سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هیئت حسینی با هیئت و هیبت حسینی


دهه ی اول ماه محرم؛

وقتی نماز جماعت مغرب و عشاء در مسجدها برگزار می شود - همانند ماه های دیگر سال - عده ای پیر و میانسال در مسجد حضور دارند. هنگام سخنرانی آقای منبری، بعضی از نمازگزارها می روند و مسجد خلوت تر می شود. سخنرانی آقای منبری به ذکر مصیبت که می رسد و چراغ ها که خاموش می شود، عده ای از جوان ها و نوجوانان هایی که از غروب آفتاب در کوچه و حیاط مسجد پرسه می زدند، داخل مسجد می شوند. ذکر مصیبت آقا که تمام می شود و میکروفون به دست مداح محترم می افتد، بقیه ی جوانان و نوجوانان حاضر در کوچه به جمع بقیه در مسجد می پیوندند و هرچه به شام نذری نزدیک تر می شود، تعداد عزاداران حسینی هم بیشتر می شود.


خداوند به همه ی هیئت ها و کسانی که به هرشکل در مراسم سوگواری سالار شهیدان حسین بن علی(ع) شرکت می کنند و تنور محرم و عاشورا را گرم نگه می دارند، توان و پاداش نیکو عنایت کند، اما بی شک هر هیئتی، هیئت حسینی و هر سینه زنی سوگوار واقعی نیست.


هیئت خوب آن نیست که فقط:

- جمعیتش پرشمار باشد؛

- سخنرانش مشهور باشد؛

- مداحش معروف و گران باشد؛

- سفره ی نذری اش دراز باشد؛

- عَلَماتش سنگین و طبل هایش بزرگ باشد؛

- صدای بلندگوهایش گوش فلک را کر کند.


هیئت خوب،حسینی و خداپسند آن است که:

1- منعکس کننده ی هیئت و هیبت و شوکت حسینی و اهدافش باشد.

2- دکان اصحاب ثروت و قدرت و کاسبان خرده پای محرم و عاشورا نباشد.

3- عزاداری اش باعث آزار دیگران نباشد و حق مردم پاس داشته شود.

4- هیئتی هایش مسجدی هم باشند.

5- در پایان ایام عزاداری، تعداد شرکت کنندگان در نماز جماعت مسجد محل استقرار هیئت افزایش یابد.

6- آنچه در هیئت گفته و خوانده می شود بر اساس میانی دین و تاریخ مستند باشد.

7- با وجود هیئت و هیبت حسینی در جامعه، ستم و بداخلاقی و کژی در هر سطح و به هر شکلش احساس امنیت نکند.

8- هدف در هیئت، افزایش آگاهی باشد، نه شور خالی از شعور.

9- تأثیرات اخلاقی تشکیل هیئت در بیش از ده روز سوگواری مداوم و سپس مراسم عزاداری پراکنده تا اربعین حسینی، باید برعزادارانش ملموس باشد.


 «حسینِ» نذری خوردن و کارناوال راه انداختن و انواع موسیقی مبتذل را در قالب مداحی گوش دادن، «حسین» علی(ع) و فاطمه(س) نیست. 

مواظب باشیم راه را گم نکنیم.

(10 مردادماه 98)




تاریخ : شنبه 98/6/16 | 11:55 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

 

 

پوسته و هسته

پسته و فندق و بادام را پوسته ای است که نگاهبان هسته است و رسیدن به هسته فقط در گذر از آن میسر می شود. حال اگر عده ای در طول عمر خویش پسته را پاس بدارند، در جایگاهی رفیع بگذارند و صرفاً به لیسیدن پوسته اش بسنده کنند، نه تنها از خاصیت هسته، طرفی نبسته اند، که بسا به حماقت نیز متهم خواهند شد. از سوی دیگر آن ها که چنین منظره ای را به نظاره نشسته اند، ناخود آگاه یا به پسته شک می کنند و یا به پسته ناشناسانی که پسته، باری بر دوش شان است و بندی بر چشم و گوش شان.

مَثَل این پسته، مَثَل گروهی از ما مؤمنان است که از کتاب خدا، جز خطوط و سطورش نمی خوانیم و از ایمان، جز مراسم و مناسکش نمی دانیم. این که مؤمنی به خدا و رسولش ایمان می آورد و کتابش را با هزار طمطراق به ختم می نشیند، اما در اعتقادش تزلزل است و در اخلاق و رفتارش تشویش؛ او به تحقیق راه به جایی نبرده و از آب گوارای آموزه های دینی، قطره ای نخورده است؛ اعتقادش بندی بر دست و پای اوست و مناسک و شعائرش باری گران بر دوش، که از ترس دوزخ، می برد و دم بر نمی آورد. معتقد است قرآنی دارد که از "رَطب" و "یابِس" در آن آمده، اما خود بر سر گنجی از منابع می نشیند، در لیالی قدر قرآن را بر سر می گیرد، اشک می ریزد و خاک ناتوانی می بیزد و بر سر می ریزد. اگر از او بپرسی پیامبرت را – که رحمت فروفرستاده شده بر جهانیان است- چقدر می شناسی؛ به گنبد و بارگاه آن بزرگ می نازد و دل به زیبایی و شکوهش می بازد. پاسداشت او از علی(ع)- که دوست و دشمن او را به علم و عدل و عبادت می ستایند- این است که برایش حَق،حَق می کند و هو،هو می کشد و یا به خاطر حق پایمال شده اش، حق و حرمت برادر مسلمانش را می شکند و پایمال می کند. گفتنی تر از همه رفتار ما شیعیان با حسین(ع) است. حسین(ع) آن چه داشت در راه خدایش فدا کرد تا عدل و انصاف و آزادی فراشود و ظلم و دروغ و ریا فرو ریزد. اخلاف مطهرش سفارش نموده اند بر مصائب حسین(ع) بگریید تا اشک تان درخت تناور مکتب او را تنومندتر کند، اما آن چه امروز از عاشورا باقی مانده، کارناوالی تفریحی با انواع غذاهای نذری است؛ بازاری که هرکس کالای خود را می فروشد و سود خود را می برد و در این بساط بسیط، آن چه به بوته ی فراموشی سپرده شده، راه و هدف حسین(ع) است و بس. مراسم سوگواری حسین(ع) به مخدری تبدیل شده که نه تنها تا کنون هیچ حاکم جوری به مخالفت با آن برنخاسته، که هیزم هم بر اجاق آن افزوده و آتش آن را بیشتر افروخته است. امروز ماجرای حماسه و رزم کربلاییان به محفل بزمی می ماند که مداحان و مطربانش با انواع آلات موسیقی و ترانه ها و تصانیف شان زمزمه ی لالایی بر گوش خلایق می خوانند. ما کار را در پوسته پرستی و مرده پرستی گذرانده ایم و به مقبره پرستی گراییده ایم. آستان امام رضا(ع) عبارت است از انواع ایوان ها، رواق ها، صحن ها، گنبدها و مناره هایی که چشم زوار را چنان به خود مشغول می کند که تا در جوار است، می بیند و گُل بَه بَه و چَه چَه از آن می چیند و چون باز می گردد، طومار تعریف از شگوه سنگ و آجر و سیمان و کاشی و سرامیک آن آستان مقدس در پیش دیگران می گشاید و ذهن زیباگرای شیعه ی حساس را چون کبوتر حرم، در هوای مرقد مطهر آن مظلوم و غریب به پرواز وادار می دارد. و چه باید گفت در وصف مردم عاشقی که ضریح بی امام را در شهرها می گردانند و با دیدنش اشک از دیدگان و وجوه نقد از کیسه ها می افشانند. حکم حاکمیت هم در این میانه، بسیج رسانه در تبلیغ این پرستش بی خیزش است. گویی پسندیده تر آن که در یک کشور اسلامی، سرگرمی مردمش نیز رنگ و بوی اسلامی و مذهبی داشته باشد.

 آن چه در بالا آمد، تابلویی از وضعیت موجود است. درکنار این تابلو، تابلو دیگری از نمودهای فردی و اجتماعی نمادهایی است که ساخته ایم و عمری را بدان ها پرداخته ایم. تابلو دوم بازخورد و نتیجه ی چیزی است که در تابلو اول ترسیم کرده ایم. اگر بپذیریم سخن خدا را که «در سنّتش تبدیل و تحویلی راه ندارد»؛ پس باید در انتظار درو کردن کِشته ای باشیم که کاشته ایم. شاید نتوان گفت آن چه از تابلو اول و در نتیجه ی چنین ایمان و دیانتی برآمده، دروغ، ریا، ستم پذیری، قانون گریزی، خرافه گرایی، تفرقه، بیچارگی اقتصادی و اجتماعی و صدها مشکل دیگر بوده است؛ اما هرچیز دیگری که بوده، این ها در کنارش پررنگ ترین بوده اند. فاجعه آمیزتر آن که آن چه تاکنون از گفتار و رفتار ما برآمده، به حساب دین رفته است. آن که در کنار گود مسلمانی گری و شیعه بازی های ما نشسته و نا آشنا با ماهیت دین است، با خود چنین می اندیشد که «اگر دین آمده تا نقد دنیا را به نسیه ی عقبی تباه نماید، پس آن به که در زندگی ما رخ ننماید». یا «اگر حسینی دارم که قرار است هرچه دارم در پای روضه و نذر و زیارتش ببازم، اما با هر ریاکار و عوامفریب و ظالمی بسازم و خود نیز به چنین رفتارهای نکوهیده دست بیازم، پس نداشتنش مرا سودمند تر است». شیخی می فرمود «طبق آمارها، سالیانه میلیاردها تومان صرف هزینه های برگزاری مراسم ماه محرم و صفر می شود. پس بیاییم و به ارزیابی بنشینیم که در مقابل این هزینه های هنگفت چه به دست آورده ایم و می آوریم». هدف از نگارش این سطور نیز همین است که لختی اندیشه کنیم و برای این پرسش، پاسخی درخور بیابیم که در مقابل این همه هزینه و وقت و اشک و آه چه یافته ایم و چه کلاهی برای سر آگاهی و عزت خویش بافته ایم؟ اگر ما در مقابل این پرسش، انگشت دقت به چرتکه ی ارزیابی نرانیم و آن چه گفته ایم و گرده ایم را باز نخوانیم، بر اساس حدیث شریفی از پیامبر رحمت(ص) که فرموده: «حاسبوا قبل ان تُحاسبوا»، دیگران تراز سود و زیان ما را - در این بیع و شراع - به رخ خواهند کشید و در میان اعتقادات سنتی ما خواهند دوید. در نتیجه آن چه از این فرایند به دست می آید، همان است که در تابلو دوم نقش می بندد و راه قضاوت منصفانه را بر هر نا آشنا می بندد.

بنابر آن چه در بالا آمد، اگر کسی از شما متدیّنِ فرهیخته یِ به دامن دین آویخته بپرسد:

1-     چرا آن که به زعم خود دین و دیانتش بهترین است، اما رفتارش به دین بی شباهت ترین است؟

2-    چرا آن که علی(ع) دارد، اما عدالت را به هیچ روی پاس نمی دارد؟

3-    چرا آن که حاضر است خون خویش با قمه و زنجیر در پای حسین(ع) بریزد، اما برنمی تابد که حسین وار با ظلم و بی عدالتی بستیزد؟ و چرا قرن ها است حاکمان جبار و مستبدان قدّار در سایه ی بیرق برافراشته ی حسین(ع) با آرامش آرمیده اند و حتی خود نیز بر شیپور عزای او دمیده اند؟

4-    چرا پیروان «رحمة للعالمین» حتی بر همکیشان خویش رحمت نمی آورند، در سراشیبی سقوط درگیری های قومی و مذهبی چهار نعل و چهار اسبه می تازند و خون و حرمت برادر مسلمان خود را می ریزند و تباه می کنند؟

5-    چرا کسی که به «قاعده ی لطف» - که آن را جزو افتخارات فقهی اش می داند- دل بسته، اما در تفقّه و افتقاه در دین هیچ طرفی نبسته است؟

6-    چرا در میان تمام نقاط دنیا، خاورمیانه ی مسلمان است که نه تنها روی آرامش و خوشبختی ندیده، بلکه قرن ها است میدان تاخت و تاز استعمارگران خارجی و درگیری های فرقه ای بوده و ظاهراً هم خواهد بود.

7-    خاصیت این همه اشخاص فراخاکی، نمادهای مقدس و افلاکی و مراسم و شعائر و مناسک متعدد- که برگزار می کنیم و برخوردار نمی شویم- چیست؟

اگر کسی از اصحاب اندیشه، به دور از تعصبات دینی و مذهبی چنین پرسش هایی از شما بپرسد، در جواب چه خواهید گفت؛ تا دامن قرآن مبین و رسول امین از لوث آن چه بر عالَم اسلام می گذرد، مصون بماند؟ جواب باید چه باشد تا بشریت رغبت کند- به دور از هر گرایشی- نور نهج البلاغه را به روی خویش بگشاید و با خون حسین(ع)، ننگ جباریت را از چهره ی روزگار بزداید؟ جواب چگونه باشد که نسل جوان – چون در اعتقاداتش از گرایش های مقلدانه ی دوران کودکی گذشته و به مرحله ی عقلانیت رسیده است- دین و اعتقاداتش را نگذارد و نگریزد؟

(21/8/1392)

 




تاریخ : شنبه 98/6/16 | 11:1 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

‍ تربیت عاطفی 


برخی از ما با دیدن نشانه های رفتاری و گفتاری آدم های دور و بر خود؛ از جمله: زورگویی، دیکتاتوری، مال اندوزی، دروغگویی، فحاشی، فحشاء، نابرابری، بی عدالتی، تجاوز به حق دیگران، قانون شکنی و... به این نتیجه رسیده ایم که انسان اساساً به بدی گرایش دارد و راه کج را آسان تر و مشتاق تر از راه راست می رود.


اگر نگاه ریشه ای تر به رفتارهای مثبت و منفی آدم ها داشته باشیم در خواهیم یافت که منشأ رفتارهاشان همان گرایش های عاطفی است که خداوند در وجود آن ها نهاده، اما به خاطر نبود تربیت صحیح به بیراهه می روند. 


انسان از نظر عاطفی قدرت طلب، خود خواه، تنوع طلب، مغروز، خواهان احترامِ دیگران، آماده برای وابستگی روحی به دیگران و... است و حالاتی مانند ترس، خشم، مهر، اندوه، شادی و... در او وجود دارد. هیچکدام از این گرایش ها بد و غیر ضروری نیست و حذف هرکدام از آن ها، زندگی انسان را:

* از حرکت باز می دارد؛

** از لطافت دور می کند؛

*** به سوی رفتارهای غیر اخلاقی و ناهنجار می کشاند؛

**** به ورطه ی افراط یا تفریط می اندازد؛

***** در جامعه و خانواده منزوی اش می کند؛


عشق، دوستی، مدیریت، اقتصاد، تکاپو، آسایش، آرامش، خلاقیت، اختراعات و... همه حاصل وجود همین کشش ها و گرایش ها در ذات انسان است، اما مشکل از جایی آغاز و تصورِ «گرایش انسان به بدی» زمانی در ذهن ها ایجاد می شود که گرایش های عاطفی انسان به شکل مناسب تربیت نشود. مثلاً اگرانسان:

@ گرایش به وابستگی روحی به دیگران نداشته باشد، نمی تواند برای خود دوست بیابد یا عاشق شود.

@ قدرت طلب نباشد، به مدیریت بر دیگران تمایل ندارد.

@ خودخواه نباشد، به دنبال حفظ خود و اموال خود نیست.

@ احترام خواه نباشد، تشخّصی برای خود قائل نیست و عزت نفسش پایمال می شود.

@ ترس در او نباشد، به رفتارهای نامعقول دست می زند.

@ تنوع طلبی، او را به سوی مطالعه، اندیشیدن و نوآوری سوق می دهد.

@ نیروی خشم باعث می شود خنثی نباشد و در مقابل تهدیدها و ناراستی ها عکس العمل مناسب نشان دهد.

@ و...


انسان زمانی می تواند به کمک نیروهای عاطفی خود چرخ زندگی فردی و اجتماعی اش را به حرکت درآورد که به تربیت این نیروها توفیق یابد. با تربیت گرایش های عاطفی است که انسان:

الف) راه را به بیراهه نمی پیماید.

ب) «شخص» او محور همه ی تمایلات نمی شود.

پ) در حق دیگران و نظم اجتماعی خلل ایجاد نمی کند.

ت) رفتارها و گفتارهای بیجا از او سر نمی زند.

ث) بر نیروهای درونی خود تسلط دارد.

بنابر این «فرمان» تربیت و اخلاق است که «اتومبیل» گرایش های عاطفی انسان را در جاده ی سرسبز زندگی به پیش می راند و از پرتگاه ها و دره های کشنده می رهاند.

انسانِ عاطفی کسی است که:

1- توانسته نیروهای عاطفی درون خود را تربیت کند.

2- از نیروهای عاطفی به شکل شایسته در زندگی روزمره و روابط اجتماعی خود بهره بگیرد.


# ...و سه نکته ی مهم: 

 نکته ی اول) برخی از ما «عاطفی بودن» را با «احساساتی بودن» اشتباه می گیریم و می اندیشیم هرچه انسان ها احساساتی تر و هیجانی تر باشند، عاطفی ترند؛ حال آن که این دو گاهی در مقابل هم قرار می گیرند. انسان های عاطفی – برعکس انسان های احساساتی - یاد گرفته اند به جای هیجانی شدن های بی مورد، احساسات خود را کنترل و از نیروهای عاطفی خود به جا و به موقع استفاده کنند. مثلاً انسان های احساساتی رود خشم می گیرند و رفتارهای خشمگینانه شان بیجا و بی موقع بروز می کند، اما انسان های عاطفی نیروی خشم خود را تربیت کرده و بر او لگام زده اند. 


 نکته ی دوم) هرچند قوت یا ضعف عواطف در انسان به درستی یا نادرستی فرایند تربیت عاطفی بستگی فراوان دارد، اما زمینه های ارثی را نباید در این مورد نادیده گرفت. بنابراین دقت در زمان ازدواج و برگزیدن همسر از خانواده های عاطفی، هم در ایجاد و تقویت فضای عاطفی زندگی و هم در تولد فرزندان عاطفی بسیار مؤثر خواهد بود.


 نکته ی سوم) اگر احساساتی بودن، و بیخیال بودن را به صورت یک طیف در نظر بگیریم و عاطفی بودن را در وسط این طیف قرار دهیم، انسان ها در برخورداری از ویژگی های این سه گروه در طیف یاد شده قرار می گیرند و سیاه یا سفید مطلق نیستند.


** اگر می خواهیم عاطفی زندگی کنیم و خانواده ای عاطفی داشته باشیم، باید به «تربیت عاطفی» خود و فرزندان مان توجه کنیم.**

(اردیبهشت ماه 98)




تاریخ : جمعه 98/5/18 | 12:32 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

 رابطه ی ساختار سیاسی و توسعه 


اکثر مردم دنیا نظام سیاسی دموکراتیک را منشأ و مهبط رشد و توسعه و اصلاح می دانند، اما الزاماً چنین نیست. کشورهایی مانند اسپانیا، فنلاند، نگلستان، ژاپن و... بر اساس نظام شاهی و امپراطوری اداره می شوند و چیزی هم از کشورهای دموکراتیک کم ندارند. از سوی دیگر بسیارند کشورهایی که ادعای دموکراسی دارند، اما بویی از آن استشمام نکرده اند و هیچ بذر رشد و توسعه ای در آن ها نروییده است.


به نظر می رسد هر ساختار سیاسی که ویژگی های زیر در آن متجلی شود – چه دموکراتیک باشد یا نباشد - راه صلاح و اصلاح و توسعه را خواهد پیمود:


1- فرهنگ اقتدارگرایی از میان مردم و مسئولان رخت بربندد: در جامعه ای که مسئول برای مردم، راننده برای مسافران، نانوا برای مشتریان، مبصر برای دانش آموزان، کارمند برای ارباب رجوع، ناشر برای نویسندگان و... سالار است و با افتخار ژست دیکتاتور مئابانه به خود می گیرد و در جامعه ای که اقتدارگرایی در تمام رگ و پی آن ریشه دوانیده باشد، فساد و اقتدارگرایی مسئولان و عقب ماندن آن کشور از کاروان توسعه دور از انتظار نیست.


2- قانون فصل الخطاب باشد و هیچ شخص و ارگانی به خود اجازه ندهد فراتر از قانون قدمی بردارد یا قانون را به نفع خود و یا در توجیه رفتارهای فراقانونی تفسیر کند.


3- تعامل بین مردم، مسئولان و کشورهای خارجی در یک ساختار محکم و منظم حقوقی تعریف شود؛ به شکلی که:

* همه ی سخنان و رفتارهای مسئولان در چهارچوب این ساختار قرار بگیرد. 

** مسئولانی که پست و مسئولیتی می پذیرند، بدون استثناء بدانند در کجای این ساختار قرار دارند، حیطه ی اختیارات شان چقدر است و باید به چه نهادی پاسخگو باشند.

*** نهادهای نظارتی تعریف شده، مستقل و کارآمد باشند.


4- «فرد» جای خود را به «نهاد» بدهد. نهادسازی و تصمیم گیری جمعی در قالب نهادهای تعریف شده ی قانونی می تواند دست سلایق فردی را کوتاه و به اجماع سازی نهادینه شده بر اساس قانون منتهی شود.


بنابراین:

یک- ساختار سیاسی هر کشور بستر تمام رفتارهای فردی و اجتماعی است. 

دو- ساختن کشور و بسترسازی برای توسعه ی پایدار، به ساختار سیاسی مناسب و کارآمد نیازمند است.

سه- در صورت آلوده شدن یک یا چند جزء از اجزای ساختار کلی به فساد و بحران فراگیر، باید به سراغ ساختار سیاسی رفت.


????بی شک وضعیت هرکشور آینه ی تمام نمای وضعیت ساختار سیاسی و نظام فکری حاکمان آن است. ????

(15 اردیبهشت 98)

 




تاریخ : سه شنبه 98/4/11 | 11:29 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

‍ نقش تربیتی پدران


وقتی سخن از تربیت فرزندان به میان می آید، همه ی توجه ها به سوی مادران برمی گردد. انگاره ها بر این است که مادر سنبل خانه داری و تربیت فرزندان است و پدر آفریده شده تا در بیرون از خانه کار کند و نیازهای مادی خانواده را برآورَد. این فرهنگ تا آن جا در میان ما رسوخ کرده که پدر نقشی برای خود در تربیت قائل نیست و اگر از او پرسیده شود «چرا در تربیت فرزندانت کوتاهی کرده یا می کنی»، پاسخ می دهد «من چیزی را برای فرزندانم کم نگذاشته ام و از شیر مرغ تا جان آدمیزاده را برای شان فراهم کرده ام».


در مقابل فرهنگ و انگاره های عامیانه، دانش تربیت به این  نتیجه رسیده که نقش پدر در تربیت فرزندان بی بدیل است. رفتارهای مادرانه فقط جنبه هایی از شخصیت فرزندان را می سازد و نمی تواند جای رفتارهای پدرانه را بگیرد. ارتباط پدرها با فرزندان شان از جنس خاصی است؛ مثلاً پدرها فرزندان شان را قلمدوش می گیرند، چهار دست و پا می روند و فرزندان را روی پشت خود سوار می کنند و بردن فرزندان به بیرون از خانه – چه پارک یا مسافرت – از علایق و رفتارهای پدرانه است. پدران فضای شادتر و پرجنب و جوش تری را در بازی برای فرزندان فراهم می کنند. ثابت شده، فرزندانی که فقط با پدرشان زندگی می کنند نسبت به فرزندانی که با مادرشان زندگی می کنند:

یک- اجتماعی ترند.

دو- دارای مهارت های مختلف فنی و حرفه ای بیشتری برای استفاده در زندگی روزانه اند.

سه- استقلال و خوداتکایی بیشتری دارند.

چهار- اعتماد به نفس شان بالاتر است.


بنابر این، شایسته - و بلکه لازم – است:

الف) پدرها نقش خود را در تربیت فرزندان بیابند و برای پرداختن به آن وقت کافی بگذارند.

ب)مادران نقش تربیتی پدرها را به رسمیت بشناسند و با رفتارهای احساسی و بعضاً انحصارطلبانه ی تربیتی، مانع ایفای نقش پدران در تربیت فرزندان نشوند.


??بی شک پدرها و مادرهایی که:

1- با عشق در کنار هم اند؛

2- برای شناخت و انجام نقش تربیتی خود مطالعه می کنند؛

3- برای تربیت فرزندان خود وقت کافی اختصاص می دهند؛

4- در رفتارهای تربیتی با هم هماهنگ اند؛

5- نقش تربیتی همدیگر را به رسمیت می شناسند؛

فرزندان خوب و شایسته تری تربیت خواهند کرد.

 




تاریخ : دوشنبه 98/2/16 | 2:46 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر