سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 (به بهانه ی همه پرسی ششم بهمن1341)

 

انقلاب سفید یا انقلاب شاه و مردم نام یک سلسله تغییرات اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی در قالب اصول نوزده‌گانه بود که برخی از اصول آن در دوره ی پادشاهی محمدرضا پهلوی و با یاری نخست وزیران وقت؛ علی امینی، اسدالله علم، حسنعلی منصور و امیرعباس هویدا در ایران محقق شد. اصول یاد شده عبارت بود از:

اصل اول: اصلاحات ارضی و الغای رژیم ارباب و رعیتی

اصل دوم: ملّی کردن جنگل‌ها و مراتع

اصل سوم: فروش سهام کارخانجات دولتی به عنوان پشتوانه اصلاحات ارضی

اصل چهارم: سهیم کردن کارگران در سود کارخانه‌ها

اصل پنجم: اصلاح قانون انتخابات ایران به منظور دادن حق رأی به زنان و حقوق برابر سیاسی با مردان

اصل ششم: ایجاد سپاه دانش

اصل هفتم: ایجاد سپاه بهداشت

اصل هشتم: ایجاد سپاه ترویج و آبادانی

اصل نهم: ایجاد خانه‌های انصاف و شوراهای داوری

اصل دهم: ملّی کردن آب‌های کشور

اصل یازدهم: نوسازی شهرها و روستاها با کمک سپاه ترویج و آبادانی

اصل دوازدهم: انقلاب اداری و انقلاب آموزشی

اصل سیزدهم: فروش سهام به کارگران واحدهای بزرگ صنعتی یا قانون گسترش مالکیت واحدهای تولیدی

اصل چهاردهم: مبارزه با تورم و گران‌فروشی و دفاع از منافع مصرف‌کنندگان

اصل پانزدهم: تحصیلات رایگان و اجباری

اصل شانزدهم: تغذیه رایگان برای کودکان خردسال در مدرسه‌ها و تغذیه رایگان شیرخوارگان تا دو سالگی با مادران

اصل هفدهم: پوشش بیمه های اجتماعیبرای همه ایرانیان

اصل هجدهم: مبارزه با معاملات سوداگرانه زمین‌ها و اموال غیرمنقول

اصل نوزدهم: مبارزه با فساد، رشوه‌گرفتن و رشوه‌دادن

 

انقلاب سفید در مرحله ی نخست شامل اصل اول تا ششم (اصول ششگانه) از اصول نوزده گانه ی انقلاب سفید بود که در ششم بهمن ماه 1341 به همه پرسی گذاشته شد. اصول بعدی به مرور به اصول ششگانه افزوده شد. گفتنی است نقطه ی برجسته ی اصول ششگانه و رفراندوم برگزار شده، همانا اصل اول و هدف آن، اصلاحات ارضی و الغای رژیم ارباب و رعیتی بود.

 پیش از اصلاحات ارضی در ایران 50 درصد از زمین‌های کشاورزی در دست مالکان بزرگ بود، 20 درصد متعلق به اوقاف، 10 درصد از زمین‌ها دولتی و 20 درصد نیز به کشاورزان تعلق داشت. پیش از اصلاحات ارضی به دستور محمدرضا پهلوی 18000 روستا را در فهرستی درآوردند که قرار بود زمین‌های آن بین روستاییان تقسیم شود. محمدرضا پهلوی سالیان دراز از لزوم اصلاحات ارضی در ایران می‌گفت و به دلایلی به انجام آن موفق نمی شد، اما بالاخره در ششم بهمن ماه سال 1341 آن را در قالب اصول ششگانه ی انقلاب سفید به رأی عموم مردم گذاشت.


نتیجه ی رأی گیری به شرح زیر اعلام شد:

·  رای موافق: 5،711،598

·  رای مخالف: 4115

·  تخمین مشارکت: 65%

گفتنی است با توجه به این که زنان در رفراندوم حق رأی نداشتند (به همین دلیل یکی از اصول ششگانه، دادن حق رأی به زنان بود) وزارت کشور اعلام کرده بود رأی زنان به حساب نمی‌آید؛ با این حال رأی موافق زنان (که صرفاً برای بزرگ‌نمایی اعلام شد و در نتیجه ی آرا به حساب نیامد) 271179 نفر اعلام شد.

 

امام خمینی در 10 اسفندماه سال 1341، طی نامه‌ای به شاه ضمن اعتراض به حق رأی زنان در انتخابات ها به عنوان یک عمل خلاف اصول قرآن و اسلام، اشکالات دیگری نیز به رفراندوم برگزار شده به شرح زیر وارد کرد:

     * در قوانین ایران همه‌پرسی پیش‌بینی نشده‌است.

     * معلوم نیست چه مقامی صلاحیت دارد همه‌پرسی نماید و این امری است که باید قانون معین کند.

     * لوایح ششگانه مبهم‌اند و فاصله اعلان آن‌ها تا زمان برگزاری همه‌پرسی اندک است و مردم مهلت اندیشیدن درباره ی آن‌ها را ندارند.

     * اکثریت جامعه ایران قوه تشخیص فهم این اصول را ندارند.

     * رأی دادن باید در محیط آزاد باشد و این در ایران عملی نیست.

_________________________________________________

برخی منابع:

افخمی، غلامرضا، جامعه، دولت و جنبش زنان ایران

محیط، مسعود، آتش بیاران دوزخ، وحشت بزرگ، انتشارات ایرانیان، لندن، 2009میلادی

پزشک‌زاد، ایرج، مروری در واقعه 15 خرداد 1342، چاپ سوم، شرکت کتاب، لس آنجلس، 2008 میلادی

 




تاریخ : شنبه 97/11/6 | 5:59 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

 

مدیریت شطرنجی دو ویژگی مهم دارد:

ویژگی اول این که بسیار حساب شده و بر اساس پیش بینی های دقیق و فنی پیش می رود.

ویژگی دوم این است که مهره ها در تمام بازی ثابتند و فقط جای شان در صفحه ی شطرنج عوض می شود.

 

به نظر می رسد ساختار مدیریت در ایران مانند مدیریت شطرنجی است، با این تفاوت که:

- از ویژگی اول مدیریت شطرنجی هیچ بهره ای ندارد.

- از ویژگی دوم به شدت متأثر است؛ به این معنا که مهره ها ثابتند و فقط جای شان در صفحه ی مدیریت عوض می شود. جالب این که اصرار بر ثابت بودن مهره ها آنقدر زیاد و آشکار است که اگر پست و جایگاهی بر اثر فوت احتمالی یکی از مسئولان خالی شود، پست خالی به یکی از مسئولان دیگر داده می شود؛ حتی اگر دارای پست های متعدد باشد.

وجود این پدیده دلایل متعددی دارد که نیازمند اندیشیدن عمیق است و می توان در گردهمایی های دوستانه به بررسی اصولی آن پرداخت.

(15 دی ماه 1397)




تاریخ : دوشنبه 97/11/1 | 12:4 صبح | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

همچنان که می دانید زمانی دو سیستم اقتصاد در کنار هم و البته رقیب هم بر اقتصاد دنیا حکومت می کردند؛ یکی سیستم اقتصادی سوسیالیستی و دیگری سیستم سرمایه داری. سیستم سوسیالیستی به دلیل نقص ها و ناکارآمدی های آشکاری که داشت، شکست خورد و امروز فقط سیستم سرمایه داری است که یکه تاز میدان شده. البته در این میان برخی از فقای شیعه مدعی سیستم اقتصادی اسلامی هستند و نوشته هایی هم در این زمینه از آن ها به جا مانده، اما عملاً هیچ مبنای تئوریک علمی و طرح عملی قابل اجرا ارائه نکرده اند.

اسلام مانند همه ی ادیان دیگر هیچ سیستم و ساختاری را برای هیچ مسئله و موضوعی پیش بینی و پیشنهاد نکرده و تأسیس هر سیستمی را به مقتضای شرایط زندگی در هر عصر، به خود انسان واگذار کرده است، اما اگر بخواهیم چهارچوبی را برای درانداختن یک اقتصاد سالم از دین بگیریم، بی شک به مبانی زیر می رسیم:

- استفاده ی بهینه از نعمت های الهی

- پرهیز از اسراف و تبذیر

- جلوگیری از انباشت ثروت در یک جا و توزیع عادلانه ی ثروت و امکانات

- نفی فاصله ی طبقاتی

- پیشگیری از فقر

- اخلاق مدار بودن اقتصاد

- حرمت قائل شدن برای ربا

نظام سرمایه داری – صرف نظر از مزایایی که دارد – دچار چالش های جدی در مورد توزیع ثروت و امکانات، فاصله ی طبقاتی و نیز دوری از اخلاق اقتصادی است که می رود آن را به لبه ی پرتگاه افول بکشاند. بی شک این نکات چیزی نیست که از نظر سرمایه داران و نظریه پردازان اقتصادی دنیا دور مانده باشد. سرمایه و سرمایه دار جزء لاینفک اقتصاد است و اگر قرار باشد این دو همچنان در کنار هم باشند، باید خود را با زمانه ای همراه سازند که مفاهیمی مانند عدالت، رفع تبعیض و کم شدن فاصله ی طبقات اجتماعی و اقتصادی جایگاهش را روز به روز بازتر می کند. از سوی دیگر تجربه نشان داده سیستم های موجود در غرب از جمله؛ سیستم اقتصادی سرمایه داری و سیستم سیاسی دموکراسی زمینه های ترمیم پذیری خوبی دارند. وجود این زمینه به علاوه ی تجربه های گذشته و دوری این سیستم ها از فضاهای ایدئولوژیک، آن ها را قادر می سازد برای بقای خود، به بازسازی تدریجی روی بیاورند.

بی شک می توان گفت اگر قرار باشد روزی یک سیستم اقتصادی با مبانی دینی و انسانی در دنیا حاکم شود، از سوی غرب خواهد بود نه مسلمانان؛ همچنان که جوامع امروزشان به لحاظ حاکمیت مبانی انسانی و اخلاقی و قانونی، چیزی است که نسبت به کشورهای اسلامی به سفارش های دینی نزدیک تر است.

 

(28 آبانماه 97)




تاریخ : جمعه 97/9/23 | 12:26 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

«الهی به پای هم پیر بشوید!»


 فراز بالا دعایی است که مردم هنگام عروسی، برای عروس و داماد آرزو می کنند. بی شک دعای خوبی است، اما به نظر می رسد کافی نباشد؛ زیرا بسیارند زن و شوهرهایی که به پای هم پیر می شوند، اما خوشبخت نیستند. آن ها نه تنها هیچ بهره ی درخوری از با هم بودن نمی برند، بلکه سوهان روح هم اند؛ در حقیقت به بلوغی نرسیده اند که بتوانند یک شخص متفاوت با خودشان را در کنار خود تحمل کنند؛ از این رو یا با هم به جنگ و درگیری برمی خیزند و یا آرام، اما با طلاق عاطفی در کنار هم پیر می شوند.

 

از قدیم الایام جریان زندگی در جامعه ی ما به این شکل رقم خورده که پدر در بیرون از خانه کار می کند، مادر می شورد و می پزد، بچه ها مستمع آزادند و فقط به کلاس های مختلف می روند، شب هم همه دور هم جمع می شوند و می خورند و  سپس می خوابند؛ این می شود معنای زندگی. گویی چیزی به نام خوشبختی در قاموس زندگی ما تعریف نشده؛ اگر هم شده، درست معنا و تعریف نشده است.

 

خوشبختی زندگی به درکنار هم بودن، تعامل سازنده با هم، پذیرفتن یکدیگر، تلاش برای رشد فردی و جمعی و رساندن خانواده به تعالی مادی و معنوی است. البته این ها چیزهایی نیست که به سادگی به دست آید؛ بلکه نیاز به آموزش و تربیت دارد و این آموزش باید در خانواده و مدرسه و جامعه داده شود.

 

بنابراین بهتر است از این پس برای عروس و دامادها دعا کنیم: «الهی به پای هم پیر و خوشبخت بشوید!» این دعا «خوشبختی» را در کنار «باهم بودن» و «طول عمر» را در کنار «شادکامی» می خواهد و ما را وامی دارد برای تحقق آرزوهامان آموزش ببینیم و آموزش بدهیم.

 

در حقیقت باید خودمان والدین خوشبختی باشیم تا فرزندان خوشبخت داشته باشیم.

 




تاریخ : دوشنبه 97/9/5 | 6:8 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر


«فقه» در متون دینی مسلمانان به دو معنا به کار رفته است:

الف) معنای کلی: یعنی شناخت کلیت دین و تفقه در امور دینی اعم از اعتقادات، اخلاق و احکام، با مراجعه به علومی مانند فقه (در معنای جزئی)، فلسفه، کلام، تفسیر و عرفان؛ که به آن فقه اکبر می گویند.

ب) معنای جزئی: شناخت احکام شرعی فرعی و توانایی در استنباط این احکام از متون و منابع فقهی (افتاء)؛ که به فقه اصغر مشهور است.


آن چه در حوزه های علمیه به طور عموم و شایع به آن پرداخته می شود، فقه اصغر است. البته ممکن است در کنار آن، عده ای از طلاب، خود به خواندن تفسیر، فلسفه یا عرفان بپردازند و یا در برخی مدارس، مباحث کلامی و فلسفی – آن هم در حد آشنایی جزئی طلاب با این علوم - تدریس شود، اما سیستم آموزشی حوزه به هیچ عنوان برنامه ای برای آموزش این علوم ندارد. گفتنی است حوزه های علمیه و فقهای بزرگوار هیچگاه روی خوش به فلسفه و عرفان نشان نداده و هنوز هم نمی دهند.


این که حوزه های علمیه و فقهای فقه اصغر چقدر در روزآمد کردن فقه اصغر، ارتقای سطح آن نسبت به سده های پیشین و گشودن گره های فقهی از زندگی مؤمنان موفق بوده اند، بحثی به درازای مثنوی هفتاد من می طلبد، اما مشکل دیگر حوزه های علمیه این است که:

یک) از طلاب دروس مقدماتی تا مجتهدان عظام، همه خود را متولی تمامی دین می دانند و هرجا بحثی در باره ی مباحث کلامی، قرآنی، تفسیری، فلسفی، عرفانی، حقوقی، سیاسی، تاریخ اسلام و... پیش می آید، فقط خود را صاحب نظر پنداشته و دیگران را با چوب تحقیر و تهدید و تکفیر می رانند.

دو) آن چه از کتاب های فقهی وروایی فرا گرفته اند را وحی منزل می دانند و با هر انتقاد، نواندیشی و تحول گرایی به شدت می ستیزند و این ستیز را - با تبدیل کردن به یک نبرد ایدئولوژیکی - به میان توده های متدین می کشانند تا بهتر بتوانند افکار عمومی را علیه مخالفان و منتقدان خود بشورانند.

(25/4/97)

 




تاریخ : یکشنبه 97/8/20 | 7:12 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

 

اگر ما دموکراسی را حکومت مردم بر کشور بدانیم، ساختار سیاسی کشور باید به شکلی بنا شود که مدیران و سیاستگزاران و سیاستمداران از سوی مردم و براساس خواست آن ها انتخاب شوند تا خواسته های انتخاب کنندگان به وسیله ی منتخبان شان جامه ی عمل و تحقق بپوشد.

در ساختارهای سالم، هر خلل و فسادی از سوی منتخبان مردم شناسایی و محو می شود، اما اگر فساد در فرهنگ و قوانین یک سیستم وارد شود، درآن صورت فساد سیستمی شکل می گیرد. مثلاً اگر فردی در یک سیستم سالم، حقوق چندبرابری نسبت به دیگران بستاند، در فرایند سیستمی، شناسایی و مجازات می شود، اما اگر در فرهنگ یک ساختار، فاصله و تفاوت سرسام آور حقوق و دستمزد پذیرفته و در قوانینش به رسمیت شناخته شود یا تصمیم های فراقانونی برای اشخاص، حق محسوب گردد و یا نظارت های سلیقه ای و استصوابی جایگاه قانونی پیدا کند، در این صورت دست مردم از حکومت کوتاه می شود، دیکتاتوری یا اندک سالاری(الیگارشی) شکل می گیرد و دموکراسی رنگ می بازد.

(5/5/97)

 




تاریخ : سه شنبه 97/7/10 | 10:38 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

ویژگی های اصلی انسان ها عبارت است از:

    - داشتن گرایش های غریزی؛ مانند گرسنگی، تشنگی، تمایل به امور جنسی، غم و شادی و...

    - داشتن گرایش های فطری؛ مانند آزادی طلبی، دوست داشتن خود، احترام خواهی و احترام گذاری، حقیقت جویی، قدرت‌طلبی، خیرخواهی، گرایش به علم و دانایی و...

    - مختار بودن؛ به این معنا که نمی توان انسان را به انتخاب هیچ اندیشه ای اجبار کرد.

    - داشتن قوه تعقل؛ که انسان را به تشخیص راه درست و نادرست توانمند می سازد.

    - تحوّل پذیری شخصیت: ممکن است یک انسان در طول عمر خود با تحولاتی در بعضی از ویژگی های شخصیتی اش رو به رو شود.

    - داشتن قوه تفکر برای اندیشیدن، یافتن و تحلیل کردن.

هرکدام از مکاتب و اندیشه های فکری براساس نوع نگاه شان به این ویژگی ها، نوعی از مدیریت را برای جوامع انسانی – اعم از جامعه و خانواده – پیشنهاد کرده اند. مکاتب الهی نیز از آن جمله اند.

 

خداوند، خود انسان را آفریده و با تمام زوایا و ریزه کاری های خلقت او آشنا است. از سوی دیگر:

    * او را با تمام ویژگی های خَلقی و خُلقی اش به دنیا فرستاده تا مدتی در آن زندگی کند.

    ** انسان را مدنیٌ بالطبع آفریده و مقوله ی «مدیریت»، از لوازم زندگی مدنی و جمعی او است.

   *** هیچ سیستم خاص مدیریتی را برای انسان پیشنهاد نکرده و آن را به عقل و تدبیر خودش واگذاشته است.

   **** انسان را موجودی توانا، خلاق، هوشمند، کریم النفس و قابل احترام آفریده است.

 

بنابراین همه ی ساختارهای سیاسی و حکومتی رایج در دنیا باید تمام ویژگی های انسان را برای مدیریت او مد  نظر قرار دهند.

 نگاه حاکمان به انسان در زمان گذشته به عنوان رعیت یا محجور - که نیاز به چوپان یا ولی داشت – به اندازه ی امروز زشت و ناپسند نبود؛ اما در حال حاضر انسان، هم به ویژگی های خود واقف شده و هم با وظایف و تکالیف خود در برابر همنوعان و حاکمانش آشنا است. بنابراین دیگر نمی توان لقب «عوام کالانعام» به آن ها داد و چوب شبانی بر سرشان برافراخت. در مورد مدیریت این انسان دو نکته، بسیار قابل تأمل است:

 

یک- هر ساختار حکومتی و مدیریتی که بتواند انسان را با تمام ویژگی هایش بپذیرد و باتوجه به این ویژگی ها برای انسان برنامه ریزی کند موفق تر و ماندگارتر است.

 

دو- چون خداوند انسان را آفریده و دین خود را بر اساس ویژگی های یادشده ی انسانی برای مردم فرستاده؛ لذا هر دستور و ساختار مدعی دینی بودن را می توان با توجه به میزان احترامش به این ویژگی ها سنجید. اگر انسان را با تمام ویژگی هایش پذیرفت و در فرایند هدایت، به آن آن ویژگی ها احترام گذاشت، خدایی است؛ در غیر این صورت باید به آن شک کرد.




تاریخ : دوشنبه 97/7/2 | 9:8 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

40 سال است مسؤولان ما در تبلیغات و سخنرانی هاشان:

- مردم را از فرهنگ و اقتصاد و سیاست غرب و شرق می ترسانند و برچسب مبتذل و غیرخدایی بودن بر آن می چسبانند

- مسؤولان نظام را دلسوز، دیندار، مردم مدار، کارآمد و قابل اعتماد معرفی می کنند.

- مردم را از گرایش به رسانه های خارجی برحذر می دارند و آن ها را به رسانه های داخلی توجه می دهند.

 

اما به نظر می رسد در این مدت، مردم برعکس عمل کرده اند. آن ها:

* مسؤولان شان را ناتوان و ناکارآمد می دانند.

** به فرهنگ و تکنولوژی و زبان خارجی علاقه مندتر شده اند.

*** مسافرت و مهاجرت به خارج، بازار گرم تری پیدا کرده است.

**** کالاهای خارجی را – علیرغم توصیه و تبلیغات وسیع حاکمیت - بر کالاهای داخلی ترجیح می دهند.

***** به رسانه های خارجی اقبال بیشتری دارند و از رسانه های داخلی به شدت گریزان و به آن ها بی رغبت و بی اعتمادند.

این که چه عواملی باعث بروز این پدیده شده، درجای خود قابل تأمل است، اما به نظر می رسد اگر کسی 40 سال، تمام توان و سرمایه ی خود را برای رساندن یک ملت به این نقطه صرف می کرد، به این اندازه موفق نمی شد.

(25/2/97)




تاریخ : شنبه 97/5/27 | 11:32 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر


وقتی انقلابی در یک کشور رخ می دهد، مردم و رهبرانش با حالت هیجان انقلابی گری به تغییر دست می یازند و بر اهداف خود سخت پای می فشارند. آن ها خود را چون کوه، استوار و چون سنگ و صخره، محکم و نفوذ ناپذیرمی دانند. دوران انقلاب هنگام تغییر است و پس از آن نوبت به دوران تثبیت می رسد. در این دوره باید هیجان جای خود را به تعقل و آرامش بدهد و بدون این که اهداف انقلاب تحت الشعاع قرار گیرد، فریاد یکسویه ی انقلاب به زبان دوسویه ی گفت وگو(دیالوگ) تبدیل شود.


انقلابیون در برخورد با اصل فوق به دو گروه تقسیم می شوند. عده ای آن را می پذیرند و عقیده دارند:


چون سر و کار تو با دنیا فتاد

پس زبان دیپلماسی باید گشاد


و عده ای دیگر مدام در بوق انقلابی گری می دمند، برای پیشبرد اهداف و استراتژی انقلاب، زبان انقلابیگری را بر می گزینند و به کارگیری هر زبان دیگری را مغایر با اهداف انقلاب و بلکه خیانت قلمداد می کنند. به عقیده ی نگارنده دیپلماسی این دو گروه را می توان به دو نوع «دیپلماسی آب» و «دیپلماسی سنگ» تقسیم کرد. عنوان این دو دیپلماسی برگرفته از ویژگی هایی است که در «آب» و «سنگ» نهفته است. مثلاً دنیای آب چنین است که:


الف) اگر دو قطره به هم برسند، به یکدیگر می پیوندند و قطره ی بزرگ تری تشکیل می دهند.

ب) آب در مسیر خود ابتدا مانع را در هم می شکند. اگر نتوانست، سعی می کند مانع را با خود همراه کند و ببرد. اگر به این کار هم موفق نشد، تلاش می کند روزنی را – هر چند کوچک و ناچیز- برای نفوذ بیابد.


* بنابراین دیپلماسی آب بر این مبانی استوار است:

1- به کار بردن سختی یا نرمی به جای خود

2- گم نکردن هدف و مسیر

3- اصرار بر پیدا کردن روزنی برای گذشتن از موانع

4- عقب نشینی تاکتیکی

5- فرصت سازی

6- آینده نگری

7- حساسیت زدایی

8- گذشتن از اهداف کوچک برای رسیدن به اهداف بزرگ تر.

9- همراه کردن همه ی نیروها با هم در یک جهت.

10- جدیت و پشتکار

11- شجاعت و جسارت


* و اما خاصیت سنگ:

الف) هیچگاه چند سنگ با هم یکی نمی شوند.

ب) سنگ ها – حتی وقتی که در یک مسیر حرکت می کنند – توان اجتناب از برخورد با هم را ندارند و چون به هم می خورند باعث متلاشی شدن یکدیگر می شوند.

پ) از موانع کوچک عبور می کند، چون به مانع متوسط می رسد آن را در هم می شکند و زمانی که با مانع بزرگ روبه رو شود برای همیشه متوقف می گردد.


بنابراین دیپلماسی سنگ را می توان بر اصول زیر استوار دانست:

1- استفاده از زور و خشونت

2- نداشتن انعطاف

3- ناتوان بودن در اتحاد و پیوند با دیگران

4- استفاده از قدرت و امکانات به صورت نامعقول

5- برخورد با دیگران؛ حتی اگر خودی و هم مسیر باشد.

6- انفعال و وادادگی در مقابل قدرت های بزرگ.


(البته متخصصان علوم سیاسی این روش را دیپلماسی نمی دانند)


آنچه در بالا آمد نمی خواهد «سنگ» یا «آب» بودن را فقط به دنیای دیپلماسی و سیاست محدود کند. این موضوع می تواند در روابط اجتماعی و فردی و خانوادگی نیز مصداق داشته باشد. مثلاً:

- سخت و قالبی بودن، کار فهمیدن و درک کردن دیگران را مشکل و بزرگ و بزرگوار شدن را ناممکن می کند.

- نرمی، آرامش و مدارا نشانه ی بزرگواری، بخشندگی و اجتماعی بودن است.

- معنای واقعی استواری و سرسختی را باید در دل نرمی و گذشت جستجو کرد.

- انعطاف و نرمی با مصمم بودن و قاطعیت مغایرت ندارد. یک انسان یا یک سیستم می تواند همه ی آن ها را یک جا و با هم داشته باشد. این امر بستگی به میزان هوش فردی یا هوش سیستمی دارد.

- شاید سر بر دیوار گذاشتن و فشار دادن برای نا آشنایان به «سر» و «دیوار» نشانه ی شجاعت و جسارت باشد؛ اما برای آشنایان به دیپلماسی، کاری ابلهانه است.

 




تاریخ : پنج شنبه 97/5/18 | 12:27 صبح | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر


این جمله را بارها شنیده ایم که «از تهدیدها می شود فرصت ساخت».

چهل سال است این جمله در کشور ما - که فقط در تهدیدها زندگی کرده – بر سر زبان مسؤولان است و تا کنون هم هیچ اتفاق دندان گیری در این زمینه رخ نداده.

پرسش مهم این است که: «آیا همه می توانند از تهدیدها فرصت بسازند»؟

مسلماً خیر. چون  افراد، زمانی می توانند چنین کنند که:

- تهدیدها به ندرت پیش آمد کند.

- تبدیل کنندگان تهدید به فرصت، خودشان تهدیدها را ایجاد نکرده باشند.

- مدیریت کارآمد و متخصص برای این تبدیل وجود داشته باشد.


می توان ادعا کرد در ایران کنونی، هیچگاه تهدیدها به شکل معناداری به فرصت تبدیل نخواهد شد؛ زیرا:

- مدیریت بحران ها و تهدیدها، خود دچار بحران مزمن است.

- تهدیدهای مکرر و طولانی، مجالی برای تبدیل آن ها به فرصت باقی نمی گذارد.

- کسی وجود ندارد که تهدیدها را به فرصت تبدیل کند؛ چون همه ی کسانی که انتظار می رود چنین کنند، خودشان عامل فرصت سوزی های ناگوار و وحشتناک و تبدیل فرصت به تهدید بوده اند.

وقتی طی چهل سال هیچ تهدیدی امکان تبدیل شدن به فرصت پیدا نکند، باید منتظر بارش تهدیدها و سوختن فرصت ها باشیم.


بی شک باید به حال مردمی گریست که تنها هنر مسؤولانش تولید کارخانه ی تهدید سازی و برپایی کوره ی های فرصت سوزی است.

(1/5/97)

 




تاریخ : دوشنبه 97/5/8 | 11:50 صبح | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر