• وبلاگ : کميل
  • يادداشت : صد رحمت به احمدي نژاد!
  • نظرات : 0 خصوصي ، 1 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    ميگفت يه پاسبان بود زمان شاه که دل پري داشت ولي بنا به حکم وظيفه پاسباني مجبور بود به وظايف پاسباي خود عمل کند. يک روز براي آن که دق دلي در بياورد بعد از يک تظاهرات مردمي مثلاً جوش آورد و هي ميگفت يعني چه هر کس از راه يرسد ميگويد مرگ بر شاه!؟
    بازاري ميگويد مرگ بر شاه. کاسب ميگويد مرگ بر شاه. روحاني ميگويد مرگ بر شاه. کوچک ميگويد مرگ بر شاه. بزرگ ميگويد مرگ بر شاه.
    خلاصه هي ميگفت و يک مرگ بر شاه نثار شاه ميکرد. وقتي حرارتش خوابيد آهسته با خود گفت: آخيش تو گلوم مرگ بر شاه گير کرده بود.
    حالا نقل برخي دوستان است که حسرت و آرزوي برخي کسان و برخي چيزها را دارند و هر از گاهي يادي از ... ميکنند. اما ...
    به فرمايش حضرت امام گذشت آن زماني که آنسان گذشت.
    پاسخ

    سلام... اين هم روش خوبي بود براي پيچوندن و نديدن مطلب اصلي.. البته مطمئنم خودتان حرف ايشان را قبول نداريد و نقد داريد... مويد باشيد