قرآن هست که با الفاظ موجودش معنایى خاص را افاده مى‏کند، اما بر منظور دیگرى دلالت ندارد. ما باید دقت و جستجو کنیم تا منظور بیان نشده را از آیات دیگر بیابیم؛ مثلًا در آیات زیادى لفظ «السماوات» آمده است. مانند «اللَّهُ الّذى‏ رَفَعَ السَّمواتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها» (رعد/ 2) خدا کسى است که آسمان‏ها را بالا برد، بدون ستونى که آن را ببینند.

امروزه فهمیده‏ اند که این ستون‏ها و استوانه‏ هاى نادیدنى، همان میدان‏هاى مغناطیسى اطراف کرات و منظومه‏ ها و کهکشان‏ها است،  دلالت آیه نیز بر آن واضح است. مطلب دیگرى که فهمیده مى‏شود این است که آسمان‏ها متعدد است، زیرا (السماوات) جمع است. مطلبى را که اینجا نمى‏فهمیم تعداد آسمان‏هاست. این تعداد را با مراجعه به آیات (سبع سماوات) مى‏فهمیم. یعنى آیاتى که تعداد آسمان‏ها را هفت عدد یا هفت طبقه بیان کرده، مفسر آیات دیگرى است که تعداد آسمان‏ها را ذکر نکرده است:

«هُوَ الّذى خَلَقَ لَکُمْ ما فِى الأرضِ جَمیعاً ثُمَ اسْتَوى‏ الَى السَّماءِ فَسَوّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْى‏ءٍ عَلیمٌ» (بقره/ 29)

او کسى است که همه‏ ى آن‏چه در زمین است براى شما آفرید، سپس به خلقت آسمان پرداخت پس آن‏ها را هفت آسمان بر فراز هم ساخت و او به همه چیز بسیار داناست.

غیر قرآن هرگز توانایى تفسیر عدد (السماوات) را ندارد. اگر خداى متعال در قرآن شریف تصریحى به هفت آسمان نکرده بود، ما از (السماوات) حداقل دو، یا سه آسمان را مى‏فهمیدیم و بیشترش را نمى‏توانستیم بفهمیم؛ بشرى که هنوز در آستانه‏ ى آسمان اول درجا زده و از آن هم خبرى درست ندارد، ]چگونه مى‏تواند تعداد آسمان‏ها را بداند؟

بنابراین مفسّر خداست و ما جز استفسار از قرآن راهى نداریم. این مقدمات پنج‏گانه یا هر مقدمه‏ى بیرونى دیگر به هر عنوانى باید طرد گردند و تنها مقدمات درونى قرآنى مورد استفاده قرار گیرند و اگر تأثیر مقدمات برونى غیر مطلق و یا غلط اجتناب‏ ناپذیر باشد در آن هنگام- نعوذباللَّه- قرآن نیازمند خواهد بود. علاوه‏ که این مطلب در خود قرآن اکیداً نفى شده است و طرد یا اصلاح هر یک از پنج مقدمه‏ ى مذکور باید بررسى گردد.




تاریخ : شنبه 92/8/25 | 8:48 صبح | نویسنده : سیدمحمدرضا حسینی | نظر

خلاصه مطلب قبلی :

سوال : آیا در بررسی شریعت بایستی تمامی باورهای قبلی را کنار گذاشت یا خیر به عبارت دیگر آیا ذهن را از مفروضات بایستی تخلیه نمود یا مفروضات را بایستی خالص(تنقیح) نمود یا خیر؟

سه پاسخ از سه کارشناس دینی :

1 - آقای مجتهد شبستری :

بایستی پیش فرضها و باورها بازنگری شود و همین راه نجات جهان اسلام در جهان امروز است.


2 - آقای سروش :

ذهن خالی هیچ کاری نمی‌کند و برای شکار حقیقت، ذهن را هر چه تواناتر و غنی تر و مساله دار تر باید ساخت و با ذهن خالی به سراغ شریعت رفتن، حاکم کردن درک‌های عرفی و عامیانه است.

 

3 - آقای صادق تهرانی :

تخلیه کلی ذهن محال است ولیکن خالص کردن مفروضات امکان‌پذیر است لاکن ما با استفاده از محور و محک مطلق قرآنی، می‌گوئیم پاکسازی مفروضات، بایستی بر مبنای قرآن و سنت قطعیه صورت پذیرد.

پس اگر ذهن خالی، ناممکن باشد، لکن زدودن سقیم و یافتن صحیح بر مبنای تائید قرآنی، امکان پذیر و لازم است.




تاریخ : شنبه 92/8/18 | 12:8 عصر | نویسنده : سیدمحمدرضا حسینی | نظر

1 تخلیه ذهن از مفروضات و تنقیح آن‏ها

 

آقاى دکتر محمد شبسترى: در محافل علمى دینى ما هنوز این فکر رواج دارد که باید با ذهنى خالى از هرگونه پیش‏فهم و علاقه و انتظار به تفسیر کتاب و سنّت پرداخت. طرفداران این فکر چنان کارى را نه تنها ممکن مى‏دانند، بلکه آن را واجب مى‏شمرند و شرط حفظ خلوص معنا و مفاد کتاب و سنت مى‏دانند. این فکر موجب شده از پیش‏فهم‏ها و. انتظارات ویژه‏اى که فهم و افتاء هر مفسر و فقیه را جهت مى‏دهد، به کلى غفلت شود .. با طرح این مباحث با روش تحلیلى، مى‏خواهیم نشان دهیم که تفسیر و اجتهاد عالمان دین اسلام نیز مشمول اصلى کلى از دانش هرمنوتیک یعنى «ابتناء تفسیر و فهم متون بر پیش‏فرض‏ها، علایق و انتظارات مفسر بوده است و استثنایى در کار نیست. سپس مى‏خواهیم توجه عالمان دین را به این مسأله بسیار مهم جلب کنیم که تنقیح تمام عیار پیش‏فهم‏ها، علایق و انتظارات مفسران و فقیهان در هر عصر، شرط اساسى و اصلى هرگونه تفسیر و افتاء قابل قبول است و تکامل دانش دین بدون این بازنگرى و تنقیح میسر نیست؛ برون شدن جهان اسلام از مشکلات نظرى و عملى که تمدن پیچیده امروز براى آن به وجود آورده، تنها با این بازنگرى و تنقیح ممکن‏ مى‏شود. [هرمنوتیک/ پیش‏گفتار]

آقاى دکتر سروش: آن نغمه‏ى ناموزون که بدل به موعظه‏اى نامیمون شده بود که ذهن پر حجاب حقیقت است اینک مدفون شده و بر خاکش این روش مبارک روییده است که ذهن خالى، هیچ کار نمى‏کند و براى شکار حقیقت، ذهن را هرچه تواناتر و غنى‏تر و مسأله‏دارتر باید ساخت. «1»

محدثان و متشرعان، با ذهنى تهى از اقاویل حکیمان و متکلمان، گمان مى‏کردند که حق درک معارف دینى را ادا مى‏کنند. و نمى‏دانستند که خود دانسته‏هاى عرفى و عامیانه را در میان مى‏آورند. «با ذهن خالى به سراغ شریعت رفتن، حاکم‏کردن درک‏هاى عرفى و عامیانه است».«2»

آقاى آیةاللَّه صادقى: انسان موجودى است صاحب اندیشه، تفکر و تعقل، و ذهن او مانند ظرف نیست تا بتوان محتواى آن رادقیقاً پر یا به کلى تخلیه نمود. بلکه پیش‏فرض‏ها و معلومات و ذهنیات هر کس قهراً همیشه همراه اوست ولى سخن این‏جاست که در هنگام تفسیر کتاب و سنّت به هیچ وجه نباید محتواى ذهنى مبناى تفسیر کتاب و سنّت قرار گیرند، به این معنا که مفروضات و علایق فقیه هیچ نقشى در ارایه‏ى فتواها و نظریات شرعیه نباید داشته باشند، در غیر این صورت تفسیر آن‏ها تفسیر به رأى یا تفسیر رأى خود مُفسرّ خواهد شد نه تفسیر قرآن و دین.

اصولًا ما براى بررسى کتاب و سنّت سه فرضیه و جهت را مى‏توانیم تصور کنیم:

یک فرضیه‏ى سلبى و دو فرضیه‏ى ایجابى.

فرضیه، سلبى این‏است که ما در مقام تفسیر قرآن و سنّت و دین هیچ‏گونه پیش‏فرض و مقدمه‏اى لحاظ نکنیم و یا نداشته باشیم و با ذهنى عارى یا کاملًا خالى و بدون هیچ پیش فهمى نه درونى و نه برونى به تفسیر بپردازیم. این جهت سلب کلى و محال است و در صورت امکان هم جنبه علمى نخواهد داشت. فهم مطالب علمى به ویژه علوم قرآنى، مقدماتى شایسته و بایسته لازم دارد تا مقصود الهى درست دریافت گردد. ما وجود مقدمات و مفروضات را هنگام تفسیر منکر نیستیم، لکن مقدماتى صحیح مى‏باید، تا تفسیر انجام شده عارى از هر گونه خطا و لغزش و اشتباه باشد.

دو جهت ایجابى:

یک جهت این است که ما علوم و پیش‏فهم‏هاى بشرى و مفروضاتى غیر مطلق یا غلط را- چه به هنگام اجتهاد فقهى یا تفسیر شریعت. از ناحیه خود و یا نَقل از دیگران- مقدمه‏ى فهم تفسیرى خود قرار دهیم، این‏ها مفروضات برونى بشرى هستند. یعنى برون از علم و کلام مطلق الهیند که بالضروره مطلق نیستند. به همین دلیل است که باعث خطا و لغزش و اشتباه مى‏باشند. اقاویل حکیمان، متکلمان، فقیهان، فیلسوفان و حتى روایات، شهرت‏ها و ... ضرورت‏هاى خلاف قرآن، خود جزء مفروضات و حجاب‏هاى ستبرى است که مانع فهم صحیح کتاب و سنّت قطعیّه شده و مى‏شود و با توسل به آراء این‏گونه عالمان، حق کتاب و سنت بیشتر ضایع مى‏گردد.

جهت دوم: براى فهم هر کتاب علمى یا غیر علمى، وجود مقدماتى که نمایاننده و شناساننده‏ى مفاد مطالب آن کتاب باشد لابدّمنه و ضرورى آن است؛ روى این اصل است که مابراى فهم قرآن به ادبیات عرب نیازمندیم زیرا زبان و ادبیات عرب قهراً به عنوان «پیش‏نیازى ضرورى» مورد استفاده‏ى ما هستند، نه به عنوان «پیش‏فرض». این «پیش‏نیاز» براى فهم هر کتابى مورد نیاز مى‏باشد و اختصاص به قرآن ندارد، مثلًا براى فهم و ترجمه یک کتاب علمى که به زبان انگلیسى نگارش یافته بایستى ابتداً با زبان و قواعد انگلیسى آشنا شویم سپس با استفاده از سبک نگارش و نحوه‏ى به کار بردن قواعد و ادبیات انگلیسى در همان کتاب، به معنى و مراد نویسنده دست یابیم، نه این که زبان و ادبیات عمومى یا عامیانه واحیاناً جاهلانه را به عنوان پیش‏فرض بر سبک آن کتاب تحمیل کنیم، چون‏که علم به قواعد و لغات و ادبیات عمومى در خصوص هر زبان، مقدمه‏اى براى ورود به فهم کتب همان زبان است. زبان و ادبیات عرب نیز نباید به‏عنوان ابزارهاى برونى به گونه‏اى مطلق و مستقل از فهم قرآن استفاده شوند، بلکه خود قرآن، سبک، مفاهیم و ادبیات مخصوص به خود را دارد که از خودِ آن باید به دست آید، در نتیجه تنها مقدماتى، شایسته و بایسته‏ى تفسیر قرآن هستند که از خود قرآن به دست مى‏آیند، و همه‏ى مفروضات برونى به هنگام تفسیر مطرود و کنار گذاشته شوند، مگر ضروریات غیر قابل انکار حسىّ، عقلى، علمى و بالاخره فطرى متّحدالمَآل و بالاخره آن‏چنان مقدماتى که مورد تصدیق کتاب وحى باشند- نه مورد تصدیق مفسّر- همان طور که ذکر شد تخلیه‏ى ذهن از همه‏ى مفروضات برونى محال است، لکن کنارگذاردن و توجه نکردن به پیش نیازهاى غیرِ مطلقِ آن‏ها امرى میسّر و آسان و لازم است، چنان که پیشنهاد مى‏کنید فقیهان و مفسران، علایق و انتظارات خود را بر مبناى علوم هر عصر تنقیح و پاکسازى نمایند، پس مى‏پذیرید که تنقیح مفروضات امکان‏پذیر است، لکن ما با استفاده از محور و محکِ‏مطلق قرآنى، مى‏گوییم تنقیح و پاکسازى مفروضات، بایستى بر مبناى قرآن و سنّت قطعیه صورت پذیرد و «تفسیر» از ماده «فسْر» و به معنى آشکار کردن است و مانند قرآن تا چه رسد به آشکارتر از قرآن، هرگز وجود ندارد. در تفسیر علاوه بر ابزارهاى اولیه، از وسایلى نیز استفاد مى‏شود که دو نوعند: وسایل درونى انسان هم‏چون فطرت، عقل و فکر و وسایل برونى مثل علم، که براى تفسیر صحیح بایستى کل پیش‏فرض‏هاى نادرست و تحمیلى از این ابزارها و وسایل تفهّم قرآنى زدوده شود، تا آن‏ها، وسایلى شایسته و بایسته براى استفسار از معانى قرآن گردد که با نگرشى قویم و مستقیم به آیات قرآنى بنگریم و پاسخ پرسش‏هاى خود را از خود قرآن بجوییم. پس اگر ذهن خالى، ناممکن باشد، لکن زدودن سقیم و یافتن صحیح برمبناى تأیید قرآنى، امکان‏پذیر و لازم است.

آرى، راه شایسته و دور از خطا این است که افکار درست را جداسازى و تنقیح کنیم، نه با توجه به علوم هر عصر، بلکه با توجه به خود قرآن، زیرا فقط قرآن ملاک درستى‏ها و نادرستى‏ها در همه‏ى زمان‏هاست. بنابر این تنها شرط مؤثر در تفسیر صحیح، تنقیح و پاکسازى افکار و اندیشه‏ها بر محور قرآن است، و فهم قرآن نیز به وسیله خود قرآن مى‏باشد. به‏این ترتیب تخلیه‏ى کامل ذهن هرگز مورد نظر نیست، بلکه دخالت ندادن افکار و عقاید برونى از قرآن است که به سادگى مى‏توان نسبت به آن‏ها بى‏توجه شد و آن‏ها را به کمک قرآن تنقیح و پاکسازى نمود. با این روش، هم عامیان و هم عالمان هر کدام به اندازه ظرفیت وجودى و سعه صدر خویش خواهند توانست قرآن را به قدر فهم خود بفهمند، زیرا قرآن براى همگان نازل شده است «هذا بیانٌ للناس» و هر شخصى به شرط عدم تحمیل مى‏تواند از قرآن کریم فیض ببرد، مگر مردم عادى حق ندارند قرآن را بخوانند و در آن تفکر کنند که دانسته‏هاى عرفى و عامیانه بى‏ارزش باشد؟ صِرف اطلاعات بیشتر براى فهم قرآن کافى نیست، و حتى گاهى مضرّ نیز هست و هراندازه کوشش و کاوش فطرى، عقلى، علمى از درون و برون بیشتر و فزاینده‏تر باشد، برداشت‏هاى زیادتر- و نه مختلف- در پى خواهد داشت. اگر دانشمندانى برمبناى دانش‏هاى خود تحمیلاتى علمى بر قرآن کنند هرگز پذیرفته نیست، ولى بى‏دانشانى چنان‏چه بدون هیچ تحمیلى اگر به گونه‏اى مستقیم به شریعت نظر کنند بسى راه یافته‏تر از آن دانشمندان خواهند بود. اما اگر دانشمندانى بدون تحمیل پیش‏فرض‏هاى برونى از قرآن، مطلبى را از قرآن استنباط کنند، مسلماً علمى‏تر و داراى ادلّه‏اى اثبات کننده‏ خواهند بود، ولى درک عامیانه هم بدون تحمیل به اندازه‏ى خود ارزشمند است. بر این مبنا دانش و بینش‏هاى برونى هرگز براى دریافت شریعت کافى نیست، گرچه هرقدر اطلاعات قطعى بیشتر باشد، دریافت حقایق شریعت نیز بیشتر است.

______________________________
(1)- قبض و بسط تئوریک شریعت ص 162

(2)- قبض و بسط تئوریک شریعت ص 207

 




تاریخ : شنبه 92/7/27 | 9:15 صبح | نویسنده : سیدمحمدرضا حسینی | نظر

معنای حکمت و تعلیم در قرآن     :
بعضی ها میگویند حکمت همان سنت محمد است بهتر است که معنای حکمت را از خود قرآن بخواهیم    :

آیه 1: [62:2] هو الذی بعث فی الامین رسولا منهم یتلوا علیهم ءایته ویزکیهم ویعلمهم الکتب والحکمة وان کانوا من قبل لفی ضلل مبین ترجمه     :
اوست که برای کسانی که کتاب آسمانی نداشتند، رسولی از میان خودشان فرستاد تا آیاتش را برای آنها بخواند، آنها را خالص کند و به آنها کتاب آسمانی و حکمت بیاموزد. پیش از این، آنها به کلی گمراه شده بودند.

آیه 2: [2:231] : واذا طلقتم النساء فبلغن اجلهن فامسکوهن بمعروف او سرحوهن بمعروف ولا تمسکوهن ضرارا لتعتدوا ومن یفعل ذلک فقد ظلم نفسه ولا تتخذوا ءایت الله هزوا واذکروا نعمت الله علیکم وما انزل علیکم من الکتب والحکمة یعظکم به واتقوا الله واعلموا ان الله بکل شیء علیم اگر زنان را طلاق دهید، هنگامى که عده (سه عادت ماهانه) آنها به پایان رسد، باید به آنها اجازه دهید در همان خانه دوستانه زندگى کنند، یا بگذارید دوستانه آنجا را ترک نمایند. برای انتقام جویى، آنها را مجبور نکنید تا برخلاف میلشان بمانند. هر کس این کار را بکند به نفس خویش ستم مى کند. آیات خدا را بیهوده نگیرید. نعمت هاى خدا را بر خود به یاد آورید و اینکه او برایتان کتاب آسمانى و حکمت فرو فرستاد تا شما را روشن کند. خدا را در نظر داشته باشید و بدانید که خدا بر همه چیز آگاه است.

آیه 3: [36:1] ی. س[36:2] والقرءان الحکیم یس و قرآن که سرشار از حکمت است.
تزکیه و تعلیم کتاب و حکمت همان قرآن است به دلایل زیر :
 1-
در 2:231 " الکتب والحکمة یعظکم به" ضمیر به مفرد است و این در حالی است که این ضمیر مفرد اشاره به کتاب و حکمت هردو دارد.
 2-
پیامبران و رسولان دیگر هم کتاب و حکمت داشته اند
 3-  
در 36:2 گفته است قرآن حکیم . قرآن حکیم یعنی قرآن پر از حکمت . و این یعنی حکمت در همان قرآن است.4-

 [4:105] انا انزلنا الیک الکتب بالحق لتحکم بین الناس بما ارک الله ولا تکن للخائنین خصیما

ترجمه : ما کتاب آسمانی را، بحق، بر تو نازل کرده ایم، تا میان مردم به موجب آنچه خدا به تو نشان داده است، حکم کنی. تو از خیانتکاران جانبداری نکن.
در ایه بالا محمد رسول خدا باید بر حسب کتاب خدا بین مردم حکم کند و این حکمت همان قرآن است.

پس حکمت اصلا به معنی سنت و حدیث نمیتواند باشد همانطور که میدانید تنها سنت ذکر شده در قرآن همان سنت الله است و از سنت محمد ذکری به میان نیامده است حکمت همان قرآن حکیم است .

5-  بر فرض مثال شما کتابی را میخوانید و دوستتان هم میخواهد بخواند تو به دوستت میگویید که این کتاب خیلی جالب است و تو هم بروید و این کتاب و فصل هفتمش را بخوانید . فصل هفتم داخل کتاب است و از کتاب جدا نیست ولی تو جهت تاکید و اهمیت فصل هفتم این حرف را زدی خدا میگوید که کتاب و حکمت . منظور این نیست که حکمت از کتاب جداست منظور این است که حکمت در این کتاب خیلی مهم است و قرآن حکیم را یاد آور میشود.6-  مثالی دیگر : [2:238]حفظوا على الصلوت والصلوة الوسطى وقوموا لله قنتین ترجمه :

مرتب نمازها) ارتباط با خدا) را به جا آورید، به خصوص نماز میانى را، و خود را کاملا به خدا اختصاص دهید.

در ایه بالا خدا بر اهمیت نمازها تاکید میکند و میگوید نمازها و نماز میانی را اهمیت بدهید نماز میانی از نمازها جدا نیست بلکه نماز وسطی جزو نمازهاست ولی خدا جهت اهمیت بیشتر آن را جدا ذکر میکند به همین ترتیب وقتی خدا میگوید کتاب و حکمت منظور این نیست که حکمت غیر از قرآن است بلکه میخواهد به حکمت به عنوان بخشی از کتاب اهمیت دهد. و این همان قرآن حکیم است .

اما معنای تعلیم :آیه 1: [62:2] هو الذی بعث فی الامین رسولا منهم یتلوا علیهم ءایته ویزکیهم ویعلمهم الکتب والحکمة وان کانوا من قبل لفی ضلل مبین ترجمه :
اوست که برای کسانی که کتاب آسمانی نداشتند، رسولی از میان خودشان فرستاد تا آیاتش را برای آنها بخواند، آنها را خالص کند و به آنها کتاب آسمانی و حکمت بیاموزد. پیش از این، آنها به کلی گمراه شده بودند.

تعلیم کتاب و حکمت یعنی تلاوت و رساندن آیات قرآنی (که شامل حکمت هم هست ) به مردم. خدا خودش معلم قرآن است زیرا : [96:3]  اقرا وربک الاکرم بخوان و پروردگارت، بلندمرتبه ترین[96:4]  الذی علم بالقلم او به وسیله قلم می آموزد.[96:5]  علم الانسن ما لم یعلم او به انسان چیزی را می آموزد که هرگز نمی دانست. حتی مشرکین به پیغمبر محمد میگفتند که بشری اورا " تعلیم " میدهد[16:103]  ولقد نعلم انهم یقولون انما یعلمه بشر لسان الذی یلحدون الیه اعجمی وهذا لسان عربی مبین   ما خوب می دانیم که آنها می گویند: "بشری به او تعلیم می دهد!" زبان آن مرجعی که آنها به آن اشاره می کنند، غیر عربی است و این به زبان عربی کامل است. پس تعلیم کتاب و حکمت همان قرآن است[18:54]  ولقد صرفنا فی هذا القرءان للناس من کل مثل وکان الانسن اکثر شىء جدلا   ما هرگونه مثالی در این قرآن آورده ایم، ولی انسان بیش از هر موجودی اهل مجادله است. 33 --- کتمان حرف خدا و تبیین حرف خدا چه معنی میدهد ؟ [3:187]  واذ اخذ الله میثق الذین اوتوا الکتب لتبیننه للناس ولا تکتمونه فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمنا قلیلا فبئس ما یشترون   خدا از کسانی که کتاب آسمانی دریافت کردند، پیمان گرفت که: "شما باید آن را به مردم اعلام کنید و هرگز آن را پنهان نکنید." اما آنها به آن پشت کردند و آن را نادیده گرفتند و به بهایی ناچیز معامله کردند. چه معامله بدی.  [16:64]  وما انزلنا علیک الکتب الا لتبین لهم الذی اختلفوا فیه وهدى ورحمة لقوم یؤمنون   ما این کتاب آسمانی را بر تو نازل کرده ایم تا هرچه را که در آن اختلاف دارند، برایشان روشن کند و هدایت و رحمتی باشد برای مردمی که ایمان دارند. [16:44]  بالبینت والزبر وانزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم ولعلهم یتفکرون   ما به آنها مدرکها و کتابهای آسمانی دادیم. و این پیام را بر تو نازل کردیم تا آنچه را که برای آنها فرستاده شده است به مردم اعلام کنی، شاید که بیندیشند[16:89]  ویوم نبعث فی کل امة شهیدا علیهم من انفسهم وجئنا بک شهیدا على هؤلاء ونزلنا علیک الکتب تبینا لکل شیء وهدى ورحمة وبشرى للمسلمین   آن روز خواهد آمد که از میان هر جامعه ای شاهدی برمی انگیزیم و تو را به عنوان شاهد این مردم می آوریم. ما این کتاب را بر تو نازل کرده ایم تا همه چیز را توضیح دهد و هدایت و رحمت و مژده ای باشد برای تسلیم شدگان.  عبارت (الکتب تبینا لکل شیءیعنی هر چیزی را در کتاب بیان کرده است.پس بیان کتاب و حکمت توی همان قرآن است و رسول همین را میرساند. 34 --- کسانی که به خدا ایمان دارند و قبول دارند که کتابش کامل است و بدون نقص و با جزئیات است طبق قول خدا همه چیز برایشان راحت خواهد بود.     100:62و 16:97در حالی که کسانی که به خدا ایمان ندارند و در جستجوی منابعی دیگر در کنار قرآن هستند سختی در این دنیا و در آخرت خواهند داشت و زندگی مشکلی خواهند داشت و بار خود را سنگین کرده اند و مطمئنا منحرف خواهند شد.  




تاریخ : سه شنبه 92/6/12 | 2:18 عصر | نویسنده : سیدمحمدرضا حسینی | نظر

سازش ساختگی با قرآن:
بعضى از مسلمانان میخواهند اینچنین سازش کنند که : "اگر حدیثى با قرآن موافقت داشته باشد، ما آن را قبول میکنیم، اما اگر با قرآن مغایرت داشته باشد، آنرا تکذیب خواهیم کرد!" چنین سازشى ثابت میکند که این اشخاص به گفته خدا که قرآن "کامل و مفصل است، با تمام جزییات" ایمان ندارند. هنگامیکه از چیزى غیر از قرآن راهنمایى بجویند، حتى هر چقدر هم که "صحیح" به نظر برسد، باز به دام شیطان مى افتند زیرا آنها کلام خدا را رد کرده اند، و خداى دیگرى در کنار خدا قرار داده اند (18:57).
 
سنجش احادیث با قرآن حربه جدیدی است برای در رفتن از زیر تفکر روی قرآن [63:1]  اذا جاءک المنفقون قالوا نشهد انک لرسول الله والله یعلم انک لرسوله والله یشهد ان المنفقین لکذبون   هنگامی که منافقان نزد تو می آیند، می گویند: "ما شهادت می دهیم که تو رسول خدا هستی." خدا می داند که تو رسولش هستی و خدا شهادت می دهد که منافقان دروغگو هستند. اکثر احادیث ریشه ای در قرآن ندارند تا که با قرآن سنجیده شوند.اگر در قرآن هست پس دیگر لازم نیست . و اگر هم در قرآن نیست پس اضافی است. قرآن برای فهمیدن و فکر کردن نازل شده است  [29:69]  والذین جهدوا فینا لنهدینهم سبلنا وان الله لمع المحسنین  و اما کسانی که در راه ما کوشش می کنند، ما مطمئنا آنها را به راههای خودمان هدایت خواهیم کرد. یقینا، خدا با پارسایان است. 28 ---  چرا خدا بر آسان بودن قرآن اصرار دارد؟! [54:17]  ولقد یسرنا القرءان للذکر فهل من مذکر ما قرآن را برای یادگیری آسان کردیم. آیا هیچ یک از شما می خواهد یاد بگیرد؟[54:22]  ولقد یسرنا القرءان للذکر فهل من مذکر ما قرآن را برای یادگیری آسان کردیم. آیا هیچ یک از شما می خواهد یاد بگیرد؟[54:32]  ولقد یسرنا القرءان للذکر فهل من مذکر ما قرآن را برای یادگیری آسان کردیم. آیا هیچ یک از شما می خواهد یاد بگیرد؟[54:40]  ولقد یسرنا القرءان للذکر فهل من مذکر ما قرآن را برای یادگیری آسان کردیم. آیا هیچ یک از شما می خواهد یاد بگیرد؟ 29 --- مسلمانان با پیروی از حدیث قوانین راویان احادیث را بر قرآن ترجیح داده اند  به طور مثال :            الف- کشتن کسى که مرتد است                 مراجعه شود به آیه   2:256            ب- قطع کردن دست...  برای فهمیدن مفهوم بریدن دست در قرآن به آیات   12:31؛ 5:38 مراجعه شود.            ج- سنگسار کردن زنا کار                          24:2؛ 4:25            د- کشتن هر کسى که نماز نمیخواند            ه- کشتن کسى که براى بار چهارم مشروبات الکلى خورده است             18:29؛2:256            و- ممنوع کردن عبادت براى زنانى که در عادت ماهانه هستند              2:222            ز- او را "حضرت محمد(ص) " خواندن                 2:285            ح- قبر او را "مسجد مقدس" قرار دادن                     150-2:149                       م- اضافه کردن اسم محمد به اولین ستون اسلام                                63:1            ن- ظلم به زنان و مجبور کردن ایشان به پوشیدن روسرى و لباسهای غیر منطقی            س- حرام کردن طلا و ابریشم براى مردان            ع- حرام کردن موسیقى و هنرو .......... 30 ---  بهانه شرح جزئیات احکام . یک بهانه بنی اسرائیلی : هر آنچه احکام در قرآن آمده است برای هدایت کافی است و غیر از آن لازم نیست. زیرا کتاب خدا کامل استولی مسلمانهای امروزی میگویند جزئیات احکام نیامده است. و اگر به آنها بگویید که همین مقدار احکام کافی است میگویند اگر فلان مورد پیش بیاید چه کار کنیم. بزرگترین سوره قرآن شامل مثلی حیرت انگیز است که به قول معروف به خال زده است :خدا به بنی اسرائیل دستور میدهد که گاوی را ذبح کنید و گوشت آن را برمرده بزنید. اما بنی اسرائیل با سوالات بیمورد کار را برخود مشکل میکند. البته اگر خدا به بنی اسرائیل میگفت یک گاو ذبح کنید و بخورید فورا این کار را میکردند . و سوال بی مورد هم نمیکردند.مسلمانان هم کار را برخود مشکل کرده اند . در زمانی که مسئله دین به میان بیاید همه چیز مشکل میشود.همه چیز سوال میشود. آبی که شبانه روز از آن میخورند در موقع وضو گرفتن باید از مرجع تقلید و یا مجتهد خود اجازه بگیرند. خیلی راحت از مقدسین خود طلب رفع حاجت میکنند. اما اگر بگویید که فقط خدا را بخوانید آنوقت مسئله فلسفی میشود و مسئله شفاعت را پیش میکشند. و همه چیز مشکل میشود. آنوقت دیگر مفهوم استعانت فلسفی میشودآیات 2:67   تا 2:74   را بخوانید 31 --- خیلی از آیات قرآن با قل شروع میشود :    قل یعنی بگو . خدا به رسول دستور میدهد که بگو . مثل قل هو الله احد و ....   ولی مسلمانان امروزی در نماز خود به خدا دستور میدهند که بگوید الله احد و این نشان از آن دارد که هنوز معنای پرستش خدا را نمیدانند32---




تاریخ : شنبه 92/6/9 | 9:27 صبح | نویسنده : سیدمحمدرضا حسینی | نظر

27--- سازش ساختگی با قرآن:
بعضى از مسلمانان میخواهند اینچنین سازش کنند که : "اگر حدیثى با قرآن موافقت داشته باشد، ما آن را قبول میکنیم، اما اگر با قرآن مغایرت داشته باشد، آنرا تکذیب خواهیم کرد!" چنین سازشى ثابت میکند که این اشخاص به گفته خدا که قرآن "کامل و مفصل است، با تمام جزییات" ایمان ندارند. هنگامیکه از چیزى غیر از قرآن راهنمایى بجویند، حتى هر چقدر هم که "صحیح" به نظر برسد، باز به دام شیطان مى افتند زیرا آنها کلام خدا را رد کرده اند، و خداى دیگرى در کنار خدا قرار داده اند (18:57).
 سنجش احادیث با قرآن حربه جدیدی است برای در رفتن از زیر تفکر روی قرآن.  [63:1]  اذا جاءک المنفقون قالوا نشهد انک لرسول الله والله یعلم انک لرسوله والله یشهد ان المنفقین لکذبون   هنگامی که منافقان نزد تو می آیند، می گویند: "ما شهادت می دهیم که تو رسول خدا هستی." خدا می داند که تو رسولش هستی و خدا شهادت می دهد که منافقان دروغگو هستند. اکثر احادیث ریشه ای در قرآن ندارند تا که با قرآن سنجیده شوند.اگر در قرآن هست پس دیگر لازم نیست . و اگر هم در قرآن نیست پس اضافی است. قرآن برای فهمیدن و فکر کردن نازل شده است  [29:69]  والذین جهدوا فینا لنهدینهم سبلنا وان الله لمع المحسنین  و اما کسانی که در راه ما کوشش می کنند، ما مطمئنا آنها را به راههای خودمان هدایت خواهیم کرد. یقینا، خدا با پارسایان است. 28 ---  چرا خدا بر آسان بودن قرآن اصرار دارد؟! [54:17]  ولقد یسرنا القرءان للذکر فهل من مذکر  ما قرآن را برای یادگیری آسان کردیم. آیا هیچ یک از شما می خواهد یاد بگیرد؟[54:22]  ولقد یسرنا القرءان للذکر فهل من مذکر  ما قرآن را برای یادگیری آسان کردیم. آیا هیچ یک از شما می خواهد یاد بگیرد؟[54:32]  ولقد یسرنا القرءان للذکر فهل من مذکر  ما قرآن را برای یادگیری آسان کردیم. آیا هیچ یک از شما می خواهد یاد بگیرد؟[54:40]  ولقد یسرنا القرءان للذکر فهل من مذکر  ما قرآن را برای یادگیری آسان کردیم. آیا هیچ یک از شما می خواهد یاد بگیرد؟ 29 --- مسلمانان با پیروی از حدیث قوانین راویان احادیث را بر قرآن ترجیح داده اند  به طور مثال :            الف- کشتن کسى که مرتد است                 مراجعه شود به آیه   2:256            ب- قطع کردن دست...  برای فهمیدن مفهوم بریدن دست در قرآن به آیات   12:31؛ 5:38 مراجعه شود.            ج- سنگسار کردن زنا کار                          24:2؛ 4:25            د- کشتن هر کسى که نماز نمیخواند            ه- کشتن کسى که براى بار چهارم مشروبات الکلى خورده است             18:29؛2:256            و- ممنوع کردن عبادت براى زنانى که در عادت ماهانه هستند              2:222            ز- او را "حضرت محمد(ص) " خواندن                 2:285            ح- قبر او را "مسجد مقدس" قرار دادن                     150-2:149                       م- اضافه کردن اسم محمد به اولین ستون اسلام                                63:1            ن- ظلم به زنان و مجبور کردن ایشان به پوشیدن روسرى و لباسهای غیر منطقی            س- حرام کردن طلا و ابریشم براى مردان            ع- حرام کردن موسیقى و هنرو .......... 30 ---  بهانه شرح جزئیات احکام . یک بهانه بنی اسرائیلی : هر آنچه احکام  در قرآن آمده است برای هدایت کافی است و غیر از آن لازم نیست. زیرا کتاب خدا کامل استولی مسلمانهای امروزی میگویند جزئیات احکام نیامده است. و اگر به آنها بگویید که همین مقدار احکام کافی است میگویند اگر فلان مورد پیش بیاید چه کار کنیم. بزرگترین سوره قرآن شامل مثلی حیرت انگیز است که به قول معروف به خال زده است :خدا به بنی اسرائیل دستور میدهد که گاوی را ذبح کنید و گوشت آن را برمرده بزنید. اما بنی اسرائیل با سوالات بیمورد کار را برخود مشکل میکند. البته اگر خدا به بنی اسرائیل میگفت یک گاو ذبح کنید و بخورید فورا این کار را میکردند . و سوال بی مورد هم نمیکردند.مسلمانان هم کار را برخود مشکل کرده اند . در زمانی که مسئله دین به میان بیاید همه چیز مشکل میشود.همه چیز سوال میشود. آبی که شبانه روز از آن میخورند در موقع وضو گرفتن باید از مرجع تقلید و یا مجتهد خود اجازه بگیرند. خیلی راحت از مقدسین خود طلب رفع حاجت میکنند. اما اگر بگویید که فقط خدا را بخوانید آنوقت مسئله فلسفی میشود و مسئله شفاعت را پیش میکشند. و همه چیز مشکل میشود. آنوقت دیگر مفهوم استعانت فلسفی میشود ! آیات 2:67   تا 2:74   را بخوانید




تاریخ : سه شنبه 92/5/29 | 10:34 صبح | نویسنده : سیدمحمدرضا حسینی | نظر

 حجاب را منحرف کرده اند    هیچ جای قرآن دستور به پوشش روسری برای زنان نداده است  . پوشش روسری ممکن است فرهنگ جامعه ای باشد ولی چیزی دینی به حساب نمیاید آیاتی از قرآن که راجع به حجاب آمده است: بلند نگه داشتن لباسها : [33:59]  یایها النبی قل لازوجک وبناتک ونساء المؤمنین یدنین علیهن من جلبیبهن ذلک ادنى ان یعرفن فلا یؤذین وکان الله غفورا رحیما   ای پیامبر، به همسران و دختران خود و همسران مؤمنان بگو که لباس های خود را بلند کنند. بدین ترتیب، آنها (به عنوان زنان پرهیزکار) شناخته خواهند شد و مورد اهانت قرار نخواهند گرفت. خداست عفوکننده، مهربان ترین. [24:31]  وقل للمؤمنت یغضضن من ابصرهن ویحفظن فروجهن ولا یبدین زینتهن الا ما ظهر منها ولیضربن بخمرهن على جیوبهن ولا یبدین زینتهن الا لبعولتهن او ءابائهن او ءاباء بعولتهن او ابنائهن او ابناء بعولتهن او اخونهن او بنی اخونهن او بنی اخوتهن او نسائهن او ما ملکت ایمنهن او التبعین غیر اولی الاربة من الرجال او الطفل الذین لم یظهروا على عورت النساء ولا یضربن بارجلهن لیعلم ما یخفین من زینتهن وتوبوا الى الله جمیعا ایه المؤمنون لعلکم تفلحون   و به زنان باایمان بگو که نگاه خود را مهار کنند و نجابت خود را حفظ نمایند و هیچ قسمتی از اندام خود را آشکار نکنند، مگر آنچه لازم است. باید سینه های خود را بپوشانند و اصول لباس پوشیدن را در حضور دیگران رعایت کنند، غیر از شوهرانشان، پدارانشان، پدرشوهرانشان، پسرانشان، پسران شوهرانشان، برادرانشان، پسران برادرشان، پسران خواهرانشان، زنان دیگر و خدمتکاران یا کارکنان مرد که دیگر تمایل جنسی ندارند، یا بچه هایی که بالغ نشده اند. و هنگام راه رفتن طوری قدم برندارند تا برخی از اعضای بدنشان را تکان دهند و نمایان سازند. همه شما به خدا توبه کنید، ای ایمان آورندگان، باشد که موفق شوید. 26---  مسلمانان  اطیعوالله و اطیعوا الرسول و اولوالامر منکم  را نمیفهمند سوره توبه :[9:1]  براءة من الله ورسوله الى الذین عهدتم من المشرکین   در این اتمام حجتی است از جانب خدا و رسولش به مشرکانی که با شما پیمان می بندند. سوره توبه برائت است با مشرکان . ولی میبینیم که خدا میگوید برائت از طرف خدا و رسولش. در عین حال میدانیم که سوره توبه از طرف خداست ولی در عین حال خدا میگوید برائت از طرف خداو رسولش.نکته ای که اینجا روشن است این است که پیام (برائت)از طرف خداست ولی خدا پیام را به خدا و رسول(هردو) نسبت میدهد. زیرا که پیامرسان رسول است و این به آن معنا نیست که رسول خود سوره توبه را ساخته است. بلکه چون سوره از طرف رسول به مردم میرسد پس رسول مسئولیت گفته های رسالت خود (تنها ابلاغ قرآن)  را بر عهده باید بگیرد و این هر گونه شک و شبهه ای را در وظیفه رسول (تنها ابلاغ قرآن ) باقی نمیگذارد. و از این نظر احترام رسول (احترام معقولانه از جنبه رسالت نه بت پرستی) به معنای احترام به رسالت است.در حقیقت اطاعت از رسول یعنی اطاعت از رسالت (تنها ابلاغ قرآن). در قرآن بعضی جاها خدا ضمیر جمع به کار برده است .هر کجا خداى قادر اول شخص جمع بکار برده است، حتما ً دیگر موجودات مانند فرشتگان هم شرکت داشته اند. براى مثال فرشته جبرییل و محمد پیغمبر در وحى این کتاب شرکت داشته اند. بنابراین، در 15:9 حالت جمع بکار برده شده است: "ما این کتاب را وحى کردیم، و ما از آن محفاظت خواهیم کرد." بصورت جمع بکار رفتن در اینجا نشان دهنده این است که محمد، پیغمبر خدا و جبرییل، فرشته خدا، در تحویل قرآن شرکت داشته اند.
مثال دیگر دمیدن نفس حیات بخش به آدم و عیسى است. آفرینش آدم در بهشت انجام گرفت، و خدا مستقیما ً نفس حیات بخش را به او دمید. بنابراین، همیشه اول شخص مفرد بکار برده شده است: "من از روح خود به آدم دمیدم" (15:29، 38:72). در صورتیکه آفرینش عیسى در روى زمین انجام گرفت و جبرییل "کلام" خدا را به مریم انتقال داد. در اشاره به خلفت عیسى، مکررا ً حالت جمع بکار برده شده است (21:91، 66:12).بنابراین وقتی خدا میگوید اطیعوالله و اطیعوا الرسول و اولوالامر منکم ,  منظور این است که پیام از طرف خداست و رساندن آن برعهده رسول است و همچنین اجرا کردن احکام اجتماعی آن (مثل قصاص ) برعهده صاحبان قدرت است




تاریخ : چهارشنبه 92/5/23 | 10:25 صبح | نویسنده : سیدمحمدرضا حسینی | نظر

77) 20---فرقه هاى مذهبی محکوم اند  خداوند در قرآن لعنت بر کسانی میفرستد که دین را فرقه فرقه کرده اند و بر علمایی که حرف غیر خدا را به خدا نسبت می دهند بر این اساس فرقه هاى مذهبی محکوم اند


 [6:159]
ان الذین فرقوا دینهم وکانوا شیعا لست منهم فی شیء انما امرهم الى الله ثم ینبئهم بما کانوا یفعلون

کسانی که خود را به فرقه های مختلف تقسیم می کنند، با تو نیستند. قضاوت آنها با خداست، سپس او آنها را از آنچه کرده بودند، مطلع خواهد کرد.
ولی در حال حاضر مسلمانهای فعلی به فرقه های مختلفی تقسیم شده اند و هر کس هم به فرقه خود افتخار میکند و به دانسته های خود مینازد . و تمام جر و بحث آنها راجع به مسائل تاریخی است و اختلافات تاریخی را سر لوحه مذاهب خود قرار داده اند . درحقیقت اینها دین ندارند بلکه مذهب دارند. آنچیزی که خدا برای ما فرستاده است دین است نه مذهب.هر فرقه ای بر فرقه دیگر افتخار میکند . و این درحالی است که خدا یک دین را برای ما فرستاده است نه چند دین[,3230:31]  منیبین الیه واتقوه واقیموا الصلوة ولا تکونوا من المشرکین. من الذین فرقوا دینهم وکانوا شیعا کل حزب بما لدیهم فرحون   تسلیم او باشید، هیبت و حرمت او را ارج نهید، نمازها (ارتباط با خدا) را به جا آورید و- هر کاری می کنید- هرگز به دام شرک و بت پرستی نیفتید.  (به بت پرستی آلوده نشوید،) مانند کسانی که دین خود را به فرقه های مختلف تقسیم می کنند؛ هر گروهی به آنچه دارد، خوشنود است21 --- بعد از آیات خدا به چه حدیثی ایمان دارید؟     [45:6] تلک ءایت الله نتلوها علیک بالحق فبای حدیث بعد الله وءایته یؤمنون اینها آیات خداست که ما به حقیقت بر تو می خوانیم. به کدام حدیث به غیر از خدا و آیاتش ایمان دارند؟ اما مسلمانان امروزی در جواب میگویند که به گفته های راویان احادیث ایمان داریم ؟!       حتی میگویند که قرآن مشکل است و هفتاد بطن دارد و ما نمیفهمیم و به این طریق خود را خلاص کرده اند .   اصول دین مسلمانان را احادیث تشکیل داده است جالب این است که حتی در قرآن به این اصول هماشاره ای نشده است ولی چون معتقدند که پیغمبر آن را گفته است آن را اصول خود قرار داده اند و یک بارهم از خود نمیپرسند که چرا اینها در قرآن نیامده است ؟ 22--- تعیین درستی و نادرستی حدیث کاری بس دشوار است  که معیاری جز تعبیرات شخصی ندارد. بیشتر این احادیث سینه به سینه دهن بدهن نقل شده و چه بسا امکان دارد به اصطلاح یک کلاغ چهل کلاغ شده باشد.

- اکثر احادیث تحت تاثیر مسائل کلامی (معتزله - اشاعره – شیعه)و مسائل سیاسی (بنی عباس - علویان - امویان و ...)و علم ارسطویی قرار گرفته اند.
 
 23--- معنای نماز را تغییر داده اند .  چهار شعار دینی(نماز-زکات - روزه - حج ) از ابراهیم به محمد رسیده است و محمد در این مورد پیرو  ابراهیم است[16:123]  ثم اوحینا الیک ان اتبع ملة ابرهیم حنیفا وما کان من المشرکین   سپس ما به تو (محمد) وحی کردیم که از دین ابراهیم  پیروی کن، یکتاپرستی؛ او هرگز مشرک نبود. [19:59]  فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة واتبعوا الشهوت فسوف یلقون غیا  پس از آنها، او نسل هایی را جایگزین آنان کرد که نمازها را ضایع کردند و از شهوات خود پیروی نمودند. آنها از نتایج آن رنج خواهند برد.  [22:77]  یایها الذین ءامنوا ارکعوا واسجدوا واعبدوا ربکم وافعلوا الخیر لعلکم تفلحون   ای کسانی که ایمان دارید، به رکوع روید، سجده کنید، پروردگارتان را بپرستید و اعمال پرهیزکارانه انجام دهید، باشد که موفق شویدنماز سیستم مشخص است که طی(قیام و سجود و رکوع ) انجام میشود  قرآن تعلیم مى دهد که ابراهیم بدون شک بنیان گذار اسلام به روش امروزى استبه این ترتیب، ابراهیم براى زندگى روزمره ما مسلمانان چه چیز بر جاى گذاشته است
قرآن تعلیم مى دهد که تمام شعائر دین اسلام (نماز، انفاق واجب زکات، روزه و حج) از طریق ابراهیم نسل به نسل به ما رسیده است.

بنابراین، اسلام در شکل نهایى طبق عرف کنونى، بر دو پایه استوار است:

(1) قرآن: آنچه که از طریق محمد به ما رسیده   و

(
2) مناسک مذهبى: آنچه که از طریق ابراهیم به ما رسیده است .

تمام مناسک مذهبى اسلام قبل از محمد وجود داشته است .تنها ماموریت محمد تحویل دادن قرآن بود

ابراهیم اولین گیرنده اسم اسلام بود و اولین کسى بود که کلمه "اسلام" را استفاده کرد. (2:131)درحالى که تنها ماموریت محمد تحویل دادن قرآن بود، تمام مناسک مذهبى از طریق ابراهیم آمد.

و قالوا کونوا هودا أو نصارى تهتدوا قل بل مله ابراهیم حنیفا و ما کان من المشرکین (135)
135- آنها گفتند، "باید یهودى یا مسیحى باشید تا هدایت شوید." بگو، "ما از دین ابراهیم پیروى مى کنیم- یکتا برستى - او هرگز مشرک نبود."(2:135)
ما کان ابراهیم یهودیا و لا نصرانیا و لکن کان حنیفا مسلما و ما کان من المشرکین (67) ان أولى الناس بابراهیم للذین اتبعوه و هذا النب و الذین آمنوا و الله ول المؤمنین (68)
67 - ابراهیم نه یهودى بود، و نه مسیحى ؛ او یکتابرستى تسلیم شده بود. او هرگز مشرک نبود. 68 - افرادى بیشتر از همه شایستگى ابراهیم را دارند که پیرو او و این پیامبر و کسانى که ایمان دارند هستند. خدا مولا و سرور مؤمنان است.(3:68)بنابراین، اسلام بر اساس دو چیز است:
(
1) قرآن: از طریق محمد(2) مناسک مذهبى: از طریق ابراهیم
دعاى ارتباطى(نمازى) را که مخالفان محمد مى خواندند
تمام جوامع عرب قبل و بعد از زمان محمد پیرو دین ابراهیم بودند. از این قرار، ابو لهب، ابو جهل و مشرکین قریش نمازهاى پنج گانه را مانند ما انجام مى دادند، با استثناء فاتحه ابراهیمى بجاى فاتحه قرآنى.
و ما کان الله لیعذبهم و أنت فیهم و ما کان الله معذبهم و هم یستغفرون (33)و ما لهم ألا یعذبهم الله و هم یصدون عن المسجد الحرام و ما کانوا أولیاءه ان أولیاؤه الا المتقون و لکن أکثرهم لا یعلمون (34)و ما کان صلاتهم عند البیت الا مکاء و تصدیه فذوقوا العذاب بما کنتم تکفرون (35)
33- بهر جهت، خدا آنها را تنبیه نمى کند تا زمانیکه تو در میان آنها هستى ؛ خدا آنها را تنبیه نمى کند تا زمانیکه آنها در طلب آمرزش اند. 34 - آیا آنها مستحق عذاب خدا نیستند که دیگران را از مسجدالحرام باز داشتند، با اینکه متولى آن نیستند متولیان واقعى آن پرهیزکارانند، اما بیشتر آنها نمى دانند. 35 - دعاى ارتباطى (نماز) آنان نزد زیارتگاه (کعبه) تمسخرى بیش نبود و وسیله اى بود که مردم را باز دارند. (جمعیت را بیرون کنند) بنابراین، بجهت کفر خود عذاب رابچشید.(8:35)
اوقات نمازهای پنجگانه و تمام کلماتی که در نماز باید گفته شود در قرآن آمده است.  بعضی ها میگویند که تعداد رکعتهای نماز در قرآن نیامده است و به همین جهت خود را محتاج حدیث معرفی میکنند. و به این طریق خود را فریب میدهند و خود را وارد وادی شیطان میکنند. اما خواست خدا بالاتر از خواست شیطان است و آنها نمیدانند که اتفاقا حتی یک حدیث در مورد تعداد رکعتهای نماز موجود نیست.جالب این است که چیز قابل توجهی در مورد نماز در کتابهای حدیثشان نیامده است. تمام انبارهای حدیثشان را زیر و رو کنید طریقه انجام نماز را نمی یابید. 24---  مساجدی که برضد خدا و رسول عمل می کنند [9:107]  والذین اتخذوا مسجدا ضرارا وکفرا وتفریقا بین المؤمنین وارصادا لمن حارب الله ورسوله من قبل ولیحلفن ان اردنا الا الحسنى والله یشهد انهم لکذبون 

[9:107]  کسانی هستند که از مسجد برای کفر سوء استفاده می کنند، مؤمنان را فرقه فرقه می کنند و برای مخالفان خدا و رسولش راحتی فراهم می نمایند. آنها قاطعانه سوگند می خورند: "نیت ما خیر است!" خدا شهادت می دهد که آنها دروغگو هستند.




تاریخ : چهارشنبه 92/5/16 | 2:34 عصر | نویسنده : سیدمحمدرضا حسینی | نظر

 10--- خدا احتیاج ندارد چیزی به کتابش اضافه شود  خدا از طریق قرآن به ما یاد میدهد که کلماتش تمام نمیشود و اگر او میخواست میتوانست کتابی کاملتر و جزئی تر به ما بدهد و ادامه نزول مطالب آسمانی را به بت پرستان محول نمیکرد! (109- 1811--- خدا از موءمنان حقیقی میخواهد که با پیروی از کلام رهبران دینی به جای کلام خدا در تله بت پرستی نیفتند این نشان میدهد که منبع بت پرستی پیروی از کلام رهبران دینی به جای قرآن است.   توبه/31آنها به جاى خدا، رهبران مذهبى و علماى خود را ارباب قرار داده اند. عده اى دیگر مسیح، پسر مریم را بعنوان پروردگار پرستیدند. به همه آنها امر شده بود که فقط یک خدا را پرستش کنند. غیر از او خداى نیست. تجلیل او را، بسیار بالاتر از آنکه شریکى داشته باشد. 12 --- موءمنان حقیقی میدانند که وقتی خدا چیزی میگوید منظوری دارد:  و چیزی که نمیگوید هم به منظوری است . در این صورت هر چیزی که در قرآن ذکر شده برای هدایت کافی است . مگر هدف خدا از فرستادن پیامبران هدایت و تنذیر و تبشیر نیست پس دیگر چرا خود را به مصادر دیگر محدود کنیم . هدف از ارسال رسول یکتا پرستی است یکتا پرستی در همه جهات : مصدر دین - عبادت - نیایش . 13--- خدا از موءمنان حقیقی میخواهد که در هر مورد اطلاعاتی می بینند یا می شنوند تحقیق کنند (36-17)  ولی مسلمانهای فعلی به چیزی باور دارند که قانون احتمالات هم درستی آن را نمیرساند تکرار تاریخ کتاب تورات و انجیل هم فرستاده خدایند و اما تورات فعلی بخشهای مختلف مثل میشناه ) mishnahسیره موسی( و جماره ) gemarah احادیث موسی( و ...را دارا می باشد آیا این همان تکرار تاریخ نیست؟؟! متاسفانه تکرار تاریخ استیهودیها میشناه را بر تورات ترجیح میدهند و مسلمانان هم حدیث را بر قرآن ترجیح میدهند و  سیره و سنت و احادیث را در کنار کتاب خدا قرار داده اندیهودیها میگویند تورات بدون میشناه معنی ندارد مسلمانان هم میگویند قرآن بدون حدیث معنی ندارد.تاکتیک هردو گروه یکی است. زیرا منشا آن کسی نیست جز شیطان14--- سنت و حدیث در کنار قرآن جزو وسوسه های شیطان است .  عربها اگر از سنت و حدیث پیروی میکنند به این دلیل است که قسمت اعظم آن آئین و سنت دیرینه خودشان است ولی پیروی ایرانیان مسلمان و سایر ملل مسلمان از سنت و حدیث جزو وسوسه های شیطان است . شیطان به این طریق این ملتها را از پیشرفت باز میدارد و فقر و بیچارگی و مریضی روانی را برای این ملتها به ارمغان آورده است و آنها را از قرآن و خدا دور میکندکدام آیه قرآن مارا به پیروی از کتابهای حدیث امر میکند ؟ کدام آیه ؟؟ 15---عدم وجود اختلاف میان آیات قرآن - اثبات تالیف الهی. احادیث اکثرا مشکوکند حدیث محکم خیلی کم است کسی که کتب حدیث را نگاه کرده باشد اینها را میفهمد . دوستان جهت آزمایش به منابع اصلی حدیث نگاه کنند . اختلاف توی احادیث خیلی زیاد است . اکثر حدیثها ضدش هم موجود است . چرا اکثر حدیثها ضدش هم موجود است .آیا محمد ضد و نقیض حرف میزده است؟!!!  با توجه به ایه زیر حدیث جزو منبع الهی نیست .
 
افلا یتدبرون القران و لو کان من عند غیرالله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا   ترجمه :
 [4:82]
 چرا قرآن را با دقت مطالعه نمى کنند؟ اگر از جانب غیر خدا بود، در آن ضد و نقیضهای بسیار پیدا می کردند. 16---  معیار مهم آیات الهى
بعضى از مردم ادعا مى کنند که "حدیث و سنت" آیات الهى و قدسی هستند. واضح است، آنان آگاه نیستند که معیار آیات الهى حفاظت کامل آن است. چون حدیث و سنت پیغمبر زیاد تحریف شده اند، هرگز نمى تواند معیار آیات الهى شود. این یک واقعیت تصدیق شده است که اکثر حدیث ها دروغ هایى ساختگى هستند.
انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون (15:9)ما پیام را نازل کردیم و قطعاٍ ، ما آن را حفظ خواهیم کرد. (15:9(جاءهم و انه لکتاب عزیز (41) لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حکیم حمید (41:42 17--- محمد نه توضیح مى دهد، نه تفسیر مى کند و نه قرآن را پیش بینى مى کندفقط قرآن را تحویل مى دهد و پیروى مى کند.

 اما اکثر مسلمانان امروزی ادعا مى کنند که حدیث و سنت براى توضیح دادن قرآن لازم هستند.

هر چند قرآن تعلیم مى دهد که معلم قرآن خداست؛ که اوست کسى که قرآن را در دل مؤمنان قرار مى دهد صرف نظر از زبان مادریشان؛ و محمد قرآن را توضیح نخواهد داد. آیه پایین را مشاهده کنید:

فصلت / 44[41:44]  ولو جعلنه قرءانا اعجمیا لقالوا لولا فصلت ءایته ءاعجمی وعربی قل هو للذین ءامنوا هدى وشفاء والذین لا یؤمنون فی ءاذانهم وقر وهو علیهم عمى اولئک ینادون من مکان بعید

اگر قرآن را به زبانى غیر از عربى قرار مى دادیم مى گفتند، "چرا به آن زبان نازل شد "چه آن به زبان عربى باشد یا غیر عربى، بگو، "براى کسانیکه باور دارند، هدایت و شفا است. و کسانى که باور ندارند، نسبت به آن کر و کور خواهند بود، چنانچه گویى از جاى بسیار دورى آنها را خطاب مى کنند.

قیامت /16 تا 19

لا تحرک به لسانک لتعجل به (16) ان علینا جمعه و قرآنه (17) فاذا قرأناه فاتبع قرآنه (18) ثم ان علینا بیانه (19) اما ترجمه آن :16- با شتاب زبان (محمد) به بیان آن مگشاى. 17 - این ما هستیم که آن را بصورت قرآن جمع آورى خواهیم کرد. 18 - و چون آن را بخوانیم، تو از چنین قرآنى پیروى کن. 19 - سپس این ما هستیم که آن را شرح خواهیم داد.
در همین آیه آخری فرموده : (ان علینا بیانه) یعنی بیان آن برعهده ماست و دیگر بیش از این چه میتوان گفت به کسانی که میگویند حدیث برای تفسیر قرآن لازم است . قرآن خود مفسر خود است18--- آیا محمد از آیه (مشرقین و مغربین) کرویت زمین را میفهمید؟

ادامه بووووس

مسلما نه و محمد هم مثل بقیه دیگران زمین را مسطح فرض میکرد و این البته عیب نیست بلکه این جزو مقتضای زمان است و فهم قرآن هم برای محمد نسبی بود و این همان معجزه شگفت انگیز قرآن است . اطاعت از محمد یعنی اطاعت از قرآن یعنی عمل به آن 19--- یک خدا / یک منشاء

خالق مطلق فرمان مى دهد که قرآن، اختصاصاٍ قرآن، باید تنها منشاء تعلیمات دینى باشد.

علاوه بر آن، به ما فرمان داده مى شودکه پذیرفتن هر منشاء دیگرى براى هدایت دینى مساوى این است که خداى دیگرى در کنار خدا گذاریم  و منشا تمام بت پرستیها و بدبختیها هم همین است.(50-




تاریخ : دوشنبه 92/5/7 | 12:13 عصر | نویسنده : سیدمحمدرضا حسینی | نظر