«من حکم نمی کنم، ولی به عنوان یک شهروند حق دارم نظر خودم را بدهم یا خیر؟» (منقول از امام خمینی)
اطاعت مطلقه یا ولایت مطلقه! (1)
نوع نگاه امام خمینی، طراح نظریه ی «ولایت فقیه» و بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی به اطاعت از ولی فقیه چگونه بود؟
در نوشتار حاضر که در صدد پاسخ به این پرسش هستیم، قصدمان بررسی علمی و تحلیلی دیدگاه حضرت امام نیست. بلکه بازگویی خاطراتی از یاران امام و سران نظام است که به نوعی دیدگاه و تعامل امام را نسبت به این امر بیان و روشن می کند.
ضرورت واگویه ی از این دست خاطرات و نکته ها، علاوه بر زنده نگهداشتن یاد و خاطره ی امام خمینی و تاریخ و واقعیت های انقلاب، راهی است جهت آگاهی بخشی، یا بستن دهان بعضی افراد که از روی شیطنت یا نادانی، و گاه احساسی، ولایت مطلقه ی فقیه را با اطاعت مطلقه اشتباه گرفته و خیال می کنند اطاعت و پیروی از ولی فقیه اطاعت محض و چشم و گوش بسته است. لذا آن را میزان سنجش کفر و ایمان دانسته و معتقدان به نظام و انقلاب را که امتحان خودشان را در کوران مبارزات و جنگ نشان داده اند، قلع و قمع می کنند.
بگذریم و بریم سر اصل مطلب!
حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر ناطق نوری، از مبارزین پیش از انقلاب و یاران صدیق امام و از سران و مسؤولان پس از انقلاب که همیشه مورد تأیید و اعتماد امام و رهبری بوده اند و در حال حاضر نیز رئیس بازرسی دفتر رهبری می باشند، در خاطرات خود نقل می کنند:
وقتی برای بار دوم مقام معظم رهبری به ریاست جمهوری برگزیده شدند، بین ایشان و امام یک بحثی در مورد انتخاب نخستوزیر بود، ایشان می گفت اگر من رئیس جمهور بشوم، در انتخاب نخستوزیر هرکسی را که بخواهم خودم باید تصمیم بگیرم. این علامت را هم امام ظاهراً داده بودند که خود شما تصمیم بگیر، لذا ایشان کاندیدا شدند و پس از انتخابات به مشهد رفتند. سخنرانی ایشان در آنجا، حاکی از این بود که نمی خواهند مهندس موسوی را معرفی کند. از سخنرانی هنگام تنفیذ پیش امام نیز همین استنباط می شد.
چند روزی که گذشت، گویا آقای «محسن رضایی» به عنوان فرمانده سپاه خدمت امام رسیده و گفته بود که موقعیت آقای موسوی در جنگ و بین جوان ها به گونه ای است که اگر ایشان نخست وزیر نشوند، جنگ لطمه می خورد. طبیعی است که برای امام در آن روزها هیچ چیز حیاتی تر از مسأله ی جنگ نبود، لذا بعد از گزارش محسن رضایی، لحن امام عوض شد. ایشان احساس کرد که جنگ نباید لطمه بخورد. باید آقای موسوی به عنوان نخست وزیر معرفی شود.
منتهی روش امام این بود که در مسائل گام به گام پیش می رفتند، اول اگر از ایشان سؤال می شد می فرمودند که مهندس موسوی بد نیست. کم کم به حاج احمد آقا و دیگران فرمودند که آقای مهندس موسوی معرفی شود.
یک قدم جلوتر، به دفتر فرمودند که جواب دهند، نظر امام مهندس موسوی است. لذا هرگاه از امام در این مورد می پرسیدند، امام، مهندس موسوی را تأیید می کرد. رفته رفته امام به صراحت نظر خود را فرمودند. به دفتر هم اعلام کردند که جز آقای موسوی کسی دیگر مصلحت نیست.
مقام معظم رهبری (در مقام ریاست جمهوری) در یک محظوریت عجیبی قرار گرفته بود. از یک طرف احساس می کرد از نظر شرعی و وظیفه به مصلحت کشور نیست، مهندس موسوی را معرفی کند و از طرف دیگر نظر امام آقای موسوی بود. بنابرین برای حضرت امام نامه ای نوشتند که «اگر حضرت عالی تشخیص می دهید که باید مهندس موسوی را معرفی کنم، حکم کنید، شما رهبرید. شما روز قیامت جواب دارید، ولی من جواب ندارم کسی را مصلحت نمی دانم، نخست وزیر کنم، مگر این که حکم ولی فقیه بالای سر او باشد. حضرت عالی حکم کنید تا من ایشان را بگذارم»، امام هم می فرمودند: «من حکم نمی کنم. من حرف خودم را می زنم.» این بن بست عجیب پیش آمده، خیلی اوج گرفت.
رفتم خدمت آقای هاشمی رفسنجانی. گفتم شرایط بدی پیش آمده! موضوع را حل کنید، از یک طرف امام می فرمایند نظر من آقای موسوی است از طرفی هم آقای خامنه ای می گویند اگر نظر امام این است، حکم کنند تا من در قیامت توجیه شرعی داشته باشم.
آقای هاشمی هم که خیلی نگران بودند، گفتند اگر اینگونه پیش برود، آقای خامنه ای خیلی آسیب می بیند.
با پیشنهاد و هماهنگی آقای هاشمی قرار شد من به اتفاق آقایان مهدوی کنی، جنتی و یزدی خدمت امام برویم و موضوع حکم کردن امام را مطرح کنیم. ما چهار نفر خدمت امام رفتیم، ابتدا آقای مهدوی موضوع را طرح کردند و آقایان هم به نوبت صحبت کردند تا نوبت من شد، روزهای اخر وزراتم [وزارت کشور] بود. خدمت امام عرض کردم: «آقای خامنه ای می گویند که اگر نظر شما آقای مهندس موسوی است. حکم کنید، من روز قیامت جواب شرعی ندارم، اما اگر ولی فقیه به من دستور دهد، حجت دارم.»
اینجا حضرت امام خیلی جدی فرمود که «من حکم نمی کنم، اما من به عنوان یک شهروند حق دارم نظر خودم را بدهم یا خیر؟»، «من به عنوان یک شهروند اعلام می کنم که انتخاب غیر از ایشان، خیانت به اسلام است.» خیلی جالب بود این عین عبارت امام بود.
از این جمله ی امام معلوم شد که موضوع چقدر عمق دارد. پس از این که فهمیدیم نظر قطعی امام، مهندس موسوی است، در محل دفتر ریاست جمهوری خدمت آقای خامنه ای رفتیم و ماجرا را خدمت ایشان شرح داده و گفتیم: «این دیگر حکم است. امام فقط لفظ حکم را نگفتند. امام تا آخر ایستاده است این که ایشان می فرمایند جز موسوی خیانت به اسلام است، حکم است.»
آقای خامنه ای فرمود: «برای من اتمام حجت شد»، لذا تصمیم گرفتند و مهندس موسوی را برای نخست وزیری مجدد به مجلس معرفی کنند. بعداز معرفی به مجلس، 99 نفر به آقای موسوی رأی ندادند و...
به نقل از؛ کتاب خاطرات حجت الاسلام و المسلمین ناطق نوری، ج دوم، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، اول، 1384.
جریان 99 نفر در شماره بعدی!
برداشت ها؛
ـ ولی فقیه تا حکم نداده، عمل و اطاعت از نظر ایشان در امر خاص واجب و لازم نیست، ولو نظر عام و شخصی ولی فقیه روشن و مشخص باشد.
ـ هر کسی حق دارد رأی و نظرش را به عنوان یک شهروند بیان کند، ولو در راستای منویات و دیدگاه های ولی فقیه نباشد.
ـ حاکمیت تضارب آراء و احترام متقابل به نظرات هم در نظام اسلامی، ولو میان رهبر و ولی فقیه و دیگران امر طبیعی است و متعارف.
ـ مشورت در تصمیم گیری ها و اهمیت به نظر متخصصین و مدیران کشور.
ـ عدم اصرار بر رأی و نظر قبلی، با درک موقعیت جدید.
ـ اینکه «حکم» دادن ولی فقیه تابع شرایط خاصی است، اینگونه نیست که برای هر مسأله و معضلی ولی فقیه حکم صادر کند. و...
منبع: وبلاگ «کُنج درون»
اعتیاد به اینترنت (I.A.D)
انجام بازیهای رایانه ای وویدئویی،وحضورطولانی درفضای اینترنت ووبگردی به یکی ازعادات روزانه افراد تبدیل شده که هنوز در طبقه بندی بیماری های اعصاب وروان درکتب مرجع روانپزشگی وروانشناسی وارد نشده ،ولی به شکل فزاینده ای درحال تبدیل شدن به یک اعتیاد فکری – رفتاری میباشد.
هرچند این اعتیاد ماننداعتیاد به مواد افیونی یامسکرات آثارمخرب و چشم گیرجسمی ندارد ولی ماننداعتیادبه قماریاانحرافات جنسی می تواند آثار مخرب رفتاری برسایر جنبه های زندگی داشته باشد.
البته آثارجسمی مثل مشکلات بینایی وعوارض قلب وعروق به دنبال اضطراب... نیز کم وبیش بدنبال این اعتیاددامنگیرافرادشده است.
درکره جنوبی باجمعیت 49ملیون حدود 250هزار نفرتحت درمان بیماری اعتیاد به اینترنت(Internet-addiction-disorder)قراردارند.
این بررسی درکودکان آمریکایی همین نتایج رابا آثار رفتاری جدی تر بدست آورده مثل: رفتاروسواس اجباری،افسردگی،اضطراب،رفتار تهاجمی ،افت تحصیلی،کاهش آستانه تحریک پذیری وافکارپارانوئید(بدبینی ومنفی گرایی).
دربازی هاباتوجه به اینکه فرد باتمام وجود درفضای مجازی غوطه ور شده وبا پاداش وتنبیه تعریف شده در بازی به پیش میرود:
اولا- به سادگی حاضر به جداشدن از آن فضا نبوده مگر تحت قوانین ونیروی کنترلی قویتری قرارداشته باشد.
ثانیا- نوروترانسمیترها(هورمون های محرک)واعصاب سمپاتیک وپاراسمپاتیک به خصوص در بازیهای خشن وطولانی بر تمام سیستم بدن اثر تحریکی اعمال وچون بدن در حالت سکون قراردارد وفعالیتی جسمی برای تخلیه این انرژی انجام نمی گیرد،انرژی ذخیره شده تبدیل به رفتارهای تهاجمی وپرخاشگرانه وفرسودگی روان خواهد شد.
ثالثا-حضورطولانی درفضای مجازی به خصوص دربازی های خشن موجب تصویرسازی گسترده درفضای مغز وحافظه به ویژه درسن کودکی خواهد شد،که این امربرفعالیتهای مورد نیاز وحقیقی روزانه مغزاثر بازدارنده ومنفی خواهد گذاشت.
بر خلاف بسیاری از امامان جمعه در جمهوری اسلامی که معمولا سعی می کنند تا مشکلات اقتصادی مردم را به مسئولان نظام یادآوری کنند، آقایی در یک سخنرانی اعلام کرده است که: هرچند گرانیهای اخیر، مایه درد و رنج است؛ اما اگر شما آخ بگویید، دنیای استکبار می پندارد که به اهداف خود رسیده است. از این روی، شما آرزوی یک آخ را بر دل دشمن بگذارید و صبوری کنید.
خوب است به این آقا که هم استاد حوزه و دانشگاه است؛ هم امام جمعه تهران است؛ هم عضو مجلس خبرگان است و ...، یادآوری شود که راه حل مسأله در پاک کردن آن نیست، و برای ناامید کردن دشمن، باید سیاستهای اقتصادی را درست کرد، تا مردم آخ نگویند؛ نه این که کرامت انسانی یک ملت با تحمیل فقر و فلاکت لگدمال شود و سپس از آنها بخواهیم که آخ نگویند. دیگر دوره فرافکنی گذشته است و مردم درک می کنند که احتمالا دیگر به صورت کامل، کار کار انگلیسی ها نیست؛ و ریشه بخشی از مشکلات را باید در داخل کشور جستجو کرد. آن زمان که جوگیر شدیم و شعارهای فریبنده انتخاباتی ما را به سوی حمایت مطلق از یک فرد کشانید، شاید اگر کمی هم احتمال خطا برای خود قائل بودیم، در شرایط پیش آمده، وضعیت بهتری برای روبرو شدن با مردم نجیب و سربراه این کشور داشتیم و حداقل آزادی گفتن یک آخ را از آنها دریغ نمی کردیم.
بنده در مقابل انتظار سیاسی این آقا از مردم، یک انتظار اجتماعی از شخص ایشان دارم. ایشان به اقتضای کسوت روحانی، می دانند که بزرگان حوزه در قدیم وقتی که فتوایی صادر می کردند یا یک حکم شرعی را با اجتهاد به دست می آوردند، اگر احتمال می دادند که منافع شخصی آنان می تواند در استنباط حکم شرعی اثر داشته باشد، ابتدا زمینه های آن منفعت شخصی را رفع می کردند و سپس حکم می کردند. حال این آقا که چنین خواسته ای را مطرح کرده، خوب است که در قالب نذر، نیت، یا هر چیز درست شرعی، بر خود فرض کند که: الف) تا سه ماه، بیش از حقوق پایه کارگری از بیت المال (اعم از شهریه حوزی و حقوق دولتی) استفاده نکند؛ ب) در یک خانه استیجاری با همسر گرامی خود زندگی کند و اجاره آن ملک را ماهانه بپردازد. ج) برای رفت و آمد، از وسیله نقلیه عمومی استفاده کند. د) اگر در این سه ماه بر خودشان یا همسر گرامی ایشان بیماری عارض شد، از سفارش ها و عنایات ویژه استفاده نکرده و همانند شهروندی عادی از بیمه متداول در جامعه استفاده نماید. هـ) اگر در طول این سه ماه همانند یک شهروند عادی این جامعه زندگی نمود، و در پایان سه ماه، جان به سلامت برد، و زبان به اعتراض نگشود، آن گاه بنده هم از همگان می خواهم که به ندای ایشان لبیک گفته و از حق مسلم خود برای گفتن آخ و آی و ... چشم پوشی کنند، و دیگر سامان اقتصادی جامعه را از دولت محترم مطالبه نکنند.
"قداست های ساختگی" (2)
امامزاده خضر نبی! یا... در قم!
خبر کوتاه شده ی را ذیل بخوانید تا بریم سر اصل مطلب:
چند مدت پیش ها سرپرست سازمان اوقاف و امور خیریه کشور، با حضور رسانههای مختلف خبری نشستی داشت. در این نشست آنچه بیشتر مورد توجه قرار گرفت. وجود و گسترش روزافزون امامزاده های دروغین در شهرها و روستاهای کشور بود. پدیده ای که اگر زودتر به فکر آن نباشند، خود به معضلی تبدیل خواهد شد.
سرپرست سازمان، موضوع امامزادههای دروغین را تایید کرده و در مورد برخورد با عوامل ایجاد کننده این مکانهای دروغین گفت: درب این امامزادهها بسته میشود و با متولیان آنها هم برخورد خواهد شد.
با شنیدن و خواندن خبر فوق هم خوشحال شدم و هم مطلبی به ذهنم رسید که بد ندیدم در اینجا مطرح کنم. اما مطلب مورد نظر:
در نزدیکی شهر قم (البته الآن جزو شهر قم شده) کوه کم ارتفاعی است که از قدیم معروف بود به «کوه خضر». به خاطر نزدیکی به شهر و دسترسی آسان و کمی ارتفاع و راحتی صعود، از گذشته، از جمله مکان های دم دستی کوهنوردی و تفریح جوانان و نوجوانان قمی بود. البته حدوداً تا هجده نوزده سال پیش، خود کوه و اطراف و دامنه ی آن هیچ امکاناتی نداشت؛ نه جاده و راهی، نه آب و سرویس بهداشتی و نه متولی خاصی! کوه بود و تپه های خالی اطراف آن. بی اقبال و توجه عامه و خاصه ی مردم! فقط جوانان و نوجوانان، آن هم روزهای تعطیل به آن توجهی نشان می دادند. لذا این قشر از مردم قم که محل تفریح و گشت و گذار خاصی نداشتند، بساط صبحانه و چای و تنقلات و میوه را آماده و راهی این کوه می شدند.
همانطور که گفتیم، بر عکس وضعیت فعلی، بالای آن خبری از امکانات و اثری از ساختمان و WC و... نبود، جز یک خرابه و دخمه مانند؛ حدوداً یک و نیم در یک و نیم متر که به نوعی شده بود محل «قضای حاجت» و رفع فشار مزاجی کوه نوردان! بدون اغراق و افراط، واقعاً اینگونه بود! شکر خدا همه ی دوستان هم سن و سالی که هر کدام چندین بار جمعی یا انفرادی آنجا رفته و رفته ایم، خود به چشم دیده اند این موارد را و حیّ و حاضرند. و «مبال و...» بودن آنجا را تأیید و تأکید دارند!
اما پس از سال ها! ادارات و ارگان های خاصی، ابتدا دست رو زمین های اطراف آن گذاشتند. واگذاری ها شروع شد و... لذا یکی از نتایج آن تلاش های بی وقفه ی آنها، شده چندین شهرک و محله ی نو ساز و خوب و مجلل؛ از جمله؛ فاز های مختلف شهرک زین الدین و...
دفن چند شهید گمنام نیز، باعث رونق دو چندان آن منطقه و توجه بیشتر به کوه مورد نظر شد. تا اینکه ساخت مسجد در بالای این کوه هم به فکر... رسیده و آغاز پروژه کلید خورد. کم کم امکانات و وسایل رفاهی مهیا شد. آن دخمه ی دیروزی (که تنها سرویس بهداشتی سنتی و... بود) جای خود را به چندین سرویس بهداشتی درست و حسابی داد و... خلاصه، با سخت مسجد و مقبره ی شهدای گمنام فضای معنوی خوبی درست شد، مورد پسند شرع و عقل و عرف.
با درست کردن یک جاده ی خاکی و پله ریزی بعضی قسمت های کوه، دسترسی به آن آسان و رفتن به بالای آن همه گیر شد. با انتقال آب و برق و دیگر امکانات رفاهی به این مکان و حضور اقشار مختلف مردم قم، دیگه اختصاص به قشر جوان و... ندارد.
از طرفی با جاده کشی و راه اندازی مسیر جدید مسجد جمکران از پایین این کوه، حضور زوّار و افراد غیر بومی هم در این مکان چشمگیر شده و به روندگان بالای کوه نیز روز به روز افزوده شده است. شکر خدا در یک سال اخیر، هم اطراف و دامنه ها و پایین دست آن و هم تپه ها و درّه های پیرامونی آن درخت کاری شده که اگر رسیدگی شود، در آینده ی نزدیک این بخش قم فضای سبز خوبی خواهد داشت.
تا اینجا باید به فکر و نظر و عمل مسؤولین مربوطه ی ارگان ها و شهرداری دست مریزاد و احسنت گفت و تشکر کرد که کوه و زمین های خشک و خالی و بی آب و علف و بی استفاده ی اطراف آن را تبدیل به یک فضای فرهنگی و معنوی و تفریحی و سر سبز کرده اند.
این شد یک گزارش! حال مشکل کجاست؟ هدف نوشته چیه؟
خُب، گفتیم که تا اینجای کار هیچ مشکلی نیست. اما مشکل نظری و عملی! شکلی و محتوایی بر می گردد به آن دخمه و خرابه ی ذکر شده ی اول نوشته! اینکه؛ با هدف! یا بی هدف! آگاهانه یا عوامانه! مخلصانه یا مزورانه! همان دخمه و خرابه ی مذکور که محل... بود، تبدیل به یک شبه امامزاده و بقعه ی متبرکه شده است! یعنی با تعمیر و اصلاح و گچکاری و... آن دخمه و خرابه که محل «قضای حاجت» کوه نوردان و... بود، و نورپردازی سبز و تزیین با پارچه سبز و سنتی و... آن، آنجا را محل زیارت و دعا و مناجات کرده اند! طوری که (با گذاشتن یک درب کوچک و...) مردم عوام موقع خروج عقب عقب و دست به سینه بیرون می آیند! دست به سنگ و دیوار آنجا کشیده و به صورت خود می مالند! شال و پارچه ی سبز می بندند و...اخیراً هم عده ای حقه باز و عوامفریب و مواجب بگیر چند تا خواب دیده و در عالم رؤیا فلانکس را دیده اند که توصیه کرده... (البته بر اساس شنیده ها) یا اینکه چند نفر با توسل، حاجت روا شده اند! باز شنیدم که دعا و زیارت نامه ای هم بر در و دیوار نصب کرده اند و کتابی هم در مقام و عظمت این محل متبرکه (عذر می خواهم، متبرک به...!) نوشته شده! و این همچنان ادامه دارد...
واقعاً چرا باید اینگونه باشد؟ چرا با این کارها مردم را به طرف نادانی و حماقت سوق می دهند؟ چرا زحمات ساخت مسجد و عزت و ارزش آرامگاه شهدای گمنام را زیر سؤال می برند؟ مگر خود مسجد و مقبره ی شهدای گمنام، قداست و ارزش ندارد که در صدد درست کردن یک امامزاده یا بقعه ی دروغین افتاده اند؟
در آینده ی نه چندان دور، نسل نوجوان و جوان قمی، یا در حال حاضر مسافرانی که به قصد رفتن به جمکران از کنار آن رد شده و یا لحظه ای (به قول خودشان) توفیق زیارت و کسب فیض بقعه ی خضر نبی را پیدا می کنند و اطلاعی از گذشته و سابقه ی این محل ندارند، چه فکرهایی درباره ی این مکان دروغین خواهند کرد؟
ایجاد و رشد چنین اماکن توهین به عقاید مذهبی و دینی مردم است. در خوشبینانه ترین حالت، سوءاستفاده از احساسات دینی آنهاست! از مقامات مسوول رسیدگی قاطعانه و برخورد همه جانبه با متولیان ترویج دروغ و خرافه پرستی و شایعهپردازی انتظار میرود. اگر همینطور پیش بره، با گذشت زمان، فردا پس فردا خواسته و ناخواسته ادعاهای دروغین زیادی به این محل نسبت خواهند داد! برای نمونه به یک مورد که خود شاهد آن بودم، توجه کنید!
چند هفته پیش با دخترم برای خرید از جمعه بازار که معمولاً هر جمعه، پایین همین کوه برگزار می شود، رفته بودم. داشتیم راه می رفتیم و چند نفر هم پشت سر ما بودند با لهجه ی شهر...، معلوم بود مسافرند، دخترم گفت: بابا گوش بده ببین اینها چی می گند! دقت کردم! دیدم دو نفر شخص میان سال با یک جوان، معلومه که زائر جمکرانند و بعد از زیارت دخمه ی خضر نبی (به ادعای خودشان) سری هم به جمعه بازار زده اند. در حال گپ و گفت با هم می گفتند که: بله! (جوان مذکور به دو شخص دیگر)؛ شنیدید که اینجا (دخمه ی کوه) که زیارتش کردیم، قدمگاه امام زمان (عج) است! دو شخص دیگر ضمن تأیید ضمنی، گفتند: بله این محل با جمکران یک ارتباطی دارد و...
خودتان قضاوت کنید، مقصر اصلی رواج این خرافات و اراجیف کیست؟ متولیان این امامزاده ی دروغین در پی چی هستند؟ سرپرست محترم سازمان اوقاف چرا دخالت نمی کند؟ و... چرا ادعای برخورد با این مسائل را عملی نمی کنند؟ و هزاران حرف و حدیث دیگه که...
منبع: وبلاگ «کنج درون»
قاضی: خوب جناب آقای (س.ج)! کیفرخواست شما به عنوان متهم ردیف پنجم قرائت شد. اگر سخنی در دفاع از خود دارید، بفرمایید.
[بنگرید و پند گیرید ای مهان!]
روزی به رهی مرا گذر بود خوابیده به ره جناب خر بود
از خر تو نگو که چون گهر بود چون صاحب دانش و هنر بود
گفتم که جناب! در چه حالی فرمود که وضع باشد عالی
گفتم که بیا خری رها کن آدم شو و بعد از این صفا کن
گفتا که برو مرا رها کن زخم تن خویش را دوا کن!
خر صاحب عقل و هوش باشد دور از عمل وُحوش باشد
نه ظلم به دیگری نمودیم نه اهل ریا و مکر بودیم
راضی چو به رِزق خویش بودیم از سفر? کس نان، نه ربودیم
دیدی تو خری، کُشد خری را؟ یا آنکه بُرد ز تن سری را؟
دیدی تو خری که کم فروشد؟ یا بهر فریب خلق کوشد؟
دیدی تو خری که رشوه خوار است؟ یا بر خر دیگری سوار است؟
دیدی تو خری شکسته پیمان؟ یا آنکه ز دیگری بُرَد نان؟
دیدی تو خری حریف جوید؟ یا مرده و زنده باد گوید؟
دیدی تو خری که در زمانه؟ خرهای دیگر پیش روانه
یا آنکه خری ز روی تزویر خرهای دیگر کِشد به زنجیر؟
هرگز تو شنیده ای که یک خر؟ با زور و فریب گشته سرور
خر دور ز قیل و قال باشد نارو زدنش محال باشد
خر معدن معرفت کمال است غیر از خریت ز خر محال است
تزویر و ریا و مکر و حیله منسوخ شدست در طویله
دیدم سخنش همه متین است فرمایش او همه یقین است
گفتم که ز آدمی سری تو هرچند به دید ما خری تو
بنشستم و آرزو نمودم بر خالق خویش رو نمودم
ای کاش که قانون خریت جاری بشود به هر ولایت
سروده شده از: فیروز بشیری
دوستانی که مطالب این وبلاگ را دنبال می کنند، با نوشته های پیشین بنده درباره فوتبال آشنا هستند. اما امروز در سایتهای خبری، مطالب جالبی را مطالعه کردم که حیفم آمد آن ها را در وبلاگ کمیل منتشر نکنم. غیر از نامه سرگشاده انجمن های اسلامی دانشگاه های کشور به وزیر ورزش، که در آن به وضعیت فوتبال کشور و هزینه های سرسام آور آن اعتراض شده (کلیک کنید)، نامه سرگشاده عبدالحمید کرمانی به سردار رویانیان، برایم بسیار جالب بود. آن چه در زیر می آید، بخش های اصلی این نامه است:
برای کسی نوشتم که می دانم دلش برای اسلام و انقلاب می تپد والا نامه نوشتن برای کسانی که قبله شان پول است و منفعت مالی چه فایده ای دارد؟ برای فلان مدیری که هم و غمش پر کردن جیب خودش و اطرافیانش است این درد دل ها چه سودی دارد؟ برای روزنامه ای که نانش در ایجاد آشوب و جنجال است چه سودی دارد؟ برای برنامه ای و تهیه کننده برنامه ای که شهرت و نامش مدیون این ورزش حرفه ای است چه سودی دارد؟ برای برخی طرفداران جاهل و متعصب و کور فوتبال پرست گفتن این حرف ها چه سودی دارد؟...
بنده مخالف ورزش حرفه ای هستم و از بیان آن هم ابائی ندارم. ورزش حرفه ای را از پایه و اساس مخالف اصول انسانی اسلام مبین می دانم و معتقدم که گسترش آن به ضرر انسان ها و نظام اسلامی است. در این باره کم نگفته اند. لب کلام هم این است که به دلیل آنکه آنچه امروز به عنوان "ورزش حرفه ای" می شناسیم زاییده تاریخ و سیاست و اقتضائات فرهنگی غرب مدرن و سرمایه داری لیبرال است فلذا اصل و اساس آن با تعالیم وحیانی دین مبین اسلام که هدفش تربیت انسان مسلمان است در تضاد و تعارض است. شما اگر مراجعه ای کنید به تاریخچه آنچه امروز در ایران و جهان از آن تعبیر به ورزش حرفه ای می شود گفته مرا تصدیق می کنید... ساختار استادیوم های فوتبال و سایر ورزش های حرفه ای امروز دقیقا مطابق با همان کالسیوم روم باستان است؟
... اقتصاد مدرن که بر پایه مصرف گرایی شکل گرفته است و برای حفظ حیات خود نیاز به تهییج مصرف کنندگان به مصرف و تولید بیشتر دارد، برای مشغول نگه داشتن افکار جامعه نیاز به ابزاری داشت. در کنار برنامه های رسانه هایی چون تلویزیون، ورزش حرفه ای یکی از مهم ترین وسائل ایجاد این سرگرمی بود. ورزش حرفه ای که بر خلاف عنوانش هیچ رابطه ای با سلامت و ورزش ندارد، وسیله ای شد مانند نبرد گلادیاتورها در زمان روم باستان که دولتمردان به وسیله آن می توانستند هم انرژی اضافه شهروندان را تخلیه کنند و امکان انقلاب و آشوب را از آنها بگیرند و هم افکار آنها را از حقیقت مسئله مصرف گرایی و دنیا زدگی منحرف نمایند. در حقیقت ورزش حرفه ای چرخ دنده ای شد از هزاران چرخ دنده دیگر در ساختار اقتصاد لیبرال سرمایه داری که از یک سو ایجاد گردش مالی فراوان می کرد و از سوی دیگر ایجاد سرگرمی. سرگرمی که از دید اسلام مسلما مصداق تفریح سالم نمی تواند باشد. سرگرمی که مصداق بارز "لغو و بیهودگی" است اگر مصداق ایجاد فساد اخلاقی نباشد.
دین مبین اسلام دعوت به تعقل و تدبر می کند، دعوت به عدالت و انصاف و اخلاق می کند. دعوت به یک دلی و علم و دانشی می کند که در خدمت بندگی خداوند باشد. اما ورزش حرفه ای چه؟ ورزش حرفه ای وسیله ای است در دست دلالان اقتصادی و سرمایه داران کلان. نگاهی به باشگاه های ورزشی معروف دنیا بیندازید. همه آنها در دست بانکداران و سرمایه داران کلان هستند. هدف آن سرمایه داران چیست؟ تولید پول بیشتر. به چه قیمتی؟ به هر قیمتی. کدام مسائل اخلاقی و یا اسلامی جزئی از ورزش حرفه ای است؟ اگر کسی به مثال های نادری چون اقدام اقای رضازاده تمسک کند مصداق "النادر کالعدم" است. اقای رضازاده و برخی مثال های کم دیگر در ورزش حرفه ای اقدامات انسانی خود را مدیون ورزش حرفه ای نیستند بلکه اینان ایمان خود را به همراه خود به میادین برده اند. به بیان دیگر این ورزش حرفه ای نیست که اخلاق را ترویج می کند بلکه گاهی برخی ورزشکاران حرفه ای اخلاق اسلامی را همراه خود به میدان می برند. همین سرشناس شدن و مشهور شدن آقای رضازاده و امثال جهان پهلوان تختی در ورزش حرفه ای نشان دهنده این حقیقت است که ورزش حرفه ای نه تنها محلی در جهت حفظ و نشر اخلاق نیست بلکه حفظ اخلاق در آن عرصه نیازمند مردانگی و صبر زیادی است که امثال مرحوم تختی دارای آن بودند. والا می بایست عرصه ورزش حرفه ای ایران و جهان پر می بود از تختی ها!
ادعای دیگر در مورد رابطه میان ورزش حرفه ای است و سلامت جامعه. ورزش حرفه ای چه زمانی و در کجای تاریخ کمک کرده است به بالا بردن سلامت خود ورزشکاران یا تماشاگران آن؟ آنچه ما دیده ایم همه اش خسارت بوده است و انواع بیماری ها و آسیب دیدگی ها و معلولیت ها و جدیدا سکته ها. در کنار این اضافه کنید مصرف مواد ممنوعه و نیروزا و دوپینگ را که اگر چه مطلوب همه ورزشکاران حرفه ای نیست اما مسلما فضا و جو رقابت ها تشویق کننده به این امر است. اما بدون شک ورزشکار حرفه ای برای سلامت ورزش نمی کند و تجربه نشان داده دقیقا برعکس است. یعنی برای مقام قهرمانی سلامت را هم به خطر می اندازند. همان طور که از نامش هم مشخص است ورزش، حرفه ورزشکار است که برایش پول می گیرد. یعنی ورزش از یک وسیله برای تامین سلامتی تبدیل شده است به هدفی برای تامین پول و شهرت که در راهش سلامتی را هم اگر به خطر بیندازی باکی نیست. اما تماشا کنندگان ورزش حرفه ای چه؟ آیا دیدن یک مسابقه فوتبال یا وزنه برداری یا والیبال حرفه ای کمکی می کند به بالا رفتن سلامت بینندگان یا چقدر موثر است در تشویق آنها به ورزش عمومی؟ آنچه که ما می بینیم ناراحتی های عصبی و دعواهای تماشاگران و پرخاش و ناراحتی های اعصاب است بعد هر مسابقه.
دعواها و زد و خوردها پس از بازی های فوتبال دیگر برای مان عادی شده است، خبر سکته کردن تماشاگران هم! اگر هم تماشاگران تشویق به امری شوند تشویق می شوند به دنبال کردن حرفه ای که در آن پول و شهرت بسیار است. پس این ادعا که با گسترش ورزش حرفه ای سطح سلامت جامعه بالا می رود و یا کمکی می شود به ورزش عمومی کلا باطل است.
اما اگر ادعا شود ورزش حرفه ای کمک می کند به اقتصاد کشور. بله ورزش حرفه ای مسلما جیب دلالان و سرمایه داران کلان و بازیکنان را پر پول می کند اما جیب مملکت را چه؟ اگر بر فرض در کشورهایی که نظام مالیاتی دقیقی دارند و نظام اقتصادی شان بر محوریت پول و سرمایه می چرخد تولید ثروت توسط باشگاه ها از طریق مالیات باعث رونق اقتصادی می شود، اما آیا در ایران نیز چنین است؟ اکثر باشگاه های ما دولتی هستند و از بیت المال مردم پول های کلان به جیب بازیکنان و دلالان و مربیان (بعضا خارجی!) ریخته می شود. شما و سایر مسئولین با اجازه چه کسی میلیارد میلیارد از بیت المال این مملکت را در این شرایط اقتصادی برداشته و به جیب فلان مربی ترک و بازیکن می ریزید؟ آن کودک محروم روستاهای استان سیستان و بلوچستان که در حسرت یک لباس نو چند هزار تومانی می ماند و آن کودک فقیر و محروم که به خاطر بیماری پدرش مجبور به کار کردن است و از حق تحصیل محروم شده است باید هزینه عیاشی برخی بازیکنان باشگاه های ما را بدهد؟! آیا شما در قیامت می توانید پاسخگوی آنها باشید؟ (کلیک کنید تا وجدان بی خیالتان کمی آزرده شود)
یکی از همکاران شما در اعتراض به چاپ عکس ماشین های چند صد میلیونی بازیکنانش گفته بود اینقدر از رقم قراردادها ایراد نگیرید.بازیکن های حرفه ای ما عمر ورزش حرفه ای شان کوتاه است و در آمد چند سال شان برای یک عمر است! واعجبا از این مغالطه. یک حساب ساده سرانگشتی بکنیم تا ببینیم بی عدالتی در چه حدی است:
فرض بگیرید یک استاد دانشگاه با مدرک دکتری با حقوقی حدودا 1.5 میلیون تومان در ماه شروع به کار کند. این فرد اگر حقوق سی سال کارش را یک جا دریافت کند می شود مبلغ 540 میلیون تومان. یعنی اگر بر فرض محال دانشگاه حقوق 30 سال این استاد را (بدون سایر مزایا و عیدی و ...) یکجا بدهد می شود حدود نیم میلیارد تومان. اما طبق اخبار یکی از فوتبالیست های لیگ برتر مبلغ قرار داد امسالش 1.5 میلیارد تومان بوده است. یعنی مقداری بیش از 2.5 برابر حقوق سی سال یک استاد دانشگاه با مدرک دکتری! اگر فرض بگیریم این بازیکن فقط 4 سال در اوج باشد و مبالغی در همین حد بگیرد، حقوق حدود 4 سال این بازیکن فوتبال برابری می کند با حدودا 330 سال حقوق یک استاد دانشگاه این مملکت!!!! باید این بی عدالتی را کجا فریاد زد که در مملکتی که ادعایش اسلام است یک بازیکن که تنها تخصصش شوت زدن است و نه الزاما صلاحیت اخلاقی دارد و نه الزاما سواد و مدرک تحصیلی حقوق مفید 4 سالش برابری می کند با حدودا 330 سال حقوق استاد دانشگاهی که باید از صد تا فیلتر علمی و گزینش اخلاقی رد بشود؟ این اگر مطابق اصول و معیارهای اقتصاد لیبرال غربی باشد مسلما مطابق عدالت اسلامی نیست.
آنچه از بعد مالی گفتم تنها گوشه ای از درد بود. حالا گوشه ای از مسائل فرهنگی را بگویم. ورزش حرفه ای بازیکنانی را بزرگ می کند و به عنوان الگو به جامعه معرفی می کند که اکثرا متاسفانه هیچ صلاحیت اخلاقی برای الگو شدن ندارند. ما همین مصیبت را در سینما هم داریم که البته جای بحث آن اینجا نیست. اما وقتی پول و سرمایه و شهرت با هم به یک نفر روی آوردند و این سه همراه شدند با برخی بی اخلاقی ها آنگاه باید برای فرهنگ آن مملکت مرثیه سرایی کرد. ورزش حرفه ای و به خصوص فوتبال به دلیل نفوذ مالی که دارد رسانه ها را هم تصاحب می کند و دلالان حرفه ای برای بالا بردن نرخ بازیکنان روزنامه ها و خبرنگاران را هم می خرند و برآیند همه این ها در کنار فساد گسترده مالی، ارائه ضد الگوهای اخلاقی به جامعه می شود که نمونه های اعمال قبیح برخی از آنها را چند ماه پیش دیدیم. تازه آنچه عیان شد به قول ما مشتی از خروار بود و به قول غربی ها نوک کوه یخی بود که اکثرش زیر آب است. به اعتراف یکی از بازیکنان این چنین اعمالی در میان بازیکنان کاملا عادی هستند!
... والله نمی دانم مسئولین ما با چه توجیهی هر روز به تقویت این غول ورزش حرفه ای می پردازند. والله نمی دانم اگر اسلام دین ماست با چه توجیه دینی روح و جسم جوانان مان را با ورزش حرفه ای به بازی گرفته ایم که هم فساد جسمانی می آورد، هم فساد اقتصادی، و هم فساد اخلاقی... بنده به شدت مدافع ورزش هستم و تاکیدات مکرر امام (ره) و مقام معظم رهبری در خصوص ورزش را هم می دانم و شخصا پایبند ورزش هستم. اما ورزش همگانی و سالم نه ورزش حرفه ای ضد اسلامی و ضد انسانی. چرا ما شجاعت به خرج نمی دهیم و به میادین جهانی ورزش حرفه ای نه نمی گوییم؟ چرا به جای خرج میلیاردها دلار برای یک مدال المپیک ما این پول را هزینه ساخت ورزشگاه های مخصوص بانوان نمی کنیم؟ چرا زنان و دختران مسلمان ما باید دچار انواع بیماری هایی باشند که ناشی از فقر حرکتی است؟ چرا مادران این نسل و نسل آینده باید تاوان ندانم کاری های برخی مسئولین را بدهند؟ چرا ما نباید به جای هزینه های میلیاردی برای باشگاه های قرمز و آبی که پولش اکثرا به جیب تعداد معدودی بازیکن می رود هزینه ها را خرج ساخت زمین های ورزش در مناطق محروم کنیم؟ چرا ما باید جوانان مان را به جای کشیدن آنها به زمین های ورزش عمومی پای تلویزیون بنشانیم برای بازی دو تیم پر حاشیه و اعصاب و روان آنها را نابود کنیم به خاطر جیب آقایان دلال و بازیکنانی که برخی بی اخلاقی های شان را جلوی چشم میلیون ها بیننده به رخ ما می کشند؟
یائسگی (Menopause) یا آش کشک خاله
یائسگی دورانی اززندگی خانم هاست که طی آن عادت ماهیانه به شکل طبیعی(درسن 45تا55سالگی)یامصنویی (مثل درآوردن تخمدان ها)پیش ازموعدبه طوردائم قطع خواهد شد.
4درصد زنان دچار یائسگی زود رس می شوند،یعنی قبل از 41سالگی شروع این دوره را تجربه خواهندنمود.
علایم مشکل ساز دوران یائسگی عبارتند از:
-گرگرفتگی
- پوکی استخوان
-کوچک شدن اندام تناسلی(آتروفی ژنیتالیا)
-مشکلات عروقی به شکل آترواسکلروز
چندسال قبل ازشروع یائسگی هورمون جنسی استروژن واسترادیول به تدریج کاهش یافته وابتداعلائم گرگرفتگی بامشخصات ذیل بروز خواهد نمود: طپش قلب،گرمای شدیدبه مدت نیم تا5 دقیقه،ضعف وسرگیجه و بی حوصلگی که حملات بیشتر درشب ها بوده و با فرکانس چند بار درروز تاچند بار درسال تکرارشده و پایان آن با تعریق واحساس سرما خواهد بود.
این علائم در85درصد از خانم ها حدود یک سال و در15 درصد موارد بیش ازیک تا 5 سال ادامه خواهد یافت.
حدود 95درصد پوکی استخوان اولیه درخانم ها می تواند به علت ورود به دوره یائسگی در خانم ها باشد که منجر به درد های استخوانی وشکستگی به خصوص در استخوان های دست وسر وگردن استخوان ران خواهد شد.
با کاهش هورمون های جنسی در خانمها به تدریج بافت اندام تناسلی آتروفی وکوچک شده وکار ایی خود را از دست خواهد داد. شادابی ولطافت پوست با کاهش بافت چربی زیر جلدی به تد ریج کاهش وخشگ وزبر چروک خواهد شد.
با توجه به اینکه در همه افراد مقدار کمی از هورمون جنسی ،جنس مخالف تولید می شود ولی همواره مغلوب هورمون های اصلی جنس است، با کاهش این هور مون ها در دوره یائسگی،تاثیر هورمون جنسی مردانه(تستوسترون) بیشتروباعث تغییر صدا به سمت جنس مذکروکاهش میل وتوانایی جنسی،ورشد موی مختصر درصورت خواهد شد.
تا سن یائسگی نسبت مشکلات قلب عروق ومرگ ومیر ناشی از بیماری های قلبی خانم ها 20درصد آقایان بوده،اما بعد از شروع دوره یائسگی این نسبت مساوی خواهد شد .
دوره یائسگی ،فرایندیست که با شدت وضعف پیش روی همه خانم ها خواهد بود،ومعمولا در خانم های چاقتر با شدت کمتری بروز می نماید،وبرای کاهش عوارض آن روشهای متعددی درشیوه مناسب تغذیه ،فعالیت های روزانه،ودر مان های دارو یی وجود دارد.
استفاده از رژیم غذایی حاوی کلسیم وویتامین– د فراوان ،استحمام کوتاه وروزانه ،ورزش ونرمش ملایم ومداوم،کاهش غذا های حاوی فسفات وپروتئین زیاد،کاهش مصرف سیگار،چای ،قهوه وغذا های محرک دیگر ومراجعه به پزشک برای تشخیص ومداخلات درمانی برای سلامت بیشتر وگذار ازاین دوره ضروری می باشد.
.: Weblog Themes By Pichak :.