40 سال است مسؤولان ما در تبلیغات و سخنرانی هاشان:
- مردم را از فرهنگ و اقتصاد و سیاست غرب و شرق می ترسانند و برچسب مبتذل و غیرخدایی بودن بر آن می چسبانند
- مسؤولان نظام را دلسوز، دیندار، مردم مدار، کارآمد و قابل اعتماد معرفی می کنند.
- مردم را از گرایش به رسانه های خارجی برحذر می دارند و آن ها را به رسانه های داخلی توجه می دهند.
اما به نظر می رسد در این مدت، مردم برعکس عمل کرده اند. آن ها:
* مسؤولان شان را ناتوان و ناکارآمد می دانند.
** به فرهنگ و تکنولوژی و زبان خارجی علاقه مندتر شده اند.
*** مسافرت و مهاجرت به خارج، بازار گرم تری پیدا کرده است.
**** کالاهای خارجی را – علیرغم توصیه و تبلیغات وسیع حاکمیت - بر کالاهای داخلی ترجیح می دهند.
***** به رسانه های خارجی اقبال بیشتری دارند و از رسانه های داخلی به شدت گریزان و به آن ها بی رغبت و بی اعتمادند.
این که چه عواملی باعث بروز این پدیده شده، درجای خود قابل تأمل است، اما به نظر می رسد اگر کسی 40 سال، تمام توان و سرمایه ی خود را برای رساندن یک ملت به این نقطه صرف می کرد، به این اندازه موفق نمی شد.
(25/2/97)
وقتی انقلابی در یک کشور رخ می دهد، مردم و رهبرانش با حالت هیجان انقلابی گری به تغییر دست می یازند و بر اهداف خود سخت پای می فشارند. آن ها خود را چون کوه، استوار و چون سنگ و صخره، محکم و نفوذ ناپذیرمی دانند. دوران انقلاب هنگام تغییر است و پس از آن نوبت به دوران تثبیت می رسد. در این دوره باید هیجان جای خود را به تعقل و آرامش بدهد و بدون این که اهداف انقلاب تحت الشعاع قرار گیرد، فریاد یکسویه ی انقلاب به زبان دوسویه ی گفت وگو(دیالوگ) تبدیل شود.
انقلابیون در برخورد با اصل فوق به دو گروه تقسیم می شوند. عده ای آن را می پذیرند و عقیده دارند:
چون سر و کار تو با دنیا فتاد
پس زبان دیپلماسی باید گشاد
و عده ای دیگر مدام در بوق انقلابی گری می دمند، برای پیشبرد اهداف و استراتژی انقلاب، زبان انقلابیگری را بر می گزینند و به کارگیری هر زبان دیگری را مغایر با اهداف انقلاب و بلکه خیانت قلمداد می کنند. به عقیده ی نگارنده دیپلماسی این دو گروه را می توان به دو نوع «دیپلماسی آب» و «دیپلماسی سنگ» تقسیم کرد. عنوان این دو دیپلماسی برگرفته از ویژگی هایی است که در «آب» و «سنگ» نهفته است. مثلاً دنیای آب چنین است که:
الف) اگر دو قطره به هم برسند، به یکدیگر می پیوندند و قطره ی بزرگ تری تشکیل می دهند.
ب) آب در مسیر خود ابتدا مانع را در هم می شکند. اگر نتوانست، سعی می کند مانع را با خود همراه کند و ببرد. اگر به این کار هم موفق نشد، تلاش می کند روزنی را – هر چند کوچک و ناچیز- برای نفوذ بیابد.
* بنابراین دیپلماسی آب بر این مبانی استوار است:
1- به کار بردن سختی یا نرمی به جای خود
2- گم نکردن هدف و مسیر
3- اصرار بر پیدا کردن روزنی برای گذشتن از موانع
4- عقب نشینی تاکتیکی
5- فرصت سازی
6- آینده نگری
7- حساسیت زدایی
8- گذشتن از اهداف کوچک برای رسیدن به اهداف بزرگ تر.
9- همراه کردن همه ی نیروها با هم در یک جهت.
10- جدیت و پشتکار
11- شجاعت و جسارت
* و اما خاصیت سنگ:
الف) هیچگاه چند سنگ با هم یکی نمی شوند.
ب) سنگ ها – حتی وقتی که در یک مسیر حرکت می کنند – توان اجتناب از برخورد با هم را ندارند و چون به هم می خورند باعث متلاشی شدن یکدیگر می شوند.
پ) از موانع کوچک عبور می کند، چون به مانع متوسط می رسد آن را در هم می شکند و زمانی که با مانع بزرگ روبه رو شود برای همیشه متوقف می گردد.
بنابراین دیپلماسی سنگ را می توان بر اصول زیر استوار دانست:
1- استفاده از زور و خشونت
2- نداشتن انعطاف
3- ناتوان بودن در اتحاد و پیوند با دیگران
4- استفاده از قدرت و امکانات به صورت نامعقول
5- برخورد با دیگران؛ حتی اگر خودی و هم مسیر باشد.
6- انفعال و وادادگی در مقابل قدرت های بزرگ.
(البته متخصصان علوم سیاسی این روش را دیپلماسی نمی دانند)
آنچه در بالا آمد نمی خواهد «سنگ» یا «آب» بودن را فقط به دنیای دیپلماسی و سیاست محدود کند. این موضوع می تواند در روابط اجتماعی و فردی و خانوادگی نیز مصداق داشته باشد. مثلاً:
- سخت و قالبی بودن، کار فهمیدن و درک کردن دیگران را مشکل و بزرگ و بزرگوار شدن را ناممکن می کند.
- نرمی، آرامش و مدارا نشانه ی بزرگواری، بخشندگی و اجتماعی بودن است.
- معنای واقعی استواری و سرسختی را باید در دل نرمی و گذشت جستجو کرد.
- انعطاف و نرمی با مصمم بودن و قاطعیت مغایرت ندارد. یک انسان یا یک سیستم می تواند همه ی آن ها را یک جا و با هم داشته باشد. این امر بستگی به میزان هوش فردی یا هوش سیستمی دارد.
- شاید سر بر دیوار گذاشتن و فشار دادن برای نا آشنایان به «سر» و «دیوار» نشانه ی شجاعت و جسارت باشد؛ اما برای آشنایان به دیپلماسی، کاری ابلهانه است.
این جمله را بارها شنیده ایم که «از تهدیدها می شود فرصت ساخت».
چهل سال است این جمله در کشور ما - که فقط در تهدیدها زندگی کرده – بر سر زبان مسؤولان است و تا کنون هم هیچ اتفاق دندان گیری در این زمینه رخ نداده.
پرسش مهم این است که: «آیا همه می توانند از تهدیدها فرصت بسازند»؟
مسلماً خیر. چون افراد، زمانی می توانند چنین کنند که:
- تهدیدها به ندرت پیش آمد کند.
- تبدیل کنندگان تهدید به فرصت، خودشان تهدیدها را ایجاد نکرده باشند.
- مدیریت کارآمد و متخصص برای این تبدیل وجود داشته باشد.
می توان ادعا کرد در ایران کنونی، هیچگاه تهدیدها به شکل معناداری به فرصت تبدیل نخواهد شد؛ زیرا:
- مدیریت بحران ها و تهدیدها، خود دچار بحران مزمن است.
- تهدیدهای مکرر و طولانی، مجالی برای تبدیل آن ها به فرصت باقی نمی گذارد.
- کسی وجود ندارد که تهدیدها را به فرصت تبدیل کند؛ چون همه ی کسانی که انتظار می رود چنین کنند، خودشان عامل فرصت سوزی های ناگوار و وحشتناک و تبدیل فرصت به تهدید بوده اند.
وقتی طی چهل سال هیچ تهدیدی امکان تبدیل شدن به فرصت پیدا نکند، باید منتظر بارش تهدیدها و سوختن فرصت ها باشیم.
بی شک باید به حال مردمی گریست که تنها هنر مسؤولانش تولید کارخانه ی تهدید سازی و برپایی کوره ی های فرصت سوزی است.
(1/5/97)
یک فیلم سینمایی خارجی در یکی از شبکه های سیمای ایران درحال پخش است. دو مرد و یک زن در کنار شومینه با هم صحبت می کنند. یک مرد و یک زن در طرف راست و یک مرد در طرف چپ شومینه روی مبل راحتی نشسته اند. در سمت چپ شومینه یک میز کوچک چوبی قرار دارد که یک آباژور قدیمی هم روی آن گذاشته است. یکی از بینندگان ایرانی فیلم سینمایی نسبت به «میزانسن» (طراحی صحنه) آن پلان از فیلم حساس می شود. احساس می کند آباژور روی میز کوچک کنار دیوار، اشتباهی در فیلم گذاشته شده است. صحنه را دو باره با چشم هایش می کاود و با تعجب به روابط عمومی سیما زنگ می زند.
بیننده: الو! ...روابط عمومی سیما؟
روابط عمومی: بله، بفرمایید!
- «آقا، من از آباژوری که در این فیلم کنار شومینه گذاشته شده تعجب کرده ام. توضیح شما چیست»؟
- «من متوجه منظورتان نشدم».
- «معمولاً تلویزیون ما آباژورها را روی تصویر خانم ها می گذارد، ولی در این صحنه آباژور کنار دیوار گذاشته شده. این به نظر شما عجیب و غیر عادی نیست»؟
- «آن آباژوری که شما می بینید کار صدا و سیما نیست. از خود فیلم است».
- «خدا را شکر! ...پس فیلمی هم وجود دارد که شما در آن کاری نکرده یا آباژوری قرار نداده باشید».
- «ابداً! باید به شما مژده بدهم که در همان صحنه از فیلم نیز شاهکاری از تلویزیون ایران وجود دارد».
- «کدام صحنه»؟
- «اگر به کنار مردی که در سمت چپ شومینه نشسته توجه بفرمایید، یک گلدان گل می بینید. آن را ما به فیلم اضافه کرده ایم».
- «چرا»؟
- «چون زیر آن گلدان یک دختر جوان نشسته... چون در صحنه ی فیلم یک آباژور موجود بود، گفتیم برای تنوع و جلوگیری از جلب نظر بینندگان هم شده، ازگلدان استفاده کنیم».
- «پس چرا تا به حال دیالوگی از آن دختر شنیده نشده»؟
- «چون او کر و لال است».
- «برای چه طفلکی را با گلدان پوشانده اید»؟
- «چون اولاً جوان و زیبا است. ثانیاٌ پیراهنش کمی کوتاه است. ثالثاً یقه اش کمی باز است. خواستیم با روتوش مقداری پیر نشانش بدهیم و نقاطی از بدنش را بپوشانیم، اما چون دیدیم کار می برد، ترجیح دادیم کلاً با گلدان بپوشانیمش». و می خندد و می گوید: «جالب شده، مگرنه»؟
و بیننده پس از قطع کردن تلفن به سایت «دیوار» می رود و می نویسد: یک دستگاه تلویزیون با مشخصات زیر به فروش می رسد....
(25/2/97)
* شهرها به آدم ها می مانند:
اول جوانند،
سپس از شادابی اولیه می افتند،
بعد به بافت فرسوده تبدیل می شوند.
** شهرها به آدم هایش می مانند:
اگر آدم هایش شاد، باسواد، متمدن، دوستدار طبیعت، قانونمدار، مهربان، آرام، علمی و معنوی باشند، شهرشان:
- پر از آدم های شاد و سرزنده است.
- در جای جای آن کتابخانه و کتابفروشی برپا است.
- همه ی شهروندان به وظایف خود در مقابل هم و در مقابل محیط زیست شان آشنا و به آن پایبندند.
- درخت و گل و چمن شهر را پوشانده و کسی آزارشان نمی دهد.
- شهروندان حق همدیگر را پاس می دارند و به آن دست درازی نمی کنند.
- همه به هم عشق می ورزند.
- در امور اعتقادی و شخصی هم سرک نمی کشند.
- بازارها و پاساژهایش محل تجلی احترام و انصاف و قانون است.
- مسؤولانش خادمان و معتمدان مردمند.
- معلمان و مراکز علمی و پژوهشی شهر قدر و قیمتی سترگ دارد.
به نظر می رسد شهرهامان زیبا نیست.
...خودمان چه طور؟
(29/2/97)
ده ها سال است که به یمن مدیریت مسؤولان ما پدیده ای شوم و نادر در کشور ایجادشده و عده ای با خرید و فروش اتومبیل، زمین، مسکن، ارز و سکه کاسبی پر رونقی به راه انداخته اند؛ پدیده ای که در هیچ جای دنیا نظیر ندارد.
گاهی در خبرها می خوانیم که مردم برای خرید ارز، سکه، گوشی و... صف های دراز تشکیل داده و یا فقط طی چند ساعت، تمام اتومیبل های ارائه شده از سوی یک شرکت را پیش خرید کرده اند.
به نظر می رسد نسبت دادن این رفتارها به همه ی «مردم» یا «ملت» جفا به آن ها است. ملت فهیم – با آن که در مشکلات اقتصادی به سر می برد- هرگز به دنبال سود نامشروع و بادآرده نیست و دست خود را به لوث متشنج و نا امن کردن زندگی اجتماعی و اقتصادی خود و هموطنانش نمی آلاید. سود ملت در سلامت و آرامش بازار اقتصاد و سیاست است، که فعلاً کیمیایی دست نایافتنی است.
بی شک در این کاسبی دو دسته دخیل اند؛ عده ای از مسؤولان رده های مختلف و گروهی از دلالان و سوداگران، که همواره منتظر فرصتند تا به گرد لاشه ی سودهای نجومی و نامشروع گردآیند؛ همان جا که زر و زور به هم پیوند می خورند.
(11/4/97)
از شما چه پنهان نگارنده اخیراً به یک اصل جدید اخلاقی رسیده که خودش می تواند تحولی در اخلاق سنتی و حرکت به سوی اخلاق مدرن یا مدرنیته ی اخلاقی باشد. آن اصل این است که «آدم ها و سیستم های بد، هرکاری بکنند بد است و آدم ها و سیستم های خوب هر کاری انجام بدهند خوب است.»
می دانم همین ابتدای کار یک عده با شنیدن این اصل، رَگ کردن شان باد کرد و ناراحت شدند، اما بد نیست برای مجاب کردن این عزیزان چند مثال بزنم؛ مثلاً:
یک- رأی دادن زن ها در یک حکومتِ بد (خذله الله تعالی)، بد است، اما در یک حکومتِ خوب (اعلی الله ارکانه)، خیلی هم خوب و لازم می نماید.
دو- صنعت مونتاژ در یک حکومت ظالم و شاهنشاهی بد است و باعث از بین رفتن صنعت کشور می شود، ولی در یک حکومت خوب و اسلامی، می تواند مقدمه ی شکوفایی صنعت شود؛ البته نشده هم عیبی ندارد.
سه- اگر اشرف پهلوی (لعنة الله علیها) ویلا داشته باشد مطمئناً چیز بدی است؛ چون خودش آدم بدی است، اما اگر همان ویلا در دست یک نظامی خدمتگزار به نظام اسلامی (ادام الله ظله) باشد، نه تنها بدنیست، که ثواب هم دارد. همینطور است وضعیت ویلاهای متعدد در تهران و مناطق شمال که قبلاً در دست آدم های فاسد بود و اکنون به دست انسان های خوب و خدوم (زیدالله امثالهم) افتاده و دارند در آن نماز شب می خوانند.
چهار- مسؤولان کشور در یک حکومت بد اگر در خارج، خانه و حساب بانکی داشته باشند، فرزندان شان را برای تحصیل به خارج بفرستند و برای تفریح و درمان به خارج بروند، چون باعث تقویت نظام جور می شود، بد است، اما مسؤولان در یک حکومت اسلامی اگر چنین کاری بکنند، به دلیل تقویت پایه های نظام اسلامی، بد نیست که هیچ؛ اجر دنیوی و اخروی هم دارد.
اصلاً یک سؤال: به نظر شما آیا یک شاه جنایتکار و نوکر بیگانه (علیه العنة والعذاب) که نفت می فروخت و به کسی حساب و کتاب پس نمی داد با یک رئیس جمهور خدمتگزار و خاک پای ملت (رضوان الله علیه) - که همین کار را می کرد - یکی است؟ مطمئناً نباید یکی باشد.
به نظر این حقیر و همه ی مردم فهیم و بصیر ایران، هزارتا نفت و دکل و املاک و حقوق های نجومی و اختلاس های ناچیز چندهزار میلیاردی و قاچاق های مختصر چندصدهزار میلیاری فدای یک تار موی مسؤولان دلسوزی که روز و شب شان در فکر خدمتگزاری به این ملت همیشه شهیدپرور می گذرد.
(3/4/97)
@ همه می دانیم که در بسیاری از مناطق دنیا:
- مردم با هر نوع لباس و پوشش در کنار هم زندگی می کنند؛ از بانوانی که روبنده و پوشیه دارند تا زنانی که حداقل پوشش را هم برای پوشاندن عورتین ندارند.
- عقاید مختلف مانند مذهبی و غیر مذهبی و رادیکال و لیبرال در کنار هم به سر می برند.
- عده ای که اهل سیاست و مطالعه ی سیاسی هستند و برخی که اهل سیاست نیستند با هم همزیستی مسالمت آمیز دارند.
- در میان فیلمسازان، عده ای آزاد و غیر وابسته هستند و برخی در خدمت حاکمیت اند که برای تبیین یا توجیه سیاست های کلان نظام شان فیلم می سازند و بین این دو گروه فیلمساز هیچ تنشی وجود ندارد.
- عده ای بر عقاید مذهبی جامعه و حتی کتاب آسمانی خود نقد می نویسند و کسی با آن ها کاری ندارد.
- قومیت های مختلف در کشورشان در کنار هم زندگی می کنند و به هم احترام می گذارند.
@ اما وقتی به کشور ایران وارد می شوید:
- باحجابش بی حجاب را مسخره می کند و بی حجابش به باحجاب می خندد.
- برتری جویی عقیدتی وحشتناکی در بین عقاید مختلف وجود دارد و هرکدام خود را برحق و دیگری را مستوجب مرگ و عذاب اخروی می دانند.
- حقوق عقاید و قومیت ها به دلیل اختلافات کودکانه رعایت نمی شود.
- کسی که با سیاست های کلی نظام مخالف باشد، برانداز و مستوجب مرگ است و مخالفت با سیاست های جزیی با اتهام ضد انقلاب، خودفروخته، نفوذی، بی بصیرت و... همراه می شود.
- حاکمیت، شیعیان کشورش را به دو گره موافق و مخالف ولایت فقیه تقسیم کرده و هر صبح و شام چماق مرگ و نیستی را بر مخالفان ولایت فقیه می نوازد و از بسیاری حقوق شهروندی خود محروم می نماید.
- فیلمسازان منتقد، از سوی جناح مخالف به سیاه نمایی متهم می شوند و فیلمسازان وابسته به نظام مورد بی مهری و تمسخر طرف مقابل قرار می گیرند.
- منتقدان و اندیشمندان درون دینی فقط به دلیل گفتن حرف های تازه – با وجود علمی بودن سخنان شان – مورد بی مهری قرار می گیرند و به خروج از کشور یا انزوای مطلق مجبور می شوند.
- روحانیون و علمای حوزوی شیعه به دو گروه حکومتی و غیر حکومتی تقسیم شده و با هرکدام از آن ها برخوردهای به شدت تبعیض آمیز صورت می گیرد.
- روحانیون شیعه غیر حکومتی یا باید سکوت اختیار کنند یا برچسب «اسلام آمریکایی» و «شیعه انگلیسی» را به جان بخرند.
- مسؤولان یک نظام به دو گروه مخالفین و ساکتین فتنه تقسیم می شوند. ساکتین به انزوا و بی مهری محکوم می شوند و مخالفین فتنه – حتی اگر مخالفت شان در ظاهر بوده – قدر می بینند و بر صدر می نشینند.
# پرسش های مهم و اساسی این ها است:
یک) منشأ این همه اختلاف افکنی و دسته بندی کردن مردم و مسؤولان در کجا است و چه اهدافی را دنبال می کند؟
دو) آیا زمان آن نرسید از تنگ نظری دست برداریم، تعصبات را کنار بگذاریم، نگاه واقع بینانه تری به قضایا داشته باشیم، مصالح کشور و همگرایی ملی را در اندیشه و رفتار مدنظر قرار دهیم، مصلحت گروهی را به منافع شخصی و جناحی ترجیح دهیم، همه زیر چتر ایرانیت و اسلامیت جمع شویم و همدیگر را تحمل کنیم؟
سیدحسن حسینی
(29/1/97)
.: Weblog Themes By Pichak :.