بازی کردن با کودکان و برقراری ارتباط کودکانه با آن ها یکی از ابزارهای مهم تربیتی است که در قدیم به آن توجه درخوری نمی شد، اما امروزه والدین با مطالعه ی کتاب و نشستن در پای صحبت های کارشناسان – علاوه بر فراگیری بسیاری از ظرایف تربیتی - می دانند که باید با بچه ها بازی کنند. البته بازی کردن با بچه ها – بر اساس سن و جنس شان – شرایط خاص خود رامی طلبد؛ که فعلاً موضوع بحث نیست، اما اصل بازی کردن چیزی است که اهمیت آن هنوز در بین برخی والدین و مربیان درک نشده است. آن ها در باره ی کسانی که با بچه ها بازی می کنند به شکل های زیر به قضاوت می نشینند:
- فکر می کنند اشخاصی که با کودکان بازی می کنند، هنوز رشد کافی عقلی و اجتماعی پیدا نکرده اند؛ لذا مؤدبانه می گویند «کودک درون فلانی هنوز فعال است».
- می اندیشند هنوز قدرت تشخیص مرز بین بزرگی و کوچکی را نمی داند؛ لذا دوست دارند با بچه ها بازی کند و در حال و هوای آن ها به سر ببرند.
در حالی که بازی کردن با بچه ها – اگر بر اساس اصول و مهارت های خاص خود باشد - دارای فواید زیر است:
الف) باعث رشد و تربیت بچه ها می شود.
ب) فضای صمیمی، امن و قابل اعتماد برای ارتباط عاطفی اولیا با کودکان را فراهم می کند و وجود این فضا باعث تسهیل درآموزش برخی مهارت های لازم به آن ها می شود.
پ) ارتباط عاطفی با کودکان در زمان کودکی فرایند نفوذ برآن ها در سنین نوجوانی و جوانی را آسان تر می کند.
ت) فایده ی بازی کردن با کودکان به لحاظ عاطفی دوسویه است؛ به این معنا که کودک در بازی با پدر ومادر یا مربی خود راه های بروز رفتارهای عاطفی را می آموزد. از سوی دیگر بازی با کودکان جنبه های عاطفی والدین و مربیان را نیز تقویت می کند.
تذکر: هرچند یکی از علت های بازی نکردن با کودکان، ضعف قوای عاطفی است، اما این امتناع در یک دور تسلسل باعث افزایش ضعف قوای عاطفی افراد می شود.
با خروج آمریکا از برجام، اروپا بر سر یک دوراهی قرار گرفته است. از یک سو اگر قرار باشد در این مسأله با آمریکا همنوا شود و از پیمانی که امضا کرده بیرون برود، حیثیت بین المللی خود را به باد فنا می دهد و اگر آمریکا را رها کند و به ایران بگراید، از این رهگذر چه چیزی عایدش می شود؟
ایران کشوری است که جز نقش نظامی در منطقه ی خاورمیانه هیچ نقش دیگری در جهان ندارد. این کشور:
یک- با انواع مشکلات داخلی مانند ناکارآمدی نظام اقتصادی، بحران خشکسالی و محیط زیست، ناآرامی های جسته و گریخته ی داخلی، انواع آسیب های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، نارضایتی عمومی، بی اعتمادی مردم به مسؤولان و... رو به رو است.
دو- در پی اعمال سیاست های انقباضی تجاری - که آن را «استقلال» نام نهاده - نقش قابل ملاحظه ای در اقتصاد دنیا ایفا نمی کند؛ به این معنا که نه واردات آن چنانی دارد که قطع آن باعث تزلزل در اقتصاد برخی کشورهای دنیا شود، نه صادراتش قابل ملاحظه است که نبود آن برای کشورهای طرف تجاری غیرقابل جبران باشد و نه جایگاه علمی و تکنولوژیکی چشمگیری دارد که کشورهای دنیا را به ارتباط با او ترغیب کند.
سه- مبارزه ی علنی اش با برخی کشورها مانند آمریکا و اسرائیل، ایجاد ترس در دل کشورهای همسایه با شعارهایی که آن را از ارزش های انقلاب می داند و نیز دخالت سیاسی، ایدئولوژیکی و نظامی در برخی مناطق دنیا، دافعه ی باورنکرنی از خود در جهان به جا گذاشته است.
بنا براین هیچ انتظاری نیست که کشورهای دنیا – حتی کشورهای دوست و همپیمان – روزی از حمایت این کشور سر باز نزنند. اگر امروز پنج کشور طرف برجام به تکاپوی حفظ آن و مقاومت ظاهری در برابر تصمیم آمریکا برخاسته اند برای آن است که:
- به بازیابی حیثیت بین المللی خود در مقابل زورگویی ها و یکه تازی های آمریکا می اندیشند.
ایران را – با همه ی ظرفیت های طبیعی و انسانی اش - بالقوه کشوری قابل بهره برداری می بینند و رابطه ی تیره آمریکا با ایران را فرصتی می دانند تا برآمریکا – به عنوان یکی از رقبای سیاسی و تجاری – در استفاده از این فرصت ها پیشی بگیرند.
- به این دل بسته اند که با ماندن در برجام و ایفای نقش میانجی و پلیس خوب، ایران را در مسائل دیگری مانند امور نظامی، موشکی و حقوق بشری به پای میز مذاکره ای دیگر بنشانند.
با این حال اگر روزی قرار باشد حمایت کشورهای طرف برجام - یا هر کشور دیگر؛ از جمله سوریه و عراق و...- به رویارویی آن ها با آمریکا و به خطر افتادن منافع ملی شان بینجامد، بی شک آمریکا را بر ایران ترجیح خواهند داد. البته با توجه به سیاست های کلان بین المللی ایران، به نظر می رسد آن روز دور نباشد.
17/3/97
درپی درخواست یک مسؤول ذی ربط از مسؤول ذی ربط دیگر مبنی بر عذرخواهی از ملت در مورد توافقنامه برجام و البته نظر به خجالت مسؤولان حیامند ما در عذرخواهی از مردم به خاطر کوتاهی های کوچک و احتمالی شان در طول مسؤولیت، بدینوسیله ملت ایران بر خود واجب می داند به خاطر موارد زیر از مسؤولان دلسوز و پرتلاش خود عذرخواهی کند:
* ملت هنوز نتوانسته تمام(!) جان و مال و فرزندان و حیثیتش را فدای منویات مسؤولان کند.
* با همه ی تلاش های بی شائبه مسؤولان و هزینه های برون مرزی شان، استکبار جهانی و صهیونیسم بین الملل همچنان بر صفحه ی روزگار خودنمایی می کنند.
* علیرغم توصیه های خیرخواهانه ی مسؤولان بر ازدواج جوانان، هنوز12 میلیون جوان مجرد عُرضه نداشتند از فرصت این توصیه ها استفاده کنند و سر و سامان بگیرند.
* با همه ی برنامه ریزی های مدبرانه ی مسؤولان در تقویت تولیدات داخلی و جلوگیری ازورود کالاهای قاچاق، تولید کننده ها و کارخانه جات و کارگاه های تولیدی قدیم و جدید نتوانستند خود را سرپا نگه دارند و بالاخره ورشکسته شدند.
* مردم ظرفیت نداشتند چند ده میلیون حقوق ماهیانه و چند میلیارد پاداش ناقابل پایان خدمت مسؤولان کوشا، مدبر و دلسوز خود را تحمل کنند و آن را به عنوان حقوق های نجومی رسانه ای کردند.
* مردم بیش از این نمی توانند خودروهای باکیفیت ساخت داخل بخرند و بروند خودشان را در جاده ها در پای مسؤولان خود قربانی کنند؛ تا مگر مسؤولان شان هیچوقت نمیرند و از پست های مسؤولیت شان هم استعفا ندهند.
* مسؤولان ما هرکاری از دست شان برمی آمده، انجام داده اند تا مردم را خوشحال کنند، اما باز آن ها جزو ناامیدترین، عصبانی ترین و غمگین ترین مردم دنیا هستند. برنامه های شاد تولید می کنند، کنسرت می گذارند، رفاه ایجاد می کنند، جنبه های معنوی زندگی شان را تقویت می کنند و... اما فایده ای ندارد.
* مردم بدون توجه به مدیریت کارآمد مسؤولان ما در مورد آب، هنوز آب های زیادی را برای خوردن، حمام کردن و شستن ظرف مصرف می کنند.
* مردم بیش از این نتوانسته اند پابه پای مسؤولان پرتوان شان در راه اصلاح و مدیریت جهان قدم بردارند.
* با وجود وام های متعدد خود اشتغالی، هنوز مردم نتوانسته اند بیکاری را از کشور ریشه کن کنند.
* به خاطر انتخاب های بد مردم در گزینش رؤسای جمهور، مقاماتی مانند رئیس مجلس خبرگان، رئیس قوه قضائیه، سرداران سپاه و ائمه جمعه مجبور می شوند برای رفع مشکلات مردم – علیرغم میل باطنی و مسؤولیت های قانونی شان - در امور اجرایی و سیاست داخلی و خارجی دخالت کنند.
* مردم توان و اخلاصی مانند مسؤولان نداشته اند که بتوانند کمبودهای درمانی کشور از جمله پزشک، دارو، اعتبارات، مراکز درمانی و... را تحمل کنند و برای رفع آن ها به خارج از کشور نروند.
امیدواریم مسؤولان ما ناتوانی های مردم را به بزرگی و توانایی خودشان ببخشایند.
(27/2/97)
پیامبرگرامی(ص) فرموده است: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا؛ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ/ میان شما دو چیز سنگین و گرانبها مى گذارم، اگر بدان چنگ زنید هرگز پس از من گمراه نشوید: قرآن و عترت من أهل بیتم، و این دو از هم جدا نشوند تا در کنار حوض بر من درآیند».
نخبگان شیعه – وبه تبع آن ها مردم جامعه – در برخورد با ثقلین به دو گروه تقسیم شده اند:
دسته ی اول)
این دسته قرآن را فقط به شکل های زیرگرامی داشته اند:
- با آب طلا نوشته و در جلدهای چرمین نگه داشته اند.
- برمزار مردگان و در مراسم ختم آن را خوانده اند.
- به صوت و لحن و تجویدش توجه فراوان کرده اند.
- به حفظ کردن قرآن کوشیده اند.
- آیاتی از قرآن را که برای رفع گرفتاری ها، افزایش رزق، تزویج با حورالعین، التیام دردهای جسمی و... بوده را در کتاب ها جمع کرده و به خواندن شان مداومت می ورزند.
و اهل بیت را نیز به شکل های زیر گرامی می دارند:
- در مراسم وفات و شهادت شان دهه ها برگزار می کنند و میلادشان را گرامی می دارند.
- درگرفتاری ها به آن حضرات متوسل می شوند و از آن ها حاجت می خواهند.
- برای اثبات حقانیت اهل بیت و مظالمی که برآن ها رفته کتاب ها می نویسند و می خوانند و جلسات بحث و جدل می آرایند.
- هرجا سخنی از آن ها نقل شده باشد- بدون توجه به وثاقت آن و انطباقش با آموزه های قرآن – می پذیرند.
- فلسفه وجود اهل بیت برای این دسته بهترین بهانه ی دادن و خوردن نذری است
دسته ی دوم)
این دسته علاوه بر توجه به قرائت قرآن با زیبایی های خاصش، توجه به جایگاه معنوی اهل بیت به عنوان شارحان دین خدا و تفکیک مقولات اعتقادی با تاریخی از هم، سعی می کنند بدون توجه به حواشی تاریخی و اعتقادی غیرلازم ایجاد شده پیرامون این دو ثقل بزرگ:
اولاً در مکتب شان تلمذ کنند و راه رستگاری بجویند.
ثانیاً امت اسلام را به عنوان امت واحده حفظ کنند و از اختلاف و تفرقه ی دینی بپرهیزند.
ثالثاً از رفتارهایی که به فرقه گرایی و دعواهای مذهبی بی حاصل دامن می زند بپرهیزند.
به راستی:
- وظیفه ی ما در مقابل ثقلین چیست؟
- ما جزو کدام دسته ایم؟
- آیا تاکنون وظیفه ی خود در قبال ثقلین را به انجام رسانیده ایم؟
- وقتی این دو ثقل گرامی در کنار حوض به پیامبر می رسند، در باره ی ما امت چه قضاوت می کنند؟
(منبع: کانال پنجره / https://t.me/panjare95)
وقتی درجامعه ی ما از اشتغال بانوان دربیرون از خانه سخن به میان می آید، طیفی از مخالفان و موافقان با انواع دیدگاه ها به میدان می شتابند و با مرتبط کردن این موضوع با مباحثی مانند شرع، توانایی بانوان، خانه داری و بچه داری، بیکاری فراگیر جامعه، نقش اخلاق درتحکیم بنیان خانواده و... و با شلوغ کردن و درهم آمیختن مباحث باهم، فضای مشوش وغبارآلودی برای سرانجام خوش این مقوله رقم می زنند.
قبل از طرح هربحث جانبی و فرعی درمورد اشتغال بانوان، ابتدا باید به اصل و ریشه ی این بحث پرداخته شود و این که مقوله های «آزادی شغلی» و «عدالت شغلی» در این بحث چه جایگاهی دارد؟
وقتی از «آزادی» درشغل سخن گفته می شود، بی شک پای چیزی به نام «حق» به میان می آید. وقتی ما اشتغال را «حق» بانوان بدانیم، طبیعتاً باید:
- برای آن آزادی - درچهارچوب قانون - قائل شویم.
- درباره اش یکجانبه وخارج از قانون تصمیم نگیریم.
- تحقق آن را به چیزی غیر از اراده ی صاحب حق مشروط نکنیم.
- زیرساخت های فکری، فرهنگی، قانونی و ساختارهای اداری و اجتماعی تحقق آن را در جامعه فراهم کنیم.
موضوع دیگردرمسأله ی اشتغال بانوان – که از دیربازمانع آزادی بانوان در احقاق حق اشتغال شان بوده - پیش فرض هایی است مانند:
- آقایان از بانوان تواناتر و بالاترند.
- آقایان منطقی و بانوان احساسی اند.
- آقایان جنس اول و بانوان جنس دوم اند.
این ها باعث شده یک پارادایم اجتماعی درتقسیم کار بین بانوان و آقایان ایجاد وحق هردو(هم آقایان و هم بانوان) در این بین به فراموشی سپرده شود. البته نگاه های دینی سنتی نیز درشکل گیری آن نقش شگرفی داشته است. برای رفع این معضل، توجه به مقوله ی «عدالت شغلی» می تواند راهگشا باشد. بی شک زنان و مردان جامعه – درعین آزاد بودن در انتخاب شغل – باید به تفاوت های جنسیتی و توانایی های جسمی، روحی و ذهنی ناشی از این تفاوت توجه کنند. همان گونه که مردها استعداد انجام همه ی کارهای خانه را ندارند، زنان نیز نمی توانند از پس همه ی کارهای بیرون از خانه برآیند.
خلاصه این که مردان و زنان جامعه انسانند، بنابراین باید در برخورداری ازحقوق اجتماعی و مدنی خود آزاد و مساوی باشند و کارهای خانه و بیرون از آن را با مشارکت وتفاهم انجام بدهند.
موضوع مهم دیگر، وجود چند مشکل بزرگ در مسیر آزادی و عدالت شغلی بانوان است که حتی اگر کارها به روال هم پیش برود، باز رسیدن به نتیجه ی دلخواه، به زمان درازی نیاز خواهد داشت؛ مشکلاتی مانند:
1- نگاه سیاستگزاران و مردم به مسأله ی حقوق اجتماعی زنان.
2- فرهنگ اجتماعی حاکم بر زنان وحقوق شان.
3- نگاه سنتی زنان به توانایی ها و حقوق اجتاعی خود.
4- قوانین موجود، که براساس تقسیم سنتی کار بین زنان و مردان تصویب شده است.
5- بسیاری از افراد جامعه با نگاه سنتی به زن و براساس قوانین موجود تن به ازدواج داده اند.
پس تا زیرساخت ها تغییر نکند، نسل ها عوض نشود و فضای عمومی جامعه برای بالندگی زنان و شناخت شان از خود آماده نگردد انتظار تغییرات سریع وبنیادین در این زمینه منطقی نخواهد بود.
شنیده اید که رئیس کل بانک مرکزی اعلام فرموده «مسافرت های خارجی ایرانیان بیش از حد معمول است و باید کم شود».
بعضی ها اعتراض کرده اند که «مسافرت ما چه ربطی به شما دارد؟» یا «معمول و غیرمعمول را چه کسی تشخیص می دهد؟» یا «این موضوع چه ربطی به مدیریت بازار ارز دارد؟» و از این جور حرف ها.
این آقایان و خانم های معترض باید به چند نکته ی نسبتاً نیمه اساسی توجه کنند:
نکته ی اول این که هیچ وقت به مدیریت و تشخیص مسؤولان خودتان شک نکنید. اگر تشخیص شان غلط و مدیریت شان اشتباه بود که شما الآن باید غرق در مشکلات مختلف اقتصادی، اجتماعی، بین المللی، محیط زیستی، آموزشی، تربیتی و هزاران مشکل دیگر می بودید.
نکته ی دوم این که بدانید و آگاه باشید همه چیز شما به مسؤولان ربط دارد. نکند می خواهید با این زمزمه ها تلویحاً اعلام کنید که مسؤولان حق ندارند شما را کشان کشان به بهشت بکشانند؟ یا شاید توقع دارید بگذارند خیلی راحت در خانه های خود به انواع گناه آلوده شوید، ماهواره تماشاکنید، کنسرت بگذارید، روسری روی چوب کنید، تغییر چهره بدهید و به ورزشگاه بروید، به گشت مهربان ارشاد بد و بیراه بگویید و... و کسی به شما چیزی نگوید؟
نکته ی یکی مانده به چهارم این که شما برای رفتن به مسافرت ارز لازم دارید و می دانید که دولت قیمت ارز را 4200 تومان اعلام کرده. از طرفی برای این که این ارز را با همان قیمت مصوب در اختیار شما قرار بدهد، باید آن را از بازار آزاد به قیمت 7500 تومان بخرد. این یعنی چه؟ شما بگویید.
بنابراین بهتر است مردم به حرف مسؤولان گوش بدهند و در این مقطع کوتاه حساس کنونی، سالی دو – سه بار بیشتر به مسافرت های خارجی نروند.
(10/2/97)
شما که سرتان مدام توی کتاب و دانشگاه و اینترنت است و وقت تان را در شبکه های مجازی تلف نمی کنید، بهتر ازحقیر می دانید که در دنیا سه نوع حکومت وجود دارد:
یک- استبدادی و دیکتاتوری: که یک نفر برهمه حکومت می کند وهرچه بگوید باید اجرا شود.
دو- دموکراسی: که مسؤولان با رأی مردم روی کار می آیند و نهادهای نظارتی هم بر کار آن ها نظارت می کنند.
سه- دموکُرسی: یعنی حکومت اهل کرسی بر مردم.
شاید برای شما سؤال شده باشد که «اهل کُرسی» چه کسانی هستند؟ ...اهل کرسی عبارت از مسؤولانی است که:
اولاً عده ای شان مادام العمر هستند وهیچ وقت عوض نمی شوند. تعدادی از آن ها هم با رأی مردم برسر کار می آیند، اما درکل، فقط جای شان عوض می شود و تغییر زیادی در آن ها ایجاد نمی شود. ارگان های نظارتی هم مانند تماشاچی ایستاده اند و با دقت تمام برکار مسؤولان نظارت می کنند.
ثانیاً تصمیمات شان را در زیر و دور کرسی می گیرند و به مردم فهیم کشورشان اعلام می کنند. مسؤولان دور کرسی همیشه به دو دسته ی «این طرف کرسی» و «آن طرف کرسی» تقسیم می شوند. البته گاهی ممکن است عده ای نه این طرفی باشند و نه آن طرفی. جای این عده روی کرسی است و به آن ها اهل «وسط کرسی» می گویند. گاهی هم پیش می آید بعضی ها اهل این طرف یا آن طرف هستند ولی به طرف دیگر یا به وسط متمایل می شوند. مهم این است که احساس کنند رأی مردم به کدام طرف گرایش دارد.
نکته ی مهم در مورد «دموکُرسی» این است که قدرت همیشه بین خودی ها جابه جا می شود و هیچ وقت به دست نُخودی ها نمی رسد. البته گاهی هم پیش می آید که بعضی ازخودی ها بر اثر بی بصیرتی، نُخوی می شوند. این آدم های ناسپاس باید فوراً مجازات شوند تا قدر نعمت کرسی را بدانند.
نکته ی مهم تر، فضای زیر کرسی است که هراز گاهی اتفاقات خیلی عجیب و غریبی در آن روی می دهد. نگارنده هم مثل شما از زیرآن کرسی مخوف خبر ندارد، اما از وقتی این شبکه های اجتماعی و مجازی معاند، در دسترس همه قرار گرفته است و یا وقتی دعوای خودی ها با نخودی هایی که قبلاً خودی بوده اند درمی گیرد، ناخواسته خبرهای ضعیفی از زیر کرسی به ملت می رسد. خبرها حاکی از آن است که کرسی خیلی گرم و وضع اهل کرسی بسیار توپ است و می رود توپ تر هم بشود. گور پدرکسانی که دست شان به کرسی نمی رسد و یا به هر دلیلی از دور کرسی اخراج می شوند!
دانشمندان اهل کرسی، سیستم «دموکُرسی» را مترقی ترین سیستم سیاسی از زمان حضرت آدم(ع) به این طرف می دانند ومعتقدند باید جایگزین بقیه ی سیستم ها درجهان بشود.
این روزها حرف و حدیث ها در مورد شهردار سابق تهران زیاد است؛ بعضی می گفتند او شهردار خوبی است و باید بماند و عده ای هم می گفتند خوب نیست و باید برود. در میان همه ی این حرف ها برخی هم سؤال می کنند که اگر شهردار محترم مریض بود و پروستات مبارکش درد می کرد چرا آمد و مسؤولیت شهرداری را قبول کرد؟ نمی آمد که سنگین تر بود.
به نظر می رسد پرسش بجایی باشد که کسی تا به حال به آن پاسخ نگفته، اما به نظر من جناب شهردار قبلاً سالم بوده و بعد از پذیرش مسؤولیت بیمار شده است. هر چند پزشکان محترم در مورد بیماری ایشان سکوت اختیار کرده اند، اما باز به نظر من علت بیمار شدن آقای شهردار می تواند چند چیز باشد:
اول) بدون اجازه ی بزرگ ترها آمد و شهردار شد. قبلاً هم بدون اجازه می خواست وزیر بشود که بحمدالله نشد.
دوم) به جای این که بنشیند و سرش را پایین بیندازد و کار خودش را بکند، به پرونده های بایگانی شده ور رفت.
سوم) در جلسه ی لهو و لعب برج میلاد شرکت کرد.
سنگ هم اگر چنین گناه هایی را مرتکب می شد، فی الفور می ترکید، چه رسد به یک آدم. شهردار محترم شانس آورد که فقط پروستاتش مورد حمله قرار گرفت و کار به جاهای باریک تر نکشید. البته جناب شهردار سابق تهران از این بابت باید از دادستان کل کشور هم خیلی ممنون باشد که با اصرار تمام باعث شد ایشان استعفا بدهد و برود تا مورد اصابت عذاب های اَلیم دیگر واقع نشود.
ضمناً بعضی ها از روی شیطنت می پرسند موضوع شهرداری تهران چه ربطی به دادستانی کل کشور دارد؟
باید به آن ها جواب داد وقتی مسائل امور خارجه، استکبار، هسته ای، موشکی و نظامی، اقتصادی و خیلی چیزهای دیگر به رئیس قوه ی قضائیه ربط دارد، پس موضوع شهرداری تهران هم می تواند به دادستان ربط داشته باشد. اگر منتظرید بر شما هم عذاب نازل شود و براثرآن پروستات تان درد بگیرد یا ویروس «استعفا» به جان تان بیفتد و یا در یکی از بازداشتگاه ها دچار بیماری «خودکشی» بشوید، باز به مسؤولان قوه ی قضائیه گیر بدهید.
(21/1/97)
.......... ادامه پرسش ها از حجت الاسلام زیبایی نژاد..............
منظور ما از دولت مشخصا قوه مجریه نیست بلکه همان حاکمیت است، لذا شما اگر مسئولیت خانواده ها و مردم و همه را در نظر بگیرید این باعث سلب مسئولیت از صداو سیما، حوزه، آموزش و پرورش و امثالهم نمی شود!
مشکل ما همین است که وقتی آموزش و پرورش شما دولت سالار شد، به معنی اینکه خانواده اتصالی به مدرسه نداشت و مدیر مدرسه فقط بخشنامه اجرا کرد و دغدغه حوزه علمیه شما در بخش اداری در حد دولت بزرگ شد، مثل یک وزارتخانه که دغدغه مدرک طلاب و نان و آب طلاب را دارد و میزان کارآمدی طلاب در میدان جامعه، حتی دغدغه دوم حوزه هم نیست و یا وقتی دولت آقای احمدی نژاد می گوید مسجد می سازیم، بیشترین ضربه را می زند؛ چرا؟ چون باید حساسیت های عمومی به سراغ مسجد سازی بیاید نه اینکه خودش وعده بدهد که مسجد می زنیم. من به عنوان مردم اگر مسجد بسازم و پول از جیب خودم بدهم، تعلق خاطر پیدا می کنم و برای رونق آن تلاش می کنم، ولی وقتی دولت مسجد می سازد من عقب می روم.
درباره همین مثال مسجد سازی یعنی نظر شما این است که دولت نباید کار اجرایی انجام دهد و فقط فرهنگ سازی کند؟ درباره حجاب هم همین طور؛ البته با اغماض از کوتاهی خانواده ها که امر تربیت را به دولت سپردند به این امید که دولت اسلامی شده است و از آن طرف هم دولت تربیت را به امید خانواده ها رها کرده است.
من می خواهم از شما سوال کنم که: شما دلیلی دارید که بگوید دولت موجود دلسوز تر از مردم برای خودشان است؟ دولت آرمانی را عرض نمی کنم، منظورم وضعیت موجود است. آیا بیشتر از مردم می فهمد؟ و آیا بهتر از مردم اجرا می کند؟ پیش فرض دولت سالاری این است که من مصلحت ها را بهتر می فهمم، دغدغه ام و حساسیتم بیشتر است و بهتر هم اجرا می کنم. این سه تا محل سوال است.
<** ادامه مطلب...
نقشه طبیعی کشور مغولستان تا ایران، این مسیر مستقیم حدود 4000 هزار کیلومتر است، که با خط قرمز مشخص شده است. در صورتی که بخواهند این مسیر زمینی طی شود، خیلی بیشتر از ده هزار کیلومتر می شود. من انواع نقشه های جدید و کتاب های تاریخی را مقابل خودم گذاشتم، هر چه گشتم و هر چه کتابها و مسیر ها را در نقشه ها زیر رو کردم، متوجه شدم به هیچ عنوان امکان این نبوده و نیست که مغولان کشور مغولستان بتوانند، با اسب های سردسیری کوتاه قدشان، از این مسیر سخت کوهستانی و بعضاً بیابانی با رودخانه های خروشان و غیره، با وجود قبیله های مختلف دشمن، در این مسیر عبور کنند. شما هم بگردید و ببینید تا چه اندازه درباره دروغ حمله مغول کشور مغولستان، دروغ گفته و بخورد ملت ها داده اند.
اسب مغولستانی و جاده ابریشم
عزیزانی درباره اسب مغولستانی توضیحات بیشتری خواستند، اسب ها و شتر های پشمالو مناطق سردسیر شمال آسیا، با چند گونه متفاوت، در کشور مغولستان، سیبری کشور روسیه و کشور های قرقیزستان و قزاقستان، و در استان سین کیانگ و صحرای گبی و مغولستان داخلی کشور چین وجود دارند. در این سرزمینها بدلیل سرمای شدید و طولانی، که حتی شبها تا منهای 30 درجه سانتیگراد می رسد، امکان زندگی و بود و باش برای اسبها و شتر های خاورمیانه وجود ندارد. تربیت و نگهداری این اسبها فقط توسط مردمان همان دیار صورت می پذیرد، این گونه اسبها با مهاجرت طبیعی، به اروپای شمالی رفتند. از قرن 15 میلادی، در کشور های روسیه تا فرانسه چند قرن با این اسبها و ترکیب نژادی آنها مبارزه کردند، و آنها را کشتند، زیرا بعلت عدم توانایی در تربیت، ارزش باربری و نظامی نداشتند. درباره این موضوع کتاب و فیلم زیاد نوشته ساخته شده است، البته اندکی از آنها در اسکاتلند و اسکاندیناوی باقی ماندند.
تا نیمه اول قرن 20 برای مسافرت در مسیر ایران چین، که به جاده ابریشم معروف شده است، مجبور بودند در خجند، بارکش های خود را عوض نمایند، و با بارکش های پامیری از خجند و مسیر دره فرغانه، که خود مصیبتی بود، به کاشغر مرکز آدم های رنگارنگ و اقوام گوناگون بروند. سپس از کاشغر با اسبها و شتر های کوتله پشمالوی اویغوری، به تورفان بروند، و از تورفان برای عبور از آلتایی دوباره بارکش های مخصوص آن دیار را می خواستند، تا به صحرای گبی برسند، دوباره تعویض بارکش، تا بعد از عبور از گبی باز هم تعویض بارکش، تا بعد از یک سال مسافرت خسته کننده، به پکن برسند. همانگونه که می بینید چندین مرحله تعویض اسب و شتر و گاو باربری لازم است، تا جاده سمرقند به پکن طی شود، هیچ کدام از این حیوانات نمی توانستند مسیر دیگری را طی کنند. در ضمن چنین مسیری برای امور تجاری، حتی برای گرانترین جنس مانند ابریشم، مقرون به صرفه نبود، بلکه ابریشم چین استان ایران بود، که در اروپا ابریشم چینی می گفتند، و در قرون جدید تصور کردند کشور چین است.
منبع: http://arq.ir/ 163/
ان شاء الله ادامه دارد....
.: Weblog Themes By Pichak :.