پ ن:
1) یک نکته مهم در این روضه، بیان عبارات حضرت علامه حسن زاده بدون ایجاد هیجانات معمول و بعضاً بدون دلیل در روضه خوانی های معمول است. به گونه ای داستان وار و روایت گویه نقل روضه می کنند و نفس حق ایشان است که حضار را به گریه وا می دارد. که هر چه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند.
2) بیان احکام شرعی که ایشان بسیار مقید هستند در صحبت هاشان بیاورند و اشاره به یک نکته اجتماعی فرهنگی در مورد رفتار زنان در جامعه و تطبیق آن با سیره اهل بیت علیهم السلام.
3) آرزوی صبر برای حضرت حجت ابن الحسن ارواحنا له الفداء در ایام سوگواری مادرشان می کنیم و عرض قبولی ارادات همه دوستداران این خاندان به این ایام و همچنین عرض تبریک نوروز94 به همه دوستان شورای نویسندگان و دیگر اعضای محترم و جلیل القدر کمیل می کنیم.
هفته آخر سال 1393 و روزهای پایانی سال است؛ در سالی که گذشت تلاش بسیاری کردم تا وبلاگ کمیل را از هیجانات بی حاصل سیاسی پاک کرده و آرامش و عقلانیت را بر آن حاکم سازم. حتماً مخاطبان وبلاگ و همچنین شورای نویسندگان وبلاگ به یاد دارند که چه بلبشویی بر اثر قیل و قال الکی در این وبلاگ به راه افتاده بود. اما تنظیم یک آئین نامه و ترسیم نقشه راه که مورد موافقت شورای نویسندگان قرار گرفت کمک کرد تا فضای وبلاگ 180 درجه تغییر کند. حتی بعضی می گفتن اگر به جنگ زرگری و سیاسی بازی در وبلاگ پایان دهیم میزان بازدید وبلاگ به شدت کاهش خواهد یافت اما دیدیم که مخاطبان فهیم، آمار بازدید را در فضای عقلانی و به دور از سیاسی بازی وبلاگ، افزایش دادند. نویسندگان محترم نیز خداییش همراهی کردند و سنگ تمام گذاشتن؛ اگر گاهی هم اشتباهی قلقلک می شدن و مطلب نامناسبی می گذاشتن با تذکری کوچک، رویه خود را اصلاح می کردند. تک و توک نویسندگانی هنوز مقاومت می کنند و موجودیت در فضای مجازی را تنها در این می بینند که فقط مطالب سست و بی اساس دیگران را با رویکرد ایجاد هیجان کاذب سیاسی در وبلاگ بازنشر نمایند و غالبا هم نمی گویند که از کجا گرفته اند زیرا افشا شدن منبع چنین مطالبی خود رسوا کننده آن مطلب است. تذکرات مکرر نیز چشم آنان را بر روی حقیقت نمی گشاید. در این روزهای آخر سال، بار دیگر یکی از این مطالب به فضای وبلاگ رخنه کرده است. هرچند از بازگشت وبلاگ به فضای خزان زده پیشین نگرانم اما دلم نیامد که برای چندمین بار به این عاریت گیرنده مطالب دیگران، تشر بزنم و در آستانه سبز شدن طبیعت، برگ اندیشه دوستمان را زرد کنم. فقط امیدوارم که اندیشه خود (نه بافته های عنودانه دیگران) را سبز و لطیف بیان کند و در شکوفایی فضای فرهنگی اجتماعی وبلاگ با دیگران همداستان باشد.
راستی همه کسانی که با مواضع علی مطهری در باره فتنه آشنایند می دانند که ایشان یکی از توجیهاتی که برای فتنه و راه افتادن آشوب های خیابانی که در آن جان و مال بسیاری از مردم مورد تعرض خس و خاشاک ها (نه رای دهندگان به موسوی) قرار گرفت را حرف ها و سخنان آقای احمدی نژاد در مناظره و یا در به قول ایشان جشن پیروزی می داند و این نظر خود را در مصاحبه ها و سخنرانی های متعددی که به راحتی با جستجو در اینترنت قابل مشاهده است بیان نموده و البته می گوید همانطور که باید آن خس و خاشاک ها و راهبرشان محاکمه و مجازات شوند آقای احمدی نژاد هم باید به خاطر حرف هایش که خس و خاشاک ها را عصبانی کرده محاکمه شود!
احسنت! مرحبا!
آیا با همین استدلال آقای مطهری و بر اساس "الزموهم بما الزموا علیه انفسهم" اجازه هست ما بپرسیم:
آیا آقای علی مطهری با حرف هایش کسی را عصبانی نکرده و اگر کرده و موجب این وضع شده نباید به خاطر فراهم کردن زمینه و مقدمه تعرض خیابانی محاکمه شود؟
ای کاش رعایت حرمت مادر بزرگوار ایشان و همسر شهید مطهری دست دستگاه قضایی را برای سخنان زمینه ساز برای آشوب هایش را نمی بست!
علی آقای مطهری که بر خلاف تصمیم قانونی مراجع تأمین کننده امنیت استانی و با مسئولیت رئیس دانشگاه شیراز که نظرخود را فوق همه تصمیمات مراجع قانونی پنداشته برای یک سخنرانی به شیراز رفته بوده است در اثر برخورد خشونت آمیزخیابانی کسانی با وی، مجبور به بازگشت به تهران بدون انجام سخنرانی شده است.
وی در مصاحبه هایی با کسانی که در سالهای 78 در کوی دانشگاه و خیابان های اطراف آن و در سال 88 در جای جای خیابان های تهران و در روزی نامه هایشان مروج خشونت خیابانی بوده اند و اقدامات وحشیانه خشونتگران خیابانی را حرکت ستودنی مردم خداجوی در مسیر احقاق حق قلمداد کرده اند? گله کرده که چرا برخورد خیابانی با وی صورت گرفته! و از مراجع مسئول خواستار برخورد با خشونتگران شده است. این در حالیست که وی برخورد قانونی با سران و بنیانگذاران خشونت خیابانی در حد حصر آنها را بر نمی تابد و همه قوانین و مقررات و مسئولین را به این بهانه که چرا این آشوبگران در حصرند مورد تاخت و تاز قرار می دهد! ...
به راستی چگونه است که رهبران و مسئولان خشونت های خیابانی مشتی خس و خاشاک که به چهره نظام سنگ زدند و اموال مردم و مسجد را به آتش کشیدند نباید سرزنش شوند و نباید در حصر باشند اما کسانی که به علی آقا سنگ انداخته یا گوجه فرنگی پرت کرده اند باید به اشد مجازات برسند؟ علی آقا این مفسده را خودت با دفاع بیجایت از مسئولان اصلی خشونت های خیابانی مباح کردی! این شعر کتاب دوران مدرسه مان را یادت هست؟
روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خواست...؟!
تذکر مهم: نوشته ی پیش رو به هیچ وجه یک مطلب سیاسی یا اظهار نظر در زمینه ی بحران سیاسی سال 88، منافقین و یا توهین به مقام محترم ریاست قوه ی قضائیه نیست. این نوشته فقط یک مطلب حقوقی و یک انتقاد خیرخواهانه است.
**************
آن ها که اندکی در وادی حقوق مطالعه یا کار کرده اند و یا سروکارشان به محاکم قضایی افتاده می دانند که وادی حقوق و قضا بسیار وسیع، پیچیده، حساس، مرموز و آسیب زا است. یک شخص متخصص و مجرب در علم حقوق می تواند در اندک مدتی قانون را دور بزند و به راحتی بر یک قاضی و مسؤول ناپخته فایق آید و حقی را ضایع گرداند؛ به طوری که نتوان به جبران آن اقدام نمود. بنابراین تمام کادر و عوامل یک ارگان قضایی باید انسان هایی عالم، آگاه، فهیم، اخلاق مدار و کارکشته باشند تا بتوانند عدالت نسبی را در جامعه به پا دارند. حال پرسش اساسی این است که یک رئیس قوه ی قضائیه -که مدیر و گرداننده ی چنین مجموعه ی بزرگ و تخصصی و حساس است - باید حایز چه ویژگی هایی باشد؟
رئیس قوه ی قضائیه باید: ادامه مطلب...
اولین پیام اوباش به فرمانده جدید نیروی انتظامی
روز گذشته ، دو رویداد رخ داد که به طرز معنی داری به همدیگر ارتباط دارند: از یک سو، "سردار حسین اشتری" کار خود را به عنوان فرمانده جدید نیروی انتظامی آغاز کرد. و از سوی دیگر ، در شهر شیراز ، اوباش با حمله به علی مطهری، شیشه های خودروی وی را خرد کردند، با گاز فلفل باعث اختلال تنفسی اش شدند، به چشم او آسیب رساندند و عجیب تر این که او را به مدت سه ساعت در کلانتری "میدان گل سرخ شیراز" محاصره کردند!
قرار بود این نماینده مجلس، در دانشگاه شیراز سخنرانی کند ولی اوباشی که دقیقاً یادآور شعبان بی مخ و دار و دسته اش هستند، به او حمله کردند، به او و ماشین حامل وی آسیب رساندند و وقتی که راننده اش از دست مهاجمان که با موتور دنبالش بودند به داخل کلانتری پناه برد، مهاجمان به مدت سه ساعت این مقر انتظامی را به محاصره خود در آوردند. در نهایت هم به درخواست استاندار، سخنرانی انجام نشد و مطهری به تهران بازگشت!
این ماجرا در اولین روز فرماندهی سردار اشتری را می توان پیام قدرت نمایی اوباش در برابر پلیس در "دوران جدید ناجا"دانست. در واقع ، این اتفاق محکی است برای اقتدار نیروی انتظامی در پاسداشت قانون و امنیت شهروندان و در برابر گروه های قانون شکنی که به صورت باندی اداره می شوند.
این موضوع زمانی جدی تر می شود که به یاد بیاوریم اوباش وقاحت را به آنجا رسانده اند که نه تنها مانع از سخنرانی قانونی یک نماینده مجلس در یک محیط دانشگاهی می شوند، بلکه به او حمله فیزیکی هم می کنند و در خیابان های شهر نیز با موتور به تعقیبش می پردازند و سرانجام کار را به جایی می رسانند که کلانتری را هم به محاصره خود در می آورند!
اولین سؤالی که به ذهن هر انسانی می رسد این است که در تمام این مدت، پلیس شیراز چه می کرده است؟ مگر پلیس وظیفه ای جز حفاظت و حراست از امنیت شهروندان دارد؟ و مگر جز این است که باید با اخلالگران امنیت و برهم زنندگان برنامه های قانونی برخورد کند؟
و اساساً وقتی اوباش موتورسوار در خیابان ها به دنبال خودروِ علی مطهری بودند، پلیس دقیقاً در آن زمان چه می کرده است؟ و سرانجام این که بر سر پلیس شیراز چه آمده است که یک عده اوباش توانسته اند کلانتری که مظهر اقتدار پلیس در شهرها است، را به محاصره خود در آورند؟!
سردار فرماندهی ناجا ، در برابر آزمونی جدی قرار گرفته است که نه چندان سخت ، اما بسیار مهم و معنی دار است: این که آیا سردار، رسیدگی جدی به وقایع شرم آور شیراز را در دستور کار خود قرار خواهد داد؟ آیا پلیس شیراز در برابر آنچه رخ داده به فرماندهی ارشد ناجا و مردم ایران پاسخگو خواهد بود؟ آیا اوباشی که در روز روشن ، نماینده مردم را کتک زده اند ، ماشینش را خرد کرده اند، از ابزار غیرقانونی مانند گاز فلفل استفاده کرده اند، برنامه قانونی را به هم زده اند، در خیابان ها تظاهر به قدرت کرده اند ، مقر پلیس را محاصره کرده اند و ... شناسایی، دستگیر ، بازجویی و تحویل دستگاه قضایی خواهند شد؟
نمی شود که یک عده اوباش ، هر چه خواستند بکنند و پلیس هم دست روی دست بگذارد! این انتظار مردم ایران از فرمانده جدید پلیس ایران است که با اقدام قاطع و قانونی در همین ابتدای فرماندهی اش در برابر اوباش، به پیامی که آنها دیروز به پلیس دادند، پاسخ جدی بدهد و به آنها بفهماند که دوران توحش ، قانون شکنی ، کتک زدن مردم ، برهم زدن برنامه های قانونی و عربده کشی های خیابانی به پایان رسیده است.
اگر سردار چنین کند، دو دستاورد بسیار ارزشمند خواهد داشت، اول این که بسیاری از حوادث مشابه در آینده رخ نخواهد داد و پلیس و مردم به زحمت نخواهند افتاد و دوم این که اعتبار پلیس که متأسفانه به دلیل وقایع متعدد سال های اخیر آسیب دیده، ترمیم خواهد شد.
امید که دوران فرماندهی سردار اشتری، نه فقط دوران امنیت برای مردم که دوران احیای جایگاه پلیس در ایران نیز باشد.
این گوی و این میدان و این اولین آزمون سردار.
(اقتباس از یک سایت)
پ.ن: به راستی چه تشابه عجیبی است بین همه آنانی که خود را محور حق دانسته و مطلق اندیشند و جز خود، دیگران را یکسره بر باطل می دانند. تأمل در رفتار و اقدامات خوارج، فرقان، مجاهدین خلق، القاعده، طالبان، داعش و انصار حزب ال... ما را به این نقطه مشترک در تمام این جریانات و گروه های فکری رهنمون می شود.
بادا که عاقل شویم و پیرو دین عقلانی اسلام گردیم نه دین ...
در سفری که به جنوب داشتم برای اولین بار با آداب و رسوم این مردم خونگرم و زحمتکش آشنا شدم و سفری که برایم پربار و آموزنده بود اما در مسیر برگشت در اثر سانحه آسیب دیدم.
یکی ازدنده هایم شکستگی مویی برداشت وکوفتگی شدیدبدن، نه می توانم به راحتی بنشینم ونه دراز بکشم، نه تحمل راه رفتن دارم ونه خوابیدن را، حتی نفس کشیدن نیزبرایم عذاب آور است.
دردی که در ظاهر دیده نمی شود اما بر همه اعمال و رفتار روز مره ات سایه افکنده و از اینکه اطرافیان و خانواده پی بدان برده اند و همدردی می نمایند و مراعات حالت را می کنند جای خوشحالی دارد و خود موجب التیام درد است.
شب اول ودوم با قویترین مسکن ها توانستم کمی خودرا آرام نمایم اما خواب برچشمانم نیامد، نمی دانم درگذشته ای دور مثلا 1400 سال قبل اگراین اتفاق برای کسی رخ میداد چه می کرد، زمانی که نه مسکن های قوی ونه ومراقبتهای درمانی امروزی رایج بود.
وای!! اگراین مصدوم می خواست دردش را نیزمخفی وغمش را درسینه شکسته خودمحبوس نماید، وتمام فعالیتهای سخت روزمره خودرا نیز چون گذشته با جان ودل انجام دهدواطرافیان نیزبجای همدردی با نگاه وزبان ورفتاراورا بیشتر آزاردهند، آنقدرکه دردش را فراموش نماید.
نگاهی به سیاست امام در مقابل خلفاء
اگر این سخن درست باشد که در حیات رسول خدا (ص) دو جریان سیاسى مختلف در میان مهاجران وجود داشته و کسانى براى به دست آوردن خلافت تلاش میکرده اند باید پذیرفت که میان امام و شیخین از همان زمان، مناسبات خوبى نبوده است . در اخبار سیره چیزى که شاهد نزاع بین اینان باشد دیده نشده، اما هیچ خاطره اى نیز که نشان دهنده رفاقت آنها با یکدیگر باشد وجود ندارد . دشمنی هاى عایشه با امام على (ع) که به اعتراف خودش از همان زمان پیامبر(ص) وجود داشته، میتواند شاهدى بر اختلاف آل ابى بکر با آل على تلقى شود . گفته اند زمانى که فاطمه (س) رحلت کرد، همه زنان پیامبر(ص) در عزاى بنى هاشم شرکت کردند، اما عایشه خود را به مریضى زد و نیامد و حتى براى على (ع) مطلبی نقل کردند که گویا عایشه اظهار سرور کرده بود . هر چه بود، بلافاصله پس از خلافت ابوبکر، و اصرار امام بر اثبات حقانیت خود نسبت به خلافت، سبب بروز مشکلاتى در روابط آنان شد .
حمله به خانه امام و حالت قهر حضرت فاطمه(س) و عدم اجازه براى حضور شیخین بر جنازه آن حضرت، اختلاف را عمیق تر کرد. از آن پس امام گوشه گیر شد و به سراغ زندگى شخصى رفت. حکومت انتظار داشت که امام، همانطور که بیعت کرده، دست از ادعاى حقانیت خود نیز بردارد و شمشیر به دست براى تحکیم پایه هاى قدرت آنان با مخالفانشان از مرتدان بجنگد. امام این درخواست را رد کرد. با چنین موضعى، طبیعى بود که حکومت باید او را در دیدگان مردم تحقیر کند. این سیاست میتوانست به انزواى بیشتر آن حضرت بیانجامد . امام در نفرین به قریش فرمود: خدایا! من از تو بر قریش و آن که قریش را کمک کند یارى میخواهم . ادامه مطلب...
فرهنگ حضرت زهرا سلام الله علیها و سایر اهل بیت علیهم السلام این است که همه چیزشان را حتی در نیازمندی به آن، برای رضای خدا بذل می کرده اند، ولی به غلط رسم شده است "چراغی که برای خانه لازم است به مسجد نمی دهیم"، و این فرهنگ ماست.
آری ضرب المثل هر ملتی بیانگر طرز تفکر آن ملت است و این سخن نادرست نه تنها درباره مسجد و حسینیه ها بلکه درباره همسایه ها و دیگر افراد هم گفته می شود، که این منطق غلط ماست.
اما اهل بیت علیهم السلام می گفتند چراغی که برای مسجد لازم است، ما خانه را با آن روشن نمی کنیم. نانی که دیگران محتاج آنند ما به دهان خود نمی گذاریم و این منطق می ماند. از این رو قرآن روی این فرهنگ تکیه کرد و فرمود: الّذین تبوّوا الدّار و الایمان من قَبلهم یحبّون من هاجَرَ الیهم و لایجدون فی صدورهم حاجة مما اوتوا و یؤثرون علی انفسهم ولو کان بهم خصاصه و من یوق شحّ نفسه فاولئک هم المفلحون (سوره حشر آیه9) – کتاب روابط بین الملل در اسلام- صفحه174 آیت الله جوادی آملی
پ ن) واقعاً چقدر در اطراف خودمان، در و همسایه مان در دوستانمان بررسی می کنیم تا نیازمندی را دستگیری کنیم. آیا در همین جمع دوستانه مان از حال هم مطلعیم، مشکلات هم را می دانیم.
خداوند می فرماید در مال و اموال شما برای در راه ماندگان و محرومان حقی قرار داده شده که بایــــــــد پرداخت شود... نه منتی بر آنان است و نه می توانیم پرداخت نکنیم.
چقدر با منت و اذیت به فقیر در راه مانده و سائلی کمک کرده ایم.
در سوگ اُمِّ أبیها
امیرمؤمنان(ع) پس از خاکسپاری پاره تن رسول خدا(ص) با آن حضرت سخنی دارد که حاکی از اندوه شدید آن حضرت است. ایشان در خطبه 202 نهج البلاغه در فراق همسر باوفایش؛ صدّیقه طاهره(س) چنین میفرماید:
سلام بر تو ای رسول خدا(ص) از جانب من و از جانب دخترت که زودتر از همه به جوار قرب شما آمد. یا رسول الله! صبرم از بابت از دست دادن دخترت (همسرم) کم شده است. امانت بازگردانده شد و به صاحبش داده شد. اندوهم سرمدی و جاودانه و شبهایم بیداری تا آن گاه که خداوند مرا نیز آن اختیار کند و در منزلی قرارم دهد که تو را .
به زودی دخترت تو را از ستم های امّتت بر او خبر خواهد داد. از او به جِدّ سؤال کن – که چه بر او رفته است؟ - و احوالاتش را جویا شو. در حالی که زمانی از رحلت تو نگذشته و هنوز یادت فراموش نگشته.
و سلام بر شما دو تن؛ سلام کسی که مجبور است شما را – بنا بر ملاحظات امنیتی بابت اختفاء قبر فاطمه – ترک گفته و وداع نماید.
صلّی علیکِ ملیک السماء و لعنت الله علی ظالمیکِ
موفقیت و پیشرفت مردان در گرو حمایت و انگیزش همسران!
ساعد مراغهای از نخست وزیران دوران پهلوی در خاطرات خود نقل کرده است:
زمانی که نایب کنسول شدم با خوشحالی پیش زنم آمدم و این خبر داغ را به اطلاع سرکار خانم رساندم و… اما وی به جای خوشحالی، با بیاعتنایی تمام، سری جنباند و گفت «خاک بر سرت کنند! فلانی کنسول است؛ تو نایب کنسولی؟!» و...
مدتی گذشت و چندی بعد کنسول شدیم و رفتیم پیش خانم، آن هم با قیافهای حق به جانب که بله ما …
باز، خانم، ما را تحویل نگرفت و گفت «خاک بر سرت کنند؛ فلانی معاون وزارت امور خارجه است و تو کنسولی شدی، افتخار می کنی؟!»
با گذشت زمان و تلاش و... شدیم معاون وزارت امور خارجه و... که خانم باز گفت «خاک بر سرت؛ فلانی وزیر امور خارجه است و تو… ؟!»
تا اینکه با... شدیم وزیر امور خارجه و به دو آمدیم خدمت خانم که... و باز گفت «فلانی نخست وزیر است و … خاک بر سرت کنند... !!!»
القصه با هزار برو و بیا و این ببین و آن را... بالاخره شدیم نخست وزیر! و این بار با گامهای مطمئن، باد به غبغب انداخته و با غروز و افتخار تمام به خانه رفتم و منتظر بودم که خانم حسابی یکه بخورد و به عذرخواهی از گشته بیفتد. دیگه بالاتر از این پستی نبود در کشور!
تا این خبر را دادم! به من نگاهی کرد؛ سری جنباند و آهی کشید و گفت:
«خاک بر سر ملتی که تو نخست وزیرش باشی !!!»
.: Weblog Themes By Pichak :.