گزارشی از سفر به کشور بوسنی؛ اورشلیم اروپا(4)
شهر سربرنیتسا
صبح روز سه شنبه، 26 آبان، به سمت شهر سربنیستا سفر کردیم. شهری رازآلود و پرمخاطره و به یادماندی برای تمام تاریخ! این شهر برای بوسنیایی ها بسیار خاطره انگیز و پر معنا است. زیرا حادثه مهم و قتل عام بزرگ بوسنیایی ها توسط صرب ها در این منطقه رخ داده است. در این حادثه هشت هزار نفر مسلمان در یک منطقه جمع شده و توسط صرب ها کشته شدند. قبل از شهر وارد آرامستان و محل یادبود شهدا شدیم. در برابر آرامستان کارخانه متروکه ای قرار گرفته است که تمامی مسلمانان را در این مکان جمع کرده و در حضور و پناه نیروهای سازمان ملل به قتل عام دسته جمعی آنان دست زدند. این محل که هنوز خرابی ها و آثار جنگ را داراست، موزه ای از عکس ها و فیلم ها و... جنگ را در خود جای داده و به نمایش گذاشته است. ما ایرانیان با دیدن این محل ها به یاد خرمشهر می افتیم.
البته تفاوتهای زیادی بین جنگ ایران و عراق با بوسنی و صرب بوده است. از جمله این که ما با یک دشمن خارجی مواجه بودیم و همه ملت با هم در برابر او، اما در بوسنی نزدیک به نیمی از مردم کشور (صرب و کروات) در کنار یک دشمن خارجی (صربستان) و در برابر مسلمانان بودند و می جنگیدند! لذا با اتمام جنگ در بعضی از شهرها مردمی که قبلاً با هم جنگیدند و از هم کشتند و مجروح کردند، الآن در کنار هم زندگی می کنند! با گذشت ده ها سال از آن فاجعه، هنوز خاطرات تلخ زنده و نگاه ها به هم سنگین است و از ذهنها پاک نشده است، به همین دلیل می توان گفت: در بوسنی یک آتش زیر خاکستر و بغض در گلویی هست که کی فوران کند، معلوم نیست.
پس از دیدار و خواندن فاتحه و توضیحاتی که توسط یکی از ناظران و راویان جنگ بوسنی داده شد، فیلمی نیز از جنگ بین صربها و مسلمانان برایمان پخش شد. سپس وارد شهر شده و به دیدار «چامیل دوراگوئیچ» شهردار جوان سربرنیتسا رفتیم. او تحصیل کرده امریکا و مسلمان بود و در دوره نوجوانی از شاهدان جنگ میان صربها و مسلمانان بوده است. وی درباره شیوه انتخاب شهردار و شورای شهر سخن گفت و بیان کرد که شهردار توسط مردم انتخاب می گردد. یکی از ویژگی های تمامی شهرهای بوسنی جمعیت کم و تراکم اندک این کشور است. به نظر می رسد مردم کمی در این کشور زندگی می کنند و شهرها خلوت به نظر می رسند.
در فاصله چند ساعته سارایوو تا سربرنیتسا، از شهرهای کوچک دیگری چون: «میلیچ» و «برات تونات» رد شده و از مناظر طبیعت بکر و چشم نواز این مناطق بهره زیادی بردیم. با همه این تلخی ها و دیدن آثار جنگ و... این تمییزی و آرامش مردم و امنیتی حاکم در شهرها بود که سفر را برای ما لذت بخش و آسان کرده و خاطرات و تجربیات شیرینی را به همراه داشت.
خدمت عزیز بزرگوار، جناب دکترحسینی
ضمن عرض سلام، از بذل توجه شما و دوستان دیگر به سلسله مطالب انتخابات و نیز از نقد مشفقانه تان صمیمانه سپاسگزارم. در مورد نقدتان، چند مطلب تکمیلی و تعریضی وجود دارد که –کوتاه- متعرض آن می شوم:
الف) ابتدا از نارسایی های متعدد سلسله مطالب تقدیم شده، پوزش می طلبم. کم مایگی نگارنده، ملزم بودن به وجیزه نویسی به مقتضای فضای مجازی و حوصله ی مخاطبان از دلایل این نارسایی است.
ب) هر سیستم ساخته ی دست بشر- خواه ناخواه- مبتلا به نواقصی است. دموکراسی نیز نمی تواند از آن مستثنا باشد. هرچند شما بنده را به دفاع از این شیوه - حتی – «فراتر از واضعان و تئوریسین های آن» متهم نموده اید؛ اما اینجانب به عنوان یک معلم کوچک، علاوه بر مزایای دموکراسی، به معایب آن نیز وقوف نسبی دارم و خود در قسمت دوم مطلب انتخابات آورده ام که: «هرچند سیستم سیاسی لیبرال دموکراسی به لحاظ جهان بینی و ایده ئولوژی نواقصی دارد؛ اما به دلیل مزایای زیادی که بر آن مترتب است و در اصل، مردم را به عنوان صاحب اصلی حکومت به رسمیت می شناسد، مورد اقبال جامعه ی جهانی – از مذاهب و مسالک مختلف- قرار گرفته است».
پ) شما در مطلب تان - علاوه بر بنده- دموکراسی را نیز به بوته ی نقد نهاده اید؛ در حالی که هدف از سلسله مطالب انتخاباتی نگارنده، نقد دموکراسی نبوده و نیست. اگر مجالی بود و نقد اینجانب بر دموکراسی را می شنیدید، بی شک مرا به طرفداری صرف از آن متهم نمی کردید.
ت) حضرتعالی در نقد خود نگاه به دموکراسی را به دو گونه تقسیم فرموده اید. گونه ی دوم آن را که آورده اید: «دموکراسی به مفهوم نفی هرگونه قوانین ونظریات حکومتی...» منطقاً نمی تواند وجود اشته باشد؛ زیرا از روح دموکراسی چنین چیزی بر نمی آید. ممکن است از دل حکومت های دموکراتیک، رفتارهای غیرقانون دیده شود؛ اما این به معنی نفی قانون و فساد سیستم دموکراسی نیست.
ث) منظور حقیر از دموکراسی در شماره های قبلی مطلب انتخابات، دموکراسی ایده آل و بومی شده است و آن چه در شماره ی هشت گفته شده دموکراسی جاری در دنیا است و این ادعا در صدر نوشته ی یادشده کاملاً مشهود است. دموکراسی دروغ نیست، اما آنچه به نام آن - به ویژه در کشورهای شبه دموکراتیک- بنا نهاده شده، برای فریب توده ها است؛ همچنان که دین دروغ نیست، اما آن چه به نام دین در دنیا انجام می شود نسبتی با آموزه های دینی ندارد. اگر دین و دموکراسی دروغ بود، بَدَل آن ها ساخته نمی شد.
ج) علیرغم آنچه ادعا فرموده اید، نوشته ی بنده دچار تناقض نشده است. اقضائات دنیا در حوزه ی روابط و تعاملات بین المللی بر کسی پوشیده نیست، اما آنچه باعث شده مطلب اینجانب لحن انتقادی نسبت به مسؤولان پیدا کند، نوع برخورد و رویارویی آن ها با اقتضائات موجود است که در نوشته ی شماره ی هشت به این شکل آمده است: «نگارنده در مقام ردّ یا قبول اقتضائات موجود در دنیا نیست؛ اما اعتقاد دارد شرایطی که از جنگ نابرابر و مخالفت بی گدار با آن حاصل می شود، نمی تواند به سود منافع و مصالح عمومی کشور باشد». بنده نیز- همچون شما- اعتقاد دارم این اقتضائات ناعادلانه است؛ اما آیا سیاست های امروز مسؤولان ما، اقتضائات امروز دنیا را دگرگون می کند یا موجب تثبیت آن می شود؟ نمی توان با بی سیاستی و ادعای انقلابی گری صرف، در مقابل سیاست و دیپلماسی ایستاد. به قول معروف «هر کاری یک راهی دارد».
چ) دموکراسی غرب را نباید بر اساس رفتار غربیان با کشورهای جهان سوم تعریف نمود(همان که شما کرده اید). رفتار کشورهای قدرتمند با کشورهای ضعیف ربطی به سیستم دموکراسی ندارد. آیا آن ها قبل از برپایی دموکراسی، کشورهایی مهربان و متمدن و انسانی بودند، که حالا خشن شده اند؟ دموکراسی غربی در رفتار مسؤولان غربی با شهروندان شان متجلّی است. دموکراسی در هر کشور باید برای شهروندانش رفاه، آسایش، آزادی و امنیت به ارمغان بیاورد. آیا شهروندان غربی از دستاوردهای دموکراسی خود آن چنان ناراضی اند که اعتراض اجتماعی بیارایند، کمپین بسازند، تظاهرات کنند، به زندان بروند و آرزوی تغییر حکومت خود را داشته باشند؟ جامعه ی مدنی غرب آن چه از دموکراسی خواسته به آن رسیده است. این که بعضی خواسته هایش به نظر ما اشتباه بوده یا با معیارهای اخلاقی مطابقت ندارد، موضوع دیگری است که باید در جای دیگر به آن پرداخته شود.
ح) درست است که دموکراسی در غرب بر اساس لیبرالیسم و اومانیسم و اگزیستانسیالیسم بنا شده، اما بر چسب ماکیاولیستی بودن را نمی توان به آن چسبانید. اگر شما احکام دهگانه ی نیکولا ماکیاولی را مطالعه کرده باشید، متوجه شده اید که دموکراسی باچنین تفکری در تضاد آشکار است. اصلاً دموکراسی بناشده تا بساط دیکتاتوری و شخص سالاری- آن هم از نوع ماکیاولیستی- را در هم بپیچد.
خ) دموکراسی با همه ی هارت و پورت هایش هنور نتوانسته با ماکیاولیسم مذهبی – که خطرناک ترین نوع ماکیاولیسم است- مقابله کند. همان که خود دچار آنیم و نمی دانیم. این ادعای من نیست. گفته ی یکی از اساتید بزرگ دانشگاه است که خود روزی نماینده ی مردم در مجلس شورای اسلامی بوده. او گفته است:«در واقع ما امروز نوعی ماکیاولیسم مذهبی داریم. نباید ارزشهای متعالی را خرج قدرت کرد، بلکه باید قدرت را خرج ارزشهای متعالی کرد... ما امروز، غرب را میکوبیم اما از غربی ها غربی تریم. امروز معنویت و اخلاق، فدای سود و اقتدار شده و در واقع جای هدف و وسیله عوض شده است. اگر سیاست برای خودش هدف شد و فعل سیاسی، فعل مشروط نبود و فعل هدف شد، فاتحه اخلاق را باید خواند. اما اگر فعل اخلاقی فعل هدف شد، مشکلات حل می شود. در واقع معنویات طراز سیاست است و نه برعکس». (دکتر افروغ- عماد- سایت آفتاب- http://aftabnews.ir/vdcco4qsm2bqxx8.ala2.html ).
د) هرچند دموکراسی همیشه و در همه جا دستخوش افراط و تفریط بوده، اما فرازهایی از نقد شما در مورد دموکراسی جامعه ی غربی، دقیقاً زبان حال خود ما است؛ فرازهایی مانند: «در دموکراسی قدرت محور ماکیاولیستی امروز، استبدادجمعی جای استبداد فردی را گرفته و منافع گروهی و حزبی جای منفعت ملی نشسته و هرکس که می خواهد از مزایای اجتماعی بهره مندشود و یا در مصدر اموری تکیه زند باید به اجبارخود را به حزب و گروهی متصل نماید» و «وقتی درجامعه ای خداوندجایش را به انسان داد و قدرت و ثروت جای اخلاق و معنویت را گرفت دموکراسی نیز وسیله قدرت طلبی و یک شیوه مدرن استعماری و استبدادی خواهدشد و فلاسفه آن نیز سفیران تئوریزه کردن این دروغ بزرگ تاریخی خواهندشد». آیا مفهوم این فرازها برای شما و دیگر هموطنان ما آشنا نیست؟
ذ) دموکراسی از دستاوردهای غرب است؛ همان که ما امروز با علاقه ی تمام در حال بهره مندی از آنیم؛ بنابر این ستودن دموکراسی الزاماً مساوی با ستودن غرب و رفتارهای غربی نیست.
ر) بی شک شما برای کسب آگاهی در زمینه های گوناگون به رسانه های رسمی کشور اکتفا نمی کنید، اما – با عرض پوزش - مطالب و شعارهای تان در نوشته ی شما عطر خوش رسانه ی ملی به خود گرفته است.
در نهایت برای حضرتعالی و همه ی مخاطبان گرامی، سلامت و سرافرازی آرزو می کنم.
گزارشی از سفر به کشور بوسنی؛ اورشلیم اروپا(3)
سارایوو، مرکز کشور بوسنی
پاپ، سارایوو را «اورشلیم غرب» خوانده است. شهری که در یکی از میادین آن نماد و محل عبادت چهار دین و مذهب الهی کنار هم پذیرای پیروان خویشند: مسجد، کلیسا (ارتدوکس و کاتولیک) و کنیسه! چه تعامل و تفاهم زیبائی! چه لذت بخش و آرام بخش است، همه در کنار هم، یک خدای واحدی را پرستیدن!
سارایوو، پایتخت بوسنی، شهر بسیار زیبائیست. یکی از ویژگیهای آن عبور رودخانه «میل یاتسگا» از وسط شهر است؛ همچون زاینده رود اصفهان خودمان، البته با این تفاوت که آن پرآب و پر خروش، زاینده رود بی آب و خموش! علاوه بر رودخانه، پوشش جنگلی و کوهپایهای و کوهستانی بودن شهر، تمیزی و معماری سنتی (تمدن شرقی اسلامی و غرب اتریشی) با منارههای یک دست مساجد آن، زیبایی و طراوت خاصی را به شهر داده است؛ جمع بین سنت و مدرنیته! البته شهر را اگر از دور دست و بالای کوه های اطراف آن نظاره گر شوی، بیشتر مناره های زیبا و ساده و یک دست مساجد مسلمانان را می بینی تا نمادهای غیر اسلامی.
سارایوو با این که به لحاظ جغرافیایی در قلب اروپاست، اما بسیار دور از ظواهر پر زرق و برق تمدن غربی است. شهر که در طول رودخانه بنا شده، دارای خط تراموایی است که شریان حیاتی حمل و نقل بوده و 128 سال پیش که مستعمره اتریش و مجارستان بوده، ساخته شده است. و اولین لوله کشی آب آن، 600 سال پیش و در زمان عثمانیها انجام گرفته. اکثریت مردم شهر مسلمان و دارای مذهب حنفی ماتریدی میباشند، یعنی پیرو ابوحنیفه.
ابوحنیفه یکی از بزرگاه چهارگانه اهل سنت است. وی در زمان دست به دست شدن قدرت از بنی امیه به بنی عباس به سر می برده و هر دو سلسله را درک کرده است. وی علی رغم درخواست و اصرار امویان و عباسیان مبنی بر همکاری وی با ایشان، با هیچ کدام از این رژیمها همکاری نکرد، بلکه با اعتقاد به ناحق بودن خلافت ایشان، به عنوان مخالف جدی هر دو حکومت مطرح بود و سرانجام به دلیل همراهی با علویان و عشق به اهل بیت(ع) و وجود رگه های شیعی در او، به دست منصور عباسی به زندان افتاد و در اثر خوراندن زهر در زندان به قتل رسید. وی ضمن ارادت به اهل بیت(ع)، فراتر از یک شیعه محب بوده و دیدگاهش در باب امامت و خلافت اسلامی، منطبق بر دیدگاه زیدیه است؛ یعنی ضمن پذیرش خلافت خلفای راشده و قول به افضلیت امام علی(ع) نسبت به عثمان، پس از ایشان به امامت و خلافت امام حسن(ع) معتقد بود و بعد از آن حضرت نیز امامت و خلافت را حق فرزندان علی(ع) از بطن فاطمه(س) می دانست.
از معماری بوسنی می توان فهمید که این کشور تحت تاثیر سنت عثمانی و اتریش هنگری بوده؛ به گونه ای که این دو معماری در سارایوو کاملاً مجزا و مشخص است. مساجد آن به مانند معماری ایا صوفیه ترکیه دارای مناره های کشیده و نیم گنبدهای متعدد است. کاملا می توان عناصر این دو تمدن را در این کشور استنباط نمود.
بگذریم. پس از استقرار در محل اسکان و کمی استراحت، بعدازظهر همان روز گشت و بازدید از شهر را آغاز کردیم. دیدار از «رسیوکو»، جامعه مشیخه الاسلام، نام دبیرستانی که در آن دانش آموزان علاوه بر دروس رسمی کشور، علوم تربیتی و اسلامی را هم می خوانند. دبیرستانی که مسجد، آمفی تئاتر، بوفه و قهوه خانه سنتی و کلاس های بسیار زیبا و چشمگیر و با تمام امکانات دارد. کتابخانه وسالن های بزرگ مطالعه همراه با کامپیوتر، مشاوره خانواده و... حتی استودیوی تولید خبر دارند. عکس های تمام فارغ التحصیلان روی دیوار نصب است. دورههایی به نام امامت دارند که تمرین منبر، غسل، واجبات و محرمات یاد می دهند. یادگیری زبان عربی و انگلیسی از ضروریات است. جشن های متعدد دارند؛ مثل جشن حجاب، اما نه از روی اجبار، بلکه با تشویق و مهربانی و عقلانیت!
جالب تر آن که این نوع مدارس مختلط بوده و دختران و پسران مسلمان و معتقد با حجاب و عمل به احکام اسلامی و در آرامش کامل به تحصیل می پردازند. در پنج وعده نماز جماعت مسجد کنار مدرسه که بسیار تمیز و شیک ساخته شده شرکت می کنند. در مباحث آزاد دینی و مسائل روز با هم تبادل نظر کرده و روابط سالم علمی و اجتماعی حاکم است. به هیچ وجه مسائل غیر اخلاقی و جنسی مطرح نیست. درباره این نوع مدارس و فضای حاکم بر آنها که از مدیران سؤال کردیم، گفتند: اصلاً مشکلی نداشته و نداریم. به گونه ای برنامه ریزی کرده و آموزش و تربیت را با هم پیش می بریم که مشکلی پیش نمی آید. اینترنت آزاد، ولی کنترل شده و در زمان محدود وجود دارد. حفظ قرآن و آموزش احکام و واجبات در کنار تفریح و فیلم و فعالیت های جنبی و...
باعرض سلام واحترام خدمت سرورارجمندجناب اقای سیدحسن حسینی
ازقلم روان وبیان قوی واطلاعات غنی حضرتعالی درسلسله مطالب انتخابات استفاده وافرشدوباید خسته نباشدخدمت شما عرض نمود.
درمطلب شمانکاتی به ذهن حقیررسید که لازم است خدمت شما عرض نمایم :
- دموکراسی یک نظریه علمی درشیوه اداره جامعه می باشد که درطی سالهای متمادی درحال تغییر وتکامل بوده ودرجوامع نیزباشیوه های مختلفی اجرامی شودودارای محاسن ومعایبی درعمل نیزبوده ودفاع شماازاین شیوه به نظرمی رسد حتی فراترازواضعان وتئوریسین های آن است .
- نگاه به دموکراسی می تواندبه دوگونه باشد:
1- نگاهی که آنراوسیله ای برای مشارکت همگانی مردم درقدرت دانسته وبادخالت ونظارت دائمی مردم ازشکل گیری استبدادوفسادفردی وگروهی درحاکمیت جلوگیری نماید، بارعایت اخلاق پذیرفته شده انسانی که بنده موافق آن بوده وجای خالی آنرابشدت احساس می نمایم.
2- دموکراسی به مفهوم نفی هرگونه قوانین ونظریات حکومتی دیگربااهداف اومانیستی وبی نیازدانستن خودازتمام قوانین وتجربیات بشری درگذشته .
آنچه امروزه بنام دموکراسی درهرم قدرت جهانی پذیرفته شده، بیشتر دموکراسی نوع دوم بوده که حضرتعالی نیزیکی ازاقتضائات مدیریتی امروزدنیارا"اقتصادونظامی گری"دانسته ایدوکشورها برپایه این دورکن اساسی حق دارنددرتعاملات جهانی عرض اندام نمایندنه برپایه جهانبینی پویا.
البته درپاراگراف بعدی سخن خودرانقض فرموده ایدکه "بعضی می اندیشند ... " وبعدآنرابه به سیاست فعلی حاکمان کشورمان گره زده اید، یعنی آن چیزی راکه اقتضاء مدیریتی دانسته ایدوحالاحاکمان مانیزبدان رسیده اندرابه چالش کشیده اید .
حضرتعالی ناخواسته ازدموکراسی واقتضائاتی دفاع می کنیدکه خوددرآخرمقاله ازآن شکایت داریدوخواستارتغییرآن هستید .
دردموکراسی که انسان بجای خداوندنشسته ولوازم آن اقتصاد وقدرت نظامی است ودوستی هابراساس مصالح گروهی وفردی تعریف می شودنه مصالح انسانی وارزشهای اخلاقی، آیاجایی برای زندگی کردن انسانهای ضعیف وناتوان وفضایی برای تنفس اخلاق وارزشهاوحتی رعایت حدودوثغورمرزهای جغرافیایی توسط زورمندان خواهدماند؟!
دردموکراسی قدرت محورماکیولیستی امروز، استبدادجمعی جای استبدادفردی راگرفته ومنافع گروهی وحزبی جای منفعت ملی نشسته وهرکس که می خواهدازمزایای اجتماعی بهره مندشودویادرمصدراموری تکیه زندبایدبه اجبارخودرا به حزب وگروهی متصل نمایدواگرروزی خاندانی بیت المال رامصادره به نفع می نمود، امروزاحزاب وقدرتمندان وجریانهای هزارریشه اندکه آواربرسرملت بیچاره اند .
امروزعصرمردم سالاری کدام مردم است وکنوانسیون ها وپروتکل برای چه کسانی وضع شده ومتولیانش جه کسانی هستند؟
درطی یک دهه اخیرچه مرزهایی که درنوردیده شد وچه کشورهایی که ویران شد وچه جان ومال وناموس هاکه پایمال گشت؟
دموکراسی درعصرطلایی خودحتی درمهدش چقدرتوانسته آحادطبقات اجتمایی وشایستگانش راواردبدنه حکومتی خودنمایدوچقدرمردم این کشورهااین شعاردموکراسی راباوردارند .
وقتی درجامعه ای خداوندجایش رابه انسان دادوقدرت وثروت جای اخلاق ومعنویت راگرفت دموکراسی نیزوسیله قدرت طلبی ویک شیوه مدرن استعماری واستبدادی خواهدشدوفلاسفه آن نیزسفیران تئوریزه کردن این دروغ بزرگ تاریخی خواهندشد .
ایکاش یکباردیگرتاریخ مردی راتجربه کندکه "درعین اینکه حکومت راحق خودمی دانست امابدون پذیرش اجتماعی عطایش رابه لقایش ببخشدوباوجودمقام امامت، خلافت برمردم رابااصرارآنهاپذیرفت نه بافریب ونیرنگ وشعارهای عوامفریبانه وزدووبندهای سیاسی " .
مزایای زایمان طبیعی برسزارین
زایمان طبیعی یک پروسه کاملا طبیعی بوده که برای هرمادرسالمی می تواند به طور طبیعی اتفاق بیفتد، درحالیکه زایمان سزارین برخلاف امری که رواج یافته فقط برای موارد دارای مشکلات پزشکی که جان مادر و جنین در خطر باشد استفاده میشود .
آمارسزارین طبق اصول علمی درجهان باید15تا20درصد کل زایمان باشد، که درکشورمامتاسفانه این آماربسیاربالاتراست .
عوارض زایمان طبیعی یک سوم سزارین و دوره نقاهتش خیلی کمتر است و در آن از ماده بیهوشی استفاده نمیشود.
نوزادی که با زایمان طبیعی به دنیا میآید ریههایش خالی است و احتمال بیماری تنفسی گذرای نوزادی برایش کمتر است و این نوزادان وقتی به دنیا میآیند خیلی هوشیارتربوده و کمتر به اکسیژن درمانی نیازدارند .
درد درزایمان طبیعی بعد از زایمان کمترازسزارین بوده اما قبل اززایمان بیشتر است که اگراز روشهای بدون درد استفاده شود دیگر بیمار دردزیادی حس نخواهد کرد، علاوه براین برش جراحی درزایمان طبیعی کوچکتر و در حد 5سانتیمتر است و فقط 3 تا 4 لایه شکم باز میشود اما در سزارین حدودا 7 لایه از شکم باز میشود .
سالهاست ثابت شده عوارض زایمان طبیعی برای مادر و نوزاد کمتر از سزارین است و دوره نقاهت آن هم بسیار آسان تر و کوتاه تر است، وتمام روشهای زایمان بی درد که این روزها در دنیا رایج شده متاسفانه در اکثر مراکز ایران اجرا نمیشود.
درد زایمان یکی از دردهای بسیار شدید پزشکی است و برای کاهش آن امروزه در دنیا از روش هایی چون یوگا، لاماز، طریقه تنفس صحیح، بیهوشی با گاز، طب سوزنی، زایمان در آب و زایمان اپیدورال یا بیحسی از کمر استفاده میشود که متاسفانه بیشتر این روشها به صورت محدود در تعدادکمی ازبیمارستانها انجام میشود یا آنقدر تعداد بیماران زیاد است که بیمارستانها واقعا امکان انجام این همه زایمان با اپیدورال یا با روشهای دیگر را ندارند .
مشکل افتادگی مثانه یا کف لگن در زایمان طبیعی نسبت به سزارین کمی بیشتر است زیرا فشار فیزیکی که سر نوزاد با 10 سانتی متر قطر به عضلات و اعصاب لگن وارد میکند مسلما بیشتر است، با این حال برای این مسئله هم راهکارهایی وجود دارد از جمله بایدبرشی که در قسمت پایین داده شودرادرست مثل روز اول ترمیم نمود .
علاوه براین با انجام ورزشهای مخصوص قبل وبعد بعد از زایمان از جمله «کگل» برای 6 تا 8 هفته و مراجعه به فیزیوتراپ و انجام بیوفیدبک تراپی و استفاده از وسیله مخصوص برای تحریک عضلات کف لگن میتوان این عضلات را به حالت اولیه برگرداند. البته این مسئله فقط در همان 6 تا 8 جلسه تمام نمیشود و فرد باید تا آخر عمر این ورزش ها را انجام دهد. حتی در سزارین نیز این افتادگی ها ایجاد میشود، زیرابیماران زیادی هستند که بعد از دو یا سه بار سزارین دچار افتادگی لگن و بی اختیاری ادرار میشوندچون هورمونهایی که در بارداری ترشح میشوند تمام عضلات بدن را شل میکنند و این شل شدن هر دفعه تکرار میشود و منجر به افتادگی میشود.
در زایمان طبیعی و سزارین برشی که روی شکم و ناحیه تناسلی داده میشود طوری بخیه زده میشود که دقیقا بهحالت اولیهاش برگردد، ویابیشتر از همه شلی عضلات ناحیه تناسلی مطرح است که ممکن است بعدها در رابطه زناشویی زوج مشکل بهوجود بیاورد که این مسئله نیز با انجام ورزشهای کگل تا 95 درصد برطرف میشود.
اگر مشکل تنگی لگن مطرح نباشد و علت دیگری برای سزارین مثل افت صدای قلب جنین وجود نداشته باشد فرد میتواند بعد از سزارین، زایمان بعدی را طبیعی انجام دهد.
در تکرار سزارین محدودیتی وجود ندارد اما هرچه تعداد سزارینها بالاتر میرود خطر نیز بیشتر میشود، ومعمولا بعد از سه یا چهاربار سزارین شکم به قدری چسبندگی پیدا میکند که برگشتن به آناتومی طبیعی برای مثانه و رحم بسیار مشکل میشود و قسمتی که برش داده شده آنقدر نازک شده که احتمال پارگی رحم قبل از زایمان بهوجود میآید.
متاسفانه حدود 15 تا 20 درصد از افرادی که سزارین داشته اند برای بار دوم که میخواهند بچهدار شوند موفق نمیشوند و وقتی از لولههای رحم شان عکسبرداری شده اکثرا چسبندگی دارند.
درواقع هرگونه دستکاری و عمل جراحی که روی شکم انجام میشود از آپاندیس گرفته تا کیست تخمدان و سزارین، مقدار کمی چسبندگی ایجاد میکند و این چسبندگی میتواند لولههای رحمی را ببندد و منجر به نازایی شود.
درزایمان طبیعی تماس پوست به پوست مادر و نوزاد بهتر انجام میشود که موجب تاثیرات بیشتری در روند رشد کودک از جمله رشد بهترمغزی وعاطفی کودک خواهدشد وخانمهایی که بازایمان طبیعی بچه دارمی شوندحتی با وجوددردشدید، لذت بچه دارشدن رابعداز زایمان بیشتراحساس ودرک می نمایند .
دنیای امروز فراز و نشیب های فراوانی را پشت سر گذاشته تا به وضعیت کنونی رسیده است. پس از دوران اوّلیه، عصری طولانی را از سر گذرانده که سایه ی حکومت های دیکتاتوری بر او سنگینی می کرده است و امروز – که به اصطلاح عصر طلایی مردم سالاری است- سعی می کند در میان کنوانسیون ها و پروتوکل ها و قطعنامه های حقوق بشری، حق و باطل های ساختگی، دین های دنیازده، دود، آتش و خون، رایحه ی خوش دموکراسی را استشمام نماید؛ البته اگر میسّر شود!
امروز دنیا بر مدار اقتضائات زیر مدیریّت می شود:
1- قرن ها است که مفهومی مانند «دولت- کشور» یا «دولت- ملت» و مرزهای جغرافیایی توسط کشورها پذیرفته شده و تمام قواعد بین المللی بر اساس آن استوار گردیده است (این مفهوم، موضوع شماره ی بعدی مطلب انتخابات است).
2- مفهوم «قدرت جهانی» بر مبنای اقتصاد و نظامی گری شکل گرفته است.
3- عرض اندام در دنیای امروز به داشتن جهان بینی پویا و شعارهای زیبا نیست؛ بلکه به تسخیر بازار و انباشت سرمایه است.
4- هر کشور به تناسب برخورداری از میزان قدرتش در تعاملات بین المللی، حدّی برایش تعریف شده که ناگزیر است آن را بشناسد و برای بالا رفتن از نردبان قدرت، قواعد بازی را رعایت کند؛ در غیر این صورت دچار دردسرهای بزرگی خواهد شد.
5- دوستی کشورها باهم بر اساس مصالح کشور خودشان تعریف می شود، نه چیز دیگر.
بعضی کشورها به جای درک اقتضائات موجود و برگزیدن شیوه ی تعامل، نگاه متولّی گرانه به دنیا دارند. می اندیشند رسالت هدایت مردم در این وانفسا و اصلاح گژی های دنیا به آن ها سپرده شده و آنچه از بمب و موشک در اختیار دارند، برای تحقق همین رسالت بزرگ است. شاید این سیاست و پیامدهای آن بتواند ترس و وحشتی مقطعی به جان قدرتمندان بیفکند، اما نه برای سفره ی خلق، نان می شود و نه برای فاطی، تنبان. البته تاوان توان فرسای این بی سیاستی نیز بر گُرده ی ملت، کشور، اقتصاد، فرهنگ، سیاست و زندگی نسل هایی است که - حتی- حق ندارند صدای شکستن استخوان های خود در زیر این بار سنگین را بشنوند.
نگارنده در مقام ردّ یا قبول اقتضائات موجود در دنیا نیست؛ اما اعتقاد دارد شرایطی که از جنگ نابرابر و مخالفت بی گدار با آن حاصل می شود، نمی تواند به سود منافع و مصالح عمومی کشور باشد.
در عصر قبل از دموکراسی، شاه یا خاقان یا سلطان تشخیص می داد که از بین گفتمان «جنگ» یا «تعامل» با کشور های دیگر کدام را برگزیند، اما امروز این تشخیص تا حدّی به مردم سپرده شده است. مردم با شرکت در انتخابات می توانند به جای مسؤولانی که:
– قدرت شان را در تعداد سانتری فیوژها و انبارهای موشک می بینند.
– دنیا را به مبارزه و کشورها را به امحا از صفحه ی روزگار تهدید می کنند.
– مصالح کشور را فدای منافع حزبی و شخصی می نمایند.
– تمام وقت خود و امکانات کشور را صرف دشمن تراشی و سپس مبارزه با آن می پردازند.
افرادی را انتخاب کنند که:
– قدرت درک اقتضائات دنیا را داشته باشند.
– حدّ خود را در تعاملات بین المللی بشناسند.
– قادر باشند به زبان دیپلماسی با دنیا سخن بگویند.
– مزیّن به تقوا و اخلاق سیاسی باشند.
– به جای تحمیل خواست خود به جامعه، تصمیم گیری های خود را بر اساس خواست و وضعیت جامعه اتخاذ نمایند.
– درک کافی از وظایف خود و مفاهیمی مانند مصالح ملّی، مدیریّت کارآمد، دموکراسی، آزادی، ارزش و کرامت ذاتی انسان، رفاه و آسایش عمومی و... داشته باشند.
در نهایت امیدواریم بتوانیم طبق فرمایش مقام رهبری، با «بیداری مردم، حفظ انگیزه های ایمانی در جامعه، بکارگرفتن جوانان پرانگیزه و مؤمن و تقویت درونی کشور در ایمان، اقتصاد و علم» و متجلی نمودن خواست ایشان در عرصه ی انتخابات، در راه حل مشکلات کشور قدم برداریم.
گزارشی از سفر به کشور بوسنی؛ اورشلیم اروپا(2)
کشور بوسنی
بوسنی و هرزگوین، از کشورهای اروپای شرقی است که در مرکز جزیره بالکان واقع شده و معروف به قلب اروپاست. مساحت آن 51129 کیلومتر مربع؛ پایتخت شهر «سارایوو»؛ جمعیت حدود چهار میلیون (در حال حاضر بیش از 45 درصد مسلمان)؛ حکومت جمهوری؛ زبان رسمی: بوسنیایی، کرواتی، صربی و طبق منابع تاریخی، اسلام از طریق جاده ابریشم و توسط بازرگانان ایرانی به این منطقه راه یافته است، نه صرفاً با حمله عثمانیها. در اصل اسلام در قرن سوم و چهارم قمری (ده میلادی) در جزیره بالکان وجود داشته و با حمله عثمانی ها به این کشور گسترش یافته است. هنگام ورود عثمانی ها به بوسنی، اسماعیلیان در قلعه سیاه ساکن بودند. و در دوره عثمانی ساداتی از نسل حسنین (ع) در بوسنی حضور داشته اند. لذا شماری از جمعیت مسلمانان این کشور را شیعیان تشکیل می دهند، اما آمار دقیقی از جمعیت آنان در دسترس نیست. پورتال اهل بیت، جمعیت شیعیان را در 2008 میلادی، 23،400 تن تخمین زده است. شیعیان بوسنی در گراداچات، حسینیه ای دارند، و موسسات ابن سینا و ملاصدرا در سارایوو متعلق به آنان است. علاوه بر شیعیان بوسنی، برادران سنی مذهب که بیشتر صوفی مسلک هستند، به اهل بیت پیامبر(ص) ارادت زیادی دارند. به گونه ای که با نگاه و آشنایی اولیه، ما ایرانیان شیعه خیال می کنیم آنان همه شیعه مذهبند. در همین راستا مراسم عاشورای امام حسین را در تکیه حاجی سینان و تکیه علیفاکواتس سارایوو برگزار می کنند.
گزارش سفر
ما در 23 آبان 1394ش.(15 نوامبر 2015 م) با هیئتی از دانشجویان ادیان به سمت بوسنی و هرزگوین حرکت کردیم. قرار بود این سفر در تابستان اتفاق بیفتد، اما به جهت تاخیر در ارسال دعوت نامه از طرف بوسنی، این سفر به پاییز افتاد. سفر بیست و شش نفره را دانشجویان رشته های متفاوت ارشد و دکتری دانشگاه ادیان و مذاهب قم تشکیل می دادند.
به دلیل نبود پرواز مستقیم به بوسنی، ابتدا به استانبول ترکیه رفته و پس از حدود دوازده ساعت انتظار شبانه در فرودگاه آتاترک که در هر ساعت صدها هواپیمای بین المللی را پذیرا بود، با هواپیمای ترکیش به بوسنی پرواز کردیم. صبح دوشنبه 25/8/94 در تنها فرودگاه خلوت سارایوو فرود آمدیم. فرودگاه کوچکی که در آن بیشتر از دو هواپیما دیده نمی شد، همچون دو کبوتر در قفس! خستگی از معطلی 12 ساعته شب گذشته را، هوای ابری و مه آلود و خلوتی دور از انتظار فرودگاه مقصد، مضاعف کرد، دلم گرفت، عجب سفر اروپائی! اما استقبال گرم و چهره خندان و به دور از تکلّف میزبان، جناب آقای امجد جاودان، همه خستگی را از تنمان بیرون کرد. شخصیتی دوست داشتنی و از بسیجیان دهه اول انقلاب و با همان روحیّه دوران جبهه و جنگ، خاکی و پاک، انگاری برای او گذشت زمان بی معنا بود! (ای کاش! همه سپاهیان و بسیجیان داخل کشورمان نیز اینگونه دست نخورده مانده بودند!) بعد فهمیدیم او از جمله بسیجی های دوران جنگ خودمان بوده که برای جنگ به بوسنی رفته و همانجا ازدواج کرده و مقیم شده است. همراهی و بیان خاطرات و توضیحات و توصیفات ایشان از بوسنی در روزهای بعد، خاطرات دوران جنگ را برای ما تداعی کرد. او توانست قرائتی کاملا بسیجی وار از این کشور برای ما ترسیم کند. طوری که همسفران گاهی به شوخی می گفتند: آقای جاودان ما را به اردوی راهیان نور آورده است! چرا که چند روز نخست، بیشتر ما را به مناطق جنگی و مزار شهدای بوسنی می برد تا دیدنی های کشور. واقعاً اگر فردی در عقیده و افکار خود خالص و پرحرارت باشد، چقدر می تواند بر دلها نشسته و تأثیرگذار باشد. البته نباید همدلی و همسویی و نجابت همسفران را فراموش کرد.
اینجا برایم سؤالی پیش آمد! آیا سپاهیان و بسیجیان فعلی داخل کشور نیز همان حال و هوا و محبوبیت دوران جنگ و دهه اول انقلاب دارند؟ جایگاه اجتماعی و مردمی خود را حفظ کرده اند؟در دل مردم جا دارند؟ در هر صورت، چرا و به چه دلیل؟
ادامه دارد...
گزارشی از سفر به کشور بوسنی؛ اورشلیم اروپا(1)
جهان گرد را در جهان تاختن
خوش آید سفر در سفر ساختن
به هر کشوری دیدن آرایشی
به هر منزلی کردن آسایشی
ز پوشیدگی ها خبر داشتن
ز نادیده ها بهره برداشتن (نظامی)
انسان چشم و گوش بسته و دنیا ندیده تسلیم محیط است؛ مطیع اطراف و اطرافیان است؛ برنامه ساز نیست و برنامه پذیر است؛ هدایت شونده است تا هدایت کننده، اما اگر آگاه شد و چشم باز کرد و نخست به خویشتن خویش رسید و خود را تغییر داد، آن گاه می تواند محیط و اجتماع و... را تغییر دهد. کار انبیاء الهی نیز همین بوده است. اگر ریشه حوادث اجتماعی، تغییرات و تحولات و انقلاب ها نیز بررسی شود، معلوم می شود که منشأ همه آنها به رشد و آگاهی انسانها و جوامع بشری و البته پیش از آن، به آگاهی رهبران و عالمان و نخبگان آن جوامع برمی گردد. از طرفی، مهمترین و بارزترین راه ها جهت رشد و تعالی و پیشرفت، از گذشته تا کنون، سفر و هجرت بوده است. به نوعی می توان گفت سفر یا هجرت از رموز تکامل فکر و شخصیت انسان است. زیرا فرد حصارهای جامعه محدود خود را می شکند و به جهانی وسیع تر پا می نهد و پیوند می خورد و جهان بینی او توسعه یافته و دیگر وابسته به محل سکونت خود نیست که رکود و ساکنیت در جانش بیفتد. سفر و ترک دیار عامل گسیختن پیوند انسان با جغرافیای محدود خویش است.
به نوعی هر مدنیتی پس از سفرها و جابجایی ها ظهور و بروز یافته؛ چرا که زمینه رویارویی با فرهنگها و انسانهای دیگر بوجود آمده و از دل این برخوردها، فرزند متکامل تری زاده شده است. بی جهت نیست که مبدأ تاریخ اسلام را نه ولادت پیامبر(ص) و نه بعثت او، که هجرت قرار داده اند. حتی در تاریخ معاصر کشور خود نیز شاهد بودیم که ترک دیار و هجرت رهبر کبیر انقلاب، حضرت امام خمینی(ره) نقش اساسی و محوری در بسترسازی و پیروزی و تثبیت انقلاب اسلامی داشته است. حضرت امام بر عکس دیگر هم سلکان خود، یکی از مهاجران واقعی بود. هم مهاجرت از درون، هم مهاجرت از بیرون، هم سفر بر روی خاک و هم سفر در عمق روح، هم مهاجرت از زادگاه و موطن خویش و هم مهاجرت از خویشتن خویش. یعنی مصداق عینی آیاتی که مهاجرت را برای مؤمنان ضرور می داند. لذا توانست انقلاب را رهبری و ضمن ارتباط عمیق با مردم، آن را به پیروزی برساند.
به قول حضرت مولانا:
چو آب بحر سفر کرد بر هوا در ابر خلاص یافت ز تلخی و گشت چون حلوا
ز جنبش لهب و شعله چون بماند آتش نهاد روی به خاکستری و مرگ و فنا
نگر به یوسف کنعان که از کنار پدر سفر فتادش تا مصر و گشت مستثنا
نگر به موسی عمران که از بر مادر به مدین آمد و زان راه گشت او مولا
نگر به عیسی مریم که از دوام سفر چو آب چشمه حیوانست یحیی الموتی
نگر به احمد مرسل که مکه را بگذاشت کشید لشکر و بر مکه گشت او والا
چو بر براق سفر کرد در شب معراج بیافت مرتبه قاب قوس او ادنی
بگذریم؛ چند سطر را به عنوان مقدمه سفرنامه آوردم و بس! ادامه در شماره بعدی...
انقلاب اسلامی در سال1357 و با شعارهایی مبنی بر طلب «استقلال»، «آزادی»، «اسلامیت» و «دفع دیکتاتوری» به پیروز رسید. پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی، این شعارها با شکل ها و رنگ های مختلف و در باره ی موضوع هایی مانند دین، فرهنگ، اقتصاد، صنعت و ... فربه تر شد. مدتی چند از پیروزی نگذشته بود که شعارها از سطح کوچه و خیابان به سطح مسؤولان منتقل و وارد تریبون های رسمی شد. هر چه به عمر انقلاب افزوده می شد، شعارها نیز شدّت و تنوع بیشتری می یافت. مردم هم علاوه بر پرداختن به بحث های پراکنده ی سیاسی، مسؤولان خود را به خاطر دادن شعارهای زیبا و انجام سخنرانی های جذّاب می ستودند و دیوارها و پارچه ها را به فرازهایی از آن می آراستند. مسؤولان هم گاهگاهی از سر لطف، اجازه می دادند تا مردم به یاد دوران انقلاب و از باب همراهی بیشتر با شعارهای زیبای شان، نقش راهپیمایی بر خیابان ها بزنند و گزیده ای از شعارهای گزینش شده شان را به گوشِ سخن نانیوش دنیا فریاد کنند. این ماجرا - نه یک سال و دو سال و ده سال، بلکه - نزدیک به چهل سال طول کشید. جای تأسف این که امروز هم مردم - همانند اول انقلاب- ضمن گرم کردن محافل خود با مباحث داغ و بیهوده ی سیاسی، میزان لیاقت مسؤولان را به زیبایی سخنرانی شان و توانایی آن ها را با بزرگ و رنگارنگ بودن شعارهای شان می سنجند. هنوز هم پس از گذشت ده ها سال از یک انقلاب دینی و فرهنگی، اولین دغدغه ی مردم، اقتصاد است. هر نماینده ای کلمه ی «نان» را بهتر و محکم تر ادا کند، آرای مردم را متوجه خود نموده و هرکه فقط بوی نان را در هوای دل این مردم بپراکند، به مقام خدایی شان صعود کرده است.
با عنایت به این که انتخابات قوی ترین ابزار برای تجدید نظر در دست ما انتخاب کنندگان (مردم) است و می توانیم ضمن انتخاب افراد کارآمدتر برای تصدی مسؤولیت های کلیدی، افکار، اندیشه ها و نیازهای تازه ی خود را نیز در انتخاب خود دخیل کنیم، لذا لازم است به چند پرسش مهم و اساسی پاسخ بگوییم:
یک- اگر قرار بود شعار و سخنرانی، درمانگر باشد؛ پس این همه درد مزمن و بی درمان در اندام نحیف این دیار چه می کند؟
دو- چرا با وجود تجربه ی این همه سال شرکت در انتخابات، هنوز بینش سیاسی ما به حدّی نرسیده که بتوانیم متخصّص را از غیر متخصّص و اهالی شعار و سخنرانی را از اهل برنامه و عمل باز بشناسیم؟
سه- چرا هنوز نمی دانیم مجلس ما به چه نماینده ای و با چه تخصّصی نیاز دارد؟
چهار- اگر ملاک های گزینش ما تاکنون به گونه ای بوده که به انتخاب بعضی مسؤولان و نمایندگان ناکارآمد و فاجعه آفرین منجر شده، پس چرا در ملاک های خود تجدید نظر نمی کنیم؟
پنج- وقتی مسؤولان ما را خود انتخاب می کنیم، تقصیر تبدیل چلچلی انقلاب به چله نشینی امساک ناخواسته در اندیشه و گفتار و کردار شهروندی خود را می خواهیم به پای که بنگاریم؟
شش- تا کی باید مرتع ناآگاهی ما چراگاه بعضی قدرت طلبان بی هنر، انقلابی نمایان بیگانه با انقلاب و سیاستمدارنمایان بی سیاست و مدیریت باشد؟
آنچه تا کنون از همزیستی مسالمت آمیز ناآگاهی عمومی و قدرت طلبی برخی مسؤولان حاصل شده، قربانی شدن لیاقت، اخلاق و مصالح عمومی کشور در مسلخ بی تقوایی و بی مدیریتّی بوده است.پس بیاییم به دور از فضای شعارهای انتخاباتی، علیرغم همه ی کاستی ها و تنگناها و در قحطی رجال لایق، از ابزار انتخابات در جهت برگزیدن افراد نسبتاً لایق تر و کارآمدتر استفاده کنیم.
تاثیرات اجتماعی وروانی چاقی
چاقی یکی ازمعضلات دنیای امروز است که روزبروزآسیب های جسمی وروانی آن گسترده ترمی گردد .
محققان مرکز درمان های رفتاری روچستر روی بیمارانی کار می کنند که ببیشتردرگیرچاقی ودیگر مشکلات روانی هستند.
چاقی به خودی خود یک بیماری روانی نیست، اما به برخی از مشکلات روانی بسیار مرتبط است واسترس چاق بودن در جامعه ای که وسواس لاغری دارد می تواند با ثبات ترین ذهن ها را نیز تحت فشار قرار دهد .
در جوامع امروزی که لاغری تبدیل به وسواس شده، افرادی که اندامی بزرگ دارند معمولا طرد می شوند، وممکن است مانند دیگران با آنها رفتار نشودوگاهی درگزینش های شغلی نیزدچارمشکل شوند.
گاهی این پدیده را فوبیا چاقی ( فت فوبیا )، سایزیسم یا تبعیض سایزی می نامند، و نوعی از بی مهری است که کیفیت زندگی میلیون هاانسان چاق را تحت تاثیرقرار داده است والبته این خیلی غیر منصفانه است که چون کسی وزنش بالاست فکر کنیم حتما مشکلات روانی دارد .
در واقع بسیاری از افرادی که اضافه وزن دارند از نظر روانی آرام هستند، فیزیک سالمی دارندو فکر نکنیم که فقط با نگاه کردن به یک فرد می توان میزان سلامتی اش را سنجید .
پرخوری و وسواس عملی
مشکل پرخوری یک اختلال تغذیه ای است که افراد را وادارمی کنددرمدت زمانی کوتاه مقدار زیادی غذا بخورند.
کسی که دچار پرخوری است ممکن است تنها در چند دقیقه 1000 کالری ویا حتی مقدار بیشتری غذا بخوردبدون آن که دچارتهوع واستفراغ شود، اما معمولا پس از چنین اتفاقی احساس گناه و افسردگی می کند .
آنورکسیا، بولیمیا
بیشتر افرادی که دچار اختلال تغذیه هستند لاغرند، اما همیشه اینطور نیست، مخصوصا در مورد بیماری هایی مانند بولیمیا(عدم کنترل برمیزان مصرف غذا وبعد ایجادرفتارهای جبرانی سخت برای جلوگیری ازچاقی) وآنورکسیا(بی اشتهایی به علل عصبی وروانی) .
فشار برای رسیدن به استانداردهای غیر واقع گرایانه می تواندبرخی افرادرا به سمت اختلالاتی همچون آنورکسیا و بولیمیا بکشاند، و یا می تواند کاری کند فردآنقدرکالری دریافتی خود را پایین بیاورد بطوری که مواد مغذی حیاتی را از دست بدهد .
این تنها یکی از دلایلی است که نباید به افراد بر اساس وزنشان ارزش دهیم، و یا تمام مشکلات سلامتی را سر چاق بودن آنها خراب کنیم، زیرا چنین فشارهایی منجربه اختلالات تغذیه ای برای فرار هرچه سریعترازاضافه وزن خواهدشد .
افسردگی، اضطراب، و تروما
افراد برای دفن کردن احساسات خود مشغول غذا خوردن می شوندویاتنها لذت زندگیشان خوردن می شودوهنگام خوردن ازهمه چیزبی خیال می شوند .
افسردگی، اضطراب و اختلال استرس پس از تروما(ضربات آسیب رسان جسمی وروانی وروحی) در بین افراد چاق بسیار شایع است ودر بیشتر مواقع پزشک قبل از اینکه کاهش وزن جدی را شروع کند بایداین علائم را درمان نماید .
استرس تروماتیک احتمال اضافه وزن و یا حتی چاقی درفردرا بسیار افزایش می دهدکه این خطر مخصوصا در بین زنان بسیاربیشتراست .
افرادی که دچار آسیب های روانی شده اند به غذا روی می آورند تا درگیردردی که دارند نشوند، آنها با غذا ممکن است به خود آسیب برسانند و یک از خود بیزاری را به وجود بیاورند، یا ممکن است آنقدر نا امید شوند که فکر شروع یک برنامه غذایی نیز ناتوانشان کند .
تاثیروسواس لاغری برزندگی اجتماعی افراد
یک اضافه وزن ساده ممکن است افراد را در معرض انواع خطرات سلامت روانی قرار دهد، چون یک فرد چاق برای خلاصی از این فشار مجبور است خود را لاغر کند و این اجبار، فشار روانی را بالا می برد.
به مرور زمان این مواردمی توانندروی فرد تاثیر بگذارند، کیفیت زندگی او را پایین بیاورند و به سمت افسردگی، اضطراب، و دیگر بیماری ها سوقش دهند. چاقی ممکن است یک مشکل سلامتی باشد، اما وزن دیگران اصلا موضوع مناسبی برای بحث و نظر دهی نیست .
.: Weblog Themes By Pichak :.