سلام و عرض ادب و احترام و تشکر از جواب هاي شما..من حرفي از دودوتاي عقلي نزدم.. عرض کردم بعضي مسائل از پس تکرار شده اند توسط بزرگان وشنيده ايم ديگر نيازي به اثبات ندارد...مثلاً اگر بگويند امام علي در کوچه به کسي که به او نگاه چپ کرده بود سيلي محکمي زد!!!عرض کردم اگر حکومت ايران به سرزمين هاي اسلامي حمله کرده بود.. محلي از توجيه داشت شرکت ايشان و فرزندانشان در جنگ کمااينکه اين روايت فقط در تاريخ طبري نقل شده که احتمالاً در جهت توجيه خلفاي گرامشان بوده است و همچنين يک عده کتب تاريخي معاند با اسلام در جهت تخريب اسلا م وعرب و...مشاوره هم در جهت حفظ کيان اسلام بوده است و مانند به خلافت رسيدن خلفا به اجبار و به علت خطر امپراطوري ايران اين کار صورت گرفته است...و اما نگاه ايدئولوژيک که فرموديد.. آمديم اين نظام تغيير کرد و تاريخ نگاراني بر سر کار آمدند که تاريخ اسلام را تحريف کردند و مانند بعضي کتب جديد مندرواوردي نگاشتند آنچه را خود پنداشتند.... آنوقت تکليف چيست؟! ضمن اينکه دليل اين سوال که چه چيز باقي مي ماندتان را نمي دانم چيست.. مگر ايدئولوژي خلاف واقعيت است؟!!!مگر نه اينکه امروزه بر کتاب تاريخ ويلدورانت تشکيک هايي وارد است و قس عليهذا... مويد باشيد