امام علی (ع) چگونه انسانی بود
[برداشتی آزاد از سیره ی نظری و عملی امام علی (ع)]
در زمان خلیفه ی اول ابوبکر، ابوسفیان به ظاهر در دفاع از حق مظلوم و محقین بر خلافت، اما به باطن از روی خباثت و حسادت و شیطنت، خلافت ابوبکر را بر نمی تافت. به انحاء حیل می کوشید تا مدینه، مرکز حکومت اسلامی را دچار آشوب سازد و به آرزوی خود که نابودی اسلام نو پا بود برسد، تا چون گذشته ریاست خویش را بر قریش نگاه دارد. لذا به هر حربه ای چنگ می آزید تا میان اصحاب رسول خدا (ص) تفرقه و جدایی در آورد، تا به اهداف خویش دست یابد. حتی با سوء استفاده از جریان سقیفه و به قدرت رسیدن پسر ابی قحافه، سعی کرد با سوار شدن بر موج احساسی مردم دون پایه، اشتر خلافت را به سوی خود کشد. تا آنجا که به مولا علی هم پیشنهاد اقدام مسلحانه برای بدست گرفتن قدرت را داد. اما چه کم خرد و ابله بود ابوسفیان! خلافت نزد علی از آب دهان بز هم کمتر است! از جوانمردان به دور است این صفت که برای احقاق حق خویش چشم حمایت به نا جوانمردان بر بندند!
جوانمرد اگر راست خواهی ولی است کرم پیشه ی شاه مردان علی است
امام علی (ع) پیشنهاد بی بصیرتان را محکم رد کرد. و فرمود حکومت دو روزه ی دنیا به چه قیمتی؟ به قیمت ریختن خون بی گناهان؟ کسب ریاست به ثمن خباثت؟ چنگ بر ریسمان خلافت با خالی شدن دستم از ریسمان خداوند؟ تکیه بر کرسی قدرت با پشت پا زدن بر گذشته و خیانت بر نبوت؟ نشستن بر جایگاه پیامبر با چاپلوسی و دروغ؟ حکمرانی و حفظ شوکت و هیبت با تهمت و غیبت؟ تسلط بر مردم با زر و زور و تزویر؟ هیهات! این از علی ساخته نیست! اینگونه زمامداری «ماءٌ آجِنٌ، وَ لُقمَهٌ یَغَصٌّ بِها آکِلُهَا؛ بدمزه و نا دلپذیر است، و لقمه ای گلوگیر»[1]
منبع: کنج درون
پس از کودتای سوم اسفند 1299، رضاخان درصدد بر آمد سلطنت قاجاریه را براندازد و خود تمام قدرت را بدست گیرد. او دراین راه از هر وسیله ای استفاده کرد . یکی از این وسیله ها ایجاد گروهی به نام «هوچی» و به تعبیر امروزی «لباس شخصی» بود. آنچه در زیر می خوانید فرازی از خاطرات «یحیی دولت آبادی» است. البته تاریخ تکرار نمی شود اما گاهی دو مقطع تاریخی چقدر به هم شباهت دارند!!
***
« …ولی بتوسط نظمیه و بدست هوچیان از دادن میتینگ در وقت اجتماع مردم جلوگیری شد…گفتم بدست هوچیان از دادن متینگ جلوگیری شد شگفت نیست که این لغت را نشناسید چونکه تازه وضع شده است این لغت گفته می شود به یک دسته از رذلترین مردم تهران و ولایات که در هر لباس هستند و بتوسط نظمیه ها تشکیل شده در تحت نظر همان اداره برای جلوگیری از هرگونه تظاهر ملی بعنوان ملی بودن از راه هوچیگیری. مثلا اگر ناطقی بحواهد صحبت بکند و انتقادی از کار نظامیان بنماید دسته هوچیها جمع شده میان حرف او داد و فریاد میکنند و نمی گذارند کسی بسخن گوینده گوش بدهد.
و بالجمله چون هنوز حکومت کودتا طوری مسلط نشده است که با قوه نظامی از بروز احساسات ملی نما و دسته بندی های ملّیون جلوگیری کند این جمعیت را تشکیل داده اند تا از احساساتیکه در گوشه و کنار از ملیون بروز میکند با هوچیگری ملیون ساختگی جلوگیری نمایند.
بسردستگان این جمع حقوقی داده می شود و حاجتهای ایشان برآورده میگردد ... آنها هم که همه یا بیشتر ولگردها و اشخاص بیکار و بی حیثیت هستند با مختصر بروز سخاوتی که از سردسته ها ببینند مست میشوند و برای هو کردن حاضر میگردند.
در میان این جمع روحانی نما، تاجر و کاسب بیکسب و تجارت، روزنامه نویس بی روزنامه، روضه خوان بی منبر و بانی و وکیل بی موکل وجود دارند. آبروی حکومت ملی ما بازیچه دست آنها شده است و احتمال میرود بدست همین مردم حکومت ملی از میان برود زیرا اشحاص شرافتمند از ملیون از ترس آبروی خود با این جمع که نمی دانند آبرو و شرافت چیست البته طرف نشده خودرا دور میگیرند.
در اینصورت می توان گفت برای حکومت ملی تشکیل این جمعیت خطرش از هرگونه مخاطره که برای آن بوده است بیشتر خواهد بود و گاه باشد که وکیل و وزیر و مدیر و دبیرهم از میان همین جمع بیرون بیایند و کار ملیون حقیقی با کمی عددی که دارند از این که هست زار تر بگردد.”
(تاریخ عصر حاضر یا جلد چهارم حیات یحیی، از انتشارات کتابفروشی ابن سینا، اردی بهشت 1331، ص285-286)
خود نمایی مذهبی و استفاده ی ابزاری و گزینشی از دین همیشه ی تاریخ بوده و هست. شدت و ضعف و بالا و پایین داشته اما هیچوقت کنار و خارج از مسئله نبوده! به ویژه نزد سیاست بازان و قدرت طلبان و استبداد پیشگان از حاکمان. به تاریخ پر فراز و نشیب ایران خودمان هم نگاه کنیم، خواهیم دید! چه پیش از ورود اسلام و چه پس از آن و چه بعد از رسمیت یافتن مذهب تشیع، به نوعی از دین و مذهب استفاده ی شعاری و تبلیغی شده و حکومت گران در راستای کسب و حفظ قدرت و بسط استبداد و ایجاد خفقان به اعتقادات عوامانه ی مردم توسل جسته و به استحمار مردم دست زده اند.
دوره ی پهلوی ها (پدر و پسر) نیز از این قائده مستثنی نبوده. هر چند که رضاشاه و محمدرضا شاه در ضدیت با دین و مذهب دست کمی از دیگر سلاطین و مستبدان نداشتند، با اینحال آنها هم در مواقع حساس و نیاز و هنگام کارساز نبودن زور و اجبار و اسلحه، داعیه ی مدیریت دینی و امام زمانی داشتند. بازگویی و باز نویسی نمونه هایی از آن بدک نیست:
در باره ی رضا شاه معروف است که در طی مسیر کسب قدرت و سلطنت، اوایل کار با پایی برهنه و گل و خاکستر به سر در دستجات عزاداری محرم و صفر شرکت می کرد. لباس مشکی کرده و شال عزا بر گردن انداخته، سینه می زد و مشوق سینه زنان قشون قزاقش بود و...
صاحب نظری تعریف می کند که؛ اتفاقاً رضا شاه کاملاً دارای اعتقادات سنتی دینی و مذهبی بود. برای شفای پسرش محمدرضا که بعدها شاه شد، و به واسطه ی بیماری مهلکی که پیدا کرده بود و اکثراً قطع امید کرده و پزشکان عملاً از وی دست شسته بودند، رضاشاه به مشهد می رود و متوسل به حضرت امام رضا (ع) شده و تب پایین می آید و چند روز بعدش قطع می شود و بهبودی و شفای پسرش را می گیرد.
خود محمدرضا پهلوی هم در اوج قدرت استبدادی و خفقان حکومتش از همین حربه استفاده جسته و در راستای حفظ و ادامه ی سلطنت و قدرتش، دین و مذهب را پیش کشیده و با نگاه ابزاری به آن سعی می کرد از اعتقادات عوامانه ی ملت استفاده نماید. و برای لاپوشانی و توجیه ضعف ها و بی مدیریتی و بی کفایتی حکومت و دولت خود به خواب و رؤیا و خرافات به ظاهر مذهبی متوسل می شد.
وی در آستانه ی انتخابات فرمایشی 6 بهمن 41 (برای تصویب اصول انقلاب سفید)، چهارم بهمن 1341 برای کسب وجهه و تثبیت مذهبی انقلاب شاهانه ی خود به قم سفر کرد تا در میان استقبال کسانی که آنها را «اهالی شاهدوست قم» میخواند به رجزخوانی در برابر مخالفان خود بپردازد و راه را برای رفراندوم خودخوانده فراهم کند. گروهی که از ساعتها قبل با اتوبوسهای دولتی به محل سخنرانی آورده شده بودند به همراه حامیان قمی حکومت، مخاطبین و استقبالکنندگان پادشاه ایران بودند و شعارهایی در حمایت از او سر میدادند.
شاه که از استقبال سرد بزرگان مذهبی و محلی شهر قم برافروخته شده بود، تلاش کرد این نقیصه جدی را که مشروعیت دینی حکومتش را متزلزل می کرد با ادعاهای عجیب و غریب همیشگی جبران کند. برای همین به جمعیت حاضر در میدان آستانه گفت که کمربسته ی حضرت علی (ع)، نجاتیافته حضرت عباس (ع)، برگزیده خدا برای نجات انسان ها و نماز شب خوانی است که هیچ کسی نمی تواند ادعا کند که از او به خداوند و ائمه اطهار (ع) نزدیکتر است.
شاه در ادامه سخنرانی خود در میدان آستانه مقدسه قم مخالفان خود را «نفهم»، «قشری»، «مفتخور»، «یک مشت احمق ریشو» و «خائن» دانسته و آنها را وابسته به بیگانگان قلمداد کرد و گفت که حکومتش هیچ زندانی سیاسی ندارد.
شاه حتی در مصاحبه مشهورش با اوریانا فالاچی نیز چنین تصویر مضحکی برای جعل مشروعیت دینی برای خود ارائه کرد:
«من تعجب می کنم که شما درباره الهام چیزی نمی دانید. هر کسی از خواب نما شدن های من خبر دارد. من آن را حتی در شرح حال خود نوشتهام. من در کودکی دو بار خواب نما شدم. اولی وقتی که پنج ساله بودم و دومی وقتی که شش ساله بودم. اولین دفعه من امام آخر خود را دیدم. کسی که بر اساس مذهب ما غایب شده است و روزی برخواهد گشت و دنیا را نجات خواهد داد… برای من حادثهای پیش آمد. من روی صخره ای افتادم و امام زمان مرا نجات داد. او خودش را بین من و صخره [حایل] کرد. می دانم چون او را دیدم، او را دیدم، او را به رأیالعین دیدم؛ نه در رؤیا. حقیقت مطلق. آیا متوجه منظورم می شوید؟ من تنها کسی بودم که او را دیدم … هیچ کس دیگر نمی توانست او را ببیند غیر از من. چون… اوه! متأسفم که شما آن را درک نمی کنید.»
این رجزخوانی و بلوف های به ظاهر مذهبی شاه گاه و بی گاه ادامه داشت تا اینکه زمستان سرد ملت به پایان رسید و خزان رژیم شاه در سال 57 آغاز شد. وقتی که خزان عمر حکومت در پاییز همان سال با تظاهرات میلیونی تاسوعا و عاشورا به اوج خود رسید، دیگر چنین سیاستهای عوامانه و فریبکارانه هم کارگر نیفتاد. رژیم برای علاج شوک شدیدی که در این دو روز متحمل شده بود، دو روز پس از عاشورای 57 در برخی شهرها اقدام به برپایی تظاهرات نمایشی مدافعین سلطنت کرد و گروهی از روستاییان با اتوبوسهایی به شهرها آورده شدند و از جمله در اصفهان ضمن شعار دادن به نفع شاه، به مغازههایی که عکس امام خمینی را نصب کرده بودند حمله کردند.
اما برای قانع کردن این روستاییان چه حیلهای به کار گرفته شد؟
باز دست به حیله ی استحماری و عوامفریبی زدند! پرویز راجی آخرین سفیر شاه در بریتانیا فاش کرده که شایعهای بین مردم پخش شد تا آنها باور کنند که رفتن شاه از ایران به سود کشور نیست. جالب اینجاست که برای باورپذیر شدن این شایعه، آن دروغ را به یکی از برجستهترین علمای مخالف شاه نسبت دادند که سالها زندان و تبعید را به دلیل مخالفت با حکومت تحمل کرده بود. پرویز راجی نوشته است:
«آیتالله [سید حسن طباطبایی] قمی (مقیم مشهد) حضرت (مهدی موعود) را به خواب دیده و از او شنیده که خروج شاه از کشور به معنای پایان کار ایران است. بعد هم موقعی که آیتالله قمی مشغول فکر کردن راجع به علت این اظهارات بود، حضرت بار دیگر ظاهر شد و به او تأکید کرد که اگر هرچه زودتر اقدامی صورت نگیرد، برای نجات کشور خیلی دیر خواهد شد… به همین جهت آیتالله قمی نیز فورا این مطلب را انتشار داده است و هماکنون مردم در سراسر ایران به پا خاسته اند و از شاه درخواست کردهاند که از فکر عزیمت از کشور منصرف شود.»
البته در کمال ناباوری، این خیزش مردم ایران برای جلوگیری از فرار شاه به نتیجه نرسید و شاه چند هفته بعد پاسخ درخوری به این خیزش مورد ادعای پرویز راجی داد و فرار را بر قرار ترجیه داد!
ولی با رفتن شاه چیزی که عوض نشد همین «سیاست استحماری» و استفاده ی ابزاری از دین و مذهب بوده و هست و خواهد بود. پس به هوش باشیم که گرفتار نشویم!
منابع مطالب و استنادات نوشته، موجود است.
به نقل از وبلاگ «کنج درون»
ـ عذر خواهی از این بابت که بنده بدون اطلاع از مطلب جدید آقای رضایی (ساعت 18، یکشنبه 9 بهمن) نوشته ی جدیدی (نگاه ابزاری به دین...) با فاصله ی دو ساعته (ساعت 20 همان روز) از مطلب ایشان را در وبلاگ گذاشتم. لذا با اطلاع از این اشتباه صبح روز دوشنبه دهم، ساعت 7/30 مطلبم را حذف کردم. از این بابت هم، از خوانندگان عذر خواهی می کنم. البته در وبلاگ «کنج درون » موجود هست.
ـ اعتراض دوستانه به آقای رضایی که هنوز 20 دقیقه از زمان نوشته بنده نگذشته (ساعت 20/25 یکشنبه)، مطلب دیگری مرحمت کردند! امیدوارم ایشان هم بدون اطلاع این کار را کرده باشند! والا ضرورتی نداشت که در عرض دو و نیم ساعت بخواهند دو مطلب...
ـ از جناب آقای مدیر وبلاگ هم می خواهم که همه ی ما را از تذکرات اخلاقی و... بی نصیب نگذارند. هر چند مدت یادآوری بعضی چیزها بدک نیست!
امروز بالاخره موفق شدم و وقت شد تا متن صحبت های آقای افروغ را در برنامه پارک ملت مطالعه کنم. بسیار دلچسب بود.. اگر چه نقد تند و تیزی است و ممکن است بچه حزب اللهی ها را کمی ناراحت کند ولی به دل می نشیند و خلوصش احساس می شود .. اگر چه متن زیادی داشت و با قسمت هایی از آن هم ارتباط برقرار نکردم!.. با اندکی تخلیص و زدن شاخ و برگ های شخصی و کمی فنی اش آن را برای دوستانی که مطالعه نکردند و ندیدند برنامه را قرار می دهم..:
(روشن فکری) نه تنها مذموم. نیست، بلکه کار انبیایی است، همه کس هم نمی تواند مدعی روشن فکری باشد. حسب یک بحث مفهومی فقط انبیاء و خداگرایان می توانند مدعی روشن فکری باشند.
روشن فکر کسی است که زبان بی زبان هاست و به گونه ای مدافع حقوق و نیازهای واقعی مردم است، حالا اگر کسی برای مردم حقوق و نیازی قائل نباشد، بالطبع ذاتی هم قائل نیست و اگر قائل به ذات شد، باید قائل به غایت باشد و نسبتی است بین غایت و ذات و خدا.... آنچه در تاریخ ما گذشته الزاماً متوجه این نسبت نبوده است. ما منورالفکرانی داشتیم که خدازدایانه می خواستند روشن فکری کنند و این مورد قبول ما نیست، حال چه لیبرال و چه سوسیالیست که هر دو مبنایشان یکی و اومانیستی است، اما ما روشن فکران نسل دوم را هم داریم، روشن فکرانی مثل مرحوم دکتر شریعتی، استاد شهید مرتضی مطهری، مرحوم جلال آل احمد، شهید بهشتی و خود حضرت امام(رحمه ا... علیه) که نگرش انتقادی داشتند، اما خداگرایانه نگرش انتقادی داشتند، اینها سنت گرا بودند، اما سنت گرای انتقادی بودند، هرچیزی که در سنت گذشته است را تائید نمی کردند. خرافه و تحجر را تائید نمی کردند. اتفاقاً یکی از شرایط معدّه انقلاب اسلامی، بسط روشن فکری دینی بود، اما ای کاش تداوم پیدا می کرد..... متاسفانه، نسل دوم تداوم و بسط پیدا نکرد. بعد از تشکیل نظام جمهوری اسلامی ما تا حدودی قدرت زده شدیم و مقداری مصلحت اندیشی و امنیت گرایی چاشنی کار شد و فراموش کردیم که چه شد که انقلاب شد؟ بعنی این بسط روشن فکری و معرفت دینی را فراموش کردیم و بعد از انقلاب از سال 63 ما با جریان رجعت به روشن فکران نسل اول، یعنی منور الفکرها روبرو بودیم و در سالهای اخیر شاهد رگه هایی از روشن فکری نسل چهارم در ادامه و بسط روشن فکری نسل دوم بودیم. .... به هر حال انقلاب اسلامی پیروز شده است، جمهوری اسلامی شکل گرفته است، خود این جمهوری اسلامی در صورت عدم مراقبت، می تواند نقض غرض شود. برای مثال، از مردم سالاری دینی به شدت دفاع می کنم، به عنوان یک فلسفه سیاسی سوم که در برایر فیلسوف شاهی افلاطونی و رضایت گرایی دموکراسی راه حل سومی را پیشنهاد می کند. اما اگر مراقبت نشود و نقد و نظارت دو سویه ای نسبت به دو وجه حقانیت و مقبولیت آن نشود، هم زشتی های دموکراسی و هم زشتی های تئوکراسی که وجه انضمامی پیدا کرده است را در بر خواهد داشت و یک سوال ظریفی در مقام مقایسه بین حکومت های مطلقه و دموکراتیک مطرح می شود….می گویند، حکومت مطلقه منتخب را به راحتی می توان به زیر کشید یا حکومت مطلقه غیر منتخب را؟ می گویند، مسلم است که حکومت مطلقه منتخب سخت تر است زیرا برخوردار از پشتیبانی مردم هم هست، حال فرض کنید بشود حکومت مطلقه منتخب دینی و منحرف شود، به مراتب شرایط به زیرکشیدن آن سخت تر می شود و ما وظیفه خطیری داریم. ..... این وظیفه بر عهده عالمان ما و روشن فکران دینی و متعهد ما است، که مراقبت کنند نظام منحرف نشود. به این مساله باید توجه داشته باشیم که همان گونه که مردم سالاری دینی دو مؤلفه ای است، یعنی حقانیت و مقبولیت، نقد برآن هم دو مؤلفه ای است، بعنی ما به یک شمشیر ذوالفقار نقد نیاز داریم که مراقبت کند تا انحرافی صورت نگیرد. بایستی مردم ما، متعهدان ما و روشن فکران ما مطمئن شوند، هم نسبت به وجه حقانی و شرعی حکمرانان و حکومت و محتوای حکومت، هم نسبت به مقبولیت و رضایت عامه. اینجا با یک دیالکتیک سیال و پیچیده سر و کار داریم.
من متاسفم که بگویم و شما مرا دعوت نکرده اید که تعارف داشته باشم، ما متاسفانه روشن فکری مان آن طور که باید و شاید پرملات پیش نمی رود، حال بخشی ازآن ناظر به وجوه ساختاری و سازکارهای خارج از اراده روشن فکران است و بخشی مربوط به اراده خود روشن فکران است. روشن فکر که نباید سر سفره آماده بنشیند، روشن فکر باید هزینه بدهد و پایش بایستد...... بالاخره نتیجه و بازده دراز مدت دارد و چرا می گویم کار انبیاست، این نکته ظریف است، انبیا به دنبال معیشت و شغل و اعتبار و عنوان و درجه و تیتر و استاد و غیره و ذلک نبودند، درد مردم داشتند، توی مردم بودند، یعنی با زبان و درد مردم آشنا بودند، با فضای داغ و پرنشاط حیات روزمره مردم مانوس بودند و سعی می کردند آنان را بالا بکشند.
بدن انسان روشهای جالب و جذابی را برای فرستادن علائم هشدار دهنده دارد که این علائم در واقع اسراری را از درون بدن فاش میسازند. به عنوان مثال آیا میدانید که خندیدن پس از خوردن هر وعده غذایی چه تاثیری روی بدن دارد؟ یا اینکه آیا میدانید سفید شدن زود هنگام موها نشانه چه فرآیندی در بدنتان است.
بدن انسان در تمام طول عمر به شیوهای هوشمندانه و منحصر به فرد علائم و نشانههای زیرکانه و هشدار دهنده را بروز میدهد اما اکثر افراد به دلیل ناآگاهی از این روابط و علائم، پیغامهای حیاتی بدن را نادیده میگیرند که حاصل آن به خطر افتادن سلامتی است.
روزنامه «دیلی میرور»، در گزارشی به چند راهکار جالب و شگفتانگیز به عنوان اسرار زندگی اشاره کرد که بیتردید در زندگی روزمره، قابل استفاده و مفید خواهند بود:
1- دردناک شدن مچ پا میتواند نشان دهنده مشکلات کلسترولی باشد.
به گفته متخصصان دردناک شدن مچ پا میتواند نشانه ابتدایی از افزایش ارثی سطح کلسترول بد خون باشد. در واقع تشکیل کلسترول در اطراف زردپی آشیل، موجب بروز این درد میشود.
- راه حل چیست؟
اگر احساس کردید که مچ پایتان مدت سه روز یا بیشتر به طور مداوم درد میکند، حتما برای چکاپ کلسترول به پزشک مراجعه کنید، بویژه اگر سابقه خانوادگی ابتلا به بیماری قلبی را دارید.
2- قوی بودن ریهها نشان دهنده کاهش خطر ابتلا به آلزایمر است.
مطالعات نشان میدهد که فعالیت ضعیف و نامطلوب ریهها موجب میشود که اکسیژن کمتری به مغز برسد و در نتیجه خطر ابتلا به زوال عقل و آلزایمر افزایش پیدا میکند.
برای جبران این مشکل سعی کنید تنفس عمیق انجام دهید به این ترتیب که پنج ثانیه عمل دم و پنج ثانیه عمل بازدم هوا را انجام دهید. این کار موجب تقویت ریهها میشود چون اکسیژن را به مقدار کافی و مناسب به مغزتان میرساند. اگر این کار را شش نوبت در روز تکرار کنید، ریههای شما 20 درصد قویتر میشوند.
3- سفید شدن موها قبل از رسیدن به سن 30 سالگی نشانه مهمی از ابتلا به مشکلات تیروئیدی است.
متخصصان تیروئید تاکید دارند که عدم تعادل در فعالیت غده تیروئید موجب اختلال در تولید رنگدانهها در پیاز مو میشود.
- راه حل چیست؟
اگر موهایتان در سن پایین، سفید شده و هم چنین علائم دیگری چون کاهش وزن، افسردگی و یا مشکلات عادت ماهانه دارید، حتما برای چکاپ کامل و درمان به موقع به یک متخصص غدد مراجعه کنید.
4- بیماری لثه خطر و احتمال زایمان زودرس را افزایش میدهد.
باکتریهای موجود در لثههای بیمار و عفونی، موجب بروز واکنشی میشود که حاصل آن باز شدن بیموقع و زودهنگام دهانه رحم در دوران بارداری است.
- راه حل چیست؟
هر روز نخ دندان بکشید. هم چنین زنان باردار برای اطمینان از سلامت دندانهای و لثه خود باید مرتب به دندان پزشک مراجعه کنند. مطالعات نشان میدهد که مشکل و بیماری لثه احتمال زایمان پیش از موعد را 70 درصد افزایش میدهد.
5- گرم نگه داشتن پاها احتمال سرماخوردگی را کاهش میدهد.
وقتی پاها سرد میشوند، عروق خونی در بینی بسته و منقبض میشوند که در نتیجه گلبولهای سفید خون در این منطقه از مبارزه با عفونتها دست میکشند و محل ورود میکروبها به بدن باز میشود.
بنابراین توصیه میشود جوراب بپوشید و مطمئن شوید که با گرم نگه داشتن پاها، سیستم دفاعی بدنتان به طور کامل کار میکند.
6 - خندیدن پس از صرف هر وعده غذایی، میزان قند خون شما را پایین میآورد.
متخصصان معتقدند عضلاتی که ما از آنها برای خندیدن استفاده میکنیم برای دریافت انرژی، قندخون را مصرف میکنند و این فرآیند خطر ابتلا به دیابت، چاقی و حتی برخی از سرطانها را کاهش میدهد.
بنابراین بعد از شام در آرامش کامل روی مبل بنشینید و مدتی به تماشای فیلم کمدی مورد علاقهتان بپردازید.
7 - راه رفتن و حرف زدن همزمان، موجب کمردرد میشود.
وقتی در حین راه رفتن، صحبت هم میکنیم این کار مانع از همزمانی تنفس ما با گامهایمان در هنگام برخورد پاها به زمین میشود. این عدم هماهنگی، موجب میشود که بخشی از ضربههای ناشی از برخورد گامها به زمین به کمر وارد شود و موجب بروز کمردرد میشود.
توصیه میشود دفعه بعد اگر به هنگام خرید کردن موبایلتان زنگ زد، یک گوشه بنشینید و با تلفن صحبت کنید.
8 - فشار دادن پاها روی هم مانع از ضعف کردن و بی حالی میشود.
اگر بعد از سریع برخاستن از جای خود احساس سرگیجه پیدا کردید یا حس کردید که منگ شدهاید و چشمانتان سیاهی میرود با این حرکت ساده میتوانید جریان خون را به سرعت به مغز بفرستید و ضعف و سرگیجه خود را متوقف کنید.
ابتدا هر دو پای خود را روی زمین قرار دهید. بعد یکی از پاها را روی پای دیگر بیاندازید و تا جایی که میتوانید در این وضعیت پاها را روی هم فشار دهید. 30 ثانیه در این وضعیت بمانید تا خون به مغزتان برسد و حالتان بهتر شود.
9- غفلت از کمردرد، تهدید جدی برای مغز است.
پزشکان دریافتهاند افرادی که بیش از یک سال مبتلا به کمردرد هستند، 11 درصد از حجم سلولهای مغزی آنها در ناحیهای که مربوط به کنترل یادگیری است، کاسته میشود. ظاهرا فشار مقابله با کمردرد این تاثیر نامطلوب را روی سلولهای مغزی برجای میگذارد.
در صورت بروز کمردرد، فورا از پزشک کمک بگیرید. اکثر کمردردها در صورتی که زودتر مورد توجه قرار بگیرند، قابل درمان هستند.
10- چاقی، احتمال بروز سردردها را تا دو برابر افزایش میدهد.
وزن زیاد موجب التهاب در عروق خونی ناحیه سر میشود که مهمترین عامل بروز سردرد است.
برای کاهش دردها، اقدام به کاهش وزن کنید و برای درمان سردردها از راهکارهای طبیعی استفاده کنید. مصرف روزانه داروهای مسکن در واقع موجب بروز سردرد میشود.
11- مشکل در اندام تناسلی مردانه میتواند علامت عارضه قلبی باشد.
آخرین مطالعات نشان داده است که ناتوانی جنسی در مردان میتواند ناشی از تنگ شدن عروق خونی باشد.
به درمانهای اینترنتی و ماهوارهای اعتماد نکنید در عوض برای چکاپ کامل به متخصص مراجعه کرده و قبل از هر چیز به پزشک خود اطمینان کنید.
12- قوز کردن، ولع شما را به خوردن شیرینی تشدید میکند.
پزشکان معتقدند که قوز کردن جریان خون را به مغز کاهش میدهد و در نتیجه ولع خوردن مواد قندی را تشدید میکند چون در صورت کاهش جریان خون در مرکز اشتها در مغز، گلوکز کمتری به این عضو اصلی میرسد در حالی که گلوکز مهمترین غذای مغز است.
- راه حل چیست؟
همیشه صاف بنشینید و پاهای خود را روی زمین بگذارید. ستون فقرات خود را بکشید و شکم خود را به داخل بکشید طوری که کمر شما به سمت صندلی کشیده شود.
13- داروهای سرماخوردگی، تاثیر نامطلوب روی توان باروری دارند.
داروهای سرماخوردگی که برای خشک کردن ترشحات بینی استفاده میشوند در عین حال میتوانند موجب کاهش مخاط دهانه رحم شود و در نتیجه باروری را مشکل می سازد.
بنابراین توصیه میشود: به جای داروهای ضد احتقان از درمانهای معمولی مثل ویکس استفاده کنید.
الف ـ 1) رهبر انقلاب اسلامی در نوزده دی 1390 با تأکید بر اینکه انتخابات موجب نشاط جدید و دمیده شدن خون تازه در پیکره نظام اسلامی خواهد شد، گفت: عرصه انتخابات در کنار این ویژگیهای برجسته و مهم، آفت هایی هم دارد که باید مراقب بود این آفت ها پیش نیایند. ... آیت الله خامنه ای با تأکید بر لزوم برگزاری انتخاباتی سالم و رقابتی خاطرنشان کردند: رقابت غیر از خصومت و تهمت زنی متقابل است، رقابت به معنای اثبات خود با نفی دیگران نیست.... ایشان افزودند: نامزدها باید با قصد خدمت وارد عرصه انتخابات شوند زیرا اگر کسانی با هدف قدرت طلبی و بدست آوردن ثروت و یا انگیزه های ناسالم دیگر وارد انتخابات شوند، به مردم و کشور خدمت نخواهند کرد...
الف ـ 2) پس از این بیانات، و در بی توجهی آشکار نسبت به آن، بولتنی به نام یکی از گروههای سیاسی اصولگرا و با شبکه عظیم توزیعی که قطعاً هزینههای هنگفتی صرف آن شده است، علیه گروه دیگری از اصولگرایان منتشر شده است. در این بولتن کسانی که آیت الله مصباح یزدی را پدر معنوی خود می دانند، تلاش کرده اند تا مطالبی تخریبی را علیه آیت الله مهدوی کنی و گروه سیاسی مورد حمایت ایشان ارائه کنند. جالب آن است که هر دو گروه با جدیت می کوشند تا خود را مورد تأیید رهبر انقلاب معرفی کنند. (کلیک کنید)
ب ـ 1) رهبر انقلاب اسلامی در تاریخ 17 مهر 1386 در جمع دانشجویان گفتند: «مطالبه کردن با دشمنى کردن فرق دارد. اینکه ما گفتیم معارضه با مسئولان کشور نشود... این به معناى انتقاد نکردن نیست؛ به معناى مطالبه نکردن نیست؛ درباره رهبرى هم همینجور است... این برادر عزیزمان میگوید «ضد ولایت فقیه» را معرفى کنید. خوب، «ضد» معلوم است معنایش چیست؛ ضدیت، یعنى پنجه در افکندن، دشمنى کردن؛ نه معتقد نبودن. اگر بنده به شما معتقد نباشم، ضد شما نیستم؛ ممکن است کسى معتقد به کسى نیست... اعتراض به سیاستهاى اصل 44، ضدیت با ولایت فقیه نیست؛ اعتراض به نظرات خاص رهبرى، ضدیت با رهبرى نیست. دشمنى، نباید کرد... ردکردن حرف، به معناى مخالفت کردن، به معناى ضدیت کردن نیست؛ این مفاهیم را باید از هم جدا کرد. بنده از دولتها حمایت کرده ام، از این دولت هم حمایت میکنم؛ این به معناى این نیست که همه ى جزئیات کارهائى که انجام میگیرد، مورد تأیید من است، یا حتّى من از همه اش اطلاع دارم؛ نه، لازم نیست... بنابراین ما به هیچ وجه انتقاد کردن را مخالفت و ضدیت نمیدانیم.
ب ـ 2) پس از آن که علی مطهری، از نمایندگان منتقد دولت احمدی نژاد، از سوی هیأت های اجرایی وزارت کشور، برای نامزدی در انتخابات مجلس شورای اسلامی رد شد، دلیل آن با استناد به بند 1 و 3 ماده 28 قانون انتخابات، عدم اعتقاد به اسلام، قانون اساسی ایران و اصل ولایت فقیه عنوان شد. بر اساس قانون، علی مطهری اعتراض خود را به هیأت اجرایی اعلام کرد؛ در بخشی از این نامه اعتراضی آمده است که: «اینجانب برداشت امثال جبهه پایداری از ولایت فقیه را قبول ندارم. ولایت فقیه را همان طور که شهید آیت الله مطهری گفته اند ولایت مکتب و ایدئولوژی می دانم نه ولایت شخص، و به تعبیر آیت الله جوادی آملی ولایت فقه است و به تعبیر رهبر انقلاب «مرز التزام به ولایت فقیه احکام حکومتی است» یعنی در احکام حکومتی باید اطاعت محض باشد اما در سایر امور هر کس آزاد است که نظر خود را ابراز کند هر چند مخالف نظر رهبری باشد. در احکام حکومتی هم تا قبل از صدور حکم، هر کس مجاز است که نظر رهبری را تغییر دهد، آنچنان که شهید آیت الله مطهری در چند مورد امام خمینی (ره) را نسبت به نظر خود متقاعد کردند و امام(ره) نیز نه تنها ناراحت نمی شدند بلکه ایشان را حاصل عمر و پاره تن خویش نامیدند. علاوه بر این، ولی فقیه، انتقادپذیر و در مقابل مردم پاسخگوست همچنان که مقام رهبری بارها به انتقادات با روی باز پاسخ داده اند و از هرگونه بت سازی و تملق و چاپلوسی بیزارند... بالاتر این که امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود « از من در خفا و علن انتقاد کنید» و خود به انتقاد و حتی توهین منتقدین و معترضین با روی گشاده پاسخ می دادند. بنابراین اینجانب به ولایت مطلقه فقیه با برداشت درست از آن وفادارم و بخشی از مشکلات کشور را ناشی از برداشت غلط برخی دوستان نادان انقلاب از این اصل مترقی می دانم. البته وفاداری و التزام عملی اینجانب به اصل ولایت فقیه به آن شدت نیست که یازده روز در مقابل حکم ابقای وزیر اطلاعات مقاومت و خانه نشینی کنم و یا بر تعبیر «بیداری انسانی» در مقابل «بیداری اسلامی» درباره نهضتهای اجتماعی منطقه اصرار بورزم.» (کلیک کنید)
ب ـ 3) عماد افروغ جامعه شناس و نماینده مجلس هفتم، دوشنبه 26 دی 1390 در شبکه اول سیمای ملی به نکاتی درباره وضعیت نقد و انتقاد در جامعه، میزان نظارت پذیری حاکمیت، شرایط روشنفکری در کشور، نقش نظارتی حوزه های علمیه، حضور افراد موضوع شناس در مجلس خبرگان، و اولویت حقیقت بر مصلحت و مواردی از این دست اشاره کرد. عماد افروغ سابقه روشنی دارد. جامعه شناسی که سالها در حوزه تئوری پردازی و نقد سیاست بدور از هرگونه مصلحت سنجی های معطوف به قدرت، فعال بوده است و از این حیث از مردان نشان دار و مرجع جریانات دانشجوئی و گروه های عدالتخواه و رسانه های متدین و مذهبی بوده است. افروغ جامعه شناس و سیاست شناس و متفکری است که با نظام فکری روشن و منسجم در حوزه های مختلف، ضمن تاکید بر فقه اسلامی و جامعه مبتنی بر ولایت فقیه و مدل های بومی، علیه اسلامی سازی سرمایه داری، ماکیاولیسم مذهبی، کاسبان و دلالان سیاسی، مصلحت اندیشان قدرت طلب، هذیان گوئی مرتجعین و ویژه خواری خناسان نوشته و مصاحبه کرده وسخنها گفته است. اینکه چه میزان از این سخنان درست و چه بخشی قابل نقد است بماند برای اهلش. مهم این است که نظر متفاوت شنیدن را باید تمرین کرد. این همان چیزی است که رهبر انقلاب بارها در دیدار با دانشجویان و فعالان و متولیان فرهنگی درخواست کرده است. کسانی که با تنگ نظری اجازه طرح نظرات جدید و متفاوت را حتی به دوستداران انقلاب نمی دهند، بزرگترین مانع راه اندازی کرسی های آزاد اندیشی و نظریه پردازی در کشور هستند. اظهارات افروغ مانند هر اظهارنظر دیگری می تواند مورد نقد عالمانه قرار گیرد. و البته نقد سازنده و دلسوزانه، بدور از تنگ نظری و هیاهو و سرو صدا و یقه دریدن است. (کلیک کنید)
ب ـ 4) امام جمعه مشهد، در انتقاد از سخنان افروغ که در سیمای جمهوری اسلامی مطرح شده بود، در نماز جمعه گفته است که: «نقد کردن نظام اسلامی به هیچ عنوان درست نیست... امروز در روی کره زمین نظام اسلامی ایران موثر ترین نظام برای تامین عدالت است و نقد این نظام درست نیست و باید از آن پرهیز شود... نظام جمهوری اسلامی ایران نظامی است که امام زمان (عج) دستور تشکیل آن را داده و آن را به ما سپردند و توسط ولی فقیه و مجتهد جامع الشرایط به عنوان نائب آن امام همام رهبری می شود... هم اکنون امام زمان (عج) که زنده و ناظر این نظام هستند امکان ندارد که این نظام را به کسی بسپارند که با هواهای نفسش این نظام را ساقط کند... نقد از کارگزاران و مسوولان موردی ندارد و این نقد باید سازنده بوده و مخرب نباشد... نباید به عنوان نقد از کارگزاران و مسوولین، نظام را نقد کرد...». (کلیک کنید)
هرچند این بیانات ارزش چندانی برای پاسخ گویی ندارد اما برای تنویر افکار عمومی، دکتر عماد افروغ بلافاصله به آقای علم الهدی پاسخ داده است که: (کلیک کنید)
خوب مدتیه که این اصطلاح بامزه مد شده، کتابشم اومده، اینم نوع تصویری اش که توی عکسها البته منبعش مشخصه.
.: Weblog Themes By Pichak :.