• وبلاگ : کميل
  • يادداشت : توضيحي بر کامنت برادر گرامي آسيد محيد عزيز
  • نظرات : 0 خصوصي ، 10 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + علي 

    سلام و عرض ادب و احترام و تشکر از جواب هاي شما..
    من حرفي از دودوتاي عقلي نزدم.. عرض کردم بعضي مسائل از پس تکرار شده اند توسط بزرگان وشنيده ايم ديگر نيازي به اثبات ندارد...
    مثلاً اگر بگويند امام علي در کوچه به کسي که به او نگاه چپ کرده بود سيلي محکمي زد!!!
    عرض کردم اگر حکومت ايران به سرزمين هاي اسلامي حمله کرده بود.. محلي از توجيه داشت شرکت ايشان و فرزندانشان در جنگ کمااينکه اين روايت فقط در تاريخ طبري نقل شده که احتمالاً در جهت توجيه خلفاي گرامشان بوده است و همچنين يک عده کتب تاريخي معاند با اسلام در جهت تخريب اسلا م وعرب و...
    مشاوره هم در جهت حفظ کيان اسلام بوده است و مانند به خلافت رسيدن خلفا به اجبار و به علت خطر امپراطوري ايران اين کار صورت گرفته است...
    و اما نگاه ايدئولوژيک که فرموديد.. آمديم اين نظام تغيير کرد و تاريخ نگاراني بر سر کار آمدند که تاريخ اسلام را تحريف کردند و مانند بعضي کتب جديد مندرواوردي نگاشتند آنچه را خود پنداشتند.... آنوقت تکليف چيست؟! ضمن اينکه دليل اين سوال که چه چيز باقي مي ماندتان را نمي دانم چيست.. مگر ايدئولوژي خلاف واقعيت است؟!!!
    مگر نه اينکه امروزه بر کتاب تاريخ ويلدورانت تشکيک هايي وارد است و قس عليهذا... مويد باشيد

    + حميد 
    سلام بر علي آقا.
    سه نکته در کامنت شما يافتم:
    1. «وقايع و حوادث تاريخي نقل شده درباره اهل بيت را با معياري به نام سيره اهل بيت ارزيابي مي کنيد». خوب بفرماييد که سيره اهل بيت را از کجا استخراج مي کنيد؟ از دو دو تا چهارتاي عقلي؟!
    2. «حرکتهاي اجتماعي اين بزرگواران را در جهت حفظ و گسترش اسلام و هدايت مسلمين ارزيابي کرده ايد». خوب بفرماييد که مشاوره اميرمؤمنان به خليفه دوم درباره شيوه لشکرکشي به امپراتوري ايران و ... را چگونه ارزيابي مي کنيد؟ مشارکت حسنين و اصحاب خاص علي (عليه السلام) همچون سلمان فارسي را در اين زمينه چه مي کنيد؟ آيا اين همنوايي با حکومت اسلامي و خليفه مسلمين را نيز در راستاي گسترش اسلام مي بينيد؟ تأييد مي کنيد؟
    3. وقتي شما با سوگيري و پيش فرض، به سراغ کتب تاريخي موجود برويد و طبعا آنها را گرفتار «طوفان سهمگين حرکت از نور به سمت ظلمات» بدانيد؛ آيا ديگر جوابي براي خواسته شما باقي مي ماند؟ فکر مي کنيد اگر مورخين و محققين مانند شما مسائل تاريخي را دو دو تا چهارتا کنند و به واقعيات تاريخي با نگاه ايدئولوژيک نگاه کنند آيا ديگر نقل تاريخي باقي خواهد ماند؟
    + علي 

    سلام بر جناب فاضل عزيز..
    ممنون از جواب شما...
    دودوتا چهارتا يعني اينکه فلان عمل و فلان حرکت و فلان جريان تاريخي نقل شده از امامان ما خلاف نص قرآن و سيره اين بزرگواران است...
    چنانچه حمله امپراتوري ايران به سرزمين هاي اسلامي را قبول کنيم که قول نادري است... مي توانيم دفاع امامان را از کيان سرزمين هاي اسلامي قبول کنيم وگرنه دور از ذهن مي باشد...
    قطعاً‌هر حرکتي از اين بزرگواران بوده در جهت حفظ و گسترش اسلام و هدايت مسلمين بوده است واگر حرکتي از ايشان حتي به تواتر شنيده شود که خلاف اين باشد بايد به ديوار زد...
    خب حالا شما بفرماييد کدام کتاب تاريخي معتبر را بايد بنده مطالعه کنم تا سر از اين قضيه تاريخي به درستي در بياورم... کدام کتاب تاريخي که گرفتار اين طوفان سهمگين حرکت از نور به سمت ظلمات نگرديده باشد... با تشکر.. مويد باشيد

    + حميد 
    سلام بر علي آقاي گرامي.
    به نظرم اين مباحث، نقطه آغاز و انگيزه خوبي است براي اين که در يک سير مطالعاتي جامع، سري به کتب تاريخ زده و شيوه تعامل امير مؤمنان علي (عليه السلام) با خليفه اول و دوم را مطالعه کنيد. همچنين حضور حسنين و اصحاب خاص امام علي را در صحنه سياسي و اجتماعي آن مقطع از تاريخ واکاوي کنيد. و هکذا نگاهي عميق تر بيفکنيد به دوره ده ساله ولايت امام حسين عليه السلام در عصر حکومت معاويه، و نوع روابط ميان آن دو.
    اين نکته را هم حتما مورد توجه قرار دهيد که در مسائل تاريخي، هيچ گاه به اصطلاح شما «دو دو تا جهارتا» نمي کنند. مگر اين که تاريخ را ايدئولوژيک مطالعه کنيم و آن را در چارچوب اعتقادات شخصي خود بگنجانيم.
    پيروز و کامياب باشيد.
    + علي 
    سلام..
    جناب فاضل عزيز ... منظورتان از همينجور يه چيزي گفتين يعني چي؟! خب معلومه که طبق شنيده هام و همينطور عقل ناقصم و دودوتا چهارتاي معمولي به اين نتيجه رسيدم... البته در حد مشورت جهت مفسده کمتر ياري رسانده اند ... نه شرکت در جنگ و دروغي مثل کشتار طبرستان و ... مويد باشيد
    + نيشتر 
    سلام! پايه و خواسته ي بحثي که آقاي حسيني پرسش اش را به شکل رسانه اي مطرح فرموده و پاسخ اش را به صورت منطقي و استدلالي طلب مي کند بايد معلوم باشد. حداقل براي بنده که مباحث را جسته و گريخته دنبال مي کنم معلوم نيست که خواسته اي اصلي ايشان چيست. آيا به دنبال تفسير فرازهايي از آيت الکرسي هستند يا به دنبال شناخت راه هاي ظلمت و نور يا قصد پر رنگ کردن خط تمايز بين شيعه و سني را دارند و يا مصاديق اهل نور و ظلمت را مي جويند؟ البته پر واضح است که آقاي حسيني همانند اکثر شيعيان، پيش فرضي در باره ي خلافت و خلفا دارند و آن را به تاريخ و آيات و روايات مستند مي کنند؛ اما اين که چرا اين عقيده را به شکل سوال مطرح نموده اند اين خود جاي سوال دارد؛ آن هم به صورت سوالي که هرچه از آن بگذرد جز تبادل مختصري اطلاعات تاريخي آميخته با تحليل و استدلال، نتيجه اي از آن حاصل نخواهد شد.
    البته «نيشتر» به دليل نداشتن صلاحيت لازم وارد ماهيت بحث نشده و نوشته ي بالا کاملاً بيطرفانه است.
    + سيد حسين حسيني 
    خدمت جناب عباسي زيده عزه
    با شئون امامتي که حضرتعالي فرموديد موافقم واينکه کمترين شان آن خلافت وحکومت است که آنهم اگر براي اقامه حق ومبارزه با ظلم وباطل نباشد، ويابا اقبال عمومي همراه نگردد، مشروعيت آن نيز اثبات نمي گردد(خداورسولش نيز بدين سبب آنرا عريان وصيقل خورده نخواستند،که اگرمردمي امامشان رادرک نکنندوهمراه نباشند همان مي شود که با علي(ع)کردند) واگربراي کسب قدرت هرراهي مباح بود علي از همه خلفاء منصوب شده به خلافت نزديکتر ورسيدن به مقام خلافت برايش آسانتربود .
    درخصوص خلفا بعدازپيامبر:درانتخاب خليفه اول سقيفه اجماع وانتخاب آزاد مسلمين نبود، ودرخليفه دوم انتصابي بود بدون هيچ پايه عرفي وشرعي وعقلي، ودر سومي شورايي انتصابي که درصورت تخلف ازمسير ازپيش تعيين شده خليفه دوم، حکم قتل خود را امضاء مي نمودند.
    پس جايي براي دفاع ازوقايع تاريخي به وجود آمده نمانده، جز سرنهادن به دلايلي که به خاطر آن امامان ما سکوت، اعتراض، همکاري ومواقعي نيز انتقاد دلسوزانه مي نمودند .

    عرض سلام و ارادت مجدد هم خدمت جناب آقاي عباسي و هم جناب حميد آقا ! اتفاقا تمام حرف من هم به بالاترين شان حضرت و همان شان ولايت معنوي ايشان است و در تمام نوشته من هيچ اثري از دعواي مشهورخلافت که از نگاه صحيح شما پايين ترين شان حضرت است مشاهده نمي کنيد، حتي به شان ولايت علمي ايشان هم هيچ کاري نداشته ام . سوال من خيلي واضح بود ، همراهان و دشمنان حضرت علي عليه السلام در مسير ولايت معنوي ايشان (که ولايت معنوي ايشان طبق تصريح شما مورد اتفاق همه فرق اسلامي است ) چه کساني بوده اند ؟ شربت خلافت نوش جان آناني که ردايش را به پشتيباني راي مردم بردند و مبارکشان باشد ، سوال خيلي شفاف است آيا اين صاحبان خلافت ( به تعبير برخي از دوستان ) ، يا سارقان خلافت ( به تعبير برخي ديگر) همراهان اين ولي در ولايت معنويش بوده اند يا نه ؟ تمام آنچه که شما بدان استشهاد کرده ايد همراهي ايشان در موضوع پايين ترين شان حضرت بوده ، سوال اساسي من همراهي يا عدم همراهي در بالاترين شان حضرت است .آيا عقل سليم مي پذيرد آناني که به تعبير خود حضرت علي ( صاحب ولايت معنوي) در نهج البلاغه، غاصب حقي از ايشان ( به تعبير شما حق خيلي ناچيز ) بوده اند همراهان جدي ايشان در شان ولايت معنويش باشند؟ چه گونه ميتوان با يک جيب بر در يک مسير پر خطر همراه بود؟ ( يا شايد دله دزد ، اين واژه را توهين نگيريد ، چون موضوع سرقت و غصب طبق تصريح شماخيلي کوچک بوده و من هم همين را ميگويم )؟ از نگاه من اتوبان عالم خيلي شفاف است ، بررسي کنيم شايد عينکي که به چشم زده ايم قدري غبار داشته باشد ؟ به دنبال اثبات اين نکته از طرف شما هستم که آيا اينها همراهان ايشان در ولايت معنوي بوده اند يا نه و گرنه استخوان خوک در دست مرد جذامي نوش جان مشتاقانش!

    پاسخ

    دو نکته:اول - بيعت اميرمؤمنان با ابوبکر را چگونه ارزيابي ميکنيد؟ از همان زاويه سارق و صاحب ، نظرتان را بفرمائيد.دوم - نظرتان در مورد تصدي سلطنت توسط سلاطين و شاهان صفوي و قاجار با وجود فقيهان چيست؟ آيا اين سلاطين را ظلمه و جبابره ميدانيد يا نه؟ و آيا تأييدهاي خارج از وصف علما در شأن اينان را تأييد ميکنيد يا نه؟ و آيا با توجه به فرمايشات شما با وجود اين بزرگواران تصدي حکومت و سلطنت توسط سلاطين غصب و ورود در وادي ظلمت و تاريکي تلقي ميشود يا اين که نه چون اينها شيعه بوده اند و به نوعي منصوب از قبل علما پس تصديشان صحيح بوده است؟ در اين صورت دو متعارض دارد:يکي تباين اين نگرش با مباني انديشه سياسي امام خميني که از اساس سلطنت و سلطان را نامشروع ميداند و وظيفه همگان را تلاش براي اسقاط آن.ديگري تأييد خلافت ابوبکر به واسطه بيعت علي-ع- با او. زيرا بيعت نوعي تأييد امارت يا حکومت کسي است.سخن پاياني اين که پذيرش مقام معنوي کسي لزوماً به معناي تمکين در تمام جزئيات امور از آن کس نيست. چنان که رهبري معظم در بحث اطاعت از مقام ولايت امر فرمودند تمکين از فرامين و احکام حکومتي کفايت ميکند و لازم نيست سايه به سايه مانند ايشان بوده و بينديشيم.
    + حميد 
    سلام.
    ابتدا سؤال از علي آقا: در کامنت شما آمده است که: «اين بزرگواران (لابد منظورتان امام علي و حسنين عليهم السلام و امثال سلمان فارسي است) در جنگ با ايران، ايشان (لابد منظورتان خليفه دوم است) را ياري نکردند.» آيا همين جوري يه چيزي گفتين يا به اين مطلب باور داريد؟
    و اما از آقاي عباسي هم مي خواهم که اين ايده برخورداري ائمه از سه شأن «ولايت معنوي»، «مرجعيت ديني» و «حاکميت سياسي» را بيشتر تبيين کنند. اگر آيات و رواياتي را که شيعيان ناظر به ولايت امير مؤمنان علي (عليه السلام) مي دانند به شأن اول برگردانيم (که البته اقتضا و طبيعت اين ولايت نيز آن است که از سوي خدا و پيامبر معرفي شود، و جامعه استطاعت تشخيص آن را ندارد)؛ و شأن دوم را برآمده از تعين اجتماعي بدانيم که مردمان خود دريافتند که «أهل البيت أدري بما في البيت» و «لولا علي لهلک عمر» (که البته باز هم در اين زمينه اختلاف مبنايي ميان فريقين نيست)؛ و شأن سوم را از اختيارات جامعه انساني بدانيم و آدميان را در انتخاب حاکم سياسي خود مختار بدانيم (بدين شکل که هرچند توصيه و اولويت شارع مقدس، انتخاب علي از سوي جامعه مسلمان بوده است؛ اما به هر دليل اين گزينه از سوي جامعه برگزيده نشد. بر اين اساس، ديگر محملي براي اختلاف در جامعه اسلامي باقي نخواهد ماند. و زماني هم که جامعه به اين بزرگواران گراييد، ايشان خود به اين حق اجتماعي تصريح کردند؛ همان گونه که علي به «لولا حضور الحاضر» استناد کرد و حسين به نامه هاي دعوت کوفيان؛ و صادقين عليهما السلام در تبيين کناره گيري خود از حکومت، به عدم فراهم بودن شرايط احتماعي استناد کردند) خوب است شيخ عزيزمان اين موارد را تبيين کنند، و اگر تثبيت شود آنگاه اتوبان آسيدمجيد نياز به بازسازي اساسي خواهد داشت.
    + علي 
    باسلام و عرض ادب...
    به نظرم اينکه ايشان چه کردن و ما بايد تبعيت کنيم و اينکه چه کسي به سمت نور و يا ظلمت رفت فرق مي کند...
    به فرموده شما اين بزرگواران براي حفظ دين و عدم تشطط در گروه مومنين و حفظ پايه هاي اسلام به سکوت روي آوردند و البته و البته فقط براي حفظ حقوق مسلمين و تضييع نشدن آن... به خلفا کمک هم مي کردند کما اينکه در جنگ با ايران ايشان را ياري نکردند که اگر نبود آن يورش بي حساب و کتاب اکنون دين اسلام توسط ايرانيان عالمگير شده بود...
    پس امامان به مثابه نور هدايت و کشتي نجات ... حرکت مردم از نور به ظلمت را مديريت کرده و مردم را هدايت مي فرمودند.. و بنده معتقدم نبايد به اين صورت حرکت ائمه معصومين را تفسير کرد و با دودوتا چهارتاهاي عقلي حد خودمان آن را تعريف کنيم... مثلاً‌حرکت امام حسين به کربلا قبلاً‌توسط رسول الله پيش بيني و وعده داده شده بود... اين با آن تفاسير باصطلاح منطقي و مبتني بر دريافت هاي زميني مان نمي خواند... پس نتيجه اينکه امام علي هم با ياران اندکش به سمت نور در حرکت بودند و مابقي"ارتد الناس" لقب گرفتند و امروز هم همين جريان و حرکت به سمت ظلمت و نور و حرکت در جهت حرکت شياطين جن و انس و يا صالحين و برگزيدگان ادامه دارد... و البته فضاي اجتماعي فرهنگي کميل اجازه دهد به آن نيز خواهيم پرداخت.. مويد باشيد