خوب، بالاخره تب اجتماعی و سیاسی سی دی جنجالی «ظهور بسیار نزدیک است» کم کم فروکش کرده است. متولیان و متصدیان فرهنگی، اجتماعی، مذهبی، سیاسی و ... نیز هر کدام به فراخور حال خود، با غرض یا مخلصانه به این پدیده نه چندان نوظهور و نه آنقدر کم نظیر، واکنش های متفاوتی را نشان دادند. اما جدای از محکوم کردن مصداقی این پدیده، آنچه واقعاً جایش در تحلیلها و محکوم کردن ها و برآشفتن ها خالی بود، جریان شناسی، جامعه شناسی و ریشه یابی ظهور و بروز چنین پدیده هایی در جامعه است. سهواً یا عامداً جامعه ما و حتی نخبگان اجتماعی ما علاقه یا توجه چندانی به بررسی روندی که موجب شکل گیری چنین اموری در جامعه می شود ندارند. و به همین دلیل است که جامعه شیعی در دوره های گوناگون گرفتار این پدیده شده است. در حالی که این نقطه، همان بزنگاهی است که توجه و رصد دائمی آن می تواند جامعه را از فروغلتیدن در منجلاب خرافات و فاصله گرفتن از روح حاکم بر آموزه های بالنده و مترقی همچون انگاره ظهور و آموزه انتظار، برهاند. امیدوارم خدا این توفیق را بدهد تا در فرصتی مناسب و نوشتاری مبسوط، بتوانم این بررسی روند را به عنوان بخشی از یک فرآیند آینده پژوهی به رشته تحریر درآورم.
اما برای پیش درآمد شاید بد نباشد اگر به این نکته اشاره شود که هرگاه انسانی با شناخت معیارها و اهداف مهدویت، در راستای عینیتسازی آن اهداف گام بردارد، هر زمان تجربهای نوین و متناسب با شرایط خاص اجتماعی خود از «ظهور» و «انتظار» خواهد داشت؛ و بدین ترتیب، هر لحظه در پیوند با امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به عنوان الگو و سمبل انسان کامل خواهد بود و دیگر «ظهور تقویمی» یا «تطبیق» و «توقیت» (که اتفاقاً در روایات و احادیث نیز نکوهش شده است) او را به خود مشغول نمیسازد.
بر این اساس شایسته است که هرگاه موضوع مهدویت و انتظار ظهور حضرت حجت(عج) و گمانهزنی برای زمان ظهور، دستاویزی برای برخی دکانداران و فرصت طلبان قرار گرفت، همانند آن عالم روشن ضمیر فریاد برآوریم که: «دست از این حرفها بردارید، انتظار یعنی چه؟ انتظار یعنی معصیت نکردن، یعنی خدمت مردم کردن، یعنی آنچه امام زمان(عج) را خشنود میکند انجام دادن، و از آنچه آن حضرت را ناخشنود میکند، پرهیز کردن، حالا اینکه آقا چه وقت خواهد آمد، چه اهمیتی دارد؟ ایشان هر زمان که صلاح باشد خواهند آمد، شما به وظیفهتان عمل کنید. مثلا شما وقتی آقا تشریف بیاورند چهکار میخواهید بکنید که الان نمیتوانید؟ ایشان هم که تشریف بیاورند، مگر چه اتفاقی خواهد افتاد، جز اینکه به همان چیزهایی توصیه خواهند کرد که اجداد بزرگوارشان توصیه کردهاند. مگر ما آنچه حضرات معصومین ـ سلام الله علیهم اجمعین ـ از ما انتظار داشتهاند، برآورده و به وظایف خود عمل کردهایم که جستجو از وقت ظهور میکنیم؟ کسی که به وظیفه خود عمل میکند، اینکه آقا چه هنگام تشریف آورند، برای او هیچ تأثیری ندارد، پس با این حرفها مردم را سرگردان و مشغول نکنید.»
در کتاب غیبت نعمانی هم از امام صادق (علیه السلام) حدیثی نقل شده است که خطاب به زراره فرمودهاند: «اعرف امامک فانک اذا عرفته لم یضرک تقدم هذا الامر أو تأخره» ؛ یعنی تو به امام خود معرفت پیدا کن (و مسئولیتهای ناشی از این معرفت را بشناس و به آن عمل کن)، آنگاه که او را شناختی، دیگر اینکه ظهور، دیر شود یا زود، موضوعیتی ندارد و تأثیری در کمال تو نخواهد داشت.
و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین
با سلام خدمت تمامی مخاطبان وبلاگ کمیل، خصوصا دوستانی که علاوه بر این وبلاگ دارای وبلاگ شخصی هستند. به اطلاع می رساند که از این پس، مطالبی که بخشی از آن در وبلاگ کمیل ارائه شده و مابقی مطلب به وبلاگ شخصی افراد ارجاع می شود، تنها در صورتی وارد آرشیو وبلاگ کمیل خواهد شد که لینک درست آن مطلب در وبلاگ کمیل ارائه شده باشد. در غیر این صورت، به آرشیو کمیل وارد نشده، و پس از مدتی حذف خواهد شد. در هر صورت، بهترین راه آن است که دوستان، مطالبی را که می خواهند علاوه بر وبلاگ شخصی ایشان، در وبلاگ کمیل نیز ارائه شود، به صورت کامل بیاورند، تا مشکلات بعدی را در پی نداشته باشد، و جزء سابقه آنها در این وبلاگ نیز منظور گردد.
پوست یا آئینه سلامت
پوست بزرگترین عضو بدن بوده که تابلو و نمای سلامت یک فرد است. عمده بیماریهای بدن بطور مستقیم یا غیرمستقیم روی پوست تاثیر دارند مانند: بیماری کلیه، قلب، غدد، اعصاب، سیستم ایمنی بدن و سوء تغذیه...
انواع پوست:
1- پوست چرب: منافذ پوستی بزرگتر و ترشحات غدد در آن بیشتر از حد معمول بوده و پوست براق است و کمتر دچار چروک می گردد. این نوع پوستها آلودگیهای بیشتری جذب، و محل مناسبی برای رشد عوامل بیماری زا می باشند؛ مثل فرم جوش غرور (Acne vulgaris) که در اواخر سن نوجوانی و اوایل جوانی بسیار شایع و گاهی کیست ها و نودولهای بزرگی ایجاد، و برای زیبایی افراد مشگل آفرین است. روزی 2 بار شستشو با شوینده حاوی حلال مناسب و آب سرد، پرهیز از استرس و تحریکات عصبی، قرار نگرفتن در معرض نور آفتاب به مدت طولانی، پرهیز ازشوینده ها و لوازم آرایشی که مواد محرک و شیمیایی دارند،و استفاده نکردن از آب گرم در شستشو، مفید است (البته بعضی منابع مواد غذایی را نیز موئر میدانند، که هنوز از نظرعلمی به اثبات نرسیده است).
2- پوست خشگ: منافذ پوستی کوچکتر و ترشحات غدد در این نوع پوستها کمتر از حد معمول است، زودتر چروک شده و خارش و پوسته ریزی به خصوص در فصل زمستان در این پوستها شایعتر است. شوینده هایی با pH بالا، آب سرد و سرما عوامل تحریک کننده می باشند. استفاده از کرمهایی حاوی آلفا هیدروکسی اسید (با برداشتن لایه سلولهای مرده پوست)، روغن بادام و زیتون، اثر درمانی خوبی دارند.
3- پوست ترکیبی: پوست اغلب مردم از این نوع بوده، که نواحی گونه، دور چشم و گردن معمولا خشک و پیشانی، بینی و چانه چرب میباشد. در صورت ایجاد مشگل، بسته به محل ضایعه، درمان متفاوت خواهد بود.
4- پوست حساس: ایجاد خارش، سوزش و قرمزی (Erythem) شایع است که گاهی تشدید و تبدیل به التهاب پوست (Dermatitis) شده و مستعد عفونتهای میکربی، قارچی و زخمهای مزمن خواهد بود. مواد شیمیایی در لوازم آرایشی و البسه، شوینده های با PH بالا، مواد غذایی که ماده حساسیت زا مثل سروتونین دارند و افراط در شستشو در افراد وسواسی می تواند ایجاد مشگل در اینگونه پوستها نماید.
5- پوست نرمال: منافذ و ترشحات غدد در حد نرمال بوده، و کمتر دچار بیماری پوستی می شوند؛ مگر اینکه منشا بیماری خارج ازپوست باشد.
نکات لازم درمراقبت ازپوست:
1- مصرف 6 تا 10 لیوان آب روزانه.
2- استفاده از کرمهای ضدآفتاب در مواقعی که مدت طولانی درمعرض آفتاب قرارمی گیریم، و در تابستان حتی در کوتاه مدت.
3- استفاده از مواد غذایی که سرشار از ویتامینهای C و A و E می باشند.
4- پرهیز از مصرف سیگار و الکل.
5- ورزش با افزایش جریلن معتدل درعروق پوست مانع چروک و افتادگی آن شده و پوست را شاداب و با طراوت نگه می دارد.
6- استرس و تحریکات عصبی طولانی موجب تغییرات هورمونی بدن وعروق و اعصاب پوست خواهد شد.
7- خواب کافی و مناسب در سلامتی پوست مؤثر خواهد بود.
8- لوازم آرایشی: مواد شیمیایی لوازم آرایشی مانند کرمها با بستن منافذ یا نفوذ درغدد و بافت زایشی پوست، آن را مستعد عفونت و بیماریهای التهابی خواهند نمود. بهتر است از لوازم آرایشی طبیعی تر در مدت کوتاهتری استفاده شود، و موقع خواب حتی المقدور از روی پوست پاک شوند.
8- از دستکاری جوشهای صورت و بدن خودداری شود.
9- مواد غذایی که ازویتامینهای A و C و E مناسبی برخوردارند درترمیم و تکثیر سلولهای پوستی بسیار موثرند.
10- با افزایش سن، چروک وخشگی و آسیب پذیری پوست افزایش می یابد، و در شستشو و مراقبت از آن و برخورد با مواد اسیدی و قلیایی و دترجنتها و اشعه خورشید باید دقت بیشتری صورت گیرد.
اگر تلاوت روزانهی قرآن کریم بر هر زن و مرد مسلمانی لازم است، خواندن صحیفهی امام هم بر هر زن و مرد انقلابی لازم است. صحیفه دریای بی کرانی است سرشار از حکمت، دیانت، سیاست، فقاهت، عرفان و جهاد. صحیفه یعنی خون جگر، روح بلند، صبر و استقامت، آرامش و اطمینان، دعای نیمه شب، اتصال به خدا. صحیفه یعنی روایت استواری و پایداری روح الله.
صحیفه روایت مستند هدایت این انقلاب در کوران حوادث مختلف است. روایت استواری و پایداری مردی که هرگز تسلیم هیچ چیز و هیچ کس نشد جز خدا. صحیفه یعنی خمینی بدون واسطه.
خمینی معصوم نبود، اما نزدیکترین آدم به معصوم بود. تحت ولایت و حمایت قطعی معصوم بود. اگر دست حمایت معصوم را پشت سر خود و انقلاب اسلامی نداشت، جمهوری اسلامی هم سالها پیش از میان رفته بود. کدام نظام سیاسی و کدام انقلاب مردمی را میتوان در دنیا پیدا کرد که با این حجم از توطئه و دشمنی مواجه باشد و خم به ابرو نیاورد؟
صحیفه سند مظلومیت امام هم هست. سند مظلومیت امامی که برای رسیدن به آرمانها از همه چیزش گذشت و مظلومانه انواع و اقسام دشمنیها، تهمتها و اهانتها را تحمل کرد. صحیفه نشان میدهد که چه کسانی همه حمایتها و پشتیبانیهای امام را به همراه داشتند، اما سرانجام دست رد بر همه آنها زدند.
صحیفه کتاب بایگانی سوابق افراد مختلف نیست تا در مواقع لازم و ضروری آنها را بیرون بکشند و برای رسیدن به مقاصد سیاسی و یا پیروزی در انتخابات جار بزنند که ما نماینده امام بودیم. صحیفه کتاب شناخت آدمهاست تا بدانیم کجا بودند و به کجا رسیدند؟! آدمهای زیادی داشتیم که انقلابی بودند اما انقلابی نماندند، به تدریج بریدند، خسته شدند، پشیمان شدند، یا کلا برگشتند و به مبارزه و مقابله با انقلاب و جمهوری اسلامی رسیدند.
صحیفه نشان میدهد که امام بر کلمه حقش چنان استوار بود که هرگز تحت تاثیر اسم ها و رسمها و آدمها و عناوین قرار نگرفت. آنجا که حفظ انقلاب را در حفظ افراد میدید، حفظشان میکرد و در کنار خود نگه میداشت و با نصحیت و توصیه و تذکر هدایتشان میکرد و آنجا که چارهای جز رفتن دوستان و همراهان نبود، برای حفظ انقلاب با کسی تعارف نداشت.
صحیفه به ما میگوید که امام بزرگوار ما علیرغم همهی دشمنیها، مخالفتها، منیتها، غرضورزیها و دنیاطلبیهای برخی افراد، تا آخرین لحظه به نصیحت آنها مشغول بود و تا حد امکان سعی داشت آدمها را حفظ کند:
«من بسیار متأسفم از اینکه کوشش کردم که در این دوره اول جمهورى اسلامى اینطور مسائل پیش نیاید و اینطور عزل و نصبها نشود؛ لکن با کمال کوششى که کردم اینها نتوانستند بفهمند. من با زبانهاى مختلف آنها را دعوت کردم به اینکه رها کنند این راهى را که در پیش دارند و با ملت ایران اینطور نکنند. من میخواستم که تمام این کسانى که در کار دولتمردى هستند تا آخر انقلاب و پیروزى انقلاب، همه در محل خودشان باقى باشند و این جمهورى اسلامى را همه باهم به آخر برسانند و به پیروزى مطلق؛ لکن دستهایى در کار بود و گرگهایى بود در بین اینها که نگذاشتند آن مطلبى را که مىخواستیم نشود، نشود.» صحیفه امام، ج??
بهانه گیران به جمهوری اسلامی کنایه میزنند که این چه نظامی است که بیشتر مسئولان سابقش یا خائن شده و یا حذف شدهاند؟! این ایرادهای بنی اسرائیلی مثل این میماند که بگوییم وای به حال اسلام! این چه اسلامی است که ارتدّ الناس بعد النبی الاّ ثلث? او اربع?؟!
اسلام و شیعه اگر از آن همه گردنههای خطرناک و وحشتناک تاریخی عبور کرده و امروز به ما رسیده، از صبر و استقامت آن یاران مخلص امام معصوم ماست که از خود گذشتند و پا بر نفسشان گذاشتند تا اسلام و شیعه زنده بماند.
زیادی و دائمی بودن همراهان دلیل حقانیت حرکت نیست. به یقین حرکت و نهضتی که در راه خدا و طبق اراده و سنت خداوند قادر متعال باشد، با یک نفر هم زنده میماند. اگر همه دنیا جمع شوند و بخواهند شمعش را خاموش کنند، زنده میماند و مثل خورشید میدرخشد.
کسی ادعا نمیکند که انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی بدون اشتباه و اشکال بوده است، اتفاقا اشتباهاتی هم داشته، آدمهای زیادی را هم از دست داده است. چه آنهایی که شهید شدند و به سعادت رسیدند و چه آنهایی که راه جدایی را در پیش گرفتند و به شقاوت رسیدند. اما با وجود همهی این آمدنها و رفتنها، خدمتها و خیانتها، حرکت انقلاب هیچگاه متوقف نشد و نخواهد شد.
این سلامت، پایداری، تعادل و دفاع از اصل نظام و انقلاب را قطعا مدیون امام و رهبر انقلاب هستیم که مثل خورشید میدرخشند و با هیچ نسیم و هیچ تندبادی خاموش نمیشوند. پس هیچکس دیگری نمیتواند ادعا کند که نظام و انقلاب به او بدهکار است!
دیگران هرچه میخواهند بگویند و بنویسند و کنایه بزنند و مسخره کنند! همین ما را بس که جمهوری اسلامی با ترکیبی متناقض از مسئولانی شجاع و ضعیف، وفادار و خائن، سالم و بیمار، استوار و لرزان، مومن و بیایمان و گاه حتی مخالف و معارض، و علی رغم سی سال تلاش شبانه روزی همه دنیای کفر و استکبار، همچنان زنده و استوار مانده است و خار چشم دشمنان و زورگویان جهان است.
آهستان
از کتاب ابوالمشاغل مرحوم نادر ابراهیمی
روزی، در مجلس ختمی، مرد متین و موقری که در کنارم نشسته بود و قطره اشکی هم در چشم داشت، آهسته به من گفت : آیا آن مرحوم را از نزدیک می شناختید؟
گفتم: خیر قربان! خویشِ دور بنده بوده و به اصرار خانواده آمده ام، تا متقابلا، در روز ختم من، خویشان خویش، به اصرار خانواده بیایند.
حرفم را نشنید، چرا که می خواست حرفش را بزند.
پس گفت: بله... خدا رحمتش کند! چه خوب آمد و چه خوب رفت. آزارش به یک مورچه هم نرسید. زخمی هم به هیچکس نزد. حرف تندی هم به هیچکس نگفت. اسباب رنجش خاطر هیچکس را فراهم نیاورد. هیچکس از او هیچ گله و شکایتی نداشت. دوست و دشمن از او راضی بودند و به او احترام می گذاشتند... حقیقتا چه خوب آمد و چه خوب رفت...
گفتم : این، به راستی که بیشرمانه زیستن است و بیشرمانه مردن. با این صفات خالی از صفت که جنابعالی برای ایشان بر شمردید، نمی آمد و نمی رفت خیلی آسوده تر بود، چرا که هفتاد سال به ناحق و به حرام، نان کسانی را خورد که به خاطر حقیقت می جنگند و زخم می زنند و می سوزانند و می سوزند و می رنجانند و رنج می کشند...
و این بیچاره ها که با دشمن، دشمنی می کنند و با دوست دوستی، دائما گرسنه اند و تشنه، چرا که آب و نان شان را همین کسانی خورده اند و میخورند که زندگی را "بیشرمانه مردن" تعریف می کنند.
آخر آدمی که در طول هفتاد سال عمر، آزارش به یک مدیر کل دزد منحرف، به آدم بدکار هرزه، به یک چاقو کش باج بگیر محله هم نرسیده، چه جور جانوری است؟ آدمی که در طول هفتاد سال، حتی یک شکنجه گر را از خود نرنجانده و توی گوش یک خبرچین خودفروش نزده است، با چنگ و دندان به جنگ یک رباخوار کلاه بردار نرفته، پسِ گردن یک گران فروش متقلب نزده، و تفی بزرگ به صورت یک سیاستمدار خودباخته ی وابسته به اجنبی ووطن فروش نینداخته، با کدام تعریفِ آدمیت و انسانیت تطبیق می کند و به چه درد این دنیا می خورد؟
آقای محترم! ما نیامده ایم که بود و نبودمان هیچ تاثیری بر جامعه بر تاریخ، بر زندگی و بر آینده نداشته باشد. ما آمده ایم که با دشمنان آزادی دشمنی کنیم و برنجانیم شان، و همدوش مردان با ایمان تفنگ برداریم و سنگر بسازیم، و همپای آدمهای عاشق، به خاطر اصالت و صداقت عشق بجنگیم.
ما آمده ایم که با حضورمان، جهان را دگرگون کنیم، نیامده ایم تا پس از مرگمان بگویند : از کرم خاکی هم بی آزارتر بود و از گاو مظلومتر، ما باید وجودمان و نفس کشیدنمان، و راه رفتنمان، و نگاه کردنمان، و لبخند زدنمان هم مانند تیغ به چشم و گلوی بدکاران و ستمگران برود...
ما نیامده ایم فقط به خاطر آنکه همچون گوسفندی زندگی کرده باشیم که پس از مرگمان، گرگ و چوپان و سگ گله، هر سه ستایشمان کنند...
گمان می کنم که آن آقا خیلی وقت بود که از کنارم رفته بود، و شاید من هم، فقط در دل خویش سخن می گفتم تا مبادا یکی از خویشاوندان خوب را چنان برنجانم که در مجلس ختمم حضور به هم نرساند !...
در کشوری که قانون حکومت نکند، خصوصاً، قانونی که قانون اسلام است، این کشور را نمیتوانیم اسلامی حساب کنیم. کسانی که با قانون مخالفت میکنند اینها با اسلام مخالفت میکنند. کسانی که با مصوبات مجلس بعد از اینکه شورای نگهبان نظر خودش را داد باز مخالفت میکنند، اینها دانسته یا ندانسته با اسلام مخالفت میکنند. اگر همه اشخاصی که در کشورمان هستند و همه گروههایی که در کشور هستند و همه نهادهایی که در سرتاسر کشور هستند به قانون خاضع بشویم و قانون را محترم بشمریم، هیچ اختلافی پیش نخواهد آمد.
نباید چنانچه یک قانونی بر خلاف نظر من بود، من بیایم بیرون و هیاهو کنم که من این قانون را قبول ندارم، این قانون خوب قانونی نیست. قانون خوب است، شماها باید خودتان را تطبیق بدهید با قانون، نه قانون [خودش را] با شما تطبیق بدهد. اگر قانون بنا باشد که خودش را تطبیق بدهد با یک گروه، تطبیق بدهد با یک جمعیت، تطبیق بدهد با یک شخص، این قانون نیست. قانون در رأس واقع شده است و همه افراد هر کشوری باید خودشان را با آن تطبیق بدهند. اگر قانون بر خلاف خودشان هم حکمی کرد، باید خودشان را در مقابل قانون تسلیم کنند، آن وقت است که کشور کشور قانون میشود .
اگر یک جایی عمل به قانون شد و یک گروهی در خیابانها بر ضد این عمل بخواهند عرض اندام کنند، این همان معنای دیکتاتوری است که مکرر گفتهام که قدم بقدم پیش میرود، این همان دیکتاتوری است که به هیتلر مبدل میشود انسان، این همان دیکتاتوری است که به استالین انسان را مبدل میکند. اگر قانون در یک کشوری عمل نشود، کسانی که میخواهند قانون را بشکنند اینها دیکتاتورانی هستند که به صورت اسلامی پیش آمدهاند یا به صورت آزادی و امثال این حرفها. اگر همه این آقایان که ادعای این را میکنند که ما طرفدار قوانین هستیم، اینها باهم بنشینند و قانون را باز کنند و تکلیف را از روی قانون همهشان معین کنند و بعد هم ملتزم باشند که اگر قانون بر خلاف رأی من هم بود من خاضعم، اگر بر وفاق هم بود من خاضعم، دیگر دعوایی پیش نمیآید؛ هیاهو پیش نمیآید.
اگر بنا باشد که یک جایی دادستان بخواهد روی قوانین عمل بکند، ما بخواهیم بگوییم که خیر، ما دادستان را قبول نداریم، این معنای دیکتاتوری است. دیکتاتوری همان است که نه به مجلس سر فرود میآورد، نه به قوانین مجلس و نه به شورای نگهبان و نه به تأیید شورای نگهبان و نه به قوه قضائیه و نه به دادستانی و نه به شوراهای دادستانی و همینطور به همه ارگانها.
قانون معنایش این است که [همه] چیزها [را] به حسب قانون اسلامی، به حسب قانون کشوری که منطبق با قوانین اسلام است، همه را، وظیفهشان را قانون معین کرده. بعد از آنکه قانون وظیفه را معین کرد، هرکس بخواهد که برخلاف او عمل بکند، این یک دیکتاتوری است که حالا به صورت مظلومانه پیش آمده است و بعد به صورت قاهرانه پیش خواهد آمد و بعد این کشور را به تباهی خواهد کشید و این کشور وقتی به تباهی کشیده شد و این مردم متفرق و مختلف با هم شدند، این همان وظیفهای که برای ابرقدرتها باید انجام بدهد این آدم انجام داده، ولو خودش نمیفهمد، اگر بفهمد که دیگر مصیبت بالاتر است، لکن خودشان ملتفت نیستند.
من تا آنجایی که بتوانم، تا آنجایی که اخلاق اسلامی اقتضا میکند که همه اینها را به آرامش دعوت کنم، همه گروهها و گروهکها را به آرامش دعوت کنم، همه افراد را به آرامش دعوت کنم، عمل خواهم کرد، نصیحت خواهم کرد، نصیحت برادرانه خواهم کرد، نصیحت خاضعانه خواهم کرد، لکن این را باید همه بدانند که آن روزی که من احساس خطر برای جمهوری اسلامی بکنم، آن روزی که من احساس خطر برای اسلام بکنم، آن روز اینطور نیست که باز من بنشینم نصیحت کنم؛ دست همه را قطع خواهم کرد.
اگر من هم سخنرانی کردم که مخالف با دستور اسلام بود و برای ایجاد تشنج و برای گرفتار کردن ملت مسلمان ما، که خونها داده است در راه اسلام، اگر من هم این کار را بکنم، موظف شرعی هستند این ارگانهای انتظامی و نظامی که من را بگیرند و به دادگاه بسپرند، این استثنا ندارد.
گوشهای خودتان را باز کنید، من همان طوری که با شاه عمل کردم و هم ملت ما همان طوری که با محمد رضا عمل کرد، با اشخاصی که بخواهند فساد ایجاد کنند، با اشخاصی که زاید بر صحبت، بخواهند تشنج ایجاد کنند، با اشخاصی که میخواهند صف آرایی بکنند در مقابل دادستانی، در مقابل مجلس، در مقابل ارگانهای دیگر، من همان خواهم کرد که با محمدرضا [کردم]، امروز وسایل در دست است، و شماها منزوی خواهید شد .
باز من نصیحت میکنم شماها را که تا دیر نشده است به جای خودتان بنشینید و از تحریکات عناصر فاسد که در گوشهای شما مطالبی میخوانند، پرهیز کنید و آنها را از خودتان برانید. من اگر کسی با آرامش مخالفت کند با او سخت عمل خواهم کرد و این یک وظیفه شرعی است که بر عهده همه ما هست و بر عهده من هم هست . بنابراین، من تا سر حد امکان، تا آنجایی که اسلام را در خطر نبینم و بازیهای سیاسی نخواهد اسلام را و مسلمین را در خطر بیندازد، به آنها نصیحت میکنم و خاضعانه از آنها میخواهم که دست بردارند از این شیطنتها و اگر احساس خطر بکنم، همان طوری که با محمدرضا عمل شد با همه آنطور عمل خواهد شد.
18خرداد 1360 صحیفه امام، ج14
استاد شهید مطهری در تعریف مکتب می گوید: یک تئوری کلی و یک طرح جامع و هماهنگ و منسجم است که هدف اصلی کمال انسان و تأمین سعادت همگانی است و در آن خطوط اصلی وروشها، باید ها و نبایدها ،خوبها و بدها، هدف ها و وسیله ها، نیازها و دردها ودرمان ها، مسئولیت ها و تکلیف ها مشخص است و منبع الهام تکلیف ها و مسئولیت ها برای همه افراد می باشد (مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی، ص 54-46) .
حجت الاسلام سیدحسن خمینی در روزنامه آرمان، تاریخ 24 فروردین ایشان در ابتدای مصاحبه خود چنین می گوید:
«آراء و اندیشه های امام را به عنوان یک مکتب ببینیم، همانطور که ما مکتب تشیع داریم و متعاقب آن مجتهدانی در مکتب تشیع، که می بینید شیخ انصاری یک مجتهد این مکتب است و امام یک مجتهد دیگر و بقیه هم هستند، اگر به اندیشه امام(ره) با عنوان یک مکتب نگاه شود، آن وقت این اجازه را به مجتهدان صاحب صلاحیت می دهد تا دراین مکتب اجتهاد کنند.»
طرح بحث مکتب امام خمینی از سوی ایشان و تشبیه این مکتب به مکتب شیعه یعنی مکتب امام صادق(ع) قیاسی مع الفارق به نظر می رسد که با ایرادی اساسی مواجه است. آن هم اینکه اولا اصول اندیشه امام خمینی(ره) درون مکتبی است یعنی درچارچوب مکتب امام صادق(ع) قابل طرح است و نه در کنار مکتب امام صادق(ع).
مباحث امام خمینی همه درون مکتبی هستند و روش برخورد علمی، آن است که از اصول و مبانی اندیشه امام سخن بگوییم و اجتهاد امام خمینی را به عنوان بهترین و کامل ترین اجتهاد از مکتب امام صادق(ع) که توانسته کمر استعمار و استکبار را شکسته و استقلال و آزادی را به مردم ایران و جهان ارمغان دهد، بپذیریم.
دوم اینکه با توجه به اصول اندیشه امام و با استناد به بیانات ایشان نیز می توان طبق اندیشه امام(ره) به سؤالات روز پاسخ داد و پاسخگویی به سؤالات امروز نیازی به طرح مکتب امام(ره) ندارد، مضاف بر آنکه امام از علمای گذشته محسوب نمی شوند بلکه معاصر هستند و از این جهت استخراج پاسخ های متناسب با نیاز امروز از اندیشه ایشان کار دشواری نیست.
سوم اینکه با توجه به جغرافیای بحث، این نکته جای طرح دارد که ایشان به جای اجتهاد در اندیشه امام خمینی بیشتر به دنبال کم رنگ ساختن مرجعیت امام (ره) درساحت مبانی و اصول اندیشه است، چرا که با طرح بحث مکتب امام خمینی (ره) مکاتب علمای دیگر قابل طرح است. همچنین سید حسن خمینی هیچ اشاره ای نمی کند که چگونه با طرح بحث مکتب امام خمینی ضمن اجتهاد در مکتب امام، چگونه مرجعیت وی در ساحت اندیشه و استناد در مقابل مکاتب دیگر محفوظ می ماند؟!
طرح مکتب امام خمینی به طرح مکتب آیت الله خویی، آیت الله بروجردی و... منتج شده و در وهله اول آشفتگی و هرج و مرج در مبانی را دامن می زند.
«ما در فقه علاوه بر همه روش های رایج، یک متد ارزشمند داریم به نام "مذاق شارع" که این بسیار در اجتهاد ما در مکتب امام موثر است چرا که این اگر چه مستقیماً از رفتار یا کردار یا گفتار امام خبر نمی دهد ولی تشریح مذاق مکتب امام است.»
ادامه مطلب...
طبیب نسخه ی درد مرا چنین پیچید:
دو وعده خوردن چایی به وقت چاییدن
معاونی که مشاور شده است می داند
چقدر شغل شریفی است کشک ساییدن
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات
بخواست جام می و گفت: ژاژ خاییدن
حکیم کاردرستی به همسرش فرمود:
شنیده ایم که درد آور است زاییدن ...
بد است زاغ کسی را همیشه چوب زدن
جماعت شعرا را مدام پاییدن
خوش است یومیه اظهار فضل فرمودن
زبان گشودن و دُر ریختن ... "مشاییدن"
صبا به حضرت اشرف ز قول بنده بگو:
که آزموده خطا بود آزماییدن
تمام قافیه ها ته کشید غیر یکی
خوش است خوردن چایی به وقت چاییدن!
-----------
سعید بیابانکی
وقتی در سرزمینی سایهی انسان های کوچک، بزرگ میشود
نشانهی غروب خورشید در آن سرزمین است!
سلام؛ خیلی اهل چسب و قیچی نیستم؛ اما حیفم آمد که این یکی را در وبلاگ نگذارم. خودمانیم دادگاه تاریخ، عجب قضاوتهایی را به خود می بیند. جالب است که بدانید نویسنده این مطلب، آقای امید حسینی، یک وبلاگنویس اصولگرا و از نوع احمدی نژادی است.
اشاره: این مطلب فقط به منظور آسیب شناسی است. یعنی نقد اشتباهات پس قصد نادیده گرفتن محاسن و خوبی ها را ندارم.
دقیقا از شب سوم تیرماه 1384 یعنی همان شبی که مشتاقانه تا صبح بیدار ماندیم تا پیروزی احمدینژاد را در انتخابات ریاست جمهوری جشن بگیریم، جریانی به نام احمدینژادیها هم شکل گرفت. جریانی که به سرعت همه تار و پود و شاکله جریان اصولگرایی را دگرگون کرد. برای ما پیروزی احمدینژاد یعنی نفس راحت کشیدن بعد از یک عقده 8 ساله و شاید هم 16 ساله! به همین دلیل شیرینی این پیروزی تاریخی را مدیون شخص احمدینژاد بودیم. پس اسممان را گذاشتیم احمدینژادی!
احمدینژادی صفتی بود که نشان میداد ما به هیچ یک از معیارها و ملاکهای چپ و راست، اصلاح طلب و اصولگرا پایبند نیستیم. احمدینژادی لقبی بود که ما را از دیگر افراد جریان اصولگرایی جدا میکرد. احمدینژادی یعنی اینکه تنها یک نفر میتواند انقلاب را از خطر سقوط و انحراف نجات دهد. احمدینژادی یعنی اینکه همه آدمها حتی اصولگراها برای نابودی احمدینژاد برنامه دارند و ما باید در برابر همه آنها بایستیم. احمدینژاد هم یعنی نماد کامل یک آدم انقلابی و ولایتی. کمکم معیار سنجش ولایتمداری آدمها، دوری و نزدیکی آنها به احمدینژاد شد! هر کسی که جرات نقد احمدینژاد و دولت او را به خود میداد، باید برای بیرون رفتن از دایره اصولگرایی و حتی نظام و انقلاب و ولایتمداری آماده میشد. فرقی نمیکرد که خوشچهرهی مناظرهی با حسین مرعشی باشد و یا عماد افروغ اصولگرا؛ اصلاح طلبان که جای خود داشتند.
من از خودم مایه میگذارم و به دیگران کاری ندارم. خوشبختانه آرشیو وبلاگ من، همه نشانههای یک نیروی احمدینژادی متعصب را دارد. متهم کردن همه، ناحق پنداشتن همه، بدگمانی به همه. از نگاه من ِ احمدینژادی، همیشه و در همه حال، حق با احمدینژاد بود. اگر شخصی با مدرک جعلی و تقلبی وزیر میشد، حتما توطئه رییس مجلس بود برای لکه دار کردن آبروی احمدینژاد. اگر وزیری استیضاح میشد، حتما توطئه مجلس مدعی اصولگرایی بود برای ضربه زدن به دولت اصولگرا! اگر مثلا با طرح دولت درباره تغییر نکردن ساعت رسمی کشور مخالفت میشد، حتما مخالفت با نظرات کارشناسی دولت بود!
البته شکی نیست که دیگران هم گاهی عمدا و یا سهوا در کار دولت کارشکنی میکردند، اما از نگاه احمدینژادیها حق همیشه با احمدینژاد بود و احمدینژاد هم همیشه با حق! دیگران اگر با او همکاری میکردند قابل ترحم بودند وگرنه حتما ریگی به کفش داشتند. احمدی نژادی ها حتی به وزرای برکنار شده دولت احمدینژاد هم به دیده شک و تردید نگاه میکردند و هرگونه اظهار نظر آنها را بعد از برکناری، ناشی از کینه آنها نسبت به احمدینژاد میدانستند. چه پور محمدی وزارت کشور و چه صفار هرندی وزارت فرهنگ و چه متکی برکنار شده در سنگال! البته ماجرا به همینجا ختم نشد. کم کم این نگاه شک آلود و اهانت آمیز، دامن علما و مراجع را هم گرفت و باز هم معیار قضاوت درباره مراجع، حمایت و یا عدم حمایت آنها از دولت و احمدینژاد شد. البته این فقط دیدگاه من نبود. کافیست همین امروز سری به نظرات حامیان متعصب بزنید. اگر من چهار سال پیش چنین نظراتی داشتم، آنها همین امروز چنین اعتقادی دارند. مثلا اگر مرجعی کمترین انتقادی به دولت و یا رییس جمهور بکند، از طرف احمدینژادیها متهم به بیبصیرتی میشود! متاسفانه این نگاه، ناشی از تفکر حاکم بر دولت و اطرافیان رییس جمهور است. خود احمدینژاد از ابتدا به شخصیت های مطرح اصولگرا اهمیتی نمیداد. ارتباط او با علما و مراجع به تدریج کمتر شد. به نظرات آنها کماعتنایی و یا بیاعتنایی شد. مسائلی جنجالی پیش آمد که اعتراض مراجع را در پی داشت. احمدینژاد به جای کم کردن حاشیهها و راضی کردن مراجع، حاشیهها را بیشتر کرد. جالب اینکه نظرات رهبری را هم بهانه میکرد: یعنی فاصله قائل شدن بین نظرات رهبری و مراجع؛ یعنی آغاز یک انحراف خطرناک که «ما به عنوان دولت اصولگرا کاری به مراجع نداریم و تنها نظرات رهبری برای ما کافیست!» با اینکه رهبر انقلاب چند بار درباره این مساله و لزوم احترام و توجه به نظرات مراجع تقلید به دولت توصیههایی کردند. کمترین تاثیر این رفتار، تغییر ذائقه، روحیه و اعتقاد حامیان و دوستداران دولت اصولگرا مخصوصا جوانان حزباللهی بود. چرا که به تدریج حس بدگمانی آنها را نسبت به همه شخصیتهای مذهبی و سیاسی انقلاب و از همه مهمتر نسبت به علما و مراجع بیشتر میکرد.
آنها که عمق مساله را میدیدند جانب احتیاط را گرفتند و گاهی به صراحت و یا به کنایه حرفی زدند اما فضای کلی، همچنان فضای اعتماد مطلق به احمدینژاد و تصمیمات او بود. البته جریان احمدینژاد بعد از انتخابات 22 خرداد 88 و مخصوصا بعد از انتخاب رحیم مشایی به عنوان معاون اول رییس جمهور از هم پاشید و به چند دسته مجزا تقسیم شد. گروهی با مساله کنار آمدند و گروهی هم کنار نیامدند. دسته دوم خودشان به چند دسته دیگر تقسیم شدند: اول آنهایی که ادعا میکردند احمدینژاد گرفتار سحر و جادوی مشایی شده و اعتقاد داشتند که باید برای جدایی این دو نفر از هم دعا کرد! دوم آنهایی که میگفتند فعلا وظیفه داریم از دولت اصولگرا حمایت کنیم تا فلانی و بهمانی از آب گل آلود ماهی نگیرند، سوم آنهایی که به کلی ناامید شدند و چهارم آنهایی که فهمیدند در تحلیلها و قضاوتهای گذشته خود درباره افراد مختلف دچار افراط و تفریط شدهاند.
ما امروز بهتر و جامعتر میتوانیم این جریان فکری و عملی را تحلیل کنیم. چرا که فضا شفافتر شده و احمدینژادیهای رسمی و واقعی، به صراحت حرفهایشان را میزنند. امروز احمدینژادیهای واقعی خودشان را اصولگرا نمیدانند مثل جناب آقای جوانفکر. احمدینژادیهای واقعی ولایتمداری را تقسیمبندی میکنند. احمدینژادیهای واقعی بین احمدینژاد و مشایی فرقی قائل نیستند چرا که آنها هم بین خودشان فرقی قائل نیستند. احمدینژادی واقعی به همه بدگمان است. اعتقاد دارد که همه منحرف شدهاند. به مراجع و علمای دین احترام نمیگذارد. نظر آنها را نمیپذیرد. نگرانی آنها را کم اهمیت میداند. آنها را بیبصیرت میداند. اما دیگرانی که هنوز از احمدینژاد دم میزنند، احمدینژادی واقعی نیستند؛ هرچند ترجیح میدهند هنوز به همین نام خوانده شوند! البته اینها از نظرات و تصمیمات احمدینژاد مخصوصا درباره مکتب ایرانی، احترام به علما، مشایی و … در بهت و حیرتند اما با این وجود، همچنان احمدینژاد را بر دیگر چهرههای اصولگرا ترجیح میدهند!
به نظر من اشتباه اینها کمتر از احمدینژادیهای واقعی نیست. چرا که به جای آسیب شناسی و تاکید بر محاسن و انتقاد از اشتباهات و اصلاح اشتباهات، صورت مساله را پاک میکنند. منظورم این نیست که مساله فرعی را اصلی کنند، منظورم این است که لااقل خودشان و دیگران را فریب ندهند! من با اینکه دیگر خودم را احمدینژادی نمیدانم، اما دشمن او هم نیستم. سیاست یعنی همین آزمون و خطاها. امروز احمدینژاد را فقط رییس جمهورم میدانم با محاسن و اشتباهات زیاد، همان طور که علی لاریجانی را هم رییس مجلسم میدانم؛ و به این نتیجه رسیدهام که دیگر به کسی اطمینان مطلق نداشته باشم مخصوصا در عرصه سیاست!
برگرفته از وبسایت «آهستان»
راستی شاعر چه خوب گفته است که:
این دیگ ز خامی است که در جوش و خروش است
گر پخته شد و لذت دم دید، خموش است
هرچند، دم کشیدن و پخته شدن، گاهی بسان نوشدارو پس از مرگ سهراب خواهد بود.
.: Weblog Themes By Pichak :.