سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ولادت کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه (س)

حضرت فاطمه معصومه (س) در روز اول ذیقعده سال 173 هجری، در شهر مدینه چشم به جهان گشود. پدر بزرگوار آن حضرت ، موسی بن جعفر (ع) امام هفتم شیعیان و مادرش آن طوری که از شواهد استفاده میشود، همان مادر امام رضا (ع) است .

 مدت 25 سال تمام، حضرت رضا (ع) تنها فرزند نجمه خاتون بود. پس از یک ربع قرن انتظار، سرانجام ستاره ای تابان از دامان نجمه درخشید که هم سنگ امام هشتم (ع) بود و امام (ع) توانست والاترین عواطف انباشته شده در سُوِیدای دلش را بر او نثار کند. بین حضرت معصومه و برادرش امام رضا (ع) عواطف سرشار و محبت شگفت انگیزی بود که قلم از ترسیم آن عاجز است. در یکی از معجزات امام کاظم (ع) که حضرت معصومه (ع) نیز نقشی دارد، هنگامی که نصرانی می پرسد: شما که هستید؟ می فرماید: «من معصومه، خواهر امام رضا (ع) هستم». این تعبیر، از محبت سرشار آن حضرت به برادر بزرگوارش امام رضا (ع) و نیز از مباهات ایشان به این خواهر- برادری سرچشمه می گیرد.
  این بانوی بزرگوار از همان آغاز، در محیطی پرورش یافت که پدر و مادر و فرزندان، همه به فضایل اخلاقی آراسته بودند. عبادت و زهد، پارسایی و تقوا، راستگویی و بردباری، استقامت در برابر ناملایمات، بخشندگی و پاکدامنی و نیز یاد خدا، از صفات برجسته این خاندان پاک سیرت و نیکو سرشت به شمار می رفت. پدران این خاندان، همه برگزیدگان و پیشوایان هدایت، گوهرهای تابناک امامت و سکان داران کشتی انسانیت بودند.
این خاتون دوسرا و شفیعه روز جزا القاب فراوانی دارد، که برخی از آنها عبارتند از: (طاهره ، حمیده ، رشیده ، تقیه ، مرضیه ، سیده ، رضیه ، اخت الرضا و..) ولی مشهورترین لقب آن حضرت ، معصومه است.

سرآمد بانوان
 فاطمه معصومه (س) از جهت شخصیت فردی و کمالات روحی، در بین فرزندان موسی بن جعفر (ع) بعد از برادرش، علی بن موسی الرضا (ع) در والاترین رتبه جای دارد. این درحالی است که بنا بر مستندات رجالی، فرزندان دختر امام کاظم (ع) دست کم هجده تن بوده اند و فاطمه در بین این همه بانوی گران قدر، سرآمد بوده است. حاج شیخ عباس قمی آنگاه که از دختران موسی بن جعفر (ع) سخن می گوید، درباره فاطمه معصومه (س) می نویسد: «بر حسب آنچه به ما رسیده، افضل آن ها، سیده جلیله معظمه، فاطمه بنت امام موسی (ع) معروف به حضرت معصومه است.

 فضیلت بی نظیر 
 شیخ محمد تقی تُستری، در قاموس الرجال، حضرت معصومه (س) را به عنوان بانوی اسوه معرفی کرد و فضیلت وی را در میان دختران و پسران حضرت موسی بن جعفر (ع)، غیر از امام رضا (ع) بی نظیر دانسته است. ایشان در این زمینه چنین می نویسند:  «در میان فرزندان امام کاظم (ع) با آن همه کثرتشان، بعد از امام رضا (ع) کسی هم شأن حضرت معصومه (س) نیست».  
کریمه اهل بیت
 حضرت معصومه (س) در زبان دانشمندان و فقیهان گران قدر شیعه، به لقب «کریمه اهل بیت» یاد می شود. از میان بانوان اهل بیت، این نام زیبا تنها به آن حضرت اختصاص یافته است. بر اساس رؤیای صادق و صحیح نسب شناس گرانقدر، مرحوم آیت الله مرعشی نجفی، این لقب از طرف امام صادق (ع) بر حضرت معصومه (س) اطلاق شده است. در این رؤیا، امام صادق (ع) به آیت الله نجفی که با دعا و راز و نیاز، تلاش پیگیری را برای یافتن قبر مطهر حضرت زهرا (س) آغاز کرده بود ، خطاب فرمود: برتو باد به کریمه اهل بیت.

سرچشمه دانش
 حضرت معصومه (س) در خاندانی که سرچشمه علم و تقوا و فضایل اخلاقی بود، پرورش یافت. پس از آن که پدر بزرگوار آن بانوی گرامی به شهادت رسید، فرزند ارجمند آن امام ؛ یعنی حضرت رضا (ع) عهده دار امر تعلیم و تربیت خواهران و برادران خود شد و مخارج آنان را نیز بر عهده گرفت. در اثر توجهات زیاد آن حضرت ، هر یک از فرزندان امام کاظم (ع) به مقامی والا دست یافتند و زبانزد همگان گشتند. ابن صباغ مالکی در این باره میگوید: «هر یک از فرزندان ابی الحسن موسی معروف به کاظم، فضیلتی مشهور دارد». بدون تردید بعد از حضرت رضا (ع) در میان دختران امام کاظم (ع) ، حضرت معصومه (س) از نظر علمی و اخلاقی، والامقام ترین آنان است. این حقیقت از اسامی، لقب ها، تعریف ها و توصیفاتی که ائمه اطهار (ع) از ایشان نموده اند ، آشکار است و این حقیقت روشن می سازد که ایشان نیز چون حضرت زینب (س) «عالمه غیر معلمه» بوده است. 
 
مظهر فضایل
 حضرت فاطمه معصومه (س) مظهر فضایل و مقامات است. روایات معصومان (ع) فضیلت ها و مقامات بلندی را به آن حضرت نسبت می دهد. امام صادق (ع) در این باره می فرمایند: «آگاه باشید که برای خدا حرمی است و آن مکه است و برای پیامبر خدا(ص) حرمی است و آن مدینه است و برای امیرمؤمنان(ع) حرمی است و آن کوفه است. بدانید که حرم من و فرزندانم بعد از من ، قم است. آگاه باشید که قم، کوفه کوچک ماست، بدانید بهشت هشت دروازه دارد که سه تای آن ها به سوی قم است. بانویی از فرزندان من به نام فاطمه ؛ دختر موسی، در آن جا رحلت می کند که با شفاعت او، همه شیعیان ما وارد بهشت  می شوند.»
 
مقام علمی حضرت معصومه (س)
 حضرت معصومه (س) از جمله بانوان گرانقدر و والا مقام جهان تشیع است و مقام علمی بلندی دارد. نقل شده که روزی جمعی از شیعیان، به قصد دیدار حضرت موسی بن جعفر (ع) و پرسیدن پرسش هایی از ایشان، به مدینه منوره مشرف شدند. چون امام کاظم (ع) در مسافرت بود، پرسش های خود را به حضرت معصومه (س) تحویل دادند. فردای آن روز برای بار دیگر به منزل امام رفتند، ولی هنوز ایشان از سفر برنگشته بود. پس به ناچار، پرسش های خود را باز خواستند تا در مسافرت بعدی به خدمت امام برسند، غافل از این که حضرت معصومه (س) جواب پرسش ها را نگاشته است. وقتی پاسخ ها را ملاحظه کردند، بسیار خوشحال شدند و پس از سپاسگزاری فراوان، شهر مدینه را ترک گفتند. از قضای روزگار در بین راه با امام موسی بن جعفر (ع) مواجه شده، ماجرای خویش را باز گفتند. وقتی امام پاسخ پرسش ها را مطالعه کردند، سه بار فرمود: پدرش فدایش.
   
فضیلت زیارت
 دعا و زیارت، پر و بال گشودن از گوشه تنهایی، تا اوج با خدا بودن است. دعا و زیارت، جامی است زلال از معنویت ناب درکام عطشناک زندگی. و زیارت حرم حضرت معصومه (س)، بارقه امیدی در فضای غبارآلود زمانه، فریاد روح مهجور در هنگامه غفلت و بی خبری، و نسیمی فرحناک و برخاسته از باغستان های بهشت است. زیارت مرقد فاطمه معصومه (س)، به انسان اعتماد به نفس می دهد، و او را از غرق شدن در گرداب نومیدی باز می دارد و به تلاش بیشتر دعوت می کند. زیارت مزار با صفای کریمه اهل بیت (س)، سبب می شود که زائر حرم، خود را نیازمند پروردگار ببیند، در برابر او خضوع کند، از مرکب غرور و تکبر- که سرچشمه تمامی بدبختی ها و سیه روزی هاست- فرود آید و حضرت معصومه (س) را واسطه خود در درگاه پروردگار عالمیان قرار دهد. بر همین اساس است که برای زیارت آن حضرت، پاداش بسیار بزرگی وعده داده شده و آن، ورود به بهشت است. در این باره از امام جواد (ع) نقل شده است که فرمود: «هر کس عمه ام را در قم در حالی که به حق او عارف است ، زیارت کند، بهشت بر او واجب است».
  
زیارت حضرت معصومه (س) از منظر روایات
 درباره فضیلت زیارت حضرت معصومه (س) روایات فراوانی از پیشوایان معصوم رسیده است. از جمله، هنگامی که یکی از محدثان برجسته قم، به نام «سعد بن سعد» به محضر مقدس امام رضا (س) شرفیاب می شود، امام هشتم خطاب به ایشان می فرماید: «ای سعد! از ما در نزد شما قبری است». سعد می گوید: فدایت شوم! آیا قبر فاطمه دختر موسی بن جعفر (س) را می فرمایید؟ می فرماید: «آری، هر کس او را زیارت کند، در حالی که به حق  او آگاه باشد، بهشت از آن اوست.»
پیشوای جهان تشیع امام جعفر صادق (س) نیز در این باره می فرماید: «هر کس او را زیارت کند، بهشت بر او واجب گردد». و در حدیث دیگری آمده است: «زیارت او، هم سنگ بهشت است».
 
زیارت مأثور درباره حضرت معصومه (ع)
یکی از ویژگیهای حضرت معصومه (س)، ورود زیارتنامه ای از سوی معصومان (س) درباره ایشان است که پس از حضرت فاطمه زهرا (س)، او تنها بانوی بزرگواری است که زیارت مأثور دارد. بانوان برجسته ای چون: آمنه بنت وهب، فاطمه بنت اسد، خدیجه بنت خویلد، فاطمه ام البنین، زینب کبری، حکیمه خاتون و نرجس خاتون که هیچ شک و تردیدی در مقام بلند و جایگاه رفیع  آن ها نیست. هیچ کدام زیارت مأثور از سوی معصومان (س) ندارند و این نشان دهنده مقام والای این بانوی گرانقدر اسلام است. باشد که شیعیان و پیروان اهل بیت عصمت و طهارت (س) به ویژه بانوان، این مقام بزرگ و عالی را پاس بدارند و همواره الگو و مظهر عفاف و تقوا و حیا باشند. تنها در این صورت است که روح باعظمت این بانوی بزرگ از همه ما خشنود خواهد شد.
 
امام رضا (ع) و لقب «معصومه»
 حضرت فاطمه معصومه (س) بانویی بهشتی، غرق در عبادت و نیایش، پیراسته از زشتی ها و شبنم معطر آفرینش است. بر اساس پاره ای از روایات، این لقب از سوی امام رضا (ع) به این بانوی والامقام اسلام اعطا شده است ؛ چنان که علامه مجلسی (ع) در این باره میگوید: امام رضا (ع) در جایی فرمود: «هرکس معصومه را در قم زیارت کند، مانند کسی است که مرا زیارت کرده است».
  
شفاعت حضرت معصومه (س)
 بالاترین جایگاه شفاعت، از آن رسول گرامی اسلام است که در قرآن کریم، از آن به «مقام محمود» تعبیر شده است. همین طور دو تن از بانوان خاندان رسول مکرم اسلام، شفاعت گسترده ای دارند که بسیار وسیع و جهان شمول است و می تواند همه اهالی محشر را فرا گیرد. این دو بانوی عالی قدر، صدیقه اطهر، حضرت فاطمه زهرا (س) و شفیعه روز جزا، حضرت فاطمه معصومه (س) هستند. در مورد شفاعت گسترده حضرت زهرا (س) همین بس که شفاعت، مهریه آن حضرت است و به هنگام ازدواج، پیک وحی طاقه ابریشمی از سوی پروردگار آورد که در آن، جمله «خداوند مهریه فاطمه زهرا را، شفاعت گنهکاران از امت محمد (ص) قرار داد»، این حدیث از طریق اهل سنت نیز نقل شده  است. پس از فاطمه زهرا (س) از جهت گستردگی شفاعت، هیج بانویی به شفیعه محشر، حضرت معصومه (س) نمی رسد. بر همین اساس است که حضرت امام جعفر صادق (ع) فرمودند: «با شفاعت او، همه شیعیان ما وارد بهشت می شوند».
 
سرّ قداست قم
در احادیث فراوانی به قداست قم اشاره شده است. از جمله امام صادق (ع) قم را حرم اهل بیت (ع) معرفی و خاک آن را، پاک و پاکیزه تعبیر کرده است. همچنین ایشان در ضمن حدیث مشهوری که درباره قداست قم به گروهی از اهالی ری بیان کردند، فرمودند: «بانویی از فرزندان من به نام فاطمه دختر موسی، در آن جا رحلت می کند که با شفاعت، او همه شیعیان ما وارد بهشت می شوند». راوی می گوید: من این حدیث را هنگامی از امام صادق (ع) شنیدم که حضرت موسی بن جعفر(ع) هنوز دیده به جهان نگشوده بود. این حدیث والا، از رمز شرافت و قداست قم پرده برمی دارد و روشن می سازد که این همه فضیلت و شرافت این شهر که در روایات آمده، از ریحانه پیامبر، کریمه اهل بیت (س)، مهین بانوی اسلام، حضرت معصومه (س) سرچشمه می گیرد که در این سرزمین دیده از جهان فرو می بندد و گرد و خاک این سرزمین را، توتیای دیدگان حور و ملایک و محبان حضرتش می کند. 
  
  برگزیدن شهر قم
پس از آن که حضرت معصومه (ع) به شهر ساوه رسید، بر اثر لطماتی که از جانب برخی متعصبان به وی و کاروانش رسید ، بیمار شد. چون توان رفتن به خراسان را در خود ندید، تصمیم گرفت  به قم برود. یکی از نویسندگان در این باره که چرا حضرت معصومه (س) شهر قم را برگزید، می نویسد: بی تردید می توان گفت که آن بانوی الهی، به آینده اسلام و موقعیت این سرزمین توجه داشته و خود را با شتاب بدین سر زمین رسانده و محوریت و مرکزیت آن را با مدفن خود پایه ریزی کرده است.

 
غروب غمگین
حضرت فاطمه (س) پس از  ورود به شهر قم، تنها هفده روز در قید حیات بود و در این مدت در مکانی که بعدها به ستّیّه معروف شد ، به عبادت مشغول بود تا این که دعوت حق را لبیک گفته و به سوی بهشت برین پرواز کرد. این حادثه در سال 201 هجری رخ داد. سلام بر این بانوی بزرگوار اسلام از روز طلوع تا لحظه غروب. درود بر روح تابناک معصومه (س) که اینک آفتاب حرم باصفایش، زمین قم را نورانی کرده است. سلام بر سالار زنان جهان و فرزند پیام آوران مهر و مهتران جوانان بهشتی. ای فاطمه! در روز قیامت، شفیع ما باش که تو در نزد خدا، جایگاهی ویژه برای شفاعت داری.
 

زادروزش فرخنده و بر شیفتگانش خجسته باد.




تاریخ : پنج شنبه 89/7/15 | 11:37 عصر | نویسنده : محمدحسن عباسی | نظر

زن در نظام جاهلیت

نظام قبیله ای عرب، از دوره "مادرسالاری" گذشته بود و در عصر جاهلیت نزدیک به "بعثت" ، عرب به دوره "پدرسالاری" رسیده بود و "خدایان" ، مذکر شده بودند و بت ها و فرشتگان ، ماده بودند(یعنی که دختران خدای بزرگ -الله- اند) و حکومت قبیله با "ریش سفید" (شیخ).و حاکمیت خانواده ها و خاندان ها با "پدربزرگ" بود و اساساً مذهب نزدشان، سنت پدرانشان بود وملاک درستی عقیده و عامل ایمانشان ایمان و عقیده "آباء" شان و پیامبران بزرگی که در قرآن آمده اند همه بر این مذهب "آباء و اجدادی" شوریده اند و قومشان همه برای حفظ این "سنت پدری" در برابر این انقلاب علیه "نیاکان پرستی" و "اساطیر الاولین گرایی" ایستادند که آن یکنوع "ارتجاع سنتی تقلیدی و موروثی" بود بر پایه اصل "پدر پرستی" و این یک "بعثت خودآگاهانه فکری" بر اساس "خدا پرستی".
گذشته از این، زندگی قبیله ای به خصوص در صحرای خشن و در زندگی سخت و روابط قبایلی خصمانه ای که بر اصل "دفاع و حمله" مبتنی بود و اصالت "پیمان" ، "پسر" را موقعیتی می بخشید که پایه نظامی و اجتماعی داشت و بر "فایده و احتیاج" استوار بود ولی طبق قانون کلی جامعه شناسی، که "سود" به "ارزش" بدل میشود،" پسر بودن" خود به خود ذات برتری یافت، و دارای "فضائل" ؛ "ارزش های " معنوی و شرافت اجتماعی و اخلاقی وانسانی شد و به همین دلیل و به همین نسبت، "دختر بودن" حقیر شد و "ضعف" در او به "ذلت" بدل گردید، و "ذلت او را به "اسارت" کشاند و "اسارت" ارزشهای انسانی او را ضعیف کرد و آن گاه موجودی شد "مملوکِ" مرد،ننگ پدر،بازیچه هوس جنسی مرد،"بز" یا "بنده منزل" شوهر! و بالاخره موجودی که همیشه دل "مرد خوش غیرت" را می لرزاند که "ننگی بالا نیاورد" و برای خاطر جمعی و راحتی خیال پس چه بهتر که از همان کودکی زنده به گورش کند تا شرف خانوادگی پدر و برادر و اجداد همهء مرد! لکه دار نشود.

(برگرفته از کتاب "زن" - دکتر شریعتی)




تاریخ : پنج شنبه 89/7/15 | 8:6 صبح | نویسنده : محمدحسن عباسی | نظر

زن در نظام مصرفی،جنسیت به جای عشق

در جامعه ای که اصالت از آن "تولید و مصرف" و "مصرف و تولید" اقتصادی است و تعقل نیز جز اقتصاد چیزی نمی فهمد، زن نه به عنوان موجودی خیال انگیز،مخاطب احساسات پاک،معشوق عشق های بسیار بزرگ،پیوند تقدس، مادر، همدم، کانون الهام، آینه صادقی در برابر خویشتن راستین مرد، بلکه به عنوان کالائی اقتصادی است که به میزان جاذبه جنسی اش، خرید و فروش می شود. سرمایه داری زن را چنان ساخت که به دو کار بیاید:یکی اینکه جامعه هنگام فراغت-فاصله دو کار- به سرنوشت اجتماعی، به استثمار شدنش، به آینده خشک و پوچ و بی هدفی که بورژوازی برایش ساخته است ، نیندیشد و نپرسد "چرا کار میکنیم؟ " ، "چرا زندگی می کنیم؟ " ، " از طرف که و برای چه کسی اینهمه رنج می بریم؟".
زن به عنوان ابزار سرگرمی و به عنوان تنها موجودی که جنسیت و سکسوالیته دارد، به کار گرفته شد، تا نگذارد کارگر و کارمند و روشنفکر،در لحظات فراغت، به اندیشه های ضدطبقاتی و ضدسرمایه داری بپردازند. و به کار گرفته شد تا تمامی خلأها و حفره های زندگی اجتماعی را پر کند. و هنر به شدت دست به کار شد تا بر اساس سفارش سرمایه داری و بورژوازی سرمایه هنر را- که همیشه  زیبایی و روح و احساس و عشق بود- به "سکس" تبدیل کند. و فرویدیسم بازاری و سکس پرستی بسیار پست مبتذل را به عنوان فلسفه علمی و زیر بنای انسان روشن آگاه روز، و رئالیسم  و واقعیت گرایی درآورد و آن همه خیالات و شعرها و احساسات ایده آلیستی را پوچ و سکسوالیته را مایه هنر جدید معرفی کند.
این است که می بینیم یکباره نقاشی، شعر، سینما، تأتر، داستان، داستان،نوول، نمایشنامه...بر محور "سکسوالیته" به گردش در می آیند. دیگر این که، سرمایه داری برای تشویق انسان ها به مصرف بیشتر و برای این که خلق را به خود بیشتر نیازمند کند و مقدار مصرف و تولید را بالا ببرد، زن را به عنوان موجودی که فقط سکسوالیته دارد- و جز این هیچ، یعنی موجودی یک بعدی- به کار گرفت.در آگهی ها و تبلیغاتش نشاند، تا ارزش ها و احساسات مصنوعی ئی که لازم دارد در مردم به وجود آورد. زن را برای کشتن احساسهایی که منافعش را به خطر می اندازد و برای کشتن احساسات بزرگ و معنویت هایی که سرمایه داری را خرد می کند به کار گماشت.
سکسوالیته به جای عشق نشست و زن، این "اسیر محبوب" قرون وسطی، به صورت یک "اسیر آزاد" قرون جدید در آمد. چنین بود که زن در تاریخ و تمدن ها و مذاهب پیشرفته- که اگر یگانگی مطلق و صرفی با هنر نداشت، اما از نظر الهام و احساس و خصوصیات روحی، دارای مقام بسیار بزرگ و متعالی از جنس عشق و احساس و هنر بود- به شکل ابزاری در آمد برای استخدام در هدفهای اقتصادی و اجتماعی و تغییر تیپ جامعه ها و نابود کردن ارزشهای متعالی و اخلاقی و تبدیل کردن یک جامعه سنتی- یا معنوی و اخلاقی یا مذهبی- به جامعه مصرفی و پوچ. و برای تبدیل هنر- که تجلی الهی روح بشری بود- به ابزاری که با "سکسوالیته" در کار دگرگون کردن نوع انسان است.
(برگرفته از کتاب "زن" – دکتر شریعتی)




تاریخ : پنج شنبه 89/7/15 | 7:58 صبح | نویسنده : محمدحسن عباسی | نظر

 سیزدهم مهر ماه، روز سرنوشت ساز برای انقلاب!

سیزدهم مهرماه، از جمله روزهای مهم و سرنوشت ساز در زندگی سیاسی و اجتماعی، بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی، حضرت امام خمینی و تاریخ انقلاب اسلامی ایران می باشد. یادآور دو هجرت (تبعید) تاریخ ساز است؛ دو هجرت سر نوشت ساز و مؤثر در یک روز، اما با فاصله سیزده ساله؛ نخست هجرت امام خمینی همراه فرزند ارشدشان، آیت الله حاج آقا مصطفی خمینی از ترکیه به عراق در 13 مهر ماه سال 1344 ش و دوم؛ پس از 13 سال، هجرت امام خمینی همراه دیگر فرزندشان، حاج سید احمد خمینی از عراق به فرانسه در 13 مهر ماه سال 1357 ش. هر دو در یک روز!

با مروری به زندگی سیاسی و اجتماعی حضرت امام، می بینیم که تبعید حضرت امام به ترکیه در 13 آبان 1343ش و با فاصله چند روز، تبعید حاج آقا مصطفی، فرزند ارشد امام به آنجا، 11ماه طول کشید. امّا فشار افکار عمومی، اعتراضات مردم و علما از یک سو، و عدم تمایل دولت ترکیه به ادامه اقامت امام خمینی به دلایل مختلف از جمله؛ سیل تلگراف، نامه و طومارهای اعتراض آمیز به سفارت ترکیه در بعضی کشورها و عکس العمل مقامات و سازمان های بی طرف جهانی، رژیم شاه را وادار ساخت تا برای تغییر محل تبعید امام تصمیم جدیدی بگیرد.

 در ادامه همین اعتراضات بود که سرانجام کمسیون حقوق بشر ترقیب شد نامه ای به دبیرکل سازمان ملل بنویسد و از تبعید غیر قانونی حضرت امام و ادامه آن اظهار تأثر کند و از آن سازمان برای خاتمه دادن به تبعید او کمک بخواهد. ترجمه این نامه در روزنامه ایران آزاد شمارة 31، سال سوم- اردیبهشت 1344 زیر عنوان «کمیسیون حقوق بشر سخن می گوید» آورده شده:

«...این تضییقات عبارت از تبعید آیت الله خمینی رهبر مذهب شیعه اسلامی که 95 درصد مردم ایران به آن معتقدند به ترکیه می باشد...این عمل نقض آشکار ماده 14 قانون اساسی ایران است... این عمل بدون انجام تشریفات قضایی و استناد به قانون انجام گرفت... تصمیمات مقتضی مطابق با مقررات سازمان ملل توسط دبیرخانه سازمان انجام گیرد.»

لذا این مسائل رژیم شاه را بر آن داشت که در صدد تغییر تبعیدگاه امام باشد. چند گزینه پیش رو داشت، بهترین آن عراق بود چراکه رژیم ایران می پنداشت با تبعید امام به عراق عملاً از فشار افکار عمومی داخل کاسته خواهد شد و از طرفی وضعیت حوزه نجف مانعی طبیعی برای محدود کردن فعالیت امام خواهد شد. در راستای توجیه این تصمیم و جلوگیری از اعتراضات علما و مراجع، محمد رضا شاه، طی پیام شفاهی به آیت الله حاج سید احمد خوانساری (از مراجع طراز اول وقت)، که بوسیله شریف امامی در تاریخ 17/6/1344 ش می فرستد، اعلام می دارد: «خمینی را به عراق می فرستم و یا به ایران خواهم خواست».

در برخی نوشته ها آمده است که انتقال امام از ترکیه به عراق بنا به درخواست و پیشنهاد شخص امام بوده است؛ لیکن اینگونه نبوده و خود حضرت امام نیز این را رد می کنند.

 از این رو، طی مذاکره سرّی با دولت عراق، در قبال این تعهد که دولت ایران دخالتی در سرنوشت، آزادی و مدت اقامت امام نداشته باشد، عراقی ها با انتقال حضرت امام به عراق موافقت کردند. در نتیجه امام در سیزدهم مهر ماه 1344ش به همراه فرزندشان آیت الله حاج آقا مصطفی به عراق هجرت نمودند.

در گزارش ساواک آمده است: «آقای آیت الله خمینی و فرزندش سید مصطفی در تاریخ 5 اکتبر 1965 م به وسیله شرکت هواپیمایی عراقی در ساعت 7:50 عازم بغداد شدند.»

سیزده سال پس از ورود حضرت امام به عراق و اقامت در نجف اشرف، با فشار دولت بعثی عراق و محدود کردن فعالیت های سیاسی امام که در راستای اهداف رژیم حاکم بر ایران بود، همچنین به دلیل خودداری امام خمینی از اجرای خواسته­های رژیم بعثی عراق، این رژیم تصمیم به اخراج ایشان گرفت.

 با تصمیم حضرت امام برای خروج، و با توجه به شهادت حاج آقا مصطفی، این بار به همراه فرزندشان حاج سید احمد آقا خمینی و چند تن از نزدیکان و یاران خویش صبح روزپنج شنبه 13/ مهر 1357 از بصره به بغداد رفتند- روز قبل قصد ورود به کویت داشتند، اما به دلیل ممانعت دولت کویت به رغم داشتن ویزا، مجبور شدند برگردند. از این رو حضرت امام از بازگشت به نجف خودداری و شب را در بصره گذراندند- تا به پاریس بروند. عراقیها هم موافقت خود را اعلام کردند. در همین حین با اینکه ساواک ایران درصدد بررسی تبعید امام به کشور پاکستان بود، اما در این امر موفق نمی شود. این نشان می دهد که هجرت امام از نجف به اختیار نبوده بلکه یک نوع تبعید مجدد بود. در همین رابطه وزیر خارجه وقت ایران طی دیداری از عراق، درخواست تبعید و عدم مسامحه با ایشان را خواستار می شوند. به گزارش مجله لبنانی الحوادث؛ «هدف از دیدار وزیر خارجه ایران از عراق تبعید مجدد مرجع دینی، ( امام) روح الله خمینی از بغداد است. ایران دولت عراق را متهم می‌کند که با مرجع دینی مذکور با ملایمت و مسامحه کاری رفتار می‌کند.»

اظهار نظر سفیر وقت(1357 ش) انگلیس در تهران، در باره مخالفت دولت کویت با ورود امام خمینی به این کشور جالب است؛ «سفیر انگلیس در تهران، در ملاقات با وزیر کشور وقت ایران گفت: وقتی آیت الله [امام] خمینی می‌خواست از عراق به کویت عزیمت کند، ما از دولت دوست کویت خواستیم که او را راه ندهند و ملاحظه کردید که چنین هم شد.»




تاریخ : سه شنبه 89/7/13 | 8:37 صبح | نویسنده : محمد رجایی | نظر

جدیداً در استفتائی از رهبر انقلاب خواسته شد تا نظر خود را درباره "اهانت و استفاده از کلمات تحقیرآمیز، و توهین به همسر پیامبر اسلام ام­المومنین حضرت عایشه اعلام کنند." این درخواست صدور فتوا از سوی جمعی از علما و فرهیختگان شیعه منطقه احساء عربستان سعودی ارائه شد. استفتاء از آیت­الله خامنه­ای در پی توهین به عایشه توسط یاسر الحبیب، روحانی شیعه کویتی، صورت گرفت که با واکنش­ها و مخالفت­های بسیاری روبه­رو شد. در شدیدترین واکنش­، کابینه کویت این روحانی را سلب تابعیت کرد. این موضوع باعث شد تا شیعیان کشورهای عربی حوزه خلیج فارس تحت فشارهای شدیدی قرار بگیرند. رهبر انقلاب در پاسخ به این استفتا اعلام کرد: "اهانت به نمادهای برادران اهل سنت، از جمله اتهام­زنی به همسر پیامبر اسلام [عایشه] حرام است. این موضوع شامل زنان همه پیامبران، و به­ویژه سیدالانبیاء پیامبر اعظم ـ حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) ـ می­شود." خبرگزاری مهر وابسته به سازمان تبلیغات اسلامی اولین رسانه­ای بود که این فتوا را در بخش عربی خود منتشر کرده است.




تاریخ : یکشنبه 89/7/11 | 3:17 عصر | نویسنده : حمید فاضل | نظر

    این روزها مبحث «مجلس در رأس همه امور است که از جملات گهر بار حضرت امام خمینی(رضوان الله علیه) است، مورد مناقشه بعضی مسئولین قرار گرفته و به ابزاری برای حمله به یکدیگر تبدیل شده است.

    با نگاهی به سخنان نورانی بنیانگذار جمهوری اسلامی در طول حیات مبارکشان، به خوبی مشخص می شود که ان حضرت در شرایط مختلف، عبارات و جملاتی را بر اساس شرایط مورد نظر بیان می فرمودند، مثلاً پیرامون کلمه «رأس همه امور» در کلام حضرت امام خمینی«رضوان الله علیه» چندین بار این کلمه تکرار شده است که حاکی از کاربردهای آن در موراد مختلف بوده و طبعاً معانی متفاوتی را نیز به دنبال داشته است و در زمان های گوناگون تفاسیر متفاوت داشته است:

-          نماز جمعه در رأس همه امور است. (صحیفه نور/ج18/ص195)

-          امر کشاورزی که در رأس امور کشور امثال کشور ماست. (صحیفه نور/ج18/ص282)

-          در رأس همه امور قضیه ی قانون اساسی است. (صحیفه نور/ج8/ص181)

-          دررأس همه امور، قضیه ی وحدتی است که باید بین همه نیروها و همه ملت باشد. (صحیفه نور/ج14/ص231)

-          در رأس همه امور، تربیت انسانی است. (صحیفه نور/ج10/ص267)

-     در رأس همه امور این است که ما این امر الهی را که «فاستقم کما امرت و من تاب معک» این امر الهی را ما اجرا کنیم. (صحیفه نور/ج16/ص508)

-          یک مساله که در رأس همه امور است، مسأله معنویات است. (صحیفه نور/ج17/ص 373) و ..

و اما مجلس:

      -     مجلس یک چیزی است که در رأس همه اموری که در یک کشور است واقع است. یعنی مجلس خوب، همه چیز را خوب می کند و مجلس بد همه چیز را بد می کند ...

    یعنی به نظر ایشان مجلسی می تواند در رأس امور باشد که خدمت گذار باشد و قوانین را به درستی و مطابق قانون و شرع وضع نماید. در نتیجه و در کل می توان به این نتیجه رسید که قانون در رأس همه امور است و تخطی از آن می تواند حتی رئوس امور را (حالا می خواهد مجلس باشد یا دولت یا ..) به ذیل امور تنزل دهد.




تاریخ : شنبه 89/7/10 | 3:17 عصر | نویسنده : علی رضائی | نظر

 

چند روز پیش خبری خواندم مبنی بر اینکه یکی از فرماندهان نیروی انتظامی گفتند: بر اساس قانون، تکدی گری جرم محسوب می شود و بر اساس قانون با متکدیان برخورد خواهد شد و در طرح جمع آوری متکدیان اگر شخصی دستگیر شود به کلانتری ها معرفی شده و با او برخورد می شود.» با خواندن این خبر خوشحال شدم! گفتم خدایا شکر بالاخره آقایان فهمیدند که گدایی و تکدی گری چهره شهر و جامعه را مکدر کرده و از لحاظ روحی و روانی نیز بر روح و روان اجتماع تأثیر سوء دارد. زمان زیادی از این مسرّت نگذشته بود که خبر و تبلیغ و دکه های جشن عاطفه ها (امروز پنج شنبه 8/7/89) ما را به فکر برد. و نتیجه این تفکر و دقت آن شد که در پیش رو دارید:

آیا فقط گدایی از نوع سنتی آن و توسط افراد حقیقی جرم است؟ بستر سازی و گاه تشویق به تکدی گری و گدا صفتی در اجتماع جرم نیست؟ بسط و گسترش روزافزون نمادهای گدایی و تکدی گری اشتباه و جرم نیست؟ وجود و فعالیت سازمان ها و ارگان ها و مراکز فرهنگی و مذهبی که به نوعی مشوق و عامل تکدی گری هستند عیب و آر و اشتباه نیست؟ فکر نمی کنید گدایی از نوع سنتی آن (حضور فیزیکی افرادی در خیابان ها، سرچهار راهها و در خانه ها و...) نتیجه همین دیدگاه و سیاست های صدقه ای باشد؟ حتماً باید در هر برهه ای از زمان عده ای بد بخت و بیچاره باشند تا پول دارها و متمولین مذهبی با دادن صدقه بهشت را بر خود تسهیل کنند و وجدانشان را آسوده؟ یکمی به خود جرأت بدیم! اصلاً فلسفه صدقه دادن در اسلام و تأکید بر آن در مذهب شیعه چیست؟ به نظر نمی رسد این حکم از اسلام هم با توجه به وضعیت جوامع، دچار تحول شده و... بگذریم ما قصد پرداختن به همه این سؤالات را نداریم، فقط شبهه کردیم و بس! در این نوشتار کوتاه می خواهم بگم که بابا! تکدی گری مختص صرفاً اشخاص نیست، ممکنه یک سری نهادها و ارگان ها و سازمان های مذهبی و اجتماعی (از نوع دولتی یا غیر دولتی) هم ندانسته به شغل تکدی گری مشغول باشند، آنهم فی سبیل الله! پس به اینها هم باید رسیدگی شود! دقت شود! چرا یکی جرم تلقی شود و آن یکی کار خیر و خدا پسند و مورد تشویق و تقدیر؟ با این دید و برداشت از گدایی و تکدی، نوشته حاضر را پی می گیریم.

یکی مصیبت ها و کارهای غلط و زشت در جامعه فعلی ما (البته به نظر بنده)، به ویژه پس از انقلاب اسلامی، رواج و گسترش روحیه گدا همّتی و گدا منشی و تکدی گری در بخش های مختلف و به شکل های متنوع، آن هم با پوشش دین و مذهب و به نام امور مستحبی و خیریه و وظایف دینی و گاه انقلابی و ملی است. چه در سطح ارگان های حکومتی و رسمی و اشخاص حقوقی و چه از طرف گروه ها و هیئت ها و افراد شخصی و حقیقی. واقعاً دقت کنید! کدام کوچه و خیابانی را در شهرها و حتی روستاها بدون صندوق صدقات کمیته امداد یا صندوق های شبیه آن سراغ دارید؟ کدام مغازه و مراکز و سازمان های دولتی و غیر دولتی، حتی گاه منازل شخصی را بدون صندوق های شکیل و متنوع از جنس ها و اندازه های مختلف صدقات دیده اید؟ بر فرض اگر صندوق امداد هم نباشد بالاخره یک صندوق دیگری هست! کمتر مسجد و حسینیه ای را می توان یافت که اعلام کمک و مساعدت نکرده باشد! این همه مساجد و حسینیه های در حال ساخت و نیمه ساخت با این عنوان که، «بانی ندارد» همه جا به چشم می خورد. چرا؟ برای چه؟ چه ضرورتی دارد وقتی بانی ندارد اقدام به این کار شود! وقتی حکومت اسلامی است، این امور به عهده دولت اسلامی نیست؟ در طول سال به صور مختلف دست به سوی مردم دراز است و استمداد و کمک می خواهند. گاهی طوری احساسات مردم را تحریک می کنند که طرف برای دوری از عذاب وجدان هم که شده، مجبور به کمک و مساعدت است. گاه  به نام هفته نیکو کاری، گاه به اسم ... در نتیجه عده ای نیازمند و مستمند هم کم کم تشویق می شوند به گدا همّتی و گدا طبعی و گدامنشی، چرا؟ عده ای را به گدا پیشگی وادار ساختن چرا؟ حاجت خواهی از این و آن در کوی برزن و شکستن غرور و غیرت و مرداگی یک قشری از نیازمندان به چه قیمتی! عادی و عرفی کردن گدا صفتی برای چه؟ بله در گذشته و در هر جامعه ای عده ای نیازمند همیشه بوده و هستند اما نحوه کمک و مساعدت آبرو مندانه و در خفا و محترمانه بوده، مثلاّ رسم خوب گلریزان در گذشته! اما نه به شکل امروزی که عادت شده برای هرچی دست به طرف مردم دراز می کنند. مثلاً؛ کمک به مدرسه سازی، کمک به مسجد و حسینیه، کمک به نیازمندان و ... اینها مگر با حکومت نیست؟ پس درآمدهای نفتی و معادن و ... که مال همین مردم است کجا مصرف می شود؟ فکر می کنید در سایر کشورها و بین دیگر فرهنگ های هم اینگونه است؟ من فکر نمی کنم!

حداقل آنگونه که ما در سفر حج، سوریه، لبنان و ترکیه دیدیم! و یا دیگر دوستان در مالزی و اندونزی و... مشاهده کرده اند، در این کشورها خبری از این نوع تکدی و تکدی گری ها نیست. نه صندوق کمک و مساعدت جایی نصب بود، نه در در و دیوار مساجد و اماکن مذهبی نوشته شده؛ بانی ندارد کمک کنید! حکومت متولی ساخت و ساز و تجهیز همه آنهاست. البته نه از جیب خود، از بیت المال و پول نفت که همان پول مردم است.

حافظ گوید؛ یارب مباد آنکه گدا معتبر شود / گر معتبر شود ز خدا بی خبر شود. احتمالاً اگر الان زنده بود می گفت؛ یارب مباد که گدایی معتبر شود / گر ...

بعضی شاید معتقد باشند، این کارها که گدایی نیست! کمک به هم نوع و احسان و نیکوکاری و سهیم کردن مردم در عمل خیر است! میگیم درسته اما نه به این شکل! نه در این سطح! نه به صورت رسمی و دولتی و ... نه اینکه به صورت یک فرهنگ و سنت بشود.




تاریخ : پنج شنبه 89/7/8 | 12:8 عصر | نویسنده : محمد رجایی | نظر

مبانی مشروعیت رجم(سنگسار)

پیرو مطالبی که پیرامون مسألهء رجم در برخی جلسات مطرح شد ، به این صرافت افتادم که تأملی در مبانی و منابع و مشروعیت حد رجم در اسلام داشته باشم و ماحصل این درنگ را تقدیم دوستان نمایم. امید که مفید و قابل استفاده باشد.

مقال پیش رو عصارهء دو مقاله و یک گفتگو است که در کتابی به نام اسلام و فمینیسم ؛ نگاه تاریخی(ویژه نامه فصلنامه یاد – شماره75 ) گردآوری شده است. این سه بدین عناوین میباشند:

1 – نگاهی جدید به مشروعیت حد رجم در فقه اسلامی – گفتگو با آیت الله سید محمد بجنوردی

2 – لزوم اجتهاد مجدد در روایات مربوط به زنان – مقاله ای از سید حسین موسوی زنجانی

3 – تأملی دربارهء حد رجم و منابع و مبانی آن – مقاله ای از ابوالفضل شکوری

رجم در معنای قرآنیِ آن مرادف با مطلق کشتن است اما در معنای اصطلاحیِ آن به سنگسار کردن زن یا مرد همسرداری که مرتکب زنا شوند ، اطلاق میشود.

سنگسار زناکار در آئین یهود وجود داشته است.(سفر لویان – فصل20 – شماره10 ) لذا برخی از فقها بر این عقیده اند که این حکم از آنِ دین یهود بوده و از آن دین به اسلام تسرّی یافته است. ولی به هر تقدیر مشهور فقیهان قائل به سنگسار زناکار در شریعت نبوی(ص) هستند. هرچند برخی از فقیهان عقیده دارند که درست است که در اسلام حکم رجم آمده است اما این منوط به حضور معصوم(ع) است و در عصر غیبت و یا فقدان معصوم(ع) این حکم ساقط است و قابل اجرا نمی باشد و در عوض باید تعزیر و تأدیب جایگزین آن شود.(من لا یحضره الفقیه1:5 و بحار الأنوار52 : 325 و 371 و کافی3 :503 و محاسن برقی:87 و کمال الدین صدوق)

برخی از فقیهان شیعه و نیز بعضی از محققان اهل سنت معتقدند که اولاً: در قرآن و سنت به رجم تصریح نشده است. و ثانیاً: سنگسار از ابداعات خلیفه دوم ؛ عمر بن خطّاب بوده است. مانند سایر بدعتهای او ؛ نظیر تحریم متعه النساء و متعه الحج و تجویز نماز تراویح در ماه مبارک رمضان به جماعت و .... در آثار فراوانی از منابع اهل سنت آمده است که عمر در برخی امور ؛ از جمله در مسأله زنای فرد همسردار به کعب الأحبار ؛ یهودیِ تازه مسلمان شده مراجعه میکرد و حکم آنها را از وی میپرسید.(مسند احمد بن حنبل3 : 469 و 4 : 265 و سنن دارمی1 : 115 و اُسدُالغابه1 :235 و بحار الأنوار2 :99 و 9 : 242) نویسندهء سنی مذهب و زن عرب ؛ فاطمه مرنیسی که کتابش را ملیحه مغازه ای با عنوان زنان پرده نشین و نخبگان جوشن پوش ترجمه کرده است ، در فصل پیامبر و زنان و نیز در فصل عمر و مردان مدینه چنین عقیده ای دارد و میگویدکه عمر و برخی مردان مدینه مایل بودند سنت های پیش از اسلام – از جمله محدودیت حقوق زنان – اجرا شود. شاید بتوان بر این ادعا رد پایی پیدا کرد. آنجا که در هنگام جمع آوری قرآن ، ابوبکر مقرر کرد برای ثبت آیات توسط زید بن ثابت دو نفر شهادت بدهند. عمر به تنهائی آمد و ادعا کرد آیهء رجم(الشیخ و الشیخه إذا زنیا فارجموهما البته ...) بر پیامبر نازل شد ولی به دلیل بیماری آن حضرت ، وارد آیات قرآن نشد! و چون در این ادعا تنها بود ، زید بن ثابت آن را نپذیرفت. این داستان را میتوان در صحیح بخاری و مسلم و درّالمنثور(ج5 – ص180 ) و قاموس الرجال(ج7 – ص115 ) و اسلام شناسی جانبی(ص31 – 38 ) یافت.

چند مسأله بر پذیرش این مطلبِ عمر مترتب است: اول – پذیرش تحریف در قرآن از جهت نقصان. یعنی آیه ای بر پیامبر نازل شده که در قرآن نیامده است. دوم – شیخ و شیخه ؛ یعنی پیرمرد و پیرزن. در حالی که آنان که یکی از مستنداتشان در اثبات حکم رجم در اسلام این روایت است ، به دست و پا زدن افتاده اند و شیخ و شیخه را به معنای زن و مرد بیوه یا همسردار(ثیّب) یا محصن و محصنه گرفته اند که قطعاً غلط و نادرست است. سوم – در تاریخ بغداد آمده است که این ادعای عمر بعدها دستمایهء سوء استفاده امویان و عباسیان در سرکوب مخالفین خود به واسطه سنگسار شد.

حال سؤال این است که آیا میتوان در قرآن و روایات مستندی قابل اعتنا و اعتماد بر این مسأله یافت یا خیر؟ ابتدا به بررسی آیات و سپس روایات میپردازیم تا پاسخ این سؤال را بیابیم.

در قرآن دو آیه هست که حکم فرد زانی را مشخص کرده است که به دلیل ترتب زمانی نزول آیات ، آیه دوم ناسخِِ آیه اول بوده و حاکم خواهد بود.

1 – آیه 15 سوره نساء: واللاتی یأتین الفاحشه من نسائکم ... فأمسیکوهنّ فی البیوت حتی یتوفّاهنّ الموت. یعنی اگر زنان همسردار زنا دادند ، آنان را در خانه حبس کنید تا مرگشان فرا برسد.(حبس ابد) این آیه در عین این که بعدها توسط آیه جلد منسوخ شده است اما خود نیز حکم رجم در آئین یهود را نسخ کرده و به حبس ابد تبدیل نموده است.

2 – آیه 3 سوره نور: الزانی و الزانیه فاجلدوهما مأه جلده. یعنی زناکار حکمش یکصد ضربه شلاق است و بس و فرقی بین همسردار و غیر آن نیست ؛ زیرا ال در الزانی و الزانیه افادهء حصر میکند (انحصار حکم یکصد ضربه شلاق) و با رجم و غیر آن تخصیص نمیخورد ؛ زیرا این از عموماتی است که از تخصیص ابا دارد.(آبی از تخصیص است.) و اگر بنا بود حکم رجم بر زانی و زانیه مترتب باشد با توجه به این که قرآن ؛ به عنوان اولین و عمده ترین منبع احکام شرعی ، در مقام بیان حکم است ، باید صریح و شفاف حکم را بیان کند. نه این که کیفر ضعیف تر را بگوید و کیفر قویتر را به عهده سنت بگذارد ؛ زیرا این مستبعد و مستهجن بوده و از نظر عقلا مردود است. علاوه بر این که در آخر آیه وعده تخفیف در حکم نیز داده شده است(أو یجعل الله لهنّ سبیلاً) که علی القاعده باید سبکتر باشد.(مثل صد ضربه شلاق به جای حبس ابد) نه این که سخت تر و خشن تر باشد.(مثل تبدیل حبس ابد به رجم و سنگسار) عذاب مذکور در آیه نیز عنایت به کیفر دارد نه عذاب اخروی تا این گونه حمل شود که رجم با عذاب تناسب بیشتری دارد تا شلاق ؛ زیرا آیه میفرماید: و لیشهد عذابهما طائفه من المؤمنین. دلیل: در آیه 30 سوره احزاب خطاب به زنان پیامبر وعدهء مضاعف شدن عذاب(کیفر) را در صورت ارتکاب فاحشه(زنا) میدهد که مراد دویست ضربه تازیانه است ؛ زیرا تازیانه قابل مضاعف شدن است. و اگر مراد رجم باشد ، رجم قابل دو بار اجرا شدن نیست ؛ زیرا با همان بار اول مرگ حاصل میشود و جا برای تکرار نیست. بنا بر این تکرار رجم مفهوم ندارد.

پیشتر گفته شد که رجم در قرآن به معنای مطلق قتل است که آن هم مربوط به زنا نیست. و اصولاً ما در قرآن آیه ای دربارهء رجم زانی و زانیه نداریم.

و اما روایات:

روایاتی از طریق شیعه و سنی وارد شده است که میگوید: پیامبر در زمان خود و در حیات خود دستور دادند تا یک زن و مرد یهودی و نیز عرب بادیه نشینی به نام ماعِز و همچنین فردی از بنی غامِد را رجم کنند.(المغنی8: 158 - شبهات حول احادیث الرجم و ردّها:23) اولاً: این روایات از نظر سندی ضعیف هستند.(فقه استدلالی – محمدجواد موسوی غروی:445 تا 685 ) و ثانیاً: اگر هم سند را معتبر بدانیم در مورد آن یهودیها چنین میتوانیم بگوئیم که پیامبر بر اساس دین و آئین خودشان دستور به رجم آنها داده اند. لذا برخی از فقها با توجه به فقدان آیه صریحی در باب رجم زانی و نیز ضعف سندی روایات موجود ، معتقدند بنا بر تصریح قرآن ، حد زنا یکصد ضربه شلاق است و نه بیشتر و نه چیز دیگر.

با همهء این تفاصیل حکم رجم دارای شهرت فتوائی است. این را چه باید کرد؟ اولاً: برخی از فقیهان شهرت فتوائیه را معتبر نمیدانند. ثانیاً: نهایت چیزی که از شهرت فتوائیه حاصل میشود ظن و گمان است که برای فقیه حجت نیست ؛ زیرا فقیه تابع دلیل است نه تابع فتوای دیگر مجتهدان! مخصوصاً وقتی ببینیم و بدانیم که مجتهدان به چه روایاتی اعتماد کرده اند که رد پای اندیشه های دوران جاهلی و اسرائیلیات -  چنان که در سطور بالا متذکر شدیم - در ورای آن روایات مشهود است.

در پایان بد نیست به مطلبی که آیت الله بجنوردی از امام نقل کرده اند ، اشاره کنم. ایشان میگوید: در سال 60 حضرت امام دستور توقف و عدم صدور حکم سنگسار (رجم) را به قضات دادند. این دستور چه فتوای امام بوده باشد(حکم اوّلی) چه مصلحت اندیشی برای نظام و جامعه باشد(حکم ثانوی) فرقی در نتیجه که عدم اجرای چنین حکمی در باره مرتکبان زنای محصنه است ، ندارد.

الله اعلم بواقع الامور




تاریخ : دوشنبه 89/7/5 | 1:35 عصر | نویسنده : محمدحسن عباسی | نظر

 

چرا «خانه مردم»، نه «خانه خدا»؟

ده شماره از دل نوشته های سفر حج را با یک عنوان اصلی «سفر به خانه مردم نه خانه خدا» مزین کردیم! شاید جای سؤال باشد، چرا این عنوان؟ خود قرآن تأکید دارد بر «خانه خدا» بودن! «خانه مردم» چه صیغه ای است؟ در همین راستا، این شماره – شماره پایانی – از دل نوشته ها را اختصاص می دهیم به پاسخ گویی و علت انتخاب این عنوان.

با مراجعه به قرآن کریم، می بینیم که در «شانزده» جایی که از کعبه یاد شده است، تنها «دو» جا خداوند متعال آن را به خود نسبت می دهد؛ «أن طهّرا بیتی...» بقره/125 و «و طهّرا بیتی» حج/26، یکجا هم حضرت ابراهیم آن را به خدا نسبت می دهد؛ «بیتک المحرم...» ابراهیم/37. بقیه موارد به طور مستقیم یا غیر مستقیم از کعبه به عنوان خانه مردم یاد شده است. سه آیه مبارکه مستقیم به «ناس» یعنی مردم نسبت داده و از کعبه به نام «خانه مردم» یاد می شود:

« إنَّ أول بیت وُضعَ للناسِ للذی بِبَکه مبارکاً و هُدیً للعلمین» یعنی؛ « بی گمان، نخستین خانه ای که برای مردم، نهاده شده، همواره همان است که در مکه است؛ که پر برکت، و مایة هدایت جهانیان است.»   آل عمران/96

«جعل الله الکعبه البیت الحرام قیاماً للناس...» یعنی؛ «خداوند این کعبه را که بسیار محترم است، برای به پاخاستن مردم بنیاد نهاد.»   مائده/97

«و اذا جعلنا البیت مثابه للنلس و أمناً... » یعنی؛ «و چون کعبه را برای مردم جایگاه و پناهگاه امنی قرار دادیم...»   بقره/125

لذا در این سه آیه، کعبه، خانه مردم نامیده شده و در سه آیه ای هم که خانه خدا نامیده شده، در اصل با عنوان «رب الناس» آمده است. در ده جای دیگر هم فقط به کلمه «البیت» اشاره است. پس خود قرآن می فرماید: کعبه خانه ای است برای مردم و به سود جامعه بشریت، در نقطه ای که مرکز اجتماع و محلی پر برکت است، ساخته شده است. خانه ای که به دست آدم ابوالبشر ساخته شد، و به دست ابراهیم خلیل بازسازی گردید و به وسیله آیین محمد(ص) حفظ و ابدی گشت. آری کعبه « به عنوان خانه مردم معرفی شده، این تعبیر بیان کننده این حقیقت است که: آنچه به نام خدا و برای خداست باید در خدمت مردم و بندگان او باشد، و آنچه در خدمت مردم و بندگان خدا است برای خدا محسوب می شود.» « این است که هرگاه چهار فرسنگ از شهرت، دهت، خانه ات، دور می شوی، مسافری، نمازت را شکسته می خوانی، نیمه، نماز مسافر! و این جا، از هر گوشه جهان آمده باشی، تمام می خوانی، که به خانه خود آمده ای، مسافر نیستی، به میهنت، دیارت، حریم امنیتت، خانه ات بازگشته ای! در کشور خود غریب بودی، مسافر بودی، این جا، ای نی بریده مطرود، تبعیدی غریب زمین: انسان! به نیستان خویش بازآمده ای، به زادگاه راستین خویش رجعت کرده ای. (این تیکه بر گرفته از کتاب حج دکتر شریعتی است.)

کعبه میعادگاه خدا و رسولان اوست، میعادگاه مردم! چراکه مردم ناموس خدایند، خانواده خدایند. پس انسان، تا مردمی نشود و از خودیت دست نکشد نمی تواند وارد خانه خود شود، اما وقتی وارد شد، محو می شود، حل می شود، دیگر منیّتی نیست، هر چه هست مردم است و مردم. گرداب انسان ها بر گرد کعبه می چرخند و آنچه پیداست، تنها انسان است، فقط مردم را می بینی، نه فرد و شخص، نه من و تو، کل را می بینی نه جز را! یعنی فنای فرد در مردم، و بقای فرد در مردم، که خدا و مردم در یک جهتند، در یک صفند، یعنی که در کعبه، راه به سوی خدا، از مردم می گذرد. پس خانه خدا همان خانه مردم است و بس. هدف اصلی تکمیل و به اکمال رساندن مردم است. به پاخاستن مردم، هدایت و برکت برای مردم، منفعت برای مردم و جایگاهی برای بازگشت و پناهگاه و امنیت برای مردم و مردم، مردم ... همه چیز مردم! واقعاً چه سرّی در کلمه مردم است که از آدم تا خاتم و از خاتم تا حال همه را به خود مشغول کرده و هنوز هم رمز گشایی نشده و ظاهراً تا ظهور منجی عالم بشریت هم نشود! توجه کردید! در جهان سیاست هم همه دم از مردم می زنند، هر نوع حکومتی با هر روش و ایده ای، هر حزب و گروه و دسته ای با هر نوع مرام و مسلکی، همه، ولو در شعار هم که شده دم از مردم و مردم داری می زنند! تمام نظام های حاکم در جهان طوری خود را سینه چاک و فدائی مردم نشان می دهند که انگاری فقط آنها مردمی اند و دیگران هیچ، حتی دیکتاتورترین نظام های حاکم دنیا، حداقل شعار مردم و حقوق ملت و انسان ها را سر می دهند. فکر می کنید، چرا و به چه دلیل؟ شاید یکی از دلایلش این باشه که، همین دیکتاتور ها هم برای طی کردن مسیر ترقی و ادامه خودکامگی باز به مردم نیاز مندند، اما کدام مردم و ملت؟ مردمی که ناآگاه باشند عوام و مطیع، بگذریم! هرچه از سیاست دوری کنی (البته از نوع پدر سوختگیش) بهتره.

ده شماره از دل نوشته های حج را به نیت ده روزی که در این سفر معنوی و پر خیر و برکت بودم به پایان می برم و در آخرین آن، تشکر می کنم از کسانی که لطف کرده، وقت گذاشتند، مطالعه کرده و نقد نمودند، امیدوارم این نوشته ها تجربه ای باشد برای دیگر دوستان تا انشاءالله بتوانیم از سفرنامه ها و تجربیات آنها نیز استفاده نماییم. از همه دوستان و خواننده گان محترم به خاطر ادبیات ضعیف و طولانی شدن مطالب عذر خواهی می کنم. سعی کردم خلاصه و جمع و جور و بدون شاخ و برگ دادن بنویسم تا هم حق مطلب ادا شود و هم خسته کننده و تکراری نباشد. انشاء الله که اینگونه بوده!




تاریخ : یکشنبه 89/7/4 | 1:1 عصر | نویسنده : محمد رجایی | نظر

 

با اینکه دأبم نیست حتماً به نقدها و کامنت ها پاسخ دهم، اما به خاطر نقد عریان و عیان - نه به صورت کامنت- و احساسی همراه با تهمت دوستانه آقای عباسی، لازم دیدم پاسخ مختصری ارائه کنم:

1. نمی دانم دوست عزیزمان، آقای عباسی از چی عصبانی و ناراحت بودند که خواستند با این نقد و حاشیه، خود را تخلیه کنند! از این نظر خوشحالم که زمینه فرح و انبساط خاطر دوستان را فراهم می کنم. شاید هم من اشتباه می کنم و ایشان را هنوز خوب نشناختم! والا این نوشته و نقد بیشتر احساسی و شعاری است تا علمی و عقلی و منطقی، به ویژه موارد نخست آن.

2. دوست گرامی! پیشنهاد می کنم مجدداً مطلب ما را بخوانید؛ بنده فقط گزارشی مستند از وضعیت جاری غار حرا دادم، سپس چند تا شبهه و اشکال مطرح نمودم که امری طبیعی است و برای خیلی از کسانی که از آن محل دیدن می کنند پیش می آید! حتی برای خود شما! در ضمن بنده ادعا نکردم مطالب قسمت دوم نوشته ام که بیشتر به آن اشکال گرفتید از خودم است، بلکه از کتاب مورد اشاره است. کتابی که نویسنده اش یکی از محققین و مورخین حوزوی است و منتشر شده و در بازار موجود است. ما بر اساس دیده های عینی خود از محل، یکسری شبهات و اشکالات برایمان پیش آمد، به دنبال جواب بودیم که به این کتاب رسیدیم، حال اگر شما مدعی کذب مطالب و استدلال های کتاب مذکورید! باسم الله، این گوی و این میدان.

3. بنده انکار غار حرا نکردم، شبهاتی مطرح کردم. فکر کنم این حق هر کسی باشد که در امور تاریخی و تجربی و مستحبی و مباحات که از تکالیف شرعی خارج است و ربطی به تعبد ندارد، اظهار نظر و شبهه نماید. تازه در سایر امور واجب و تکالیف دینی هم اسلام اجازه می دهد ولی، البته بعضی مسلمانانِ ... نه!

4. برادر من! چه چیزی را نفی و انکار کرده ام؟ یک بحث علمی و تاریخی را در یک محفل محدود دوستانه و دنیای مجازی و به دور از جار و جنجال و به قول شما به دور از محافل عمومی و عوام الناس بیان کرده و آورده ام.تازه در محفل دوستانه که محور مباحث و نظرات شما همین مسائل و زیرآب زنی همین مباحث است. اشکال و شبهه به سند و مدرک بعضی ادعیه که یک امر طبیعی و ویژه محافل علمی و خود شماست. خود شما هم بارها این ایرادات را مطرح کرده ای حال به ما که رسید، آسمان تپید! ... عابد شد! (می بخشید قصد توهین نداشتم)

5. خدا، پیغمبر و ائمه اطهار و بزرگان و عالمان آزاده و امام خمینی و ... همه توصیه کرده اند که هیچ چیزی را بی دلیل و چشم و گوش بسته قبول نکنید. تعقل و تعبد هر کدام در جای خود محترمند. تازه در امور مستحبی و مباحات و پدیده های تاریخی که تعبد معنا ندارد. ما که بحث عرفانی و اخلاقی مطرح نکریم.

6. انصافت برم! ما کی و کجا دربدر دنبال نفی و انکار ادعیه و اذکار و ... بوده ایم؟ همانطور گفتم مثل خودت نسبت به سندیت بعضی ادعیه شبهه داشتیم، از جمله زیارت عاشورا(نه جامعه کبیره) که بله؛ زیارت عاشورای بدون لعن سندیت دارد تا با لعن آن و ... دوست من،  درسته قلم سر کش اما ...

7. ما را نهیب دادید به ضریب اشتباهات و ریق قلم! از قدیم گفتند: فقط املای نانوشته بی غلطه! پس می نویسیم و می گوییم تا اشتباه کرده و نقد شویم تا صاف و کم عیب و بی غلط شویم. البته هیچ وقت به درجه دقت و علم وعمل شما نخواهیم رسید، اما چه کنیم؛ اگر آب دریا را ... در ضمن رطب خورده منع رطب کی کند. تا حال نوشته های شما کمتر از من نبوده، دل نوشته های ما هم به تعداد روزهای سفر، ده شماره خواهد بود، عنقریب از شرش خلاص!

8. ما منکر الفت و انس پیامبران و امامان با طبیعت و کوه و دشت نیستیم. جریان عبادت و نزول وحی در غار چه ربطی به این دارد؟ ما وضعیت فعلی را دیدیم و شبهه کردیم. یقین دارم با آن روحیه ای که من از تو سراغ دارم (نه این کسی که نوشتار مورد نظر معرفی می کند) اگر خود شما هم ببینید، بدتر و بیشتر و بهتر از من ایراد و اشکال و شبهه می کنید.

9. دوست گرامی! هیچکس به جز معصوم، خالی از هوا و هوس و حرص و طمع و نیاز و ... نیست! همه ممکن است گرفتار آن باشیم. پس سعی کنیم فقط دیگران را نهیب ندیم و خود به نوعی گرفتار آن شده باشیم. چطور شما و امثال شما بدون توجه به تخصص و اطلاعات علمی به هر جایی سرک می کشید و نظر می دهید؛ از سیاست گرفته تا اقتصاد و تاریخ و جغرافی و زمین وزمان و ... اما دیگران حق ندارند یک شبهه ای مطرح کنند؟

10. در پاسخ به نقد های 4 تا 9، شما را ارجاع می دهم به فصل چهار کتاب «قرآن و تفسیر راهبردی از تاریخ اسلام و صهیونیسم» از حجت السلام و المسلمین سید حسین موسوی زنجانی، انتشارات سلسبیل، چون این نقدهای شما بیسشتر به ایشان برمی گردد تا من! ایشان هم فرد بی اطلاعی نیستند؛ هم عالم دینی اند و هم مورخ، چند تا پیراهن هم بیشتر از تو و من پاره کرده اند. در فصل چهارم کتاب با استدلال و مستندات زیادی جریان غار حرا را رد و طرح و رسوخ آن به تاریخ اسلام را ساخته و پرداخته یهود و صهیونیسم می داند. همچنین با اسناد و استدلال معتقد است نزول وحی و آیه نخستین در مقام حضرت ابراهیم، در کنار خانه خدا انجام گرفته، نه در غار حرا.

ما نیز از پاسخ صریح و تند، از شما و سایر دوستان و خوانندگان محترم عذر خواهی می کنم.




تاریخ : پنج شنبه 89/7/1 | 1:22 عصر | نویسنده : محمد رجایی | نظر